در حیرت

۱۱ مطلب در دی ۱۳۹۰ ثبت شده است

اهدای جایزه‌ی گلدن گلوب به عنوان بهترین فیلم خارجی به "جدایی نادر از سیمین" فرصت خوبی است برای بازبینی دوباره‌ی آن. نگاهی ورای چارچوب‌های تنگ سیاسی و جناحی به فیلمی که توانسته روحی دوباره به کالبد سینمای محتضر ایران بدمد و آن را جهانی سازد. سؤال این است که مهره‌ی مار "جدایی نادر از سیمین" چه بوده که توانسته همزمان دل تماشاگران، منتقدان و روشنفکران را در سراسر جهان ببرد و بر صدر فهرست‌های معتبر سینمایی بنشیند؟شاید برجسته‌ترین مشخصه فیلم اصغر فرهادی، نسبتی است که با تماشاگر برقرار می‌کند. فرهادی در این فیلم صرفاً یک راوی و دوربین کلاری فقط دریچه‌ای برای روایت داستان فیلم نیست. در "یک جدایی"، تماشاگر جزئی از داستان است و خود را در فضای بین آدم‌های فیلم درست مثل یک شخصیت حس می‌کند. از همان سکانس اوّل که دوربین در جایگاه قاضی نشسته تا انتهای فیلم، بیننده با تک تک شخصیت‌ها رودررو می‌شود و هر لحظه خود را در جایگاه داوری می‌بیند که باید با صدور رای درباره آدم‌های قصه تکلیفش را با آن‌ها یکسره کند. در حالی که در سینمای روز دنیا تلاش می‌شود با استفاده از تکنولوژی، حس حضور تماشاگر در فضای فیلم را تقویت کنند، فرهادی توانسته با فرم و محتوایی خاص، فراتر از احساسی فیزیکی در دیدن و شنیدن، به خوبی از پس این کار برآید. به نظر می‌آید دوربین روی دست در فیلم و پایان باز آن که رای نهایی را بر عهده تماشاگر انداخته، تمهیداتی است که فرهادی برای پررنگ‌تر کردن این وجه از فیلمش به کار برده است.درست در حین همین درگیری تماشاگر با فیلم است، که فرهادی محکم می‌ایستد و تلخی و پیچیدگی واقعیت را به او نشان می‌دهد. در "یک جدایی" هیچ شخصیتی نه مقصر است و نه قربانی. در اینجا نه قهرمانی داریم که آدم خوب قصه باشد و نه ضدّ قهرمانی که بار تراژدی فیلم را برعهده گیرد. از یک طرف می‌توانیم یکایک آدم‌های قصه را مؤاخذه کنیم که چرا لغزیدند و پنهان‌کاری و فریب را بر صداقت و صراحت ترجیح دادند و از طرف دیگر به هر کدامشان حق می‌دهیم و برایشان دل می‌سوزانیم که در چنان موقعیتی نمی‌توانستند کار دیگری کنند. دقیقاً همین فضای دوگانه و نسبی است که تماشاگر را به این نتیجه می‌رساند که اوضاع آن‌قدر پیچیده است که مطلق گرایی راه به جایی نمی‌برد و برای قضاوت باید چارچوب دیگری برگزید. فرهادی در این فیلم در فضایی شدیداً درگیر کننده، نسبیت روابط آدم‌ها را به طرزی هنرمندانه و باورپذیر به نمایش گذاشته است. چنین توصیفی از واقعیت می‌تواند برای کسی که دارای اصول اخلاقی مطلقی در ارزیابی آدم‌هاست، آزاردهنده و بی اساس باشد. و شاید همین کلید این معما است که چرا علی رغم این همه تحسینِ بین المللی، "جدایی نادر از سیمین" در ایران مورد بی‌مهری تعدادی از منتقدین و مسئولان قرار گرفت و متهم به سیاه‌نمایی و پوچ‌گرایی شد. می‌توان گفت "نسبی گرایی" که یکی از اصول جهان‌بینی مدرن است، همزمان تبدیل به پاشنه‌ی آشیل فیلم در ایرانِ نیمه سنتی و برگ برنده‌ی آن در غربِ مدرن شده است.تماشاگری که این چنین نظاره‌گر رخدادهای فیلم است، وقتی در انتها نادر و سیمین را می‌بیند که مصمم و راضی به جدایی، در راهروی دادگاه منتظر جواب دخترشان هستند، دوست دارد پا به درون دنیای فیلم بگذارد. با این احساس وظیفه که باید بنشیند و با نادر و سیمین حرف بزند. به آن‌ها بگوید که هیچ کس مقصر نیست و نباید فقط از دریچه نگاه خود ماجرا را دید و قضاوت کرد. آن نگاه با تمام وجود نگاه مردد و مضطرب ترمه در اتاق قاضی را حس می‌کند و پیش خود می‌گوید آخر چطور ترمه‌ی نوجوان می‌تواند در میانه‌ی این موقعیت پیچیده، بیرحمانه حکمی صادر کند که تاوانش جدایی او از پدر یا مادرش است. شاید این چنین است که آرزو کند کاش پرده نقره‌ای واقعی بود و صدا و حضور او هم بر روی آن ثبت می‌شد.
  • حیران

شرح صف آرایی انتخابات مجلس

سه شنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۰، ۰۶:۲۴ ق.ظ
وقایع پس از انتخابات ریاست جمهوری 88 آن قدر عمیق و وسیع بود که منجر به ریزش ها و رویش های بسیار در میان طیف سیاست مداران شود. اما ادامه التهاب در ماه های پس از آن و به دنبالش بسته شدن فضای سیاسی کشور اجازه ظهور و بروز این تغییرات ریشه ای را نداده بود. اکنون اما، با نزدیک شدن به انتخابات مجلس و گرم شدن دوباره تنور سیاست، می توان صف آرایی تازه ای را در میدان سیاست ایران مشاهده کرد. صف آرایی ای که خبر از آغاز دوران تازه ای در بازی قدرت در ایران می دهد. در انتخابات پیش روی مجلس شواری اسلامی رسماً 4 گروه برای کسب کرسی های مجلس با یکدیگر رقابت می کنند. 4 گروهی که هر کدام دارای پایگاه ها و مبانی سیاسی متفاوتی اند و به اتکای همین تفاوت ها در تدارک برای کسب پیروزی هستند.نزاع برای بقا: اصلاح طلبان این گروه از بازیگران سیاست مدت هاست که در کنار زمین یا خود را گرم می کنند یا به قسمت تماشاچیان رفته اند. پس از انتخابات سال 88، تقریباً اصلاح طلبی در عرصه سیاسی ایران باقی نماند. همه را یا دربند یا مجبور به سکوت و کناره گیری کردند و یا خودشان مهاجرت را بر ماندن و مبارزه ترجیح دادند. اصلاح طلبان طیف وسیعی از روشنفکران و تجدید نظرطلبان را در ایران شامل می شدند. از آنهایی که رسماً سکولاریسم را کعبه آمال خود می دانستند تا آنهایی که متعهد و معتقد به قانون اساسی جمهوری اسلامی بودند. با همه این احوال،  بارش آتش توپخانه حذف و انتقام بر آنان، همه را سوزاند. سید محمد خاتمی رئیس جمهور سابق ایران، هدایت کننده و معروفترین فرد این جریان در میان مردم است. وی برای حضور در انتخابات پیش شرط هایی را مطرح کرده بود که هیچ واکنشی از نهادهای قدرت به آن داده نشد. در واقع از اصلاح طلبان جز دو حزب همبستگی و مردمسالاری گروه دیگری حضور ندارد و به نظر می آید لیست یا فعالیت منسجم تبلیغاتی نداشته باشند.محافظه کاران کهنه کار:جبهه متحد اصولگرایان این طیف از نیروهای سیاسی سال هاست که سکاندار حداقل یکی از سه قوه اصلی درایران هستند. پس از انتخابات سوم تیر 84، هر سوه قوه حاکمیت در اختیار اصولگرایان قرار گرفت. اما به تدریج با نمایان شدن اختلافات و حذف رقیب، به منتقدان دولت احمدی نژاد بدل شدند و اگر حمایت‌های خارج از مجلس از رئیس جمهور نبود تا به حال دست به اقدامی اساسی زده بودند. پایگاه سنتی این طیف قشر مذهبی و حزب اللهی است. از همین رو مدت هاست پس از رحلت امام خود را از حامیان نظری و عملی ولایت فقیه می دانند. اصولگرایان با عنوان جبهه متحد اصولگرایی به میدان انتخابات آمده اند. رهبری این جریان در حال حاضر در اختیار آیت الله مهدوی کنی است. در میان حوزویان جامعه روحانیت مبارز از حامیان اصولگرایان به شمار می‌آیند.مدعیان اصالت:جبهه پایداریپس از انتخابات 88، گروهی در میان سیاسیون ایران عرض اندام کردند که در هر مسئله ای شدیدترین مواضع را با مخالفان خود داشتند. آنان را که معترض بودند معاند نامیدند و آنان را که سکوت کردند، شریک جرم خواندند. در چنین ایامی که صدای بلند و چنگ و دندان نشان دادن به رقیب از جمله ی فضیلت های سیاسی به شمار می آمد، اینان توانستند به حلقه ی قدرت نزدیک تر شوند و امید بیشتری به ثبات سیاسی خود در آینده داشته باشند. از نظر فکری، آیت الله مصباح از حامیان این جریان شناخته می شود، به طوری که بسیاری از مبلغان و مدافعان این جریان از شاگردان و نزدیکان ایشان هستند.  اجرای طرح های آموزشی در میان بسیجیان ادارت، مساجد و دانشگاه ها .. توانسته برای ایشان هم اندیشان بسیاری فراهم کند. با این حال پایگاه مردمی این جریان بسیار نزدیک به اصولگرایان است.شاید بتوان گفت مهم ترین وجه اختلاف جبهه پایداری با اصولگرایان که باعث به نتیجه نرسیدن تلاش ها برای ائتلاف این دو جریان شد، حضور و نقش آقای هاشمی بود. جببه پایداری ایشان را از سران فتنه می دانند که در آزمون 88 رفوزه شده اند و باید از صحنه سیاست ایران کنار گذاشته شوند. در صورتی که اصولگرایان همچنان نفوذ و اعتبار هاشمی را به رسمیت می شناسد. خدمتگزاران قدرت طلب:حامیان دولتزمانی که مشایی سخنانی جنجالی درباره ملت اسرائیل گفت، بذر اختلاف میان دولت و اصولگرایان پاشیده شد. با ارتقاء درجه وی در دولت دهم و حمایت احمدی نژاد از او، این بذر جوانه زد و با مقاومت احمدی نژاد در برابر ابقای وزیر اطلاعات این نهال به بار نشست. پس از آن بود که رسانه های اصولگرا حامیان و همراهان احمدی نژاد را جریان انحرافی نامیدند و سیل اتهام و تخریب را روانه اردوگاه دولتیان کردند. به این ترتیب، اصولگرایان که زمانی خود، انتقاد از دولت نهم را تضعیف اسلام می دانستند در صف اول منتقدان دولت دهم قرار گرفتند. 24 میلیون رای برای احمدی نژاد و یارانش آن قدر بود که با اعتماد به نفس این انشقاق را بپذیرند و اعلام کنند که از ابتدا مستقل و جدای از اصولگرایان بوده اند. در انتخابات مجلس، این جریان رسماً و علناً فعالیت انتخاباتی ندارد (و قانوناً هم نمی تواند داشته باشد.) با این حال خبرها حاکی از برنامه ریزی آنان برای یک دست کردن قوه مجریه و مقننه است. مهم ترین پایگاه دولت در میان مردم، اقشار فقیر و متوسط به پائین جامعه است. از همین روست که شعار و برنامه اصلی دولت از ابتدا عدالت اقتصادی بوده است.چهار جریان فوق اصلی ترین بازیگران فعلی میدان سیاست در ایران هستند. هر کدام از این گروه ها در پی کسب پیروزی در انتخابت مجلسند تا یا به نفوذ و قدرت بیشتری دست یابند و یا در عرصه سیاست ایران فراموش نشوند. باید نزدیک به 40 روز دیگر صبر کرد و به نظاره نشست تا دید هر گروه و جریان با چه استراتژی وارد انتخابات خواهد شد و چه برگ های برنده ای در دست خواهد داشت.
  • حیران

کلام امیر

يكشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۰، ۰۹:۳۵ ق.ظ
یا رومی روم، یا زنگی زنگ. شتر سواری دولا دولا نمی شود. چه تیره بختند کسانی که دین را راه زندگی خود قرار می دهند اما بدان پایبند نیستند. اینها زیانکار دنیا و آخرتند. نه از لذتهای کثیف دنیا بهره کافی برده اند و نه در آخرت نصیبی خواهند داشت. در کل آنها از مردم که خدا را به "حرف" می پرستند و هر وقت خوبی به ایشان می رسد خوشحالند و هرگاه بدی نسیبشان می آید چهره شان بر می گردد زیان کار دنیا و آخرتند و براستی که این زیان آشکار است.علی (ع) می فرماید:از کسانی مباش که بدون عمل صالح به آخرت امیدوار است و توبه را با آرزوهای دراز به تاخیر می اندازد،در دنیا چونان زاهدان سخن میگوید اما در رفتار همانند دنیا پرستان است.اگر نعمتها به او رسد سیر نمی شود و در محرومیت قناعت ندارد .از انچه به او رسد شکرگزار نیست و از انچه مانده زیاده طلب کند.دیگران را پرهیز میدهد اما خود پروا ندارد.به فرمان برداری امر میکند اما خود فرمان نمی برد.نیکو کاران را دوست دارد اما رفتارشان را ندارد،گناهکاران را دشمن دارد اما خود یکی از گنهکاران است و با گناهان فراوان مرگ را دوست ندارد،اما در آنچه که مرگ را نا خوشایند ساخت پا فشاری دارد.اگر بیمار شود پشیمان میشود واگر تندرست باشد سرگرم خوشگذرانی هاست.در سلامت مغرور در گرفتاری ناامید است.اگر مصیبتی به او رسد خدا را می خواند اگر به گشایش دست یافت مغرورانه از خدا روی بر می گرداند.نفس یانیروی گمان ناروا بر او چیرگی دارد و او با قدرت یقین بر او چیره نمی گردد. برای دیگران که گناهی کمتر از او دارند نگران است وبیش از آنچه که عمل کرده امیدوار است. اگر بی نیاز شود مست ومغرور گردد واگر تهی دست شود مایوس و سست خواهد شد.سخن بسیار میگوید اما کردار نیک او اندک است.برای دنیای زود گذر تلاش و رقابت می کنداما برای آخرت جاویدان آسان می گذرد .سود را زیان وزیان را سود می پندارد.از مرگ هراسناک است اما فرصت را از دست می دهد.گناه کوچک دیگری را بزرگ می شمارد اما گناه بزرگ خود را کوچک می پندارد.خوش گذرانی با سرمایه داران رابیشتر از یاد خدا با مستمندان دوست دارد.به نفع خود بر زیان دیگران حکم می کند اما هرگز به نفع دیگران به زیان خود حکم نخواهد کرد.حق خود را به تمام می گیرد اما حق دیگران را به کمال نمی دهد .از غیر خدا می ترسد اما از پروردگار خود نمی ترسد.
  • حیران

ترس متقابل دیکتاتورها در جامعه استبداد زده

چهارشنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۰، ۰۴:۳۵ ب.ظ
اگرچه ترس مهمترین ابزار دیکتاتورها برای حکومت است،  خود دیکتاتورها نیز همیشه گرفتار ترسند.  ترس دارند از آزادی بیان، چرا که کارشان پر از اشکال است، می دانند که اگر بتوانند به شیوه تفکرشان و به عملکردشان ایراد بگیرند قابلیت دفاع ندارند و حیثیتشان حفظ نخواهد شد ترس از آزادی عمل مخالفان دارند، چون می دانند قدرت مقابله رودر رو با حریف مقابل را ندارند و تنها در شرایط نابرابر می توانند رقابت کنند ترس از اینکه مردمشان با غریبه ها تعامل داشته باشند، چون می دانند که توان عرضه خیلی چیزها را که غریبه گان عرضه خواهند کرد ندارند ترس از اینکه مردمشان به آنها پشت کنند، چون می دانند نمی توانند دلبستگی عمیق با مردمش داشته باشند ترس از اینکه مردمشان با واقعیت ها روبرو شوند، چشم و گوششان باز شود، بفهمند که موقعیت نسبی شان کجاست. بفهمند که به آنها دروغ گفته شده و فریب خورده اند. بفهمند که آن بت بزرگ چیزی جز سنگ نبود و آن قهرمان بی بدیل موجودی بی کفایت و حقیر بیش نیست ترس از اینکه بدون کنترل آنها سری بلند شود و بدون رضایت آنها تحرکی در جامعه ایجاد شود ترس از اینکه جامعه رشد کند، به حقوقش آگاه شود و آنها را مطالبه کند. ترس از اینکه اگر گله از چوب شبان نترسد، به راحتی شبان را زیر لگدهای خود منکوب خواهد کرد.
  • حیران

ترس در اجتماع استبداد زده

دوشنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۰، ۰۹:۳۵ ق.ظ
اول: قرآن کریم((پس باید پروردگار این خانه را عبادت کنید. آنکه در جوع طعامشان داد و در ترس ایمنی شان بخشید.))   جایی درباره  واسلاو هاول رئیس جمهور فقید چکسلواکی خواندم. در آن نامه ای نقل شده بود از وی خطاب به دبیرکل حزب کمونیست چکسلواکی که در آن نامه به نکته ای بسیار جالب توجه اشاره کرده بود آن اینکه: در نظامهای دیکتاتوری همه چیز زندگی مردم رنگ ترس می گیرد.   این دقیقا چیزی بود که به آن رسیده بودم. ترس. آنچه در ادامه می گویم بیشتر درباره ترس هایی است که ممکن است مردم در یک نظام دیکتاتوری حس کنند. چیزهایی که در کشورهای کمونیستی نظیری شوروی، چک، کره شمالی و چین و حتی در نظام سعودی  تجربه می شود. ترس. ترس از اینکه حرفی را بر خلاف آنچه می پسندند بزنی. ترس از اینکه آنچه را درست می دانی بیان کنی. حتی ترس از اینکه آنچه واضح جلوی چشم شما و بقیه است(مثلا بی لباسی حاکم) را به زبان بیاوری. ترس از اینکه یک کارمند جزء حقت را ضایع کند و هیچکس پاسخگو نباشد. ترس از اینکه سربازی بسیار جوان با تشری زشت تردت کند و یا با ضربه باطومی هدایتت کند. ترس از اینکه پلیس به جرم اینکه ماشین خوبی داری جریمه ات کند(و البته بهر امیدی تحت فشارت بگذارد) ترس از اینکه اگر رای ندادی فردا روزی از حقوق بدیهی ات محروم شوی ترس از لذت بردن از حلالهای خدا و تبری از زشتیها ترس از اینکه اگر چیزی را نمی خواهی عکسش را بالا نبری ترس از اینکه آنچه را درست می دانی بیان کنی.  ترس از عواقبی که خیلی راحت دامنگیرت می شود و کسی هم دربرابر بی عدالتی این کار پاسخگو نیست ترس از اینکه وصله ای به تو بچسبانند و به جرم متفاوت بودن انگ بی اعتقادی و ابتذال به تو بزنند ترس بخاطر اینکه می دانی به راحتی ممکن است محترم شمرده نشوی، شخصیتت به راحتی خورد شود، ترس از این که اوضاع ناگهان تغییر کند، ترس از اینکه پناهی نداشته باشی و در مقابل آنچه بر سرت رفته هیچ کاری نتوانی بکنی. ترس از اینکه مقصر معلوم باشد اما هیچ کس پاسخگو نباشد.    ترس از نا امنی. ترس از محرومیت از حقوق ترس از عدم پاسخگویی ترس از اینکه خودت باشی ترس از ضربه خوردن شخصیتت ترس از بی پناهی در برابر ظلم ترس از بی ثباتی نکته جالب اینکه در یک نظام دیکتاتوری علت همه این ترسها با هم در ارتباط هستند.   اگر این ترسها و مسائلی شبیه اینها در طی چندین سال تکرار شوند، ناخودآگاه در اخلاق و روحیه ملتها اثرات سوئی خواهند گذاشت که خودشان سر منشا مشکلات بعدی خواهند بود. وقتی نتوانی آنچه را درست می دانی مطرح کنی دورویی پیشه می کنی وقتی نتوانی آنگونه که می خواهی رفتار کنی و مجبور باشی آنگونه که دوست دارند باشی، ناگزیر راه ریاکاری را در پیش خواهی گرفت برای ایمنی یافتن از بسیاری از ترسها، ناگزیر دروغ خواهی گفت وقتی شخصیتت خورد شد، وقتی در حقت اجحاف شد و کاری نتوانستی بکنی به زبونی عادت خواهی کرد وقتی مجموعه این صفات در تو شکل گرفت، در روزهای سخت زمانه هیچ کس نمی تواند از تو توقع داشته باشد که سر بلند کنی و علم آزادگی ات را به رخ حریفان و رقیبان بکشانی.   دروغ، ریاکاری، دورویی، کینه توزی، فرومایگی(در مقابل آزادگی)، ذلت شخصیتی همگی ویژگیهای یک جامعه استبداد زده هستند. جامعه ای که در آن حقوق انسانها محترم شمرده نمی شود و مردم فاقد کرامت ذاتی هستند(مردم کرامت مشروط دارند و البته بعضی از بعضی کریم ترند). روابط اجتماعی نابسامان است. متفاوت بودن و متفاوت فکر کردن جرم است و متفاوتها اصولا حقی ندارند. جاهلان و اشرار اجازه جولان دارند و به عالمان و متفکرین ترجیح داده می شوند. ترس مانند کودی است که دیکتاتورها برای تقویت ریشه های قدرت خود بر پای درخت اجتماع می ریزند، ولی به جای ثمر گرفتن ریشه های جامعه را می سوزانند و اینگونه امکان قدرتمند شدن را از خود صلب می کنند،چرا که اساس قدرت حاکمان در ظرفیتهای جامعه برای رشد نهفته است. ترس ابزاری است که تنها بوسیله آن دیکتاتورها می توانند زندگی کنند و اگر روزی ناگهان از بین برود، همان روز آغاز پایان دیکتاتورهاست1. پانوشت1: مهمترین نمونه این مساله آغاز بهار عربی با سقوط حکومت بن علی در تونس است.
  • حیران

تداوم مفهومی به نام ایران

شنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۰، ۰۹:۳۵ ق.ظ
از آنروزها که بنزین لیتری 60 تومان بود، روزی را بیاد می آورم که در اتوبوس  خط واحد پشت سر راننده نشسته بودم و خوشمزگی های وی با دوست کنار دستیش را، که با الفاظی نه چندان شنیدنی همراه بود می شنیدم. به یاد ندارم چه شد که ناگاه شروع به افاضه کردن کرد و درسهایی از تاریخ برای همراهش ارائه کرد که آری: همین آخوندها بودند که حسین و محمد و ابالفضل را به ما یاد دادند، بعدش هم که عربها آمدند ایران را گرفتند، بعد از اونها دوره آریاییها شد و آخر سر هم رضا شاه اومد. اولین بار بود که در عالم نوجوانی با این مساله مواجه شدم که هر کسی تصویر ذهنی خودش را از هویتش دارد و دریافتم که الزاما آدمهای اطرافم از اینکه سرگذشت مردمشان چه بوده آگاهی ندارند و هر کس نسخه خودش و تصورات و تخیلات خودش را در مورد گذشته ملتش دارد.  اینکه آن فرد اطلاعات درستی نداشت برام عجیب نبود، اما بعدا تعجب کردم وقتی فهمیدم تحصیلکردگان ما در سطوح عالی هم وضعیت چندان خوبی در مورد آگاهی از هویت و گذشتنشان ندارند و دانستم که اکثرمان مصداق ان هم الا یظنون هستیم. این مساله آگاهی نسبت به هویت و گذشته امر بسیار مهمی است.این آگاهی درست باشد و یا نادرست سهم بسیار بزرگی در احساس هویت، احساس ارزشمندی کشور و ملت، احساس تعلق آحاد به ملت، امکان بسیج ملی، امکان بوجود آمدن عزم ملی و میزان تعهد آحاد جامعه نسبت اهداف و آرمانهای ملی دارد. مثلا وقتی از لاشه به جا مانده امپراطوری عثمانی ترکیه سر بر می آورد، کشوری که تازه شکل گرفته و هویتش معلوم نبود، در ترکیه اقدام به هویت سازی بطور گسترده می شود. و البته در این راه خیلی  اهل مسامحه نبودند و آنقدر پیش رفته اند که تمدنهای بشری را جملگی نشات گرفته از اقوام ترک اعلام کردند. نمونه دیگر را شاید بتوان در سریالهای به نسبت جدید الظهور کره ای و ارائه تصویری جعلی از یک ملت پیشرفته قدیمی دید. اما این آگاهی از هویت برای یک ملت در مورد همه اقشار یکسان نیست......... از آنروزها که بنزین لیتری 60 تومان بود، روزی را بیاد می آورم که در اتوبوس  خط واحد پشت سر راننده نشسته بودم و خوشمزگی های وی با دوست کنار دستیش را، که با الفاظی نه چندان شنیدنی همراه بود می شنیدم. به یاد ندارم چه شد که ناگاه شروع به افاضه کردن کرد و درسهایی از تاریخ برای همراهش ارائه کرد که آری: همین آخوندها بودند که حسین و محمد و ابالفضل را به ما یاد دادند، بعدش هم که عربها آمدند ایران را گرفتند، بعد از اونها دوره آریاییها شد و آخر سر هم رضا شاه اومد. اولین بار بود که در عالم نوجوانی با این مساله مواجه شدم که هر کسی تصویر ذهنی خودش را از هویتش دارد و دریافتم که الزاما آدمهای اطرافم از اینکه سرگذشت مردمشان چه بوده آگاهی ندارند و هر کس نسخه خودش و تصورات و تخیلات خودش را در مورد گذشته ملتش دارد.  اینکه آن فرد اطلاعات درستی نداشت برام عجیب نبود، اما بعدا تعجب کردم وقتی فهمیدم تحصیلکردگان ما در سطوح عالی هم وضعیت چندان خوبی در مورد آگاهی از هویت و گذشتنشان ندارند و دانستم که اکثرمان مصداق ان هم الا یظنون هستیم. این مساله آگاهی نسبت به هویت و گذشته امر بسیار مهمی است.این آگاهی درست باشد و یا نادرست سهم بسیار بزرگی در احساس هویت، احساس ارزشمندی کشور و ملت، احساس تعلق آحاد به ملت، امکان بسیج ملی، امکان بوجود آمدن عزم ملی و میزان تعهد آحاد جامعه نسبت اهداف و آرمانهای ملی دارد. مثلا وقتی از لاشه به جا مانده امپراطوری عثمانی ترکیه سر بر می آورد، کشوری که تازه شکل گرفته و هویتش معلوم نبود، در ترکیه اقدام به هویت سازی بطور گسترده می شود. و البته در این راه خیلی  اهل مسامحه نبودند و آنقدر پیش رفته اند که تمدنهای بشری را جملگی نشات گرفته از اقوام ترک اعلام کردند. نمونه دیگر را شاید بتوان در سریالهای به نسبت جدید الظهور کره ای و ارائه تصویری جعلی از یک ملت پیشرفته قدیمی دید. اما این آگاهی از هویت برای یک ملت در مورد همه اقشار یکسان نیست. آگاهی برای اقشار پایین جامعه از نظر سطح سواد شامل کلیات می شود. این اقشار مخاطب انواع غلوهای حکومت و گروههای فکری خاص هستند و نوعا زود تر اثر می پذیرند. از میان اقشار جامعه طبق معمول اقشار بالای جامعه سطح خودآگاهیشان از همه مهمتر است. آنها که صدایشان بلندتر و اثر گذاریشان در امور جامعه بیشتر است. آنها که کتاب و نمایشنامه می نویسند و می خوانند و شعر می گویند و فیلم می سازند و راس سازمانهای مهم خصوصی و عمومی قرار می گیرند و می توانند تحرک اجتماعی ایجاد کرده و آن را رهبری کنند.  از میان این اقشار است که هر از گاهی افرادی پیدا می شوند که متاثر از شرایط جامعه، رشد جامعه، گذشته و سرمایه های جامعه و در کل امکاناتی که گذشته و حال جامعه شان در اختیارشان قرار داده است، به بالاترین سطح خودآگاهی نسبت به جامعه شان می رسند و آنهایند که سرآغاز تحولات بزرگ جامعه می شوند. به عبارتی جامعه برایند خودآگاهیش را در افرادی متجلی می سازد و این افراد با این خودآگاهی که کسب کرده اند نسبت به مسائل ملی، سبب شکوفایی جامعه می شوند. نمونه اینها امثال خمینی ها هستند که در زمان اوج قدرت شاه ظرفیتهای جامعه و ضرورتهای جهان امروز را به مدد قدرت فکر بالای خود درک کرده اند و امثال شریعتی ها هستند که با مدد از نبوغ خود برای بزرگترین دردهای جامعه  طرح مساله و ارائه راه حل کرده و روشنگر راه نسلهای بعدی روشنفکران شده اند. نمونه ای نزدیکتری از این خودآگاهی نیز وجود دارد که سر منشا تحولات بزرگ امروز جامعه شده اند و نشان دادند که اگر به بند کشیده شوند هم، باز خودآگاهی ملی قشرهای بالای جامعه است که تعیین کننده تحولات جامعه است. عهد باستان دوره سروری ایران برجهان بوده است. حضور ایران در بالاترین سطح سیاست بین ملل موجود آن زمان و کنترل بر بخشهای بزرگی ار جهان متمدن آن روز، در سایه قدرت فائقه نظامی  و برخوردار بودن از بزرگترین بروکراسی و همینطور بیشترین دانشمندان و دانشگاهها، بالاترین سطح خودآگاهی ملی تاریخی ما را رقم زده است. آن خودآگاهی سرمنشائی بسیار قوی برای ایرانیان بود تا احساس هویت خود را بیش از هزار و سیصد سال با خود به همراه بکشند و همواره درست یا نادرست خود را جزو ملتهای مهم و مطرح جهان تصور کنند(یک چیزی تو این مایه که از اسب افتاده ایم، از اصل که نیافتاده ایم). هر چند این احساس هویت سهم کمتری از آن خودآگاهی را به همراه داشت اما همواره عاملی برای بازیابی تمامیت ارضی و نیز احساس شخصیت همیشگی این ملت و سربرآوردن دوباره آن در عرصه بین المللی شد. اما قطعا همیشه آینده ادامه گذشته نیست. دنیا عوض شده است. آن خودآگاهی اگر تجدید نشود و سرمنشا هویتی نوزاده نشود، لزوما مفهومی به نام ایران در این خاک تداوم نخواهد یافت. امید است که تحولات بوجود آمده در سالهای اخیر سر منشا این نوزایش هویت، متاثر از خودآگاهی بوجود آمده باشند.
  • حیران

پایه های محکم نظام مقدس جمهوری اسلامی

شنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۰، ۰۹:۳۵ ق.ظ
رژیم قذافی بعد از دو هفته شروع تحرکات مخالفان شیرازه اش از هم پاشید در حالی که هیچگاه بحرانی که لیبی در ابتدای امر با آن مواجه شد از لحاظ ابعاد با آنچه در تهران رخ داد قابل قیاس نیست و در واقع هیچ کدام از انقلابات عربی را نمی توان مقایسه کرد. سئوال اینجاست که ریشه های قدرت جمهوری اسلامی در کجاست و چرا دیکتاتورها نمی توانند مانند نظام حقه جمهوری اسلامی خودشان را در برابر چالشها نگاه دارند. اصولا قیاس اعتراضات ایران و انقلاب لیبی قیاسی مع الفارق است. قیاس استحکام نظام جمهوری اسلامی با نظام قذافی هم همینطور. چرا که اصولا قذافی بخاطر ضعف مفرط پادشاه قبل از وی و کلا ضعف ساختارهای اجتماعی لیبی توانست برسر کار بیاید و بعد از آن چهل سال با ظلم حکومت کند. قذافی در طول دوران حکومتش نه با چالشهای درونی بزرگی مواجه بود(با وجود جمعیت کم و نیروی انسانی کمتر توسعه یافته لیبی) و نه به لحاظ دنیای غرب چندان آش دهنسوزی به حساب می آمد بگونه ای که بخواهند برای حاکمیت لیبی چالش آفرین باشند و اگر خودش چالش آفرین نمی شد، کسی هم برای وی مزاحمتی ایجاد نمی کرد. دیکتاتوری خود شیفته مانند قذافی هم قطعا نمی تواند تشکیل دهنده یک نظام پیشرو نخبه پرور باشد یا نخبگان جایی در حکومت وی داشته باشند بطوری که بتوانند ساختار حاکمیت را قدرتمند کنند. بنابراین ساختار شکننده و محک نخورده دیکتاتور حقیر و درنده با اولین تندباد بزرگ از جا کنده شد چرا که بر خلاف جمهوری اسلامی نه چالشهای داخلی و نه خارجی و نه نخبگان داخلی باعث قدرتمند شدن پایه های امنیتی بعنوان محافظان اصلی حکومت تقویت نشدند. در مقایسه جمهوری اسلامی از ابتدای تاسیس، نطفه اش با چالشهای بزرگ جهانی و بحرانهای عظیم داخلی بسته شد. کشوری پرجمعیت با نیروی انسانی توسعه یافته و با تولید نفتی قابل توجه و جایگاهی استراتژیک که هیچگاه از طرف قدرتها به حال خود رها نشد و حاکمیت نیز  هیچ گاه تلاشش را برای بسط قدرت وتضعیف و حذف مخالفان و بعضا منافقان و ایادی اسرائیل و آمریکا متوقف نساخت. کثرت چالشهای امنیتی نظام جمهوری اسلامی در طول زمان این نظام را در برخورد با چالشهای داخلی آبدیده ساخته است و علاوه بر اینکه نیروهای زبده اطلاعاتی در این نظام پرورش داده شده اند و وزارت اطلاعات به مرور بخوبی در بخشهای مختلف جامعه ریشه دوانده است، سالیان سال است که در این کشور بر روی دو نیروی ویژه مخصوص برخورد با چالشهای پیش روی انقلاب، سپاه و بسیج سرمایه گذاری های هنگفتی انجام شده است. بعلاوه با چندین بار تجربه از ابتدای انقلاب تا کنون، با قاطعیت می توان گفت که نسل اول حاکمیت در نظام جمهوری اسلامی در عرصه داخلی متخصص مسلم در استفاده از ابزارهای اطلاعاتی و تبلیغاتی برای تضعیف تدریجی مخالفان و سپس حذف یکباره آنها و سپس استفاده از عقاید سنتی جامعه برای جذب حمایت توده های سنتی و افشاگری چهره خبیث هر آنکه در مقابلش قرار بگیرد می باشد. بنابراین در خیال باطلند آنها که فکر می می کنند ممکن است که نیروهای داخلی بتوانند چالشی برای حاکمیت ایجاد کنند که بتواند منجر به تغییر یا تبدیل حاکمیت شود و به هیچ عنوان نمی توان هیچ نظام دیگری را با این نظام در این زمینه مقایسه کرد.
  • حیران

دیکتاتوری رو به زوال

سه شنبه, ۱۳ دی ۱۳۹۰، ۰۸:۳۰ ب.ظ
خان دایی آدم دنیا دیده ای است. از آن آدم هایی که زمان شاه مبارزات سیاسی داشته و حتی مدتی را زندانی سیاسی بوده است. وقتی با او از آن سال ها صحبت میکنم، همیشه می گوید سال 52 که شاه برای بازدید به شهرمان آمد، فهمیدم که حکومتش رو به زوال است. این بار به او اعتراض کردم که دایی جان چقدر دیر؟ مگر وقایع سال 42 و فضای بسته سیاسی کشور به شما ثابت نمی کرد که حکومت پهلوی دچار آفت دیکتاتور مآبی شده است؟ طبیعی است که نتیجه ی چنین وضعی انهدام یک جامعه و حکومت است. دایی صبورانه انتقادم را شنید و با لبخندی بر لب گفت:" تمام اینها که می گویی راست است. اما ما که آن وقت ها به اندازه شماها که با سواد و تاریخ_خوانده نبودیم. چند وقت قبل از روزی که شاه به شهرمان بیاید، دستور آمده بود هر تجمعی علیه حکومت ممنوع است. اما آن روز طرفدارانش با امنیت کامل جمع شده بودند و همین به من ثابت کرد در یک دیکتاتوری دارم روزگار می گذرانم." گفتم خوب پس از دیکتاتور بودنش مطمئن شدید دارد سقوط میکند؟ ادامه داد:" بعد از آن بازدید، حضور مردم در استقبال از شاه را توی بوق و کرنا کردند و تا مدتها سر و صدا میکردند که ما این همه طرفدار داریم و مردمی هستیم. همان موقع بود که فهمیدم پهلوی رو به زوال است. آن موقع آن قدر پهلوی بدبخت شده بود که برای جمع شدن هوادارانش جشن می گرفت و قدرت نمایی می کرد. تمام های و هویشان مثل دست و پا زدن کسی بود که در مرداب گیر افتاده باشد و دارد غرق می شود."
  • حیران

چگونه رسانه ها ذهن شما را دست کاری میکنند؟

يكشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۰، ۰۱:۳۷ ب.ظ
زبان تنها وسیله ای برای ارتباط انسان ها نیست. ما با زبان فکر هم می کنیم. کافی است به فکر کردن خود دقت کنید تا دریابید، تفکر نوعی گفت و گوی ذهنی است. به همین دلیل کلماتی که حاوی انتقال اطلاعات هستند می توانند بر تفکر اثر گذار باشند و از همین طریق عقاید و آراء را تحت الشعاع قرار دهند. در آزمایشی فیلمی از یک تصادف را به تعدادی داوطلب نشان دادند. سپس از داوطلبان با دو جمله ی متفاوت درباره احتمال آسیب بدنی سرنشینان و تخمین خسارات مالی اتومبیل ها پرسیده شد: - در صحنه ای که دو ماشین به هم کوبیدند چه میزان خسارات جانی و مالی رخ داد؟ - در صحنه ای که دو ماشین به هم بر خورد کردند چه میزان خسارات جانی و مالی رخ داد؟ تفاوت دو سوال در استفاده از دو فعل " به هم کوبیدن" و " به هم برخورد کردن" بود. افرادی که در معرض سوال اول قرار گرفته بودند در توصیف خود از فیلم خرده شیشه هایی را هم کف خیابان ذکر کرده بودند و اکثراً پیش بینی کرده بودند در تصادف مشاهده شده سرنشینان آسیب شدید دیده اند. اما گروه دوم آسیب های جسمی و خسارات مالی کمتری را تخمین زده بودند. در واقع همان یک کلمه باعث شده بود تا در ارزیابی مشاهده کنندگان یک صحنه تفاوت محسوسی وجود داشته باشد. چرا که فعل کوبیدن حاوی معانی ضمنی از عمل عمدی و شدت بیشتری است. چنین خاصیت ذهنی یکی از شگردهایی است که رسانه ها برای دستکاری ذهنی مخاطبان خود انتخاب می کنند. برای مثال به تفاوت های معنایی جفت کلمات زیر دقت کنید: سقوط شاخص بورس لندن/ کاهش شاخص بورس جنگ 33 روزه/ نبرد با بیگانگان برخورد پلیس با معترضان/ سرکوب معترضان توسط پلیس همبستگی ملت ایران/ همبستگی مردم  سیاست های اقتصادی غرب شکست خورد/ قانون بازنشتگی به نتیجه ای نرسید تمام کلمات فوق را می توان به جای هم به کار برد. اما برای کسی که ویرایش گر یا نویسنده اخبار است استفاده از هر کدام جا و مکان خاصی دارد. مثلاً کلمه "ملت" نسبت به "مردم" دارای بار معنایی حماسی و هویتی بیشتری است. یا اینکه "جنگ" هراس انگیزتر و شدیدتر از "نبرد" در ذهن تداعی می شود. این بار وقتی اخبار رسانه های تصویری و نوشتاری را دنبال می کنید قسمتی از ذهنتان را هم آزاد بگذارید. شاید این گونه بتوانید از جادویی که رسانه ها در هدایت ذهن شما به کار می برند خلاصی بیابید!
  • حیران
یک نظام ایدئولوژیک را نظامی می دانند که در آن عقیده و مسلکی را حاوی حقیقت مطلق و مطلقاً حقیقت بدانند. در این گونه نظام ها هر کس بهره بیشتری از آن اعتقادات داشته باشد صلاحیت بیشتری در اداره امور خواهد داشت. پس دولت مرحله ای را در استخدام و همکاری با افراد قرار می دهد تا این نوع از شایستگی افراد را محک زند. چنین مرحله ای در ایران، با عنوان گزینش شناخته می شود. در اینجا می خواهم به سوالی بپردازم که شاید برای خیلی از ما پیش آمده باشد( یا بیاید) : چگونه و با چه تدابیری می توان یک جلسه گزینش رضایت بخش داشت؟ مصاحبه گزینش در پی اثبات این است که شما آدمی هستید که در خلاف جهت سیاست ها و اهداف نظام عمل نمی کنید.( البته بسته به موقعیت کاری می تواند در پی اثبات قطعی بودن هماهنگی شما با سیاست های نظام هم باشد.) - خوب دنیا چه خبره؟ بخشی از مصاحبه برای این است که ببینند شما در باغ هستید یا نه؟ پس نظرتان را درباره اوضاع و احوال جاری دنیا و کشور می پرسند و بعد هم با زیرکی نظر شخصی خودتان را می پرسند. در واقع این بخش از پرسش ها بیشتر سیاسی است. برای گذشتن از این مرحله باید یک هفته قبل از گزینش هر روز اخبار صدا و سیمای ملی را ببینید و اگر وقت و اعصاب بیشتری داشتید تحلیل های شبکه خبر و بخش خبری ساعت 22:30 شبکه دو را هم تماشا کنید. به این ترتیب اطلاعات جامع و کاملی درباره دنیا و رخدادهایش خواهید داشت. مثلاً اگر درباره سوال کردند در کشورهای عربی چه خبر است، باید فی الفور حرکت آنان را ناشی از بیداری اسلامی بدانید که ریشه در آرمان های انقلاب اسلامی ایران دارد. برای اطلاعات تکمیلی و پاسخ های دندان شکن می توانید هر شب یک عدد روزنامه کیهان هم بخرید و خوب مطالعه اش کنید. درباره عقاید سیاسی ممکن است مستقیماً هم سوالاتی مطرح شود. مثلاً رک و راست بپرسند نظرت در مورد فلان شخصیت سیاسی یا بهمان تئوری حکومتی چیست؟ در این گونه موارد یا می توانید به چشمان طرف مقابل زل بزنید و دروغ بگویی. (گناهش و عذاب وجدانش به عهده خودتان ) یا اینکه طوری هوشمندانه جواب دهید که نه دروغ باشد و نه راست. مثلاً بگویید اگر آن مقدمه را بپذیریم نتیجه اش این می شود که آقای x مهدورم الدم است یا آقای y خیلی خوب و نازنین است! - چقدر دین داری؟ قسمت مهمی از سوالات، دینی و مذهبی است. در این قسمت برای محک اینکه شما مذهبی هستید یا نه ممکن  از مسائل شرعی و شبهات عقیدتی رایج پرسیده شود. اگر آدم مذهبی نیستید در این مرحله کار سختی در پیش دارید. راه خاطر جمعش این است که یک رساله در درست بگیرید و حداقل نصفش (که حدودا 300-400 صفحه می شود ) را از بر کنید. اما اگر مذهبی هستید زیاد نگران نباشید، فقط  لازم است احکام غیررایجی مثل خمس، نماز آیات، جمعه و ... را بدانید.  برای بررسی سلامت عقاید شما یک مصاحبه گر حواس جمع، شبهه ای را همدلانه مطرح میکند تا ببیند عقیده اصلی شما چیست و آیا در اعتقاداتان تظاهر می کنید یا واقعا با دلیل و برهان آنها را پذیرفته اید. شبهات مطرح شده بسته به شانس تان ممکن است ساده یا پیچیده باشد. مثلاً درباره خلاف عقل بودن تقلید یا درباره لزوم امربه معروف و نهی از منکر. برای خبره شدن در این بخش به سایت های پرسش و پاسخ مذهبی مثل پرس و جو، پرسمان یا تبیان مراجعه کنید و شبهات رایج و پاسخ های هر یک را خوب بفهمید. گاهی هم ممکن است اطلاعات دینی شما را بسنجند، با پرسیدن سوال هایی درباره تاریخ اسلام یا قرآن. در این مورد اسم تمامی بزرگان دینی و همچنین سوره ها و آیات معروف قرآن را برای خودتان یک مروری کنید. مثلاً چهار قل یا آیت الکرسی را حتماً بدانید. در کل این را در طول مصاحبه یادتان باشد که آقا/خانم مصاحبه گرِ محترم از حرف ها و گفته های خودتان سوال در می آورد. پس تا جایی که ممکن است حرف های کلی بزنید و سعی نکنید چیزی بگویید که مبهم، سوال برانگیز یا غیر عادی باشد! امیدوارم با خواندن این مطلب مصاحبه خوبی داشته باشید. این را هم فراموش نکنید که تا حد زیادی نتیجه مصاحبه تان به آب و هوا، حال و حوصله مصاحبه کننده و خیلی چیزهای دیگر بستگی دارد. پس آماده باشید، اما خیلی هم خودتان را اذیت نکنید.
  • حیران