در حیرت

۱۰ مطلب در تیر ۱۳۹۲ ثبت شده است

امروزه یکی از وجوه اصلی دنیای ما فناوری اطلاعات و ارتباطات (ICT) است. فناوری که  وسایل و کاربردهایی را شامل می شود که با اختراع کامپیوتر و پس از آن، اینترنت در زندگی مان وارد شده اند. ما اینک در دنیایی محصور شده ایم که مرز های آن را کامپیوترها و توانایی‌شان در پردازش و انتقال اطلاعات تعیین می‌کنند. این فناوری ها تقریباً تمامی وجوه زندگی ما را تغییر داده اند: از  ارتباطات گرفته تا  سرگرمی ها و کارهای اداری و آموزشی. فناوری اطلاعات رابطه ی بین مردم و دولت ها را هم تغییر داده است. تغییری که بعضی آن را به نفع دموکراسی می دانند و عده ای دیگر آن را نافی آزادی های بشری می نامند. برای فهم این تغییر باید به سابقه ی بین ارتباط مردم و دولت‌ها مراجعه کنیم. در گذشته، هنگامی که فناوری اطلاعات، چندان گسترده نبود رابط بین مردم و دولت‌ها رسانه‌های چاپی اعم از روزنامه ها و نشریات بودند. این دسته از رسانه ها را به آسانی می توان تحت کنترل گفت. هم برای آنکه دولت ها را در چشم مردم کارآمد و پویا نشان داد و هم برای اثرگذاری بر فکر و اندیشه مردم. فناوری اطلاعات این محدودیت ها را به حداقل ممکن کاهش داد. با گسترش شبکه‌ی اینترنت اینک هر کس می تواند نویسنده ای شود که به نفع یا ضرر دولتی می نویسد و نظراتش را منتشر می کند. چنین فضایی همانی است که مطلوب آزادی خواهان است. در فضای اینترنت با تنها چند کلیک می توان یک خبر، یک فیلم یا یک عکس را منتشر کرد و انحصار خبری و رسانه ای دولت ها را در هم شکست. ار این منظر، فناوری اطلاعات کمک بزرگی به دموکراسی و فرصت های برابرِ اندیشه ها برای طرح در میان مردم کرده است. علاوه بر این، فناوری اطلاعات با تحکیم پیوندها و ارتباطات میان مردم منجر به انسجام آنان در برابر حاکمان و دولت ها شده است. در دنیای امروز تجمع برای لغو یک مصوبه یا اعتراض به یک عملکرد بسیار آسان‌تر است. برای انکه تفاوت بین دنیای امروز و گذشته را به یاد آوریم کافی است  دردسر پدران مان را در دوران انقلاب به یادآوریم. آنها برای یک تجمع یا تظاهرات باید به اعلامیه هایی متوسل می شدند که به سختی در زیرزمین ها تکثیر می شدند و با ترس و لرز در میان مردم پخش می شدند. اکنون اما شبکه های مجازی مثل فیس بوک، پست الکترونیکی و پیامک وسیله ای هستند که در چشم بر هم زدنی می توانند معترضان یا هوادارن را در یک مکان گرد هم آورند. اعتراضات جنبش سبز، انقلاب مصر و تونس و اعتراضات اخیر ترکیه نمونه هایی از جنبش ها و اعتراضات سیاسی هستند که اینترنت در انها نقش اساسی داشته است. در اینجا هم فناوری اطلاعات به ابزاری در دست مردم علیه خودکامگی حکومت ها تبدیل شده است. با این حال فناوری اطلاعات یک سره بر خلاف منافع استبداد و در خدمت دموکراسی نیست. ابزاری که  مردم به آن عادت کرده باشند و در آن اطلاعات شخصی داشته باشند به مثابه گنجی برای سیستم های اطلاعاتی و جاسوسی است. اینک فضای مجازی و مخصوصاً شبکه های اجتماعی به محلی برای ثبت علائق، ارتباطات و باورهای مردم تبدیل شده است. دولت ها با امکاناتی که در اختیار دارند می توانند، به راحتی با استفاده از بانک های اطلاعاتی، هر فردی را شناسایی و تحت نظر بگیرند. به عبارت دیگر دامنه‌ی حریم خصوصی با جاری شدن بر روی اینترنت بسیار آسیب پذیر شده است و دولت ها فرصتی استثنایی برای نفوذ به این حریم ها یافته اند. ماجرای اسنودن وجهه دیگر فناوری اطلاعات را از همین منظر نشان می دهد. اینکه سازمان سیا بر روی اطلاعات شخصی و خصوصی کابران احاطه داشته باشد، فقط اندکی از تلاش های دولت ها برای تحت نظر گرفتن افراد است. با احاطه بیشتر دولت ها و گستردگی فضای اینترنت، هر ایده یا حرکتی قابل شناسایی و سرکوب خواهد بود. به نظر می رسد فناوری اطلاعات یک تیغ دو لبه برای آینده ی حکومت ها و ارزش هایی مثل دموکراسی است. همزمان با افزایش تعداد کابران فناوری های اطلاعاتی، دولت ها مجهزتر خواهند شد و سعی خواهند کرد از این ابزارها به نفع خود بهره ببرند. کاربران هم بیکار نخواهند نشست و به طرق مختلف راه را بر انحصار و خودکامگی خواهند بست. هر چه باشد اینک یک فناوری رابطه‌ی چند صد ساله‌ی میان مردم و دولت ها را تغییر داده است و هر روز ابعاد جدیدی از این تغییر رونمایی می شود. مطالب مرتبط: وضعیت اینترنت ایران در دنیا
  • حیران

معضلات و چالش های تفکر سنتی

چهارشنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۲، ۰۷:۵۶ ق.ظ
مدرنیسم را به نوگرایی یا تجدد ترجمه کرده اند. فرآیندی که از قرن نوزدهم میلادی در اروپا آغاز شد و پس از آن به همه جای جهان سرایت کرد. مدرنیسم فقط زندگی ما را در جنبه های فیزیکی دستخوش تحول نکرده است. ما در دنیای مدرن فقط صاحب اتومبیل، کامپیوتر و تلفن نشده ایم. مدرنیسم فراتر از اینها اینها ذهن انسان ها را درگیر کرده است و به زندگی شان رنگ دیگری بخشیده است. در جامعه ایرانی هم که در آن  سنت و مدرنیسم هر دو حضور دارد می توان این تفاوت ها را به وضوح دید. چنانچه وقتی دو نفر با دو گرایش متفاوت به بحث می نشینند به دو نتیجه متفاوت می رسند و شاید برای اتفاق نظر باید راه طولانی را در مبانی و نوع تفکرشان طی کنند. بر اساس همین تفاوت می توان در نوع تفکر انسان ها پارامترهای مشترکی پیدا کرد. کسانی که سنتی فکر می کنند دارای عناصر مشترکی در نگاه به دنیا و پدیده هاست. او دنیا را متفاوت از کسی می بیند که سال ها در فضایی مدرن نفس کشیده است. اینجا می خواهم به بعضی از این عناصر در تفکر آدم های سنتی نگاهی بیندازم. عناصری که در بسیاری از تحلیل ها و نظرات در روزنامه ها، سایت ها و وبلاگ ها می توان دید. این را هم باید بگویم که نگاهم در اینجا از نوع سنخ آرمانی یا ایده آل است. یعنی  نمی توان در دنیای واقعی این تفکیک و دسته بندی را به آسانی برای تفکر سنتی و مدرن ارائه کرد. چنانچه ممکن است فردی از یک دنیای مدرن هم یکی دو تا از این عناصر را داشته باشد و بالعکس. نگاه کلی: اولین مشخصه تفکر سنتی نگاه کلی به همه چیز است. آنان یک دین، کشور، دولت یا ملت را موجودی تمام و کمال می شناسند و تفکیکی برای عناصرش قائل نیستند. مثلاً وقتی از اسلام حرف می زنند با کلی گویی آن را موجودیتی معین می دانند. می گویند اسلام فلان حرف را زده است. اما مشخص نیست  چه عنصری از اسلام آن حرف را زده است. تازه اگر جزئی شویم و بپرسیم کدام مذهب از آن مثلاٌ شیعه یا سنی، کدام بخش آن مثلاٌ فقه یا اخلاق، کدام مرجع آن مثلاٌ قرآن یا حدیث پی می بریم چقدر این تفکر را برای سنتی ها پر از خطا می کند. بر همین مبنا می توان باقی کلمات پرکاربرد را هم در ذهن آورد: نظام مصلحت ندانسته است، آمریکا زورگو است، غرب رو به نابودی است و الی آخر... ساده بینی: این خصوصیتی است که سال های متمادی اجداد ما به آن عادت کرده اند. اینکه همه چیز را با یک تئوری ساده و دم دست تبیین کنیم و زحمتی برای ریزبینی و تحقیق قائل نباشیم. ساده بینی که با کلی بینی هم در ارتباط است را از عهد باستان، در نظریه هایی مثل لرزش زمین ناشی از حرکت لاک پشتی زیر آن تا همین  تحلیل های سیاسی و اجتماعی روزنامه ها می توان دید. نمونه واضح این تحلیل ها این است که تعدادی سرمیاه درا یا صهیونیست دارند دنیا را می گردانند و هر چه از آشوب، جنگ و این طور وقایع رخ می دهد زیر سر همین هاست. این نظریات ساده انگارانه البته خوبیش این است که فرد را از شک و نسبی گرایی خلاص می کند و به او نوعی اعتماد به نفس و راحتی می دهد. فرد محوری: یکی دیگر از مشخصات تفکر سنتی اتکاء به فرد است. به این معنی که نظری را بر اساس اینکه چه کسی بیان کرده است می شود رد یا قبول کرد. در این نوع تفکر جایگاه فردی که حرفی را زده است در درستی یا نادرستی آن حرف اثرگذار است. اگر جرج بوش حرفی را می زند باید با شک و بدبینی آن را بررسی کرد و اگر مثلاً فلان آیت الله حرفی را زده است نباید به راحتی ردش کرد. این نوع نگاه در بسیار موارد تبدیل به نوعی مغالطه در نوشته ها و بحث ها می شود. چرا که فرد، مقام یا نامش از فکرش بالاتر می نشیند و نمی توان آن را  منصفانه ارزیابی کرد. روی دیگر این نوع نگاه برچسب هایی است که به تفکرات مخالف ده می شود. اگر کسی حرفی را زد که از نظر مبانی تفکر فردی سنتی درست نیست پس حتما خود آن ادم هم مشکلی دارد. یعنی یا گناهکار است یا لقمه حرام خورده است یا ... این طرز برخورد در فضای سیاسی ایران بسیار رایج است و ریشه اش شاید همین خصوصیت تفکر سنتی باشد. گرچه این ها تمام خصوصیاتی مستتر در تفکر سنتی نیست، اما حداقل یک نمای شفاف از این نوع تفکر را نشان می دهد. با دانستن این خصوصیات هم می توان با اجتناب از آن ها در دام خطاهای مرتبط با آن ها نیفتاد و هم در بحث یا تبادل نظر با کسی آن ها را شناسایی کرد تا نگذاشت بحث به جدل تبدیل شود. در فضای رسانه ای فرهنگ و سیاست ایران این ویژگی ها را به وضوح می توان مشاهده کرد. شاید اگر بخواهم مرجعی برای این نوع نگاه اسم ببرم کیهان از همه آشنا تر باشد. صدا و سیمای خودمان هم کم از این ویژگی ها ندارد. این بار اخبار رسانه ملی را که میدید یا مقاله ای از کیهان می خواندید خوب دقت کنید تا ببینید چطور با همین نگاه به دام مغالطه می افتند و نتیجه گیری های عجیب و غریبی می کنند. پ.ن: در این نوشته تفکر سنتی و خصوصیاتش وجهه ای منفی پیدا کرده است. با وجودی که نیم خواستم این طور بشود اما، مصادیق این نوع تفکر مرا به این سمت کشاند. باید بگویم تفکر سنتی لزوماً پر از خطا و عیب نیست و محاسنی هم دارد که تفکر مدرن از آن بی بهره است. شاید وقتی دیگر درباره محاسن این خصوصیات و نقش شان در زندگی بهتر آدم ها بگویم. مطالب مرتبط: مغالطات کیهانی! (شرحی بر خطاهای رایج در فرهنگ) ای کاش آنها جامعه شناسی می‌خواندند برداشت های متفاوت با عینک های ذهنی
  • حیران

صفحه کیبرد مجازی فارسی در هر نقطه دنیا

يكشنبه, ۲۳ تیر ۱۳۹۲، ۱۲:۲۱ ب.ظ
حتما شده است که مجبور به استفاده از کامپیوتری غیر از کامپیوتر خودتان شوید و در تایپ فارسی مشکل پیدا کنید. کوچکترین مسئله در این مواقع جابه جایی حرفهایی مثل پ و ژ در کیبردی است که استفاده می کنید. حالا اگر از کامپیوتری استفاده کنید که از زبان فارسی هم پشتیبانی نمی کند مشکلتان دو چندان خواهد شد. چنین مشکلی را در چند سفرم به خارج از ایران داشته ام. حتی در کافی نتی در یکی از شهرهای ترکیه زبان انگلیسی هم جزء زبان های صفحه کلید نبود و  با خواهش و ایما و اشاره از مسئول مغازه خواستم  زبان انگلیسی را در تنظیمات اضافه کند. قبل از این تنها راه چاره را در استفاده از کیبرد مجازی پارسیک می دانستم. با استفاده از کی برد این سایت می توان با موس یا صفحه کلید متن فارسی را نوشت. هر چند گاهی صفحه کلید کار نمی کند و تایپ یک متن کوتاه با موس بسیار سخت و پر اشتباه است. امروز به طور اتفاقی با سرویسی از گوگل آشنا شدم که همین قابلیت را برای همه ی زبان ها در اختیار کاربران اینترنت قرار می دهد. با استفاده از این سرویس که ابزار آنلاین ورودی (Input Tools online) نام دارد، می توان با صفحه کلید هر کامپیوتری به فارسی یا زبان های دیگر نوشت. این ابزار می تواند به گوگل کروم، مترجم گوگل و حتی جی میل هم اضافه شود تا دیگر کسی در هیچ کجای دنیا کارش لنگ نماند. (برای اطلاعات بیشتر به اینجا بروید)
  • حیران

رمضان و ربنای استاد شجریان

چهارشنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۲، ۰۵:۴۹ ق.ظ
سه چهار سالی، ماه رمضان که می شود جای دعای ربنای استاد شجریان نزدیک اذان، سر سفره های افطار، خالی است. تا قبل از خرداد 88، صدا و سیما صدای استاد را به مناسبت های مختلف پخش می کرد. اما استفاده صدا و سیما از بعضی ترانه های استاد شجریان برای اهداف سیاسی، صدای او را درآورد و همین باعث شد او علناً نخواهد صدایش از صدا و سیما پخش شود. قبل از آن هم ایشان چندین بار به صورت ضمنی نارضایتی خود را اعلام کرده بود و غیر از ربنا از پخش آثار دیگرش ناراضی بود. این کش و قوس ها به تریپ صدا و سیما بر خورد و از آن به بعد کلاً صدای استاد را از خروجی پخش خود حذف کرد.اگر بخواهم به این ماجرا نگاهی سیاسی داشته باشم باید بگویم برخورد صدا و سیما با استاد شجریان همان برخورد غالب حکومت با مخالفانش بوده است. یعنی اگر ما را قبول نداری کلاً حذف می شوی و دیگر اسمی و صدایی از تو در بساط ما نخواهد بود. یعنی موجودیت تو از نظر ما بستگی به این دارد که با ما کنار بیایی و علم مخالفت بلند نکرده باشی، در غیر این صورت اصلاً به حساب نمی آیی.اگر بخواهم به این رویداد نگاهی اجتماعی داشته باشم باید بگویم صدا و سیمای ما نماینده بخشی از جامعه ما شده است و نمی تواند برای همه یا حداقل اکثریت جامعه به معنای واقعی رسانه باشد و رضایتشان را جلب کند. به عبارتی دیگر، به تدریج فقط گروه های وفادار و مقید به هنجارها و ارزش های رسمی و حکومتی مخاطب صدا و سیما باقی می مانند و این در بلند مدت به زیان صدا و سیما خواهد شد. چرا که در عصر فناوری های اطلاعاتی و ارتباطی رسانه های رقیب خیلی سریع و به طرزی ماهرانه جایش را می گیرند و رسانه ملی محدوده نفوذ و تاثرگذاری خودش را از دست خواهد داد.صدا و سیما در این 3-4 سال خیلی سعی کرد جایگزینی شایسته برای ربنای استاد شجریان بسازد. به خیلی ها رو انداخت که بیایند و مشابه این اثر را بخوانند. اما هیچ کدامشان به تازگی و زیبایی اثر استاد نیست. به نظرم هنوز هم سر سفره های افطار یک چیزی کم است تا حس خوب ماه رمضان در آن جاری شود و شیرینی یک روز روزه کامل به کام آدم بنشیند. چیزی به لطافت و گوش نوازی دعای ربنا با صدایی پر حجم و محزون.دانلود ربنای استاد شجریانپست های مرتبط:ربنا... (درباره دعای ربنای استاد شجریان)لینک های مرتبط:شجریان: هرگز به خودم اجازه ندادم که «ربنا» را از مردم بگیرم
  • حیران

ترک های وجودم

شنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۲، ۰۸:۳۸ ب.ظ
بعضی وقت ها آنقدر در زندگی ترک بر میدارم که به چشم برهم زدنی آماده شکستن می شوم. ترک هایی که به ظاهر کوچکند و بی اهمیت وقتی جمع می شوند قدرت این را دارند که مرا بشکنند و در هم بریزند. در این دو روز به سه نفر زنگ زدم و هیچ کدام  بر نداشتند. کسانی که اگر یکی شان با من تماس میگرفت و من تماس شان را می دیدم فورا زنگ می زدم و پیگیر بودم که کارشان را بدانم. به یکی شان دو بار زنگ زدم تنها برای اینکه سراغی بگیرم و احوالی بپرسم. از یکی دیگرشان مدت ها بود خبر نداشتم و دلم برایش تنگ شده بود. منتظر بودم و خبری نشد. نه تماسی و نه حتی پاسخی به یکی دو پیامکم. این ها شدند همان ترک های آخر. در کنار فشار کار و نوع کارم. در کنار تنبلی هایم. در کنار مشکلات اطرافیانم. در کنار توقعات و بده بستان های همکاران و وابستگانم. همه جمع شدند تا امشب در خود فرو روم و بگردم به دنبال دستاویزی که گم نشوم و در کویر تنهایی ام راهم را پیدا کنم. احساسی گلویم را می فشارد که نمی دانم چیست. شبیه تنهایی است یا نوعی خلاء. این طور مواقع قرآن خواندن آرامم میکند.بعضی وقت ها هم باید آنقدر بنویسم تا سبک شوم. تا راهم را پیدا کنم و بدانم که باید مثل بقیه باشم یا نه. که بدانم من حساس شده ام یا دیگران این قدر غرق در این زندگی. می نشینم فکر میکنم که چرا من برای دیگران ارزشی را قائلم که دیگران در حقم قائل نیستند. به اینکه شاید نباید روی دیگران به چیزی بیشتر از یک آشنا حساب کنم. همه اینها جمع شده اند و یکهو در برابرم قرار گرفته اند. بدتر از آن روی سرم ریخته اند و فکر و ذهنم را مشغول کرده اند. یادم هست بزرگی میگفت همه دلخوری ها و غصه های ما از توقعات ماست. من توقعم در همان حدی است که به دیگران نگاه و با انها برخورد میکنم. که سرشان کلاه نگذارم و بعضی هایشان را تحمل کنم و بعضی های دیگر را دوست بدارم. این ها توقع بزرگی است در این روزگار؟ همه اینها، روی هم، باری می شود که روی شانه هایم سنگینی می کند. دلم تنگ می شود برای کسی یا کسانی که مرا همان طور که هستند بخواهند و پای حرف هایم بنشینند و جوابم را بدهند. که بدانم من در این زندگی و در این دنیا کجا ایستاده ام و چقدر پایم را از گلیمم دارزتر کرده ام. کسی که ترک های وجودم را ترمیم کند و نگذارد بیشتر شوند تا یک وقت بشکنم.
  • حیران
در مورد غائله هسته ای ایران دو نظریه در داخل کشور وجود دارد. اول اینکه غرب خواهان تفاهم است و ایرانیها سرسختی می کنند و نمی گذارند کار فیصله پیدا کند. دوم اینکه غرب "خواستار فروپاشی نظام سیاسی ایران است" و غائله هسته ای بهانه ای بیش نیست. به نظر من اینکه رویکرد غرب کدامیک از موارد بالاست یک سئوال اساسی است که جواب آن تعیین کننده سرنوشت کشور در آینده نزدیک خواهند بود. استقرار دولت جدید زمینه ای را مهیا خواهد کرد که در ماههای آینده به جواب درست پی ببریم. تا من یادم است حاکمیت نظر دوم را تبلغ می کرده است. در صورتی که در نتیجه مذاکرات آینده، مورد اول درست از آب بیاید، ممکن است صداقت حاکمیت نزد مردم در مورد تبلیغات سالهای گذشته اش زیر سئوال برود و این مساله ممکن است برای عده ای خوشایند نباشد!
  • حیران

درسهای انتخابات 92

يكشنبه, ۹ تیر ۱۳۹۲، ۰۹:۳۵ ق.ظ
قبل از مطالعه این مطلب این پستها توصیه می شوند: هر انتخابات: یک قدم به سمت توسعه سیاسی درباره انتخاباتما و سرنوشت ملی-درسهای انتخابات در مجموع در این انتخابات آموختیم که خودمان باید سرنوشتمان را آن هم از طریق صندوق رای رقم بزنیم تا شرایطمان تغییر کن و اثبات شد که تک تک رای ها مهم اند و نباید از آنها گذشت. این انتخابات حلقه آخر از تجربه یک سیکل سیاسی بود. یک مشارکت بزرگ دوم خرداد را رقم زد، پس از آن به آن سرعتی که مورد نظر بود تحولات ساختاری رخ نداد و در نتیجه در مجموعه ای از عدم مشارکت ها نتیجه تحریم انتخابات(شورای دوم و مجلس هفتم)،نتیجه حضور پراکنده و غیر متشکل در انتخابات(سال 84) و نتیجه  مشارکت محدود مردم(مجلس هشتم) را مشاهده کردیم. این زنجیره با حلقه انتخابات 88 ادامه یافت. مشارکت گستره ای که کافی نبود. این حلقه چنانچه در پاراگراف بعد توضیح داده میشود بیشتر از اینکه برای ما یادگیری داشته باشد برای حاکمیت یادگیری داشت. از آن سو جناح حاکم نیز یک سیکل همزمانی را تجربه کرد. مجموعه ای شامل انواع رای آوردن های طبیعی، سو استفاده ها، دخالت ها، استفاده از حربه نظارت استصوابی و تخلفات گسترده. این تجارب رای آوری زوری ختم به شر شد با انتخابات 88. چرا که جناح مقابل و هوادارانش بدلیل طیف گسترده و پر دامنه تخلفات و سو استفاده های حکومتی، دیگر به نتیجه انتخابات تمکین نکردند. این مساله به هشت ماه پر آشوب، ضرر و زیان هنگفت به اقتصاد ملی، "ریختن آبروی نظام در دنیا" و وارد شدن ضربه کاری به اعتماد مردم به نظام  منتج شد. پس از آن در پی بلوای 88 آثار ضعف دولت عزیز کرده هویدا شد و ستونهای اقتصاد و سیاست کشور شروع به لرزیدن کرد. ترکهای ظاهر شده بر پیکره سیستم سیاسی که همیشه با جنجال آفرینی رئیس جمهور همراه بود به همگان ثابت کرد که که اقدامات این سالها  ممکن است نتایجی به مراتب فاجعه بارتر از آنچه که تصور می کنند در پی داشته باشد. فجایعی که ممکن است حیات کشور را به خطر بیاندازد. در مجموع به نظر بنده در دو هشت سال اخیر، فضای ایجاد شده در جامعه و عالم سیاست در ایران و تلاشها برای رسیدن به وضعیتی بهتر از سوی همه طیفها و اقشار، با همه انتقادات و هزینه هایی که بر این دوران مترتب بوده است، منجر به این شد که مجموعه جامعه ایران شامل مردم و سیاسیون امروز در سطحی بالاتر از بلوغ  و رفتار بالغانه سیاسی برسیم. در این سالها اصلاح طلبان آموختند که اگر می خواهند وطنی بماند و اگر می خواهند ایران آنگونه شود که آنها می خواهند، باید در صحنه حاضر باشند و اندک، اندک و در حد وسع مرزهای توسعه کشور را از جنبه های مختلف پیش برد. آموختند که سازشهای خاتمی نه از سر جبن که بخاطر شناخت درست وی از شرایط است و آموختند که  تز و منش و اصول اساسی که همواره در شخص خاتمی متجلی شده است در این برهه از تاریخ می تواند شرایط را به سمت بهبود تغییر دهد. آموختند که برای تغییر شرایط لازم است که با عقیده مخالف زندگی مسالمت آمیز داشت. از آن سو این دوره حاوی درسهای بزرگ و ارزشمندی برای جریان اصولگرایی کشور بوده است که سبب خواهد شد که دیگر دورانی مانند دوران احمدی نژاد تکرار نشود. جمع بندی: به نظر نگارنده این انتخابات در حقیقت امتحان ثلث سوم درس مردم سالاری برای جامعه ایران بود که در آن قبول شدیم و از آن پس به کلاس بالاتر خواهیم رفت. بطور خلاصه درسهایی که در این انتخابات آموختیم را شاید بتوان اینگونه  بیان کرد: اول: اگر خودمان کاری نکنیم خداوند هم سرنوشتمان را تغییر نخواهد داد. دوم: راه تغییر سرنوشت در شرایط فعلی صندوق آراست. حتی اگر هزار حرف و حدیث و شک و شبهه به همراه دشته باشد. سوم: حضور تک تک افراد پای صنوق رای مهم است. مهمتر از شمارش آرا مسئولیت پذیری در مقابل سرنوشت ملی و مشارکت در آن است. چهارم: پس از این انتخابات همه عاقل تر و بالغ تر شدیم. از رئوس مملکت گرفته تا رای دهندگانی مانند خود ما آموختیم که از افراط و تفریط خودداری کنیم و از تندروی ها و کم کاری ها بپرهیزیم. پنجم: مشی و مرامی که امروز جواب می دهد، آن اصولی است که سید خندان اصلاحات از ابتدا به آن پایبند بود. "صبر، مدارا، خویشتنداری، میانه روی و پشتکار برای ایجاد اصلاح تدریجی".
  • حیران

زندگی پر از کنکور من!

پنجشنبه, ۶ تیر ۱۳۹۲، ۰۸:۱۶ ب.ظ
سال 83، سالی بود که کنکور دادم. شماره داوطلبی‌اش راهنوز  نگه داشته‌‌ام. یادم است هفته‌ی آخر منتهی به کنکور چقدر استرس داشتم. همه‌اش جمله‌ای از مشاور مدرسه‌مان توی گوشم بود که کنکور مهم‌ترین اتفاق زندگی‌تان است. آن موقع 19 سال بیشتر نداشتم. کنکور برایم بار سنگینی بود. خود کنکور که نه. اینکه با مهم‌ترین اتفاق زندگی‌ات رو در رو شوی را نمی‌توانستم بفهمم. اینکه در 3-4 ساعت باید شایستگی‌ات در ورود به دانشگاه را ثابت کنی برایم شبیه یک کابوس بود. 3-4 ساعتی که می‌گفتند تمام زندگی‌ات را تحت تأثیر قرار می‌دهد.بالاخره در صبح یک روز گرم تابستانی در میانه‌ی تیر ماه (شبیه همین روزها) کنکور کارشناسی‌ام را دادم. بعد هم اعلام رتبه، انتخاب رشته و سرگردانی و هول و ولای نتایج نهایی. همه این‌ها به سرعت گذشت و من شدم دانشجویی در یکی از دانشگاه‌های تهران.  4 سال درس خواندم و کارشناسی‌ام را گرفتم. اما باز برای بیشتر درس خواندن و ادامه تحصیلات دانشگاهی رسیدم به یک کنکور: کنکور کارشناسی ارشد.این بار هم اطرافیان و بزرگترهایم همان حرف‌های 4 سال پیش را می‌زدند، که این کنکور سرنوشت زندگی شغلی و تحصیلی‌ات را تغییر می‌دهد و در آینده‌ات بسیار مهم است. من اما دیگر 18 سال نبودم و برای خودم کلی آرمان و آرزو داشتم که از راه کنکور نمی‌گذشت. با این حال در این سیل خروشان غرق شدم و چند ماهی را نشستم و خواندم و این بار در صبح یک روز سرد زمستانی کنکورم را دادم. این یکی هم تستی بود و باید در درس‌های مهندسی و محاسباتی ارزیابی می‌شدم. نتیجه‌اش را چند ماه بعد اعلام کردند و من باز هم دانشجویی شدم در یک از دانشگاه‌های تهران.در این مدت درس خواندم، پروژه انجام دادم و در مقطع ارشد فارغ التحصیل شدم. دو سال  گذشته  بود و تازه 25 سالم تمام شده بود و من کلی آرزو و آرمان داشتم که باید پی‌اش را می‌گرفتم. اما پای حرف بزرگتر‌ها و دوستان و استادانم که می‌نشستم می‌گفتند تو که این همه راه را آمده‌ای، کمی دیگر هم تلاش کن تا خیالت راحت شود و موفقیتت تثبیت. حرف از کنکور دکتر بود. می‌گفتند در این کنکور که نتیجه بگیری زندگی‌ات تفاوت اساسی می‌کند و مسیر شغلی و حرفه‌ایت تضمین می‌شود. من اما 25 سالم بود. این دفعه دیگر کنکور برایم بار سنگینی به حساب نمی‌آمد. در نظرم بیشتر یک چیز مضحک و اعصاب خرد کن بود. با این حال، در صبح یک روز دلنشین بهاری  رفتم و کنکور دکترا را دادم . نتیجه‌اش خوب نشد و نتواستم در یکی از دانشگاه‌های تهران دانشجو شوم. وارد بازار کار شدم و شغلی برای خودم دست و پا کردم.چند وقت پیش برای شغلی درخواست دادم و مدارکم را فرستادم.  گفتند باید در یک کنکور شرکت کنی: کنکور استخدامی. قرار شد تاریخش را  بعدا اعلام کنند. اطرافیانم می‌گویند این یکی کنکور را که خوب بدهی دیگر زندگی‌ات تأمین می‌شود و خیالت راحت. حالا اما 28 سالم است. بیشتر از یک ربع قرن زندگی کرده‌ام و در این مدت بسیار کنکور داده‌ام و اصلاً کنکور با زندگی‌ام عجین شده است. منتظرم تا این کنکور را هم در صبح یک روز بدهم تا شاید در زندگی‌ام تغییر اساسی رخ دهد. نمی‌دانم تا آخر زندگی‌ام چند کنکور دیگر باید بدهم تا خیالم راحت شود. شاید چند وقت دیگر برای ازدواج هم کنکوری بگذارند تا اگر در آن حد نصاب را بیاوری حق ازدواج داشته باشی. آخر شنیده‌ام آمار طلاق زیاد شده است و حتما آدم‌هایی که ازدواج کرده‌اند شایستگی ورود به زندگی مشترک را نداشته‌اند. هر چه باشد، برای من کنکور جزئی ثابت از زندگی‌ شده است و به آن ناجور عادت کرده‌ام. اگر چند سالی را بدون کنکور بگذرانم حتماً در زندگی‌ام احساس کمبود می‌کنم و خیالم از این بابت راحت نیست. حالا دیگر کنکور برایم دلهره‌آور نیست. حتی خنده‌دار و مضحک هم نیست. چیزی است که اگر نباشد در زندگی‌ام جای خالیش را احساس می‌کنم.  حالا کنکور خودش شده است قسمتی اززندگی من، تا هر بار بعد از کنکوری در صبح یک روز، نتایح اعلام شود و تغییری اساسی در زندگی‌ام اتفاق افتد و خیالم از آن به بعد راحت شود.مطالب مرتبط:چه رشته ای برای من مناسب است؟ قسمت اولچه رشته ای برای من مناسب است؟ قسمت دوم
  • حیران

ما و سرنوشت ملی-درسهای انتخابات 92

دوشنبه, ۳ تیر ۱۳۹۲، ۰۹:۳۵ ق.ظ
پست حاضر در ادامه این پست نوشته شده است درباره انتخابات خواندن این پست هم در این مورد توصیه می شود هر انتخابات: یک قدم به سمت توسعه سیاسی و اما بعد. مردم در جامعه ایران همیشه از خوب نبودن شرایط شاکیند. دائما ضمیر سوم شخص جمعی هست که مورد نقد  مردم  قرار می گیرد و معلوم نیست که کیست؟ "چرا آسفالت رو درست نمی کنند"، "چرا بیکاری و تورم رو درست نمی کنند"، چرا رفآه و آسایش و پیشرفت و.... را به زور توی حلقوم ما فرو نمی کنند و..... معلوم نیست آنهایی که باید اینهمه کار خوب بکنند که هستند! در مجموع به نظر نگارنده در جامعه ما مردم نقش کودک را دارند و سوم شخص مذکور که به نظر می رسد حکومت است نقش "پدر این کودک را بازی می کند و مردم همه متوقعند که پدر مربوطه به مدد منابع خدادادی همه امور را درست بکند، بدون اینکه به این فکر بکنند که تا چه حد شایستگی برخورداری از مواهب دلخواهشان را دارند. غافل از اینکه پدر مذکور چیزی جدا از خودشان نیست. هر چه خودشان اهل تلاش باشند و توانایی و شایستگی ایجاد تغییر را داشته باشند، پدر مذکور هم می تواند شرایط را تغییر دهد و به عبارت دیگر پدر مذکور مشتقی از خود فرزندان است. این مساله به کنار جامعه ما امروز صحنه نبرد خونین سنت و مدرنیته است. به طور خاص دراین برهه در شرایطی هستیم  که نمایندگی اقشار سنتی به عهده تندروهای آنها قرار گرفته است و قشرهای مدرن در شرایطی که رفته رفته در جامعه به اکثریت بدل می شوند، زخم خورده اند و به حاشیه رانده شده اند. جمع شدن دو مساله سرخوردگی قشرهای مدرن و روحیه کودکانه جامعه ایران می رفت که به انزوای مطلق قشرهای مدرن منجر شود. امری که خوشبختانه در انتخابات اخیر به وقوع نپیوست. به نظر نگارنده مهمترین درسی که جامعه ما از این انتخابات و آینده آن باید بگیرد این است که، خداوند سرنوشت قومی را تغییر نمی دهد، مگر آنکه خودش آن را تغییر دهد. اگر مردم سرنوشتی به غیر از آنچه که تندروی های گروهی می خواهد، می خواهند، باید در تعیین سرنوشت خود نقش بازی کنند. درس دوم این بود که این سرنوشت را می توان بوسیله صندوق رای رقم زد. اگر چه تیغ نظارت استصوابی هست، اگرچه بسیاری از مردم فکر می کنند که انتخابات سالم نیست، اما این واقعیت است که بهترین راهکاری که برای تغییر وجود دارد صندوق انتخابات است. عده ای متاسفانه هنوز به پس از نظام جمهوری اسلامی می اندیشند و راه توسعه را گذر از سیستم سیاسی موجود می دانند. البته این عده هیچگاه نگفته اند که چگونه بدون خون ریزی زیاد و جنگ داخلی طولانی مدت -چیزی نظیر سوریه- می توان قدرت را انتقال داد. چرا که به فرض محال اینکه مخالفان خونی نظام اکثریت شوند و به فرض محال دوم که بتوانند از لحاظ نظامی قدرت بگیرند، باز هم نیروهای جان برکف انقلاب را چه خواهند کرد. این عده هیچگاه نگفته اند که به فرض اتفاق افتادن انتقال قدرت با شرایط مسالمت آمیز، چگونه کشور می تواند  از هزینه سنگینی که باتلاق هرج و مرج گسترده و درگیری های نیروهای سیاسی با یکدیگر به کشور تحمیل می کند، جان به در ببرد.  دیگر اینکه در این انتخابات یادگرفتیم که حتی یک رای مهم است. فاصله ترسناک هفت دهم درصدی روحانی با سرنوشت مبهم دور دومی شدن نشان داد که تک رای ها هستند که تکلیف انتخابات را مشخص می کنند. ادامه دارد.....
  • حیران

شادی ها و غم های دسته جمعی

يكشنبه, ۲ تیر ۱۳۹۲، ۰۷:۵۶ ق.ظ
شادی و اندوه هر دو، دو وجه اساسی در زندگی انسان است. هر فرد همانطور که گاهی تحت تنش‌های تحمل ناپذیری قرار می‌گیرد و نیاز به ابراز اندوه و غم برای کاهش آمال خود و دستیابی به آرامش دارد، نیازمند اوقاتی است که خوش باشد و با بی خیالی و بدون دغدغه قهقهه زند و هلهله کند.اگر در جامعه ایرانی شادی و غم را در دو کفه ترازو قرار دهیم، به نظر می‌رسد طرفی که غم و سوگواری قرار گرفته سنگین‌تر باشد. این را می‌شود از تعدد مراسم عزاداری و برپایی مجالس سوگواری در طول سال نسبت به جشن‌ها و شادی‌های همگانی دریافت. به همین نسبت در جامعه ایرانی هنجارهای پذیرفته شده و مقبولی برای سوگواری حاکم است و بر خلاف آن،  وقتی فرصتی برای شاد بودن مردم فراهم می‌شود در نظر مردمانی دیگر هنجار شکنی رخ می‌دهد و ارزش‌هایی نادیده گرفته می‌شود.  سوال این است که چرا جامعه‌ی ایرانی به اینجا رسیده است و از نوعی فقدان توازن در شادی‌ها و غم‌های دسته جمعی رنج می‌برد؟ شرایط کلان حاکم بر جامعه‌ی ایرانی شرایط گذار است. به این معنی که جامعه با سرعت در حال تغییر از ارزش‌ها و هنجارهای سنتی به شرایط نوین است. در این بین زیرساخت‌های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی همه دگرگون می‌شوند و جامعه فرصتی برای پذیرش ارزش‌های جدید و خلق هنجارهای نو در جهت دستیابی به آن‌ها ندارد. شادی‌های دسته جمعی هم از این قاعده مستثنی نیست. اکنون از بسیاری از جشن‌های ملی و سنتی ما ایرانیان جز نامی و تاریخی در تقویم‌ها چیزی به جای نمانده است. چهارشنبه سوری، جشن‌‌ نوروز با غزل خوانی‌هاو مراسم همگانی آن و جشن تیرگان نمونه‌هایی از این گونه سنت‌ها بوده‌اند. جامعه‌ی ما اکنون در حال تلاش برای ابداع و پذیرش هنجارها و ارزش‌های جدیدی در شادی‌های خود است. فرآیندی که زمان می‌بردو پس از سعی و خطا و با بهره‌گیری از فرصت‌ها و بهانه‌های اندک در حال تکوین است. در این میان اما، مراسم سوگواری دسته جمعی ایرانیان وضع بهتری دارد. این طور مراسم با دین ایرانیان گره خورده و به واسطه حضور گروه مرجعی مثل روحانیان از ثبات بیشتری برخوردار بوده است. طلاب و روحانیان در ایران همواره مروج و حافظ سنت‌های سوگواریِ مثل دهه محرم بوده‌اند. جامعه هم رای و نظر آنان را پذیرفته است. به این ترتیب این گونه مراسم با هنجارهای پایداری، که مورد پذیرش و اقبال همگانی هستند، برگزار می‌شوند.به نظر می‌رسد هنوز تا زمانی که جشن‌هایی برگزار شود که همه با هم در آن شرکت کنند، فاصله داریم. جامعه به تدریج در تلاش برای خلق فرصت‌ها و روش‌های جدید برای رفع نیاز خود به شادی است. شادی‌های دسته جمعیِ پس از انتخابات ریاست جمهوری و پس از پیروزی تیم ملی فوتبال را هم باید نمونه‌هایی از این تلاش‌ها دانست. در این میان نقش روحانیان، نخبگان، هنرمندان و سایر گروه‌های مرجع برای ایجاد و پذیرش الگوهای مناسب بسیار مهم است. شاید نمونه‌ای از این الگوی موفق در سال‌های اخیر را بتوان جشن نیمه شعبان دانست. جشنی که با وجهه‌ای دینی رنگ و بوی ملی هم به خود گرفته است و همه اقشار را به نحوی به جشنی همگانی دعوت می‌کند. جامعه‌ی ما اما به جشن‌های شبیه این جشنِ مبارک بیشتر از این نیازمند است تا در تعادل میان غم و شادی به توازن رسد.مطالب مرتبط:دوران گذارپ.ن: دو مطلب دیگر درباره شادی های جمعی ایرانیان:رفتارشناسی شادی جمعیابراز احساسات جمعی: دولتی یا غیردولتی؟
  • حیران