در حیرت

جا مانده ایم-2

جمعه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۰، ۰۹:۳۵ ق.ظ
عقب ماندگی اقتصادی و علمی مهم است. اما عقب ماندگی اجتماعی  به مراتب از هر دو اینها بد تر است. هرچند اینها از هم جدا نیستند و لازم و ملزوم یکدیگرند. عقب ماندگی اقتصادی با یک استراتژی درست و ده بیست سال مدیریت قوی و رشدهای 6-7 درصدی(و نه بیشتر) تا حدودی تسکین پیدا می کند. عقب ماندگی علمی سرمایه گذاری می خواهد و پرورش نخبگان و مدیریت دانش خوب در سطح ملی(البته نه به همین سادگی اما باز هم قابل دستیابی است). اما آنچه  تغییر آن به مراتب سخت تر است، اجتماع است. چگونه جماعتی را که مسائلی مانند بی نظمی و قانون شکنی برایشان یک هنجار عادی است وتقلب را کیاست  دانسته و شراکت را امری زیانبار  و پر خطر می دانند، می توان به جماعتی که بتوانند خود مولد پیشرفت در سطح دنیای امروز باشند بدل کرد و در این جامعه سرمایه اجتماعی متناسب با زمان ایجاد کرد. آنهایی که خود را ملتی بزرگ و باشکوه می دانند(واقعیتی که مربوط به گذشته های خیلی دور است و در حال حاضر بیشتر به یک شوخی می ماند و نشانی از آن نیست) و هر کدامشان به وقت سخن چونان عقل کل زمانه اند، در خارج از کشور مایه خجالت همدیگرند و در داخل فرومایگی را جایگزین آزادگی کرده اند.   عقب ماندگی علمی و اقتصادی را می توان با کار کردن روی اقشار نخبه جامعه(اعم از نخبه اقتصادی و علمی) تاحدود زیادی بر طرف کرد. اما تغییر خیل عظیم توده ها کار بسیار مشکلی است، آن هم با یک ملت با هویت(که شاید بعضی وقتها بی هویتی نعمتی باشد برای خودش، چرا که چیزی که روی آن تعصب داشته باشد وجود ندارد و می تواند بر مبنای عقلش عمل کند نه مبتنی بر سنتهای اباء الاولین). آن هم توسط مسئولانی که حیات سیاسی شان به عقب ماندگی اجتماعی مردم بستگی دارد. ما در شرایطی قرار گرفته ایم که گذر زمان و آنچه بر ما گذشته، عادتهای ملی بسیار زیانباری را درون ما نهادینه کرده است.  عادتهایی که بعضا کاملا به آنها معتاد شده ایم و ترک آنها برای ما بسیار سخت و دردناک است و علاوه بر اینکه  ترکشان درایت و مدیریت می طلبد،  زمان بسیاری را نیز مطالبه می کند. اما با وجود این همه چالش اجتماعی و اعتیادهای مهلک جامعه ما و نوش داروهایی که از آنها  بصورت افیونی برای توده ها استفاده می کنند، چقدر این امکان وجود دارد (با این فرض که این عزم و این جهتگیری در ما بوجود آمده باشد)که زمانه به ما فرصت بازیابی و نوزایش را بدهد؟ آیا این دفعه(احتمالا کمتر از ده سال دیگر) که بار دیگر چوب روزگار ادبمان کرد و این آهوی خرامان بر زمین خورد، پلنگان و شیران زمانه فرصت برخواستن را به آن خواهند داد و یا آنچه قرنها پیش فردوسی دریغ داشت از وقوعش محقق خواهد شد؟
  • حیران

ایران و سوریه

جمعه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۰، ۰۹:۳۵ ق.ظ
به مرور زمان دیگر کسی را نمی توان یافت که بطور جدی از موضع کشورمان نسبت به سوریه دفاع کند. با دوستی مباحثه ای بر سر حق بودن یا نبودن موضع ما در مساله سوریه داشتیم. ایشان طرفداری ما از ظلم را قبول نداشتند اما آن را یک مساله استراتژیک خواندند. اثبات اشتباه فاحش بودن این مساله نیازمند ید بیضا نیست. منتها این پست را نوشتم که یک جواب اصولی به این قضیه داده باشم.متمایل شدن به ظالمان گناه است و حاصل آن آتش است. چرا که فرمودست: ولاترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار(به آنان که ظلم کردند متمایل نشوید که آتش با شما برسد). با این وجود تکلیف یاری رساندن به ظالم دیگر معلوم است. مرحوم دستغیب در گناهان کبیره "ستودن ظالم به طوری که سبب تقویت و شوکتش شود تا بتواند بیشتر ظلم کند یا اینکه او را با این ستایش جری تر کند" را نیز با استناد به روایات مشمول یاری رساندن به ظالم می داند.روایتی هست که می گوید کار اسلام تنها با اسلام پیش می رود و بس. بنابراین پیشرفت کار اسلام از مسیر کشتار و ظلم بی حد به مسلمانان عبور نمی کند. بنابراین آیا یک استراتژی اسلامی می تواند ما را بسوی حمایت از ظالم در حق اهل اسلام راهنمایی کند؟ آیا می توان یک ملت را فدای اهداف استراتژیک یک نظام کرد؟ آیا یک نظام اسلامی می تواند منافعش را با نادیده گرفتن ظلم آشکارا و ددمنشانه به مسلمانان و با ریخته شدن خون هزاران مسلمان که تنها حقوقشان را مطالبه می کنند، جستجو کند ؟  به مرور زمان دیگر کسی را نمی توان یافت که بطور جدی از موضع کشورمان نسبت به سوریه دفاع کند. با دوستی مباحثه ای بر سر حق بودن یا نبودن موضع ما در مساله سوریه داشتیم. ایشان طرفداری ما از ظلم را قبول نداشتند اما آن را یک مساله استراتژیک خواندند. اثبات اشتباه فاحش بودن این مساله نیازمند ید بیضا نیست. منتها این پست را نوشتم که یک جواب اصولی به این قضیه داده باشم.متمایل شدن به ظالمان گناه است و حاصل آن آتش است. چرا که فرمودست: ولاترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار(به آنان که ظلم کردند متمایل نشوید که آتش با شما برسد). با این وجود تکلیف یاری رساندن به ظالم دیگر معلوم است. مرحوم دستغیب در گناهان کبیره "ستودن ظالم به طوری که سبب تقویت و شوکتش شود تا بتواند بیشتر ظلم کند یا اینکه او را با این ستایش جری تر کند" را نیز با استناد به روایات مشمول یاری رساندن به ظالم می داند.روایتی هست که می گوید کار اسلام تنها با اسلام پیش می رود و بس. بنابراین پیشرفت کار اسلام از مسیر کشتار و ظلم بی حد به مسلمانان عبور نمی کند. بنابراین آیا یک استراتژی اسلامی می تواند ما را بسوی حمایت از ظالم در حق اهل اسلام راهنمایی کند؟ آیا می توان یک ملت را فدای اهداف استراتژیک یک نظام کرد؟ آیا یک نظام اسلامی می تواند منافعش را با نادیده گرفتن ظلم آشکارا و ددمنشانه به مسلمانان و با ریخته شدن خون هزاران مسلمان که تنها حقوقشان را مطالبه می کنند، جستجو کند ؟ آآیا در دفاع از ملت مظلوم فلسطین ملت مظلوم سوریه محق ترند یا حکومت جبار بعثی؟ آیا حکومت جبار بعثی دغدغه دفاع از حقوق مسلمین را دارد و یا صرفا حفظ قدرت خودش؟ آیا حکومتی که به راحتی و با خونسردی و تسلط خون هزاران نفر از مردمش را می ریزد در روز آزمایش حیات خود را ارجح خواهد دانست یا دفاع از کیان اسلام و سرزمین مقدس فلسطین؟ آیا  چنین حکومتی که برای بقا هر هزینه ای را می پردازد، روزی که زمان امتحان فرا رسد، منافع اسلام و فلسطین را وجه المصالحه حفظ حیات خود نخواهد کرد؟یک بحث دیگر این است که خود دولت سوریه و عملکردش برای ما استراتژیک نیست. اما لازم داریم که از سوریه بعنوان یک پایگاه استفاده کنیم و این مساله برای لبنان و فلسطین حیاتی است. این بحث با توجه به بندهای دیگر مطرح شده کاملا مردود است. چرا که نه سوری ها به لبنانی ها ارجحند، نه می توان با این حرفها به کشتار مسلمانان راضی شد. تنها منافع ما می تواند توجیه گر این مساله باشد.می گویند که دستان اسرائیل پشت پرده حوادث سوریه است.حضرت عباسی! چه فرقی وجود دارد میان قیام مردم مصر و بحرین و تونس و لیبی و یمن با قیام مردم سوریه؟ حکومتهایشان خودکامه، جبار و سفاک نیستند، که هستند؟(افعال بکار رفته بدرد یک سال پیش می خورد) مردم تحت ظلم و زیر تنگنا نیستند و حقوقشان و آزادیهایشان ضایع نمی شود، که می شود؟  آغاز کار از وقوع پدیده خیزش ملتهای عرب نشات نگرفته، که دقیقا اینگونه است؟ حال چطور می شود که یکی را اسرائیل باعث شده و دیگری را اسرائیل باعث نشده است؟ بی تردید همه این قیامها از یک جا شروع شده است و البته این یکی بیشتر مورد علاقه اسرائیل است. اما این مساله هیچ چیز را عوض نمی کند. آیا در صورتی که اسرائیل و آمریکا از این قضیه راضی باشند، مردم سوریه نباید حقشان را مطالبه کنند؟ آیا در حالی اسرائیل و آمریکا از سقوط صدام نفع بردند جهاان اسلام از سقوط صدام متضرر شد ؟ آیا مسلمانان باید همچنان سالهای سال اختناق و فشار و ظلم و اجحاف را تحمل کنند تا اسرائیل خوشحال نشود؟  آیا اسرائیل از بیداری ملتهای اسلامی بیشتر متضرر می شود یا استمرار تحکم حکومتهای بی لیاقت و ناکارآمد بر ملتهای مسلمان؟شما یک راه غیر از قیام به مردم سوریه نشان دهید که از طریق آن بتوانند حقوقشان را از ظلامان بعثی  بگیرند. به راستی ماهیتا چه تفاوتی دارد که  اسرائیل به مردم فلسطین ظلم کند و یا اسد به سوری ها ؟ آیا غیر از این است که ظلم ما مسلمین به مردم مان باعث شده امروز منافع مردم ما  برای از بین بردن حکومتهای ظالم با اسرائیل و آمریکا همسو باشد؟آیا آنچه بر سر فلسطین آمده وشکست خفت بار دنیای اسلام در برابر یهود بیشتر بخاطر قدرت اسرائیل بوده و یا بی کفایتی و ظلم پیشگی حکومتهای نا لایق؟چرا فکر می کنیم اگر حکومت دست مردم سوریه بیافتد هیات حاکمه جدید بر علیه منافع فلسطین عمل خواهند کرد؟ چرا فکر می کنیم  وجود یک حکومت مردمی در سوریه به نفع ما نیست؟ آیا وجود یک حکومت مردمی سوری در کنار ما مایه تقویت موضع  مسلمانان نخواهد شد؟ این موضع استراتژیک ما بد جوری بوی احساس قیومیت خود خوانده بر جهان اسلام می دهد. آیا از مجموع اینها نمی توان نتیجه گرفت که ما در مسائل سوریه منافع کوچک و کم ارزش(بطور نسبی) خودمان را دنبال می کنیم و نه منافع جهان اسلام و مسلمانان؟               مطالب مرتبط دموکراسی بد / استبداد خوب!؟ شمه ای از شام
  • حیران

درباره عقب ماندگی ایران: جا مانده ایم-1

پنجشنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۰، ۰۳:۳۵ ب.ظ
آفریقا از قطار پیشرفته بودن و شدن جا نمانده. آفریقا از اول هم سوار این قطار نبود. آنهایی حسرت می خورند که روزگاری در واگن اول بودند و اکنون به قطار بعدی منتقل شده اند. اول بار ما حرکت قطار تمدن غرب را در چالدران و به مدد عراده های توپ برادران ترک عثمانی احساس کردیم. آن زمان هنوز می شد با ساخت توپ و تفنگ عقب ماندگی ها را (حداقل از لحاظ نظامی)جبران کرد و در شرایطی به سر می بردیم که قدرت ما به رسمیت شناخته می شد و نقش متحد استراتژیک را در منطقه برای غرب بازی می کردیم. توحش  شاهان ظاهر الصلاح صفویه و بعدها نادر چنان ما را عقب انداخت که بی مایگان طایفه قاجار نه تنها توانستند حاکم شوند، بلکه بیش از صد سال با بندبازی سلطنت خود را در تهران حفظ کردند. دریغ که آن زمان تنها تحقیرهای بزرگ گلستان و ترکمانچای بصورت یک سیلی محکم ما را از خواب غفلت بیدار کرد. آن زمان بود که تازه فهمیدیم که بد جوری از قطار مربوطه جا مانده ایم. زمانی که  از یک قدرت مطرح به یک وابسته سیاسی و اقتصادی تو سری خور بدل شدیم که تنها راه توسعه خود را واگذاری امتیازات بیشتر و بیشتر می داند.  از آن پس کارمان شد انقلاب و سرکوب و قیام و کودتا و نهضت و کودتا و انقلاب و جنبش و کودتا 1و....  و در همه این مراحل (به جز برهه هایی کوتاه) همچنان به ازای افزایش فاصله ما از آنها میزان بهره کشی آنها از ما بیشتر شده است.  و این سئوال به شدت ذهن را آزار می دهد که واقعا نسبت به شرایط جهانی وضعیت ما در حال حاضر بهتر است یا در دوره قاجار. گاهی سیل محصولات آنهاست که وارد کشور ما می شود(دوره پهلوی) و گاهی امتیازات ریز و درشتی است که بخاطر غضب گنده لاتها مجبوریم به خرده لاتها  و گاها ریزه میزه ها بدهیم که ماهیتا این دو چندان فرق نمی کنند. گاهی ندانم کاری ما باعث می شود ارتش عثمانی در اروپا از پیشروی دست بکشد و مجبور بشود به مرزهای ایران بیاید2 و گاهی چند حرف نا بجا ازعالی رتبه شدگان ما سپری می شود برای غاصبانی سفاک. در هر حال ما همچنان بازی می خوریم و منافع از دست می دهیم. فقط شکل قضیه عوض شده است. سئوال اینجاست  که فاصله ما با غرب زمان صفویه بیشتر بود یا در زمان فعلی؟  تسلط آنها به مدد علم و تکنولوژی نسبت به سایر کشورها در حال حاضر بیشتر است یا زمان قاجار؟ آیا امتیازات زمان قاجار و پهلوی بیشتر منافع غرب را تامین می کرد یا حرفهای هیجانی و دمدمی مزاجانه عالی رتبه شدگان امروز کشورما؟ واقعیت دردناکتر از مساله جا ماندن این است که فاصله ما هر روز بیشتر می شود و این مساله هر روز بر شیوه تعامل ما با کشورهای قدرتمند تاثیر بیشتری خواهد گذاشت. احتمالا این اختلاف قدرت و فاصله فی ما بین تا جایی پیش خواهد رفت که دیگر قدرت واکنشی در مقابل تغییرات جهان نداشته باشیم. کما اینکه تغییرات سریع جامعه خودمان را در مقابل هجوم تکنولوژیک با وسائل ارتباطی و نیز هجوم فرهنگی در پی آن  می بینیم و شاهدیم که تقریبا هیچ کاری جز تلاشهای مذبوحانه از جنس گشت ارشاد نمی توانیم داشته باشیم.   پی نوشت1: به ترتیب انقلاب مشروطه، سرکوب مشروطه توسط محمد علی شاه، قیام سراسری مشروطه خواهان، کودتای رضا شاه، نهضت ملی شدن صنعت نفت، کودتای بیست و هشت مرداد، انقلاب اسلامی و... سایر حوادث تاریخی کشور. پی نوشت 2: در زمان صفویه به تحریک اروپاییان ایران به مرزهای شرقی عثمانی حمله کرد در حالی که ارتش عثمانی با شکست اتریشی ها در حال پیشروی در اروپا بود و برای جلوگیری از سقوط امپراطوری بدست ایرانیان مجبور شد به ترکیه بازگردد.
  • حیران

علامت قبولی روزه چیست؟(شهید مطهری)

سه شنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۰، ۰۹:۰۰ ب.ظ
بالاخره امسال هم ماه رمضان با همه سختی و شیرینی اش تمام شد. شاید بد نباشد نگاهی به عقب بیاندازیم تا ببینیم از این ماه پربرکت چه توشه ای برگرفته ایم. مطلب زیر در همین باره است. در سایتی دیدمش و همین جا کپی اش کردم. همین جا عید فطر را هم تبریک می گویم و امیدوارم شادی عید همراه با شیرینی چشیدن طعم بندگی باشد.-------------------------قرآن در باب روزه می‏گوید: یا ایُّهَا الَّذینَ امَنوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقونَ.اى مردم با ایمان، براى شما روزه فرض شده است همچنان که براى پیشینیان شما فرض شده بود، چرا؟ قرآن فلسفه را هم ذکر مى‏کند: لَعَلَّکُمْ تَتَّقونَ، براى اینکه در شما روح تقوا و ملکه تقوا پیدا بشود. ملکه تقوا یعنى چه؟ یعنى‏ تسلط بر نفس. تسلط بر نفس همان است که امام صادق فرمود ربوبیت (الْعُبُودیّةُ جوهَرَةٌ کُنْهُهَا الرُّبوبیَّة).پس اگر ما ماه رمضانى را گذراندیم، شبهاى احیایى را گذراندیم، روزه‏ هاى متوالى را گذراندیم و بعد از ماه رمضان در دل خودمان احساس کردیم که بر شهوات خودمان بیش از پیش از ماه رمضان مسلّط هستیم، بر عصبانیت خودمان از سابق بیشتر مسلّط هستیم، بر چشم خودمان بیشتر مسلّط هستیم، بر زبان خودمان بیشتر مسلّط هستیم، بر اعضا و جوارح خودمان بیشتر مسلّط هستیم و بالاخره بر نفس خودمان بیشتر مسلّط هستیم و مى‏توانیم جلو نفس امّاره را بگیریم، این علامت قبولى روزه ماست.اما اگر ماه رمضانى گذشت و تمام شد و حظّ ما از ماه رمضان- آن‏طور که پیغمبر اکرم فرمود که بعضى از مردم حظّشان از روزه فقط گرسنگى و تشنگى است- فقط این بوده که یک ماه یک گرسنگی هایى و یک تشنگی هایى کشیدیم (اغلب هم از بس که سحر و افطار مى‏خوریم تشنه و گرسنه هم نمى‏شویم ولى لااقل بدحال مى‏شویم)، یک بدحالى پیدا کردیم و در نتیجه این بدحالى قدرت ما بر کارکردن کمتر شد و بعد آمدیم روزه را متهم کردیم که روزه هم شد کار در دنیا؟! (آن که محصل و دانشجوست گفت من در تمام این ماه رمضان قدرت درس خواندنم کم شد و آن که اهل کار دیگرى است گفت قدرت فلان کار من کم شد، پس روزه بد چیزى است)، این علامت قبول نشدن روزه ماست. قرآن در باب روزه می‏گوید: یا ایُّهَا الَّذینَ امَنوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقونَ. اى مردم با ایمان، براى شما روزه فرض شده است همچنان که براى پیشینیان شما فرض شده بود، چرا؟ قرآن فلسفه را هم ذکر مى‏کند: لَعَلَّکُمْ تَتَّقونَ، براى اینکه در شما روح تقوا و ملکه تقوا پیدا بشود. ملکه تقوا یعنى چه؟ یعنى‏ تسلط بر نفس. تسلط بر نفس همان است که امام صادق فرمود ربوبیت (الْعُبُودیّةُ جوهَرَةٌ کُنْهُهَا الرُّبوبیَّة). پس اگر ما ماه رمضانى را گذراندیم، شبهاى احیایى را گذراندیم، روزه‏ هاى متوالى را گذراندیم و بعد از ماه رمضان در دل خودمان احساس کردیم که بر شهوات خودمان بیش از پیش از ماه رمضان مسلّط هستیم، بر عصبانیت خودمان از سابق بیشتر مسلّط هستیم، بر چشم خودمان بیشتر مسلّط هستیم، بر زبان خودمان بیشتر مسلّط هستیم، بر اعضا و جوارح خودمان بیشتر مسلّط هستیم و بالاخره بر نفس خودمان بیشتر مسلّط هستیم و مى‏توانیم جلو نفس امّاره را بگیریم، این علامت قبولى روزه ماست. اما اگر ماه رمضانى گذشت و تمام شد و حظّ ما از ماه رمضان- آن‏طور که پیغمبر اکرم فرمود که بعضى از مردم حظّشان از روزه فقط گرسنگى و تشنگى است- فقط این بوده که یک ماه یک گرسنگی هایى و یک تشنگی هایى کشیدیم (اغلب هم از بس که سحر و افطار مى‏خوریم تشنه و گرسنه هم نمى‏شویم ولى لااقل بدحال مى‏شویم)، یک بدحالى پیدا کردیم و در نتیجه این بدحالى قدرت ما بر کارکردن کمتر شد و بعد آمدیم روزه را متهم کردیم که روزه هم شد کار در دنیا؟! (آن که محصل و دانشجوست گفت من در تمام این ماه رمضان قدرت درس خواندنم کم شد و آن که اهل کار دیگرى است گفت قدرت فلان کار من کم شد، پس روزه بد چیزى است)، این علامت قبول نشدن روزه ماست. درصورتى که اگر انسان در ماه رمضان، روزه گیر واقعى باشد، اگر واقعاً به خودش گرسنگى بدهد و همین‏طور که گفته شده است سه وعده غذا را تبدیل به دو وعده کند، یعنى قبلًا یک صبحانه ویک ناهار و یک شام مى‏خورد، حالا دیگر ناهار نداشته باشد، افطارش فقط به اندازه یک صبحانه مختصر باشد، بعد هم سحر نه خیلى زیاد بر معده تحمیل کند بلکه یک غذاى متعارف بخورد، بعد احساس مى‏کند که هم نیروى بدنى‏اش بر کار افزایش پیدا کرده است و هم نیروى روحى‏اش بر کار خیر و براى تسلط بر نفس. این حداقل عبادت است. ما در دو آیه‏ از آیات قرآن اینچنین مى‏خوانیم، یعنى در دو جا این آیه تکرار شده است: یا ایُّهَا الَّذینَ امَنُوا اسْتَعینوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلوةِ؛ اى اهل ایمان! از نماز و از صبر- که به روزه تفسیر شده است- کمک بگیرید. این تعبیر خیلى عجیب است! به ما می‏گویند از نماز استمداد کن، از روزه استمداد کن، یعنى تو نمى‏دانى که این نماز چه منبع نیرویى است! این روزه چه منبع نیرویى است! اگر به شما گفتند نماز بخوانید، شما را به یک منبع نیرو هدایت کرده‏اند و اگر گفته‏اند روزه بگیرید شما را به یک منبع نیرو هدایت کرده‏اند. براى اینکه بر نفس و روح خودتان مسلط بشوید نماز بخوانید، روزه بگیرید. الْعُبودیَّةُ جَوْهَرَةٌ کُنْهُهَا الرُّبوبیَّةُ.. مرجع : مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهرى، ج‏23، ص: 475
  • حیران

جریان انحرافی: غول چراغ سیاست! -قسمت دوم

يكشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۰، ۰۱:۴۰ ب.ظ
- افراد جریان موسوم به انحرافی چگونه فکر و عمل می‌کنند؟عوام گرایی یعنی فهمی از مسائل که برای رسیدن به آن حاجتی به درس و کتاب و مطالعه نیست. در این صورت دیگر برای حل مسائل رقابتی میان دانشگاه و حوزه نیست. هر دو به حاشیه رانده می‌شوند و کسانی دایه دار اداره امور می‌گردند که نخوانده و ندانسته خودرا عالم دهر می دانند. از هر دری سخنی بر زبان می‌رانند و عجب آنکه مردم ساده‌دل و بی خبر سخنان و کردارشان را خوش می‌دارند. چرا که او دیگر باد غبغب درس‌خوانده‌ها را ندارد. ساده می‌پوشد و ساده می‌گوید. او می‌شود قهرمان  برای مردمی که در هزار توی لایحه و قانون و دعوای سیاست خود را فراموش‌شده می‌بینند. و همین برگ برنده‌ی اوست!در جریان فعلی ]چنین رویکردی در تمام حوزه‌ها گسترده است. یعنی در هر حوزه در پی آن است که مهم‌ترین مسائل را با همان نگاه ساده و عاری از پیچیدگی حل کند. در اقتصاد عدالت شعارش است و می ‌خواهد با توزیع مستقیم پول در میان مردم به آن برسد. در سیاست با افشاگری و نیش و کنایه رقبا را از صحنه به در می‌کند. در مدیریت رضایت اکثریت مردم از برنامه و طرح برایش مهم‌تر است و رضایتمندی بیشتر را موفقیت کارش می‌داند. سرانجام هم در فرهنگ همان راهی را در پیش می‌گیرد که به ساده‌ترین شکل ممکن تلاقی زندگی به سبک جدید و مبانی دینی را حل کند. اینچنین نتیجه‌اش در اقتصاد می‌شود سهام عدالت، در سیاست مناظره‌های تاریخی 88، در مدیریت دستورهای یک شبه و غیرکارشناسی و در فرهنگ ویژه نامه خاتون!این جریان سال‌هاست که در غیاب حصر عقلانیت و انسداد فضا در جامعه، فرصت یافته است که رشد و نمو کند و اکنون تنها مجال بروز یافته است. این را می‌شود از فیلم‌های پرفروش سینما، از کاسبی مداحان بی‌سواد و از رونق دکان دعانویسان و رمالان در میان مردم فهمید.حال باید دید حاکمان ترسان از انحراف این بار چه تدبیری برای مواجه با جریان نوظهور دارند! آیا آنقدر زیرکی دارند که بتوانند دیو جهل و نادانی را که خود از چراغ جادوی سیاست آزادش کرده‌اند دوباره در بند کنند؟
  • حیران

جریان انحرافی: غول چراغ سیاست! -قسمت اول

جمعه, ۴ شهریور ۱۳۹۰، ۱۰:۰۰ ق.ظ
این روزها اصطلاح جریان انحرافی را به کرات از بزرگان بازی سیاست در ایران می شنویم. جریانی که آهسته و بی صدا در حال پا گرفتن است و هر روز هشدارها و القاب جدیدی را به جان می خرد. اینک اما آن مقدار از افراد هدایت‌گر  جریان موسوم به انحرافی شگردها دیده ایم که بتوانیم با نگاهی کلی اجزاء مشی شان را به نظاره بنشینیم. این نوشته در دو قسمت سعی در کندو کاوی در این باره دارد. ----------------------------------------- - زمینه‌ی ظهور جریان انحرافی در میدان سیاست و حکومت ایران چه بوده است؟ بعد از دوم خرداد طیفی از اندیشه و منش در حاکمیت ظهور یافت که متفاوت از اسلاف خود بود. عقبه فکری این طیف را روشنفکران دینی و پیاده نظام آن را نخبگان و دانشجویان شکل داده بودند. اینان مسئله‌ای را برای خود طرح کرده و در پی حل یا گره گشایی از آن بودند. مسئله ای که شاید بتوان گفت چالش اصلی جامعه رو به رشد ایرانی بود: چالش میان دینداری و مدرن بودن، زیستن به سبک جدید و مومن ماندن! اینگونه بود که اندیشمندان به بحث و قلم فرسایی دست زدند و دانشجویان مبلغ آن شدند و سیاستمداران بیرون آمده از دانشگاه‌ها مجری آن. طرح چنین چالشی و شیوه حل آن اما به مذاق دینداران سنتی خوش نیامد. آنان به آن اندازه مدرن نبودند که جدال دین و دنیا برای‌شان دغدغه باشد. از طرفی مشی حاکمان کت وشلواری و مغرور از علم و فلسفه غرب را نافی آرمان‌ها و مسیر خود می‌دیدند. پس تا با تمام امکانات موجود کمر بستند به تخریب و حذف آن . آنان آسان ترین راه را برگزیدند و با بستن فضا راه را بر نشر اندیشه‌های نو و طرح چالش‌های اساسی بستند. غافل از اینکه حذف این جریان نه معنای حذف یک اندیشه بلکه حذف مسئله مطرح شده و تلاش آگاهانه برای پیگیری آن است. آنان نخبگان مغضوب خود را هدف گرفته بودند ولی عاقبت نخبگی بود که از میدان سیاست و فرهنگ رخت بر بست! جامعه اما به راه خود ادامه می‌دهد، چونان رودخانه‌ای که با برخورد به هر مانع تنها مسیرش منحرف می‌شود، اما جریانش ادامه دارد. این بار اما اقبال نه به فکر و راهی عالمانه برای حل چالش‌ها (حتی راهی برآمده از مبانی سنتی حاکمان) بلکه به سوی عوام‌گرایی بود. رقیبی که در پی تهی بودن فضا از گفتگو و در بند کردن عقلانیت ظهور کرد.  این همان پایه و اساس جریان نوظهور فعلی است.
  • حیران

امتناع مساله اجتماعی در ایران

چهارشنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۰، ۰۹:۳۵ ق.ظ
یک دیدگاه جامعه شناسی می گوید که وقتی در یک جامعه مساله ای بعنوان "مساله اجتماعی" شناخته می شود که چهار ویژگی داشته باشد.  اول: مشکل ساز باشد دوم: ذهن بسیاری را بخود جلب کرده باشد سوم: قابل حل دانسته شود چهارم: عزمی برای حل آن وجود داشته باشد. مثلا: اول: همیشه نا امنی کما بیش بوده اما با توجه به شرایط امروز و جوامع امروزی مشکل ساز شناخته می شود. دوم: نا امنی در جامعه ما توجه عده زیادی را بخود جلب کرده است. در صورتی که عده کمی ناامنی را برای جامعه امروزی مشکل می دانستند، نا امنی بعنوان مساله اجتماعی شناخته نمی شد. سوم: برخلاف جوامع قدیم که همه چیز را حمل بر قضا و قدر می کردند، بشر امروز مشکلی را غیر قابل حل نمی داند. چهارم: اما مساله مهم این است که در صورتی نا امنی مساله اجتماعی شناخته می شود که عزمی در جامعه برای حل آن وجود داشته باشد. حال اینکه اصولا در جامعه ما ندرتا عزمی برای حرکت اجتماعی شکل می گیرد.  در جامعه امروز ایران کمتر پیش می آید که با تعریف بالا مساله اجتماعی داشته باشیم. مخصوصا که اگر پدیده ای سه ویژگی اول را داشته باشد، قطعا ویژگی چهارم را ندارد. یعنی جایی در میان مردم این جامعه خنثی، عزمی برای حل مشکلات بوجود نمی آید. یک نکته مهم دیگر در مورد مسائل اجتماعی این است که معمولا مساله اجتماعی در ذهن متفکرین تولید می شود و به اقشار پایین تر تسری پیدا می کند. علاوه بر اینکه نخبگان متاثر از تبلیغات رقبا اعتبار کمی میان مردم دارند و نمی توانند فکرهای تولیدی را تسری بخشند. همان تاثیر گذاری کمی که دارند در اثر اختلافات بین خودشان بی اثر می شود. پی نوشت: برگرفته از مقاله ای از سعید معید فر
  • حیران

ربنا...

جمعه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۰، ۰۶:۲۱ ب.ظ
دو سالی است که رسانه ملی برای دوری مردم شریف از فتنه، ربنای استاد شجریان را  کنار گذاشته است. لابد از سِحری در صدای استاد هست می ترسد  که  مبادا جوانان را اغفال کند!  اینان اما نمی دانند که در این زمانه دیگر انحصار از میان برخاسته است. هر کس می تواند به هر چه می خواهد دسترسی داشته باشد و نمی توان صدایی مخملی و دعایی زیبا را به آسانی از یادها برد! دانلود ربنای استاد شجریان درباره دعای ربنای استاد: استاد در این قطعه ، 4 دعا که با ربنا شروع می شود را می خوانند و این 4 قطعه از  سوره مختلف ( آل عمران - مومنون - کهف و بقره ) انتخاب شده اند و جز در مورد ربنای اول در سه مورد دیگر همه آیه قرائت نمی شود بلکه از سر کلمه "‌ربنا " خوانده می شود . ربنای اولسوره آل عمران از سوره های مدنی - آیه شماره 8متن عربی :ربنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا و هب لنا من لدنک رحمه انک انت الوهاب .ترجه فارسی :بارالها ، دل های ما را به باطل میل مده پس از آنکه به حق هدایت فرمودی ، و به ما از لطف خویش اجر کامل عطا فرما که همانا تویی بخشنده بی عوض و منت .ربنای دومسوره مومنون از سوره های مکی - آیه شماره 109متن عربی :انه کان فریق من عبادی یقولون ربنا ءامنا فاغفرلنا وارحمنا و انت خیر الرحمین .ترجمه فارسی :زیرا شمایید که چون طایفه ای از بندگان صالح من روی به من آورده و عرض می کردند بارالها ما به تو ایمان آوردیم ، تو از گناهان ما درگذر و در حق ما لطف و مهربانی فرما که تو بهترین مهربانان هستی .ربنای سومسوره کهف از سوره های مکی - آیه شماره 10متن عربی :اذ اول الفتیه ال الکهف فقالوا ربنا ءاتنا من لدنک رحمه و هیی لنا من امرنا رشدا.ترجمه فارسی :آنگاه‌ که آن جوانان کهف ( از بیم دشمن ) در غار کوه پنهان شدند از درگاه خدا مسئلت کردند بارالها تو در حق ما به لطف خاص خود رحمتی عطا فرما و بر ما وسیله رشد و هدایتی کامل مهیا ساز .ربنای چهارمسوره بقره از سوره های مدنی - آیه 250متن عربی :و لما برزوا لجالوت و جنوده قالو ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکفرین .ترجمه فارسی :چون آنها در میدان مبارزه جالوت و لشکریان او آمدند از خدا خواستند که بار پروردگارا به ما صبر و استواری بخش و ما را ثابت قدم دار و ما را بر شکست کافران یاری فرما . مطالب مرتبط: شجریان: هرگز به خودم اجازه ندادم که «ربنا» را از مردم بگیرم! ربنای یک نوجوان جایگزین ربنای شجریان!
  • حیران

کوه ترجمان زندگی است!؟

شنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۰، ۰۲:۱۴ ب.ظ
گاهی وقتی با کوله ای بر دوش و خسته به شهر باز میگردم نگاه مردمی را میبینم که خستگی و رنج بالا رفتن و پایین آمدن از کوه را بیهوده می دانند و کوهنوردی را حماقت می خوانند. برای من اما با همه سختی، کوه جایی است برای آموختن.  اینکه تو با هر قدم چند سانتی متری بالاتر بروی و آخرش ارتفاعت با دیگران بشود صدها متر یعنی فقط یک راه برای رشد هست: پیوسته در تلاش بودن و در پی هدفی کوشیدن. هر چند این تلاش آمیخته با سختی و رنج باشد! در کوهنوردی اگر بخواهی قله ای مرتفع را فتح کنی باید گروهی صعود کنی. یعنی در کارهای بزرگ باید جمع باشی و نه تک و تنها. و به محض جمع بودن دیگر نمی توان به ساز خود بود و باید برای منافعی، خوشایندها و خواسته های خود را محدود کرد. درست به مانند زندگی اجتماعی انسان که ناگزیر از یک نیروی قهریه است و از جایی به بعد فرد و خواسته هایش مستقل از مصالح جمع نیست. در کوه بارها در برابر این مسئله اخلاقی قرار میگیری که خود را ترجیح دهی یا به خاطر دیگران فداکاری کنی. گاهی جرعه ای آب یا لباس گرمی که از آن توست می تواند برای دوست یا همنوردت به همان اندازه یا بیشتر مورد نیاز باشد. و آن وقت است که باید یا سختی را به جان بخری و به ایثار خود دلخوش کنی یا عذاب وجدان بگیری که نکند فلانی در عذاب بیشتری باشد! اصلا یک شعار قدیمی هست که می گوید روحیه هر کس را در سختی بشناس. در شرایط عادی همه همان طورند که می خواهند. اتوکشیده و مودب. اما پای مشکلات که برسد همه همانند که هستند. آدم ها در کوه خود واقعی شان می شوند. بی هیچ نقابی! می گویند کوه ترجمان زندگی است. در کوه زندگی از جنسی است که اکنون بسیاری از ما با تکنولوژی زدگی و شهری شدن فراموشش کرده ایم. زندگی سرشار از طبیعت. طبیعتی که قرن ها مادر ما بود و  حتی اکنون هم می توانیم در آغوشش آرامش را دریابیم. پس می خوام بگویم کوه خود زندگی است و نه فقط ترجمه ای از آن!
  • حیران

الگوی بومی: تفکیک جنسیتی

چهارشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۰، ۰۳:۵۳ ب.ظ
وزیر علوم درباره طرح دانشگاه‌های تک‌جنسیتی گفت: ... آنچه که مدنظر ماست، بحث دانشگاه تک‌جنسیتی است ... حالا اگر از دانشگاه تک جنسیتی بیشتر استقبال شد در آن صورت تعدادی از دانشگاه‌ها تبدیل به دانشگاه تک‌جنسیتی می‌شود. (خبرگزاری مهر-21 اسفند 89) وبلاگ در حیرت در راستای ارائه الگوهای بومی و تحقق اهداف وزارت علوم طرحی را تدوین کرده است که بتوان  بدون تغییرات عمده در دانشگاه‌های موجود، مناطق تک جنسیتی ایجاد کرد. امکانات لازم برای این طرح عبارتند از:- کارت‌های دانشجویی با تراشه هوشمند.- دوربین‌های با زوم بالا که در مناطق حساس نصب شوند.- یک لیزر با طول موج و قدرت تخریبی قابل تنظیم.- دستگاه مکان‌یاب (یا همان Gps).- سیستم پردازش با سرعت متوسط و نرم‌افزار مناسب.در این طرح، مناطقی از دانشگاه به عنوان مناطق تک جنسیتی تعریف می‌شوند. با توجه به ثبت جنسیت در تراشه کارت‌های هوشمند به محض ورود دانشجوی خاطی به این مناطق موقعیت وی توسط مکان‌یاب به اطلاع سیستم پردازش می‌رسد. برای تنبیه و خروج فرد متخلف اولا عکسی توسط دوربین‌ها گرفته می‌شود و سپس لیزری به سوی فرد تابانده می‌شود. با توجه به حساسیت مناطق، می‌توان قدرت لیزر را از ایجاد خارش و سوختگی سطحی تا تبخیر فرد مورد نظر تنظیم کرد.مزیت‌های طرح مذکور عبارتند از:- ایجاد سابقه اطلاعاتی از تخلفات دانشجویان برای طرح در کمیته انضباطی و ثبت در پرونده.- پس از مدتی با شرطی شدن دانشجویان عملا رعایت محدوده‌های حفظ عفاف به صورت درونی در می‌آید. این مسئله به ویزه از حیث پرورش دانشجویان جوان‌تر و جلوگیری از به خطا رفتن آنان بسیار مفید است.- با مکانیزه شدن سیستم کنترل و تنبیه، از زحمت برادران و خواهران حراست کاسته می‌شود. به این ترتیب می‌توانند به دیگر وظایف خود مانند جلوگیری از دزدی و کنترل تردد افراد مشکوک در دانشگاه بپردازند. -------------------- ظاهرا با دستور مستقیم رئیس جمهور محترم این طرح قرار است به فراموشی سپرده شود. حیف شد... بسیاری از متخصصین و متفکرانی مثل بنده فسفر سوزاندیم و طرح نیمه کار ماند!
  • حیران