در حیرت

اسلام و مدرنیته (خلاصه سخنرانی آرش نراقی)

دوشنبه, ۱۳ تیر ۱۳۹۰، ۱۱:۴۰ ق.ظ
مشکلات مسلمانان در دنیای مدرن را می‌توان به 4 دسته طبقه بندی کرد، این طبقه‌بندی بر مبنای 4 جزء اصلی هر دینی است:1- احکام و شریعت: در هر دینی برای تنظیم مناسبات و رفتارهای بیرونی احکامی وضع شده است. قسمتی از احکام را که مربوط به رابطه بین انسان و خداوند است احکام عبادی و قسمتی را که مربوط به رابطه با دیگر انسان‌هاست معاملات می‌نامند. پاره‌ای از مشکلات در همین حوزه است. یعنی مشکلات حقوقی اسلام و دنیای مدرن. از قبیل حرام بودن ربا در بانکداری یا حجاب در بعضی کشورهای غربی. این مشکلات ساده‌ترین و کم اهمیت‌ترین تضاد بین اسلام و دنیای مدرن است.2- اخلاقیات: مجموعه احکام سامان‌دهنده باطن اعمال را اخلاقیات می‌گویند. درباره چنین تضادی می توان از تعارض قناعت در جامعه سرمایه داری نام برد. در این جوامع مصرف‌کرایی یک فرهنگ اساسی است و این با اخلاق قناعت پرور ناسازگار است.3-عقاید دینی: الهیات دینی تصویری از عالم و جایگاه انسان در آن به دست می‌دهند. دراین‌باره می‌توان عقیده درباره منشاء خلقت انسان و تعارضش با تئوری داروین را مثال زد.4-  رابطه با خداوند: اما مهم‌ترین چالش دین در دنیای جدید در این حوزه است. مهم‌ترین نقش دین برقراری رابطه انسان با خداوند است. خطر اصلی این است که مسلمانان دیگر از دریچه اسلام به عالم ماوراء راه نبرند. خداوند سه آیه مهم برای برقرای ارتباط با آدمیان دارد. به تعبیر دیگر سه پنجره برای نظاره‌ی عالم مافوق طبیعت به روی انسان گشوده شده است. - یکی طبیعت است. آیات گوناگون در قرآن برای توجه به خلقت کوه، زمین، شتر و ... بر همین مبناست.- خود آدمی: در حدیث است که هر که خود را بشناسد خداوند را شناخته است. یعنی آدمی با خودنگری می‌تواند به خداوند راه برد.- کلمه: سخن گفتن خداوند با موسی (ع) از همین نوع است. خداوند در کلام خود را متجلی می‌کند.ما در جهانی زندگی می‌کنیم که تمام این پنجره‌ها را غبار پوشانده است. علم جدید تصویری از عالم می‌دهد که دیگر قدسی و رازآمیز نیست. طبیعت شده است موضوع اکتشاف علمی و نه راه شناخت خداوند. تصویری که از انسان ارائه می‌شود هم کاملا یک لایه ویک رویه است. درباره کلام هم پژوهش‌های علمی جدید ان را عاری از قداست کرده است.به تعبیری در دنیای جدید خداوند در کسوف است. برای ما آدمیان حضور او به آسانی مشهود نیست. این چالشی مهم برای هر دین در دنیای امروز است که بتواند برای مومنان خود درک و حضور خداوند را میسر کند. بنابراین هر دینی برای همزیستی با مدرنیته باید بتواند در ساختار معنوی دنیای نو رهنمون انسان به سوی خداوند باشد.
  • حیران

ایران: سرزمینی کهن

جمعه, ۱۰ تیر ۱۳۹۰، ۰۹:۳۵ ق.ظ
می فرماید: ای فرزندان اسرائیل به یاد آورید نعمتم بر شما و هنگامیکه شما را بر عالمیان برتری دادم. آن موقعی که شما را از دست فرعون نجاتتان دادم آن موقعی که دریا را برایتان شکافتم آن موقع که موسی برسر وعده اش رفت و شما گوساله پرستی برگزیدید و... بعد توبه تان را پذیرفتیم و... این حرفها در حالی خطاب به یهودیان حجاز زده می شود که این اتفاقات قرنها پیش برای قوم یهود در زمان و مکان و شرایط دیگری اتفاق افتاده است. اما با این وجود، آن هم یک افراز کوچکی از بنی اسرائیل مخاطب قرار می گیرند. گویی همینها بوده اند و همینها مسئول همه آنچه اتفاق افتاده بوده اند و لازم است از آنچه کرده اند درس بگیرند. خودمان را که می نگیریم می بینیم هنوز که هنوز است، تصویر فر و شکوه و سروری از دست رفته باستانی در ذهن مردمان است و هنوز بیاد داریم که اعراب و مغول در ایران چه کردند و یادمان نرفته قتل عامها و سرکوبها و شیعه و سنی کشی ها. چنانچه از آنجا که ملت تصوری بزرگ از خود داشت، شکستهای عباس میرزا سبب احساس تحقیر شدگی ملت می شود و سبب ساز خود آگاهی ملی. چنانچه پس از گذر قرنها ادبیات دربار قاجار و پس از آن پهلوی بگونه ای است که گویی شاهی از شاهان هخامنشی حکومت می کند و.... به هر جهت سئوالی که در این پست می خواهم مطرح کنم این است که با توجه به مقدمه گفته شده، چگونه شخصیت جامعه ما و اخلاقیاتش(اگر جامعه را یک انسان تصور کنیم) از آنچه قرنها پیش بر ما گذشته است شکل گرفته است؟ اثر کورش، خسرو، طاهر، آلپ ارسلان(سلجوقی)، شاه اسماعیل و شاه عباس، نادر، رضا شاه و امام خمینی در آنچه امروز ما با آنها مواجهیم چه بوده است؟ اسکندر، عمر، هلاکو (مغول)و برادران شرلی چه نقش در مسائل اجتماعی امروز ما دارند؟ گفته می شود که ملتها هم ما نند انسانها چرخه عمر دارند. جوانی، میانسالی و پیری. از شانس بد ما، ملت ما زود متولد شده، جوانیش در عهد باستان گذشته و میانسالیش به دینداری سپری شده و اکنون که گاه پیریش رسیده جوانانی قدر قدرت از گوشه کنار دنیا سر برآورده اند. ملت ما جز نوزایش خود چاره ای برای اینکه حذف نشود ندارد. حذف شدن از لحاظ سیاسی و جغرافیایی بعید است رخ دهد و اگر هم رخ داد باکی از آن نداریم چرا که قبلا چندین بار تجربه اش کرده ایم. مشکل حذف شدن فرهنگیست. یعنی آن ابزاری که بوسیله آن بارها از حذف شدن نجات پیدا کرده ایم را از دستمان بگیرند.
  • حیران

دموکراسی بد / استبداد خوب!؟

شنبه, ۴ تیر ۱۳۹۰، ۰۸:۰۰ ب.ظ
در پست مربوط به اوضاع سوریه دوستی نظری داده بود که محل مناقشه شد. ایشان گفته بودند یک حکومت دموکراتیک طرفدارِ اسرائیل بهتر است یا دشمنِ اسرائیل؟ مشابه چنین پرسشی در ایران و در میان دینداران بسیار رایج است: حکومت مستبد اسلامی بهتر است یا دموکراتیک ضداسلامی؟ و فی الفور نتیجه می‌گیرند که ما چون مسلمانیم از اولی حمایت می‌کنیم و دومی را بر نمی تابیم!در اینجا می‌خواهم به این بپردازم که اساساً طرح چنان پرسش‌هایی غلط است. چرا که نمی‌توان وجوه ناخوشایند آن‌ها را به کل ترکیب مورد استفاده نسبت داد و سپس برای حل مسئله آن ترکیب را کاملا رد کرد. برای روشن‌تر شدن این ادعا بیشتر توضیح خواهم داد.وقتی برای کلمه ای صفاتی به کار می‌بریم باید بین آن صفات تناسب معنایی باشد. در این صورت ممکن است در بحث درباره آن به خطاهای فاحشی دچار شد. مثلا ترکیب "فرش قرمز نامرغوب" را در نظر بگیرید. بین قرمز که صفتی ظاهری است و نامرغوبی که صفتی کیفی است تناسبی برقرار نیست. به این ترتیب به آسانی می‌توان به این نتیجه غلط رسید که اگر فرشی با رنگ غیرقرمز انتخاب شود کیفیت بهتری خواهد داشت. ترکیبی مثل "حکومت دموکراتیکِ بد" از این گونه ترکیب‌هاست. دموکراتیک با تمام اختلاف نظرها در تعریف و تعیین حدودش یک اصل مشترک را در خود به یدک می‌کشد و آن هم "رجوع به آرای مردم در تصمیمات اساسی نظام سیاسی" است. پس این صفت ناظر به روش‌های مورد استفاده در یک نظام است. اما  بد بودن یک نظام، یعنی محتوای آن غیرقابل قبول و برخلاف ارزش‌های خاصی است. به عبارت دیگر صفت بد، صفتی درباره محتوای تصمیمات و عملکرد است. در این صورت  دو صفت دموکراتیک و بد با هم تناسب معنایی ندارند و اگر بگوییم برای اجتناب از بد بودن نمی‌خواهیم دموکراتیک باشیم یعنی به خطا رفته‌ایم. به بیان دیگر اسلامی یا غیر اسلامی بودن یک حکومت از روش دموکراتیک آن نتیجه نمی‌شود، از آراء و خواست‌های مردمی می‌آید که در این نظام اثرگذار بوده‌اند. اگر کسانی از این محتوا رنج می‌برند باید سعی خود را معطوف به تغییر نظر مردم کنند. بنابراین پرسش‌های مطرح شده در ابتدا را باید این گونه تفسیر کرد: نظامی دموکراتیک که در آن مردم دوستی با اسرائیل را ترجیح می‌دهند بهتر است، یا نظامی مستبد که در آن حاکمان می‌خواهند دشمن اسرائیل باشند؟! و به صورتی کلی‌تر: حکومتی دموکراتیک که در آن مردم اسلام را نمی‌‌خواهند بهتر است یا نظامی دیکتاتوری که سرانش اسلام را برای مردم می‌خواهند؟ حال می‌توان دراین باره به گفتگو نشست بی آنکه دچار یک خطای مفهومی در کاربرد ترکیبات بود!
  • حیران

فوتبال ما: آینه مدیریت ما!

جمعه, ۳ تیر ۱۳۹۰، ۰۷:۱۶ ق.ظ
در حالی که همه آماده بودند خبر خوبی در فوتبال بشنوند و ایران به جمع 12 تیم مرحله گروهی مقدماتی المپیک راه یابد خبری همه را شوکه کرد! یک خبر شگفت انگیز/ تیم امید بازی رفت را 3-0 باخته بود! سرمربی تیم امید می گوید تقصیر از فدراسیون بوده است که لیست بازیکنان محروم را به ما اعلام نکرده است! در خبر آمده است که گویا نامه ارسالی کنفدراسیون فوتبال آسیا گم شده است! و به همین راحتی انتظار فوتبال ایران برای راه یابی به المپیک 40 ساله شد! -------------------------------------- خود نوشت: من چندان اهل فوتبال نیستم. اما می خواهم بگویم فوتبال ما نمونه تمام عیار مدیریت ماست! فوتبال به دو دلیل برای مردم ما قابل لمس تر است. یکی اینکه اساسا فوتبال در بین ما ورزشی محبوب است و اخبارش پیگیری می شود، دیگر اینکه نتایج فوتبال با اعداد و ارقام و نمودارها تعیین نمی شود که بتوان در آن دستکاری کرد و مردم را فریب داد. پس یک پیرمرد بی سواد هم سر در می آورد که باخت های پیاپی یعنی یک جای کار می لنگد و کمی هم که پیگیرتر باشد متوجه می شود مشکل از کجاست. اما در اقتصاد یا سیاست می توان در کوتاه مدت با آوازه گری و تبلیغات فتنه (!) به پا کرد و حق و باطل را در هم آمیخت. امیدوارم چنین نتایج تاسف باری این فایده را داشته باشد که مردم با عمیقا به ناشایستگی مدیران این دولت پی ببرند!
  • حیران

شخصی/محرمانه

پنجشنبه, ۲ تیر ۱۳۹۰، ۰۳:۰۹ ب.ظ
آسمون گرفتست! داره بارون میاد... دیگه نه از خورشید خبریه و نه از آبی پاک آسمون! به جاشون غرش و رعد خشمگین ابرهاست که چشم و گوش رو آزار میده!و من در این غروب ابری دلم برای 20 سالگیم تنگ شده... برای پاکی و صفای اون روزها! بعضی وقتا که نگاهی میکنم به راهی که تا حالا طی کردم فکر میکنم چقدر روز به روز دارم دور میشم از آرمان هام! از اینکه خودم باشم و برای خودم زندگی کنم. حق را بر زبان بیارم و در برابر باطل بایستم!اما هر روز که میگذره انگار اینها برام میشه شعارهایی که دور از دسترس. شعارهایی که گفتنش خوبه و ضرر نداره، اما وقتی بخوای عمل کنی باید هزینه بدی براشون. و من هر روز چقدر ترسوتر میشم برای پرداخت این هزینه. و چقدر جیب دلم تهی تر میشه از سرمایه ای که بتونم باهاش آرمان هام رو بخرم. پ.ن: بنا داشتم اینجا خیلی شخصی ننویسم و چیزهایی بگم که به درد همه بخوره! این یک بار رو ناپرهیزی کردم.
  • حیران

دو سکانس از یک سریال تابستانه

چهارشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۰، ۰۶:۳۴ ق.ظ
چهارراه ولیعصر- ساعت 11 قبل از ظهر دختر با قیافه مضطرب التماس میکرد. دستش را محکم گرفته بودند و می کشیدند. سعی میکرد آرام باشد و در همان حال ترحم مامور را بر انگیزد. مامور اما دستش را رها نمیکرد و با بی تفاوتی اصرار میکرد که باید سوار ون شود. دختر کم کم داشت گریه اش میگرفت. انگار خود را در باتلاقی میدید که هر چی بیشتر تقلا کند کمتر نتیجه میگیرد. ونک- ساعت 1.5 بعد از ظهر مردی با موهای سفید داشت با مرد سبز پوش حرف میزد. شناسنامه اش دستش بود و سعی میکرد مامور باتوم به دست را راضی کند. هر چند دقیقه هم به طرف ون میرفت و سرکی به داخل میکشید. چند کلمه ای میگفت و دوباره برمیگشت. انگار می خواست چیزی را ثابت کند. باز به طرف ون رفت و چیزی را از کسی گرفت. این بار  با دو شناسنامه در دست، با مامور حرف میزد. مامور اما بی آنکه به چشمهایش چشم بدوزد فقط سر تکان میداد و مرد هر بار  مایوس تر میشد. .
  • حیران

نقدی بر فیلم "جرم": گلوله، رفاقت و ... جرم

جمعه, ۲۷ خرداد ۱۳۹۰، ۰۳:۴۱ ب.ظ
مدت هاست که با دیدن فیلم هایی مثل محاکمه در خیابان و سربازان جمعه به این نتیجه رسیده بودم که سینمای کیمیایی در دور باطلی افتاده است. به این صورت که وی سعی در به روز کردن قیصر دارد و نتیجه هر بار ناموفق تر از قبل است. بنا بر همین پیش فرض اگر کسی به دیدن فیلمی از کیمیایی دعوتم میکرد رد میکردم. اما با اهدای جایزه بهترین فیلم جشنواره فجر به "جرم" از این پیش فرض عدول کردم و دوباره پای فیلمی از کیمیایی نشستم. فیلمی که هم جوایز فجر را برایم زیر سوال برد و هم پیش فرضهایم را تقویت کرد!"جرم" پر از پیچیدگی و تناقض در محتوا و ساختار است. داستان فیلم در سال 50 شمسی اتفاق می افتد، اما خیابان ها و مغازه هایی را میبینیم که متعلق به دهه 80 شمسی است. در فیلم از جنگ و جبهه ای اسم برده می شود که در آن سالها معنی نداشته است. و دست آخر فیلم با فراز و فرودهای معما گونه ای همراه است که مخاطب باید از دل آنها به داستان فیلم پی ببرد.دیلوگ های فیلم آنقدر پیچیده اند که باید آنها را چند بار شنید تا فهمید. حال آنکه این دیالوگها از زبان کسانی است که مردم کوچه و بازارند! بعضی از نقش هایی که در فیلم میبینیم عملا قابل حذفند و هیچ تاثیری در روند داستان یا محتوا ندارند. مثل نقش نیکی کریمی که حدود 3 دقیقه است و فقط اطلاعاتی را راجع به فضای داستان اضافه میکند. بی آنکه شخصیت مهم و موثری در کل داستان به حساب آید.دوستی این تناقض ها را مربوط به تغییر داستانِ فیلم، تحت ممیزی می دانست. گویا فیلمنامه اصلی درباره زمان فعلی بوده است و بعدا به زمان گذشته برده شده است. دوست دیگری "جرم" را فیلمی ذهنی و فانتزی می دانست که تناقض ها را به عمد نشان می دهد. اما فیلم آنقدر غیر معقول است که نمی تواند حتی کنش شخصیت های اصلی را توجیه کند، چه برسد به اینکه لایه عمیق تری از تحلیل را پیش پای مخاطب بگذارد.برای من که قصد داشتم با سینمای کیمیایی آشتی کنم دیدن چنین فیلمی آزاردهنده بود. ای کاش کیمیایی گامی از زمانه آدمهایی مثل قیصر فراتر میرفت و قهرمان هایی خلق میکرد که ما بچه های نسل سوم می توانستیم با پوست و گوشت خود آنها را درک کنیم و برایشان دل بسوزانیم!پ.ن: در کنار تمام این سیاه نمایی ها، موسیقی متن فیلم بسیار زیبا بود. اگر آلبومش منتشر شود ارزش گوش دادن دارد.پ.ن: شاید جذابترین پارامتر در سینمای کیمیایی همین قهرمان پروری آن است. در روزگاری که همه دارند تبدیل به سطح میانه ای از توقعات جامعه می شوند خلق قهرمان قابل تقدیر است. اما ای کاش مسعود خان کمی هم به زمانه و جامعه امروز خودش نگاه میکرد نه دهه 40!
  • حیران

داستان سوریه

دوشنبه, ۲۳ خرداد ۱۳۹۰، ۰۵:۳۹ ق.ظ
داستان همان داستان همیشگی است. همان که بارها در تاریخ رخ داده و هر بار تراژدی را رقم زده است.یک حکومت خودکامه و تمامیت خواه اعتراض و انتقاد مردمان را نمی پسندد و بر آن می آید تا صدایشان را خاموش کند. پس دستگاه تبلیغاتی خود را به کار می اندازد و عنوانی می یابد برای سرکوب! هر چه این عنوان بار ارزشی و احساسی بیشتری داشته باشد بهتر! و در یک کشور مسلمان و عرب چه برچسبی بهتر از "فتنه". این بار اما این دولت لاییک سوریه است که این لغت را برای مخالفانش به کار می گیرد. اگر کسی این روزها گذرش به سرزمین شام افتاده باشد متوجه اوضاع متفاوت شهرها می شود. نه از حضور پررنگ نیروهای ویژه بر سر چهار راه ها. یا سر و صدای فریاد معترضان. بلکه از تابلوهایی که تمام شهر را پر کرده است. تابلوهایی که در آن جوانان را از فتنه بر حذر می دارد. تابلوئهایی با عکس های بزرگ و با صلابت از بشار اسد! پر از جملاتی حاکی از ابراز ارادت و علاقه به ایشان.داستان همان است که بارها اتفاق افتاده. اما برایم عجیب است که چرا مستبدان پایان داستان را نخوانده اند! به قول امیرالمومنین عبرت ها چه بسیارند و پندپذیران چه اندک!
  • حیران

یک بار مصرف

شنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۰، ۰۶:۲۵ ب.ظ
این عکس را چند سال پیش در سایتی دیدم و سیوش کردم! آن روزها به چشم عکسی نگاهش کردم که خنده دار است و جزئی است از موج دست انداختن حرف و عمل احمدی نژاد در میان جماعت وبگرد.  این روزها اما معنایی ژرفتر برایش قائلم. گویی عکاس زیرک آینده ای را میدیده که شرحش پشت ویترین این مغازه آمده است. حالا دیگر تاریخ مصرف شخصیتی مثل احمدی نژاد تمام شده است!
  • حیران

همین حوالی/همین روزها

دوشنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۰، ۰۵:۰۰ ب.ظ
از دور ردیفی از آدم ها را می بینم که پیاده رو را بسته اند. حدس می زنم صف شیر یا نانوایی باشد. جلوتر که می روم می بینم مردم با کارت هایی در دست جلوی خودپرداز ایستاده اند. یادم می افتد دیشب یارانه ها را به حساب واریز کرده اند.کمی آن طرفتر مردی با صندوق صدقات کلنجار می رود. دقیقتر که می شوم سیمی را در دستش می بینم. با وسواس دارد سعی میکند اسکناس های تا خورده داخل صندوق را بیرون بکشد. با بی تفاوتی از کنارش می گذرم. به فکر می افتم نزدیکترین خودپرداز در طی مسیرم کجاست!
  • حیران