در حیرت

۹ مطلب در آبان ۱۳۹۲ ثبت شده است

بمباران یک شهر مسکونی و قتل عام نزدیک به 130 هزار نفر در چند دقیقه موضوع خوبی برای نوشتن کتابی خواندنی و پرخواننده است. می‌توان از این واقعه کتابی مستند نوشت که حاوی عکس‌ها و خاطرات و مشاهدات دلخراش باشد. می‌توان درباره‌ی آن رمانی نوشت که شخصیت اولش بازگوکننده وقایع میدان جنگ و بمباران شهر و فجایع پس از آن باشد. یا حتی می‌توان از آن یک درام و تراژدی تمام عیار درآورد و با تصویر کردن رنج و درد مردمان حاضر در ماجرا اثری عمیق بر خواننده باقی گذاشت.کورت ونه گات اما چنان موضوع مهم و غم‌انگیزی را به شیوه‌ای نامتعارف و عجیب روایت کرده است. آنچنان عجیب که می‌توان «سلاخ‌خانه شماره‌ی 5» را خواند و به اندازه‌ی یک تراژدی غمگین شد، به اندازه‌ی اثری طنز خندید و به اندازه‌ی مستندی تأثیرگذار به فکر فرو رفت. وی که خود یکی از شاهدان بمباران درسدن، شهری در آلمان شرقی، بوده است با زبانی کنایه‌آمیز، طنز، و با تعریف داستانی فانتزی و خیالی به خوبی میدان نبرد جنگ دوم جهانی، اسارت در اردوگاه‌های آلمان نازی و پس از آن بمباران یک شبه‌ی شهر را به تصویر کشیده است.هنر ونه گات در این میان، بیانی پرکشش و جذاب از ماجرایی تلخ و فاجعه‌آمیز است. به تعبیر خود او، درباره‌ی قتل عام نمی‌توان حرف‌های قشنگ و زیرکانه زد. از همین رو ونه‌گات خودش را در نقل خاطره‌ی جنگ و بمباران درسدن از زمان و مکان جدا می‌کند. او به این طریق،  فارغ از خشونت جنگ و غم‌ها و مصیبت‌های آن، داستانش را می‌گوید و درعین حال با بیانش خواننده را جذب ‌می‌کند.داستان «سلاخ‌خانه شماره 5» با نقل جملاتی از ابتدا و انتهای رمانی آغاز می‌شود که کورت ونه‌گات درباره‌ی درسدن نوشته است. پس از آن، کورت ونه‌گات راوی داستانی می‌شود که خود نوشته است. داستان درباره‌ی مردی به نام بیلی پیل‌گریم است که در خیال خود قادر به سفر در بُعد زمان است. چنین سیر داستانی منجر به روایت پرکشش و غیر خطی کتاب شده است. گاهی داستان در کودکیِ بیلی پیل‌گریم می‌گذرد، گاهی در زمان جنگ، گاهی در دوران اسارت او و گاهی سال‌ها پس از آن.داستان که جلو می‌رود کم کم خواننده پی‌ می‌برد که بیلی پیل‌گریم همان کورت ونه‌گات است که از زمان و مکانش جدا افتاده است. چنین برداشتی ناشی از نشانه‌های حضور راوی داستان، کورت ونه‌گات، در صحنه‌هایی از آن است. چنانچه وی در میانه‌ی داستان، ناگهان لحن و زاویه‌ی دید روایت را تغییر می‌دهد و حضور خودش را به رخ خواننده می‌کشد. به این ترتیب، او با زیرکی جهانی خیالی خلق می‌کند تا ماجراهای واقعی را که از سر گذارنده است به شکلی جذاب روایت کند.بیلی پیل‌گریم در این داستان با آدم‌های فضایی در ارتباط است که ناظر بیرونی آدم‌‌های زمینی هستند. از نظر آدم فضایی‌ها درک زمینی‌ها  از فضا و زمانشان محدود است و برای همین کارهایشان از نظر آنان عجیب و بی‌منطق است. از نظر این آدم‌های فضایی، همه‌ی کارها و همه‌ی اشیاء به همان طریق و به همان شکلی هستند که باید باشند. با بیان این باور، کورت ونه‌گات اختیار آدم‌ها را زیر سوال می‌برد و تقدیر را  شکل‌دهنده‌ی سرنوشت آنان می‌شمارد. شاید چنین باوری پاسخی است که وی بارها در ساعات حضورش در جنگ و اسارت به خود داده است. شاید آن هنگام که شاهد فاجعه‌ی انسانی در درسدن بوده است از خود پرسیده است «چرا من باید اینجا و در این لحظه از تاریخ حاضر باشم؟» و جوابش به خود این بوده است که « چون نفس این لحظه همین‌طور شکل گرفته است و نمی‌توانست جور دیگری باشد.»با وجود این، رمان کورت ونه‌گات رمانی ضدّ جنگ است. در این رمان هم توحش نازی‌ها در کشتار یهویان بیان شده است، هم منطق تناقض‌آمیز آمریکایی‌ها در استفاده از سلاح‌های کشتار جمعی برای به پایان رساندن جنگ. او در این کتاب کوشیده است با نقل قسمتهایی واقعی از بیانیه نیروی هوایی آمریکا در حمله به توکیو و با انتقاد از سکوت تاریخ در قبال بمباران درسدن، که به عقیده او بدتر از هیروشیما بوده است، جنگ را پوچ و توجیه آن را به هر طریقی احمقانه نشان دهد. وی همان‌طور که در پیش‌گفتار کتاب گفته است جنگ جهانی را شبیه جنگ‌های صلیبی کودکان می‌داند. جنگ‌هایی که یاداوری‌شان تؤامان موجب تأسف و مایه‌ی تمسخر تاریخ است.شهر درسدن در سال 1944 به دست نیروهای هوایی ایالات متحده آمریکا و انگلیس، در اواخر جنگ جهانی دوم، بمباران شد. هنوز هم بحث‌های فراوانی در جریان است که ضرورت این حمله‌ی هوایی را زیر سوال می‌برد. این شهر شهری مسکونی در قلب آلمان شرقی بوده است. در اثر بمباران این شهر تعداد زیادی از ساکنان آن، که نقشی در جنگ نداشتند، جان باختند. درسدن اکنون بازسازی شده است و مردم آن هر سال فاجعه‌ی بمباران شهر را با برگزاری مراسمی یادآوری می‌کنند. به گمانم، هیچ یادبودی تأثیرگذارتر از رمان کورت ونه‌گات نتواند آن فاجعه را آن‌قدر زنده و پررنگ به یاد آورد. از این زوایه رمان کورت ونه‌گات هم درست مثل شخصیت اصلی‌اش، بیلی پیل‌گریم، فارغ از زمان و مکان است و مخاطبش سراسر مردم تاریخ در هر گوشه‌ی این دنیا است.
  • حیران

رنگ عزای حسینی

دوشنبه, ۲۷ آبان ۱۳۹۲، ۰۸:۱۰ ق.ظ
محرم که می شود بر در و دیوار خیلی از خانه ها پرچم های سیاه می آویزند. خیلی ها در محله شان تکیه و هیئت راه می اندازند. در محله ها چند جوان و ریش سفید جمع می شوند و پارکینگ یا طبقه ای از خانه را هیئت می کنند. عده ای داربست می بندند و در گوشه ای از کوچه یا خیابان هیئت می زنند. شور حسینی همه را می گیرد و هر کس را به کاری و فعالیتی وا می دارد. بعضی ها آشپز و آبدارچی و مداح می شوند، بعضی ها بانی عزا می شوند و بعضی هم سینه زن و گریه کن مجلس امام حسین. دهه اول محرم که تمام می شود، هیئت ها هم کم کم جمع می شوند. آنها که داربست زده اند، بازش می کنند. آن کس که خانه اش را هیئت کرده بود دوباره اسباب و اثاثیه اش را می چیند. کم کم پارچه ها و پرچم های سیاه را بر می چینند و گوشه ای می گذارند برای سال بعد. این وسط اما آنچه می ماند برای کسی است که عزای حسینی را اقامه کرده است، نه کسی که چند روزی پای منبر و نوحه نشسته است. اقامه عزای حسینی یادآوری ایستادگی و مردانگی حسین است. به میان آوردن معیاری به نام حسین است برای سنجش دل و عقیده و زندگی خود. چنین کسی در محرم، عَلم محبت حسین را برمی افراشد و به نام و منش و هدف او تأسی می کند. او خودش را با اهداف حسین هماهنگ می کند و حرکتش در زندگی را با پیام عاشورا قیاس می کند. اقامه عزای حسین، تجلیل و قدرشناسی از ارزش های حسین است. مقدمه این گرامیداشت شناخت قیام کربلا و اهداف آن است. شناخت تضادی است که به قیام امام حسین و وقایع کربلا ختم شد. شناخت دشمنان او و دوری از آنهاست. شناخت یاران حسین و نزدیکی به آنان است. دل کسی که این چنین عزای حسین را اقامه می کند رنگ حسینی می گیرد. رنگی که به آسانی نمی رود و اگر مراقب باشد تا سال بعد باقی می ماند. در وجود چنین کسی، محرم که تمام شود، هنوز شور حسینی بر پاست. در درون او هر روز و هر ساعت صدای طبل هوشیاری عزای حسینی بلند است و نجوای «یا حسین» از عمق آن می جوشد. چرا که او عزای حسین را اقامه کرده است و فقط چند روزی لباس سیاه بر تن و پرچم سایه بر در خانه اش نداشته است. او عزادار واقعی حسین بوده است و مزد عزاداریش حسینی شدنش است.
  • حیران

شور و شعور عزاداری امام حسین (ع)

جمعه, ۲۴ آبان ۱۳۹۲، ۰۷:۳۴ ق.ظ
امسال برای عزاداریِ شب تاسوعا به مسجد محله‌مان رفتم. سال‌هاست که مساجد را برای عزاداری و دیگر مراسم مذهبی ترجیح می‌دهم. از این جهت که معمولاً چون با روحانیان ارتباط مستقیم دارند، کمتر در مراسم دست به کارهای عجیب و غریب می‌زنند. علاوه بر این، کسانی که مسجدرو هستند معرفت و مرام مذهبی‌ بیشتری دارند و همین به مراسمشان خلوص و صفای بیشتری می‌بخشد. بر همین منوال امسال هم تصمیم گرفتم شب تاسوعا را در مسجد عزاداری کنم. امسال اما مجلس عزاداریِ مسجد با سال‌های پیش تفاوت داشت. تقریباً همه‌ی کارها افتاده بود دست جوان‌ها. در یکی دو سال گذشته چند نفری از پیرمردان و قدیمی‌های مسجد، که بانی و مسئول مراسم بودند، فوت کرده‌اند و حالا جوان‌های محله این کارها را به عهده گرفته‌اند. از همان ابتدا، سخنرانی که تمام شد روضه با شور بیشتری برپا شد. تعداد زیادی جوان و نوجوان پای مداح حلقه زده بودند و با شور و حرارت زیادی گریه می‌کردند و ناله سر می‌دادند. نوبت سینه‌زنی که رسید در کمال تعجب دیدم خیلی از همان‌ها که صف اول نشسته بودند پیراهن‌ها و زیرپوش‌هایشان را در آوردند و لخت شدند. چنین رسمی در مسجد ما سابقه نداشت. حداقل اگر هم بود، در حد یکی دو نفر بود که شور می‌گرفتشان و برهنه سینه می‌زدند. امسال اما تعداد زیادی برهنه شدند و با شور و شوق شروع کردند به سینه‌زنی. در میانه‌ی سینه‌زنی هم کسی آمد و در کنار مداح میکروفن را در دست گرفت و شروع کرد به حسین حسین گفتن. توالی سینهای حسین-حسین ریتم زمینه‌ی مداحی شده بود و درست مثل این بود که دارند جاز می‌خوانند و کسی با دهان ریتمش را در می آورد. این هم در گذشته سابقه نداشت. با همه‌ی این نوآوری‌ها در عزاداری، تا آخر در مسجد نشستم و در حال و هوای خودم عزاداری کردم. سینه‌زنی و مداحی نزدیک یک ساعت طول کشید و وقتی تمام شد سراغ مسئول مجلس را گرفتم. جوانی 26-27 ساله را به من نشان دادند و گفتند ایشان مسئول مراسم هستند. از او درباره فلسفه برهنه شدن و درستی این کار در مسجد پرسیدم. می‌گفت این رسم یادگاری عزاداری شهدا در جبهه‌هاست. گفتم اینجا مسجد است و با جبهه و سنگر تفاوت دارد. کارش را به واسطه غیر شرعی نبودن درست می‌دانست. برایش مثال آوردم که دروغ شرعاً حرام نیست و با این حال غیر اخلاقی و ناپسند است. آخر هم در آمد و گفت نظر شخصی شماست که لخت شدن در مسجد درست نیست. من هم از مجالس علما و بیت رهبری گفتم که هیچ کس لخت نمی‌شود و این‌طوری سینه نمی‌زند. می‌گفت این‌ها نمادین هستند و چون فیلم‌برداری می‌شوند کسی لخت نمی‌شود. به او گفتم پس اگر الگو و نماد عزاداری آن جور مجالس است چرا مسجد ما نباید نماد عزاداری درست باشد. گفتم اگر کسی که نامسلمان است یا معتقد نیست این شکل از مراسم را ببیند جذب آن‌ها می‌شود یا بدتر از عزاداری و مجلس امام حسین زده می‌شود. آخر سر سکوت کرد و من هم برای اینکه موضع انکار نگیرد سوال‌هایم را دسته‌بندی کردم و گفتم هر دو برویم درباره‌شان بیشتر تحقیق و فکر کنیم. من اما تصمیم گرفتم دیگر برای عزاداری به مسجد محله نروم. قبلاً که قدیمی‌ها و پیرمردانْ مجلس را در دست داشتند، عزاداری بیشتر به دلم می‌نشست. در سال‌های اخیر که کارها افتاده است دست جوان‌ها شور مجلس بیشتر شده است و شعورش کمتر. تنها کاری که من می‌توانستم شب تاسوعا کنم همان تذکر و انتقادی بود که مطرح کردم. شاید چنان کاری نظر آن فرد را تغییر ندهد و تأثیری نداشته باشد، اما بی‌تأثیر هم نیست. اگر چند نفر دیگر هم در این ایام همان انتقاد را مطرح کنند اثرش را کم کم می‌گذارد. شاید هم آن فرد برود از مراجع و علما تحقیق کند و نظر آن‌ها نظرش را تغییر دهد. فکر می‌کنم طرح انتقاد و دفاع مستدل از آن تنها کاری است که می‌توان این طور مواقع کرد. شایدهمین گفتن‌ها کم کم اثرش را بگذارد و شکل عزاداری‌هایمان به مسیر درستش برگردد. عزاداری‌هایی که با شرکت در آن‌ها شعورمان بیشتر شود و شورمان مقدمه‌ای باشد برای فهم پیام قیام کربلا و تأسی به امام حسین. مطالب مرتبط:حکم و نظر مراجع درباره برهنه شدن در عزاداریدرسی از قیام کربلا: ترجیح اخلاق بر مصلحت
  • حیران

برهنه شدن و لخت شدن در عزاداری (حکم و نظر مراجع)

چهارشنبه, ۲۲ آبان ۱۳۹۲، ۰۸:۰۶ ب.ظ
یکی از آئین هایی که در عزای امام حسین رواج زیادی دارد لخت شدن به هنگام سینه زنی است. درستی این کار ،در یکی از مراسمی که این ایام رفتم، برایم محل سوال شد و به فکرم رسید نظر مراجع را در این باره پیدا کنم. این پست نتایج جستجویم درباره برهنه شدن در عزاداری ها است. (ترتیب نام مراجع بر حسب حروف الفبا است) نظر آیت الله خامنه ای: - پرسش: عریان کردن بدن و لخت شدن به هنگام سینه زنی و عزاداری برای حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام از نظر شرعی چه حکمی دارد؟ پاسخ: حجت‌الاسلام فلاح زاده نماینده پاسخ به احکام مقام معظم رهبری در جواب به این استفتاء گفت: «به نظر حضرت آقا در مجالس عزاداری هرکاری که سبب شود دشمنان از این کار ما علیه مکتب تشیع یا شیعیان سوء استفاده کنند و سبب تفرقه بین مسلمانان باشد، حرام است و باید پرهیز کرد.» نظر آیت الله العظمی سیستانی: - پرسش 1: میخواستم نظر حضرت عالی را درباره لخت نمودن قسمت بالاى بدن مردان در هیئت های مذهبی که جهت سینه زنی انجام می گیرد را بدانم؟ پاسخ: در حدّ خود حرام نیست. - پرسش 2: میخواستم نظر حضرت عالی وشرعی ونحوه حلال یا حرام را درباره لخت شدن افراد در هیئت های مذهبی که جهت سینه زنی انجام می گیرد را بدانم؟ - پاسخ: اشکال ندارد.نظر آیت الله العظمی صافی: - پرسش: آیا سینه زنی به صورتی که از کمر به بالا برهنه شوند، در عزاداری سیّدالشهدا علیه‌السلام جائز است؟- پاسخ: اگر مستلزم نگاه نامحرم نباشد اشکال ندارد.- پرسش: در مراسم سینه زدن، در آوردن لباس در صورتی که معرض تحریک باشد چه حکمی دارد؟- پاسخ:  اگر معرض تحریک باشد اشکال دارد و بهتر است با لباس عزاداری شود. نظر آیت الله مکارم شیرازی:- پرسش: عریان کردن بدن و لخت شدن به هنگام سینه زنی و عزاداری برای حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام از نظر شرعی چه حکمی دارد؟- پاسخ: «احتیاط آن است که عزاداران حسینی لخت و عریان نشوند؛ آیا فردی در مجلس ترحیم پدرش اگر لخت شود این جزء آداب عزاداری است؟! برادران بر لخت شدن اصرار نداشته باشند. اما برای عزاداری می‌توان مقداری از سینه را باز گذاشت. سابقا پیراهن‌هایی بود که قسمتی از آن دکمه می‌شد و جلوی سینه را باز می‌کردند و لخت هم نمی‌شدند که بدن نما باشد. با این کار دشمنان هم نمی‌توانند سرزنش کنند.»پ.ن1: قصد دارم با استفتاء از دفاتر مراجع و جستجوهای بیشتر به تدریج این پست را کامل کنم.منایع:سایت تابناکسایت آیت الله سیستانیسایت آیت الله صافیمطالب مرتبط:شور و شعور عزاداری امام حسیندرسی از قیام کربلا: ترجیح اخلاق بر مصلحت
  • حیران

باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟

سه شنبه, ۲۱ آبان ۱۳۹۲، ۰۹:۲۵ ق.ظ
این روزها حرف های زیادی برای گفتن داشتم. می خواستم از انواع و اقسام عزاداری هایی که دیده ام بگویم و کارهای عجیب و غریبی که بعضی به اسم عزداری می کنند. می خواستم از برداشت های متفاوتی بنویسم که از فلسفه قیام عاشورا بر منابر می گویند و مردم را به این طریق به مسیری می برند که می خواهند. می خواستم از کربلا بگویم و ایستادگی و مقاومت آن بزرگ مرد در برابر ظلم و تزویر بنی امیه. اما به عرض تسلیتی بسنده می کنم و درخواستم این است که در این ایام که دل ها شیشه ای و چشم ها بارانی است نویسنده این وبلاگ را هم به یاد داشته باشید. عزاداری هایتان قبول و سراشار از شعور و شور.
  • حیران
در این ایام وبلاگ‌های زیادی از عاشورا و محرم می‌گویند. هر یک به نحوی و از زاویه‌ای این واقعه تاریخی را می‌کاوند و وجهی از آن را برجسته می‌کنند. برای من اما واقعه‌ای شاید در ظاهر کم اهمیت در جریان عاشورا بسیار پر رنگ است. کم‌اهمیت از این نظر که رخ نداد و عملاً اثرگذار نبوده است. اما پررنگ و مهم از این منظر که اگر رخ می‌داد مسیر تاریخ را تغییر و وقایع بعدی را تحت‌الشعاع خود قرار می‌داد. ابتدا موقعیت آن را شرح می‌دهم تا حساسیت آن را ذکر کرده باشم و بعد هم درباره چند و چون رخ ندادنش می‌گویم.هنگامی که مسلم در کوفه، در خانه‌ی هانی، پنهان شده بود ابن زیاد به بهانه عیادت از شریک ابن اعور به خانه‌ی او می‌رود. مسلم در پس پرده‌ای پنهان می‌شود و در دست خنجری می‌گیرد تا به علامت طلب آب به ابن زیاد حمله کند و او را از پای در آورد. اوضاع همان‌طور که پیش‌بینی کرده بودند پیش می‌آید. ابن زیاد پشت به پرده می‌نشیند و در فرصتی مناسب شریک آب می‌خواهد و منتظر اقدام مسلم می‌ماند. مسلم اما از جای تکان نمی‌خورد و ابن زیاد که شرایط را مشکوک ‌می‌بیند از خانه هانی بیرون می‌زند و جان خود را نجات می‌دهد. همه چیز آماده بود تا آن کس را که به خون امام حسین و اصحابش تشنه بود بکشند و مسیر حوادث بعدی را تغییر دهند. چرا مسلم دست به اقدامی نزد و اجازه داد دشمن  قسم‌خورده‌ی نوه‌ی پیامبر زنده پایش را از آن خانه بیرون بگذارد؟علت اقدام نکردن مسلم تنها یک چیز بود: پایبندی به اخلاق جوانمردی و به یاد آوردن حدیثی از پیامبر. وی در پشت پرده به یاد روایتی می‌افتد که در آن پیامبر اصحابش را از حمله غافلگیرانه به مشرکان و دشمنان نهی کرده بود. وی این کار را خلاف جوانمردی می‌داند و در آن هنگام که نوبت اقدام وی بوده است با همین یادآوری سست می‌شود و دستش به خنجر نمی‌رود.درباره کار مسلم چه می‌توان گفت؟ آیا وی فرصتی طلایی برای منکوب دشمن و برچیدن بساط تزویر و مکر ابن‌زیاد را از دست نداد؟ آیا نمی‌ارزید این بار اصولش را زیر پا بگذارد و با فروکردن خنجر بر قلب ابن زیاد از وقوع حادثه‌ای هولناک و مصیبتی عظیم جلوگیری کند؟ آیا وی بصیرت لازم و بینش کافی برای اقدام مناسب را نداشت؟برای کسی که مصلحت در فرهنگ واژگانش جایگاه ویژه‌ای داشته باشد قطعا مسلم ابن عقیل اشتباه کرده است. مصلحت ایجاب می‌کرد وی اخلاق را برای این یک بار هم که شده زیر پا بگذارد و از کیان اسلام و حیثیت امامش دفاع کند. اصلاً حفظ اسلام که امامت عمود خیمه‌اش است اصل است و پای حفظ آن که برسد جوانمردی به چه کار می‌آید؟ مگر نه این است که اوجب واجبات همین است و نباید واجب دیگری را به آن اولویت داد. تازه زیرپاگذاشتن اخلاق که حرام نبوده است. آن‌ها ظالم بودند و با این یک ظلم کوچک از ظلم‌های بزرگ بعدی جلوگیری می‌شد و همه چیز تغییر می‌کرد.همه ‌این‌ها در چارچوب مصلحت‌اندیشی درست است و به جا. چارچوب شیعه‌ی اصیل اما اصول‌گرایی است و نه مصلحت‌اندیشی. اصولگرایی به معنای واقعی کلمه‌اش. یعنی پایبندی به اصول اخلاقی وشرعی حتی اگر به زیان خود و بر خلاف مصلحت تاریخ و سیاست و مناسبات قدرت باشد. عمل به همین طریق بوده است که در طی 1400 سال شیعه را زنده نگه داشته است و عالمان و معتقدان به آن را از فساد دنیا گرایی و توجیه حاکمان و سیاستمداران اعصار محتلف مبرّا کرده است. همین پایبندی بزرگان شیعه به اصول اخلاق بوده است که هنوز در قرن  بیست  و یکم، قرن عدالت‌طلبی و حقیقت‌جویی، آبرویی برای شیعه باقی گذاشته است و آن را از باقی مذاهب اسلامی که آلوده به سیاست و مصلحت و قدرت‌طلبی شده‌اند متمایز کرده است.شاید اگر در آن لحظه‌ی حساس مسلم‌ابن عقیل از پشت خنجر به ابن زیاد می‌زد تمام آن وقایع که ما برایش عزاداریم رخ نمی‌داد. آن موقع اما افتخاری نصیب امام حسین و شیعیان نمی‌شد که دینداران و بی‌دینان را به یک زبان به حق دعوت کنند و منادی جوانمردی و آزادگی در این دنیای آلوده به دروغ و فساد و تزویر باشند. آن لحظه‌ی حساس، ابن زیاد در گوشه‌ای از تاریخ و در کوفه کشته می‌شد اما حقانیت و پاکی امام حسین و شیعیانش به اثبات نمی‌رسید. اکنون ما عزادار همانی هستیم که هم دیندار بود و هم آزاده و این را در عمل و حرف خود و یارانش نشان داد و به یادگار گذاشت.
  • حیران

چرا بهتر است به متکدیان و گدایان کمک کنیم؟

سه شنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۲، ۰۹:۱۹ ق.ظ
به تازگی شهرداری تهران بیلبوردهای و بنرهای بزرگی در گوشه و کنار شهر نصب کرده  و در آن‌ها به مردم توصیه کرده است که به متکدیان و گداها کمک نکنند. توصیه‌هایی با تصاویر و عبارت‌های متفاوتی از قبیل: گداپروری را با انسان‌دوستی اشتباه نگیریم؛ تکدی‌گری اقدامی است که توسط افراد سودجو مدیریت می‌شود؛ کمک به متکدیان موجب اشاعه این پدیده زشت است و مانند آن‌ها.شکی نیست که بسیاری از جملات بالا واقعیت دارد. عده‌ای از متکدیان گدایی شغلشان است و از این راه بدون کمترین زحمت و سرمایه‌ای امرار معاش می‌کنند و درآمدهای خوبی هم دارند. بعضی از آن‌ها گروهی و تحت مدیریت عده‌ای دیگر فعالیت می‌کنند و برای برانگیختن ترحم مردم آموزش دیده ‌اند. همه اینها درباره گدایی در شهرها صادق است و نمی‌توان کتمان‌شان کرد. اما آیا چنین واقعیت‌هایی به ما اجازه می‌دهد از کمک به متکدیان و گدایان اجتناب کنیم و به آن‌ها توجهی نشان ندهیم؟کمک به متکدیان دو رو دارد که هنگام تبلیغ و تجویز چنین توصیه‌هایی باید هر دو آن‌ها را باهم دید. وجه اولِ کمک به گدایان کمک به افرادی است که اظهار نیاز و فقر می‌کنند و ممکن است نیازمند واقعی نباشند و دروغ بگویند. ممکن هم هست واقعا از روی فقر و ناچاری دست نیاز به سوی دیگران دراز کرده‌اند. در این میان تشخیص صحت ادعای آن‌ها و بررسی نیازهایشان از عهده شهروندان و مردم عادی خارج است. در دنیای پیچیده امروز دولت‌ها و سازمان‌های مردم نهاد مسئولیت تشخیص نیازمندان و رسیدگی به آن‌ها را بر عهده دارند و از طریق سازوکارهای نظارتی و حمایتی خود به آنان خدمات می‌دهند. این یک روی سکه است که تنها در صورت وجود سازمان‌های توانا و کارآمد در کمک به نیازمندان واقعی، می‌توان شهروندان را به بی‌توجهی و کمک نکردن به متکدیان توصیه کرد.طرف دیگر کمک به متکدیان، شخصی است که از او طلب کمک کرده‌اند. او انسانی است که در برابر اظهار نیاز و فقر انسان دیگری قرار گرفته است.آن هم به شکلی که دیگری کرامت و عزت خود را به ازای خواسته‌ای مادی زیرپا گذاشته است و دست خود را جلوی دیگران دراز کرده است. اینجاست که بی‌اعتنایی نسبت به فقیر سنگ بنایی برای نادیده گرفتن شفقت و مهرورزی آدمی است. در این طرف ماجرا نمی‌توان نیازمندی یک انسان و خواسته او را نادیده گرفت، حتی اگر این امکان در میان باشد که او دروغ بگوید و نیازش واقعی نباشد. چرا که مهم حسی از نوع‌دوستی و دگر خواهی است که جلوه‌‌ی بیرونی‌اش توجه به متکدی و دلسوزی برای او است. به همین دلیل است که امیرالمومنین سفارش کرده‌اند «دست گدا را ولو با نیم‌دانه‌ای از انگور یا خرما خالی برنگردانید» و امام باقر به کمک به گدا حتی اگر سوار بر اسب باشد، تأکید کرده‌اند. در اینجا رحم و عطوفتی که دل آدمی را به درد می‌آورد مهم است و نباید با بی‌اعتنایی به دیگران این حس متعالی به سردی و بی‌رحمی تبدیل شود.وقتی قرار است درباره کمک به متکدیان توصیه‌ای شود باید هر دو این وجوه را در نظر گرفت. به این ترتیب شاید بیلبوردهای تبلیغاتی شهرداری تهران نه تنها در جهت اصلاح و بهبود جامعه نباشد، بلکه بدبینی، سردی و بی‌اعتنایی را بین شهروندان رواج دهد و کارکردی معکوس در جامعه داشته باشد.مطالب مرتبط:چگونه دنیا را به جای بهتری برای زیستن تبدیل کنیم؟ (دانلود کلیپ Give A Little Love)تغییر در رفتار از تغییر در دل شروع می شود!
  • حیران
در دنیای امروز، پرچم هر کشوری نماد آن کشور است. بسیاری از کشورها نمادهای قومی، مذهبی، و ملی خود را روی پرچم‌هایشان به نمایش می‌گذارند تا از این طریق بر هویت خود تأکید کنند. وجه نمادین پرچم باعث شده است تا جایگاه آن در میان مردم و دولت‌ها جایگاه ویژه‌ای باشد. بر همین اساس است که بالارفتن پرچم یک کشور در مسابقات ورزشی افتخار آن کشور است و وقتی کشوری کشور دیگری را فتح می‌کند اولین اقدام پائین کشیدن پرچم‌ها از فراز بام‌ها است. وقتی دو دولت یا ملت دشمن هم محسوب می‌شوند، یکی از آسانترین کارها برای ابراز دشمنی و تحقیر دیگری ابراز خشم نسبت به پرچم آن کشور است. می‌توان پرچم آن کشور را آتش زد. آن را زیرپا گذاشت و از روی آن رد شد. یا با طرح‌ها و نمادهای آن بازی کرد و آن را به شکلی متفاوت به نمایش گذاشت. همه‌ی اینها اقدامات دم‌دستی و آسانی برای بروز خشم و نمایش دشمنی است. راه‌هایی که آن‌ها را به وفور در ایران، نسبت به کشورهایی که عده‌ای از مردم یا حاکمان آن‌ها را دشمن می‌نامند، به نمایش می‌گذارند. نمونه‌اش همین مراسم 13 آبانی است که هر سال با تبلیغات و تشریفات فراوان اجرا می‌‌شود و انواع و اقسام پرچم‌های ایالات متحد آمریکا، انگلیس و باقی دشمنان جمهوری اسلامی ایران در اقصی نقاط دنیا را می‌سوزانند و لگد مال می‌کنند.سوال اما اینجاست که آیا این نوع ابراز خشم و دشمنی عاقلانه و اخلاقی است؟ چنانچه اگر چنین اقدامی را در ترازوی عقلانیت و استدلال بگذاریم رای به موجه بودن آن دهیم و اگر با شاقول اخلاق آن را بسنجیم پی به درستی آن ببریم. آیا آن دسته از مردم و مسئولان که هر یک با انگیزه‌ها و اهداف متفاوتی هیزم بر آتش دشمنی با آمریکا و دیگر کشورها می‌ریزند و پرچم بر آن می‌گیرند تا بسوزد می‌دانند که چه می‌کنند؟ اکنون پس از 30 سال از آغاز چنین مراسمی فرصت خوبی است تا به آن‌ها بیاندیشیم و آن‌ها را از زاویه‌ای دیگر نگاه کنیم.دولت‌مردان و حاکمان جمهوری اسلامی، بارها در تشریح دشمنی خود با آمریکا، انگلیس و اخیراً فرانسه، کانادا و دیگر کشورهای غربی دشمنی خود را به دولت‌های این کشورها نسبت می‌دهند. در واقع، آن‌ها سعی دارند با تفکیک میان ملت‌ها و دولت‌ها و برقراری نسبت دشمنی با دولت‌ها از گسترش و نفوذ ایرانی ستیزی در میان مردم کشورهای غربی جلوگیری کنند. تفکیکی که محل سوال است و به آسانی نمی‌توان به آن تن داد. با این حال، بر مبنای همین توجیه چگونه می‌توان پرچم کشورهای دشمن را آتش زد؟ مگر نه این است که پرچم‌ کشورها هویت ملی، مذهبی و قومی آن کشورها را به نمایش می‌گذارد؟ آیا سوزاندن پرچم یک کشور به معنی دشمنی صِرف با دولت‌ آن است یا کل ارزش‌های ملی آن را خاکستر می‌کند؟ کدام امریکایی وطن‌دوست را می‌توان یافت که پرچم کشورش را لگدمال کنند و برّ و بر نگاه کند و آزرده‌خاطر نشود؟ به نظر می‌آید بی‌‌حرمتی به پرچم کشورها با توجیه مقامات و حاکمان جمهوری اسلامی  درباره دشمنان خود سازگار نیست. بر همین اساس نمی‌توان چنین اقداماتی را عقلانی دانست.از منظر اصول اخلاقی هم می‌توان بی‌حرمتی به پرچم‌ها را بررسی کرد. یکی از مهم‌ترین اصول اخلاقی این است که با دیگران همان کاری را بکن که دوست داری با خودت کنند. بیان دیگر این اصل اخلاقی در متون دینی ما مثل نهج البلاغه هم آمده است. چنانچه از امیرالمومنین نقل شده است که هر آنچه برای خودت نمی‌پسندی برای دیگران هم نپسند و آنچه برای خودت دوست داری برای دیگران دوست داشته باش. بر مبنای این اصل آیا می‌توان پذیرفت آمریکایی‌ها یا هر قوم و ملت دیگر پرچم جمهوری اسلامی ایران را آتش زنند؟ آیا دل یک ایرانی مسلمان  از لگدمالی نشان الله به درد نمی‌آید؟ به حتم چنین کاری توهین به ما و عقاید ما به حساب می‌آید و خشم و ناراحتیمان را بر می‌انگیزد. درست به همان اندازه که یک ایرانی به واسطه ارزش‌های مذهبی و ملی خود دوست ندارد به پرچم کشورش توهین کنند، نباید به پرچم دیگران توهین کرد. بر همین اساس، از زاویه اخلاقی هم باید حکم به غیر اخلاقی بودن توهین به پرچم دیگر کشورها داد.شاید پس از سال‌ها کینه‌توزی وقت آن رسیده است که دشمنی خود با دیگر کشورها را بازبینی کنیم. حتی اگر دشمنی جمهوری اسلامی ایران با کشورهای دیگر مبنای واقعی و ریشه‌های عمیق هم داشته باشد، نباید چشم‌بسته و کوکورانه دشمنی با آنان را ابراز کرد. زمانی در اوایل انقلاب اسلامی، آن‌قدر مردم و مسئولان خشمگین بودند که دست به هر اقدامی برای ابراز خشم و دشمنی خود می زدند. اکنون اما فرصتی است تا با تدبیر و فراست و هوشیاری دشمنان خود را بشناسیم و با آنان اخلاقی و عقلانی دشمنی بورزیم و در عین حال منافع و وجهه خود را هم در دنیا حفظ کنیم. مطالب مرتبط:چه کسانی از رابطه ایران و آمریکا می هراسند؟گفت و گو با آمریکا: عقلانیت سیاسی دیر هنگام
  • حیران
هفته‌ی پیش، به مناسبت عید غدیر به من یک ساعت مچی هدیه دادند. نام تجاری ساعت الگانس بود. قبلا روی تابلوهای سطح شهر هم تبلیغ این برند را دیده بودم. در این تبلیغات ادعا شده بود این برند ساخت کشور سوئیس است. روی صفحه ساعت هم زیر عدد 6، ریز نوشته است سوئیس. به این معنی که ساعت ساخت این کشور است. امروز گشتی در اینترنت زدم تا ببینم درباره آن چه پیدا می کنم. با یک جستجوی اولیه متوجه شدم در هیچ کجای اینترنت نشانی از کارخانه ای ساعت‌سازی، در سوئیس، به اسم الگانس وجود ندارد. تنها سایتی که مدل های مختلف این برند را دارد، سایتی است که ایرانی ها ساخته اند. حتی در این سایت هم ننوشته است ساعت ها ساخت کجا هستند. توضیحات زیر عیناً کپی توضیحات سایت رسمی این برند درباره خودش است: "شرکت الگانس از سال 1380فعالیت خود را آغاز نموده است.این شرکت تمام تلاش خود را جهت بهبود کیفیت و تنوع در مدلهای مختلف ساعت با قیمتهای مناسب نموده است که باعث خشنودی مشتریان عزیز گردد. در حال حاضر این شرکت تنها وارد کننده و سرویس دهنده برای ساعتهای الگانس میباشد و تحت پوشش نام رسمی ( شرکت امین گستر  ) می باشد." با وجود تمام این توضیحات باز هم نا امید نشدم و سعی کردم به طریقی نشانی از این ساعت در دنیا پیدا کنم. این برند در بازار ایالات متحده آمریکا با همین نام تجاری و لوگو ثبت شده است. در آنجا آدرس سازنده این برند را در شهر سئولِ کره جنوبی ثبت کرده اند. باز هم با استفاده از همین نشانه جستجویم را ادامه دادم. در سایتی هم که متعلق به شرکت های کره جنوبی است برندی با همین نام ثبت شده است. آنجا هم آدرس سازنده ساعت های الگانس سئول کره جنوبی است.  در مجموع به این نتیجه رسیدم که این ساعت ساخت کره است و آن را با تقلب و فریب در ایران به نام ساخت سوئیس می فروشند. نمی دانم چرا ساختارهای اقتصادی و قضایی ما اینقدر ضعیف است که می توان به راحتی و این چنین مردم را فریب داد. دوستی می گفت اگر در ایالات متحده شرکتی در تبلیغات تلویزیونی یا چاپی ادعایی خلاف واقع مطرح کند، به راحتی به پای میز محاکمه کشانده می شود و باید جریمه دهد. گذشته از همه اینها چرا آگاهی ما مردم در عصر اطلاعات آنقدر کم است که به راحتی هر حرفی را باور می کنیم؟ چرا به همان اندازه که دروغ گفتن و فریب دادن در ایران آسان است، به راحتی هم مردم فریب می خورند و دروغ ها را باور؟ یک جستجوی ساده در اینترنت دست بسیاری از این کلاه برداران و دروغ گویان را آشکار می کند. هر چند می دانم که کلاه برداری ته ندارد و در همین اینترنت هم می توان دروغ گفت و مردم را فریب داد. با این حال نباید به آسانی هر حرفی را پذیرفت و درباره اش تحقیق نکرد. من آن ساعت هدیه را به عنوان یادگاری نگه می دارم. از کسی هم که هدیه اش کرده است تشکر کرده ام و باز هم متشکرم. اما همیشه یادم می ماند که فریب تبلیغات و حرف های دیگران را نخورم و در زندگی ام تحقیق و و بررسی را پیشه خودم کنم. حالا چه در زمینه خرید باشد، چه در زمینه عقاید یا واقعیت های علمی. این هنری است که باید در دنیای امروز و مخصوصاً در کشوری مثل ایران داشت و از آن کوتاه نیامد.
  • حیران