در حیرت

۷ مطلب در تیر ۱۳۹۱ ثبت شده است

پست حاضر در پاسخ به این پست در وبلاگ دل انگیز شهروند دردمند نوشته شده. به نظر می رسد مهمترین علتهای اینکه در جاده ها و شهرهای ایران خودروی نیسان و پیکان وانت خطرناک محسوب شوند دو مساله باشد: اول: خودروهای پیکان وانت و نیسان از لحاظ فنی نسبت به سایر خودروها ضعیف هستند و کنترل آن برای راننده مشکل تر(مخصوصا هنگام حمل بار)، هدایت درست آن بسیار انرژی بر و آزار دهنده است(هیچ وقت تا بحال دور دو فرمون با یک وانت زدید؟ یا هیچ وقت در حالی که بار سنگین حمل می کنید سعی کردید به یک راننده دیگه راه بدید که رد بشه؟ نه اصلا هیچگاه سعی کرده اید در حالی که بار حمل می کنید با رعایت موارد ایمنی و با توجه به دید محدود وانت یک پیچ ساده را در کنید؟ وقتی این کارها رو کرده باشید متوجه می شید چی میگم. این مساله در مصاحبه های مطبوعاتی مسئولان ناجا بسیار منعکس شده.) دوم: فرهنگ رانندگی  ضعیف در ایران که برای چنین خودروی ضعیفی(از لحاظ فنی) مشکلات را مضاعف می کند. قدرت مانور ضعیف فرمان این خودروها، دید محدود آینه ها، قدرت انعطاف کم ماشین هنگام حمل بار همگی دست به دست هم داده و شرایطی را شکل می دهند که راننده نسبت به سایر ماشینها تسلط کمتری بر روی خودروی خود داشته باشد و ترمزهای قدیمی ناکارآمد نیز تیر خلاص را بر ایمنی این ماشینها می زند. این مساله وقتی حاد می شود که فرهنگ رانندگی در ایران در میان رانندگان این خودروها حاکم باشد و در هنگام رانندگی عادت کرده باشند که خیلی چیزها را مراعات نکنند. دو عامل دیگر هم وجود دارند که مزید برعلت شده اند در این قضیه. اول اینکه به مرور زمان رانندگان دیگر یاد گرفته اند که از وانتها حذر کنند و با احتیاط در مورد آنها رفتار کنند و دوم اینکه در تصادف وانت ها چیز زیادی برای از دست دادن ندارند(هم ماشین محکم است و کم آسیب می بیند-مخصوصا نیسانها- هم هزینه های تعمیرش خیلی زیاد نیست و قابل مقایسه با ماشینهای سواری مدل بالا نیست). مجموع این دو عامل باعث شده که رفته رفته فرهنگ میان رانندگان وانت به این سمت برود که جسورانه رانندگی کنند و از یک طرف مطمئن باشند که رانندگان دیگر خیلی با آنها کل کل نخواهند کرد و از طرف دیگر از خسارت های حاصله خیلی بیمی نداشته باشند. همه اینها رفته رفته در میان رانندگان وانت به عادت و فرهنگ بدل شده اند(یک خرده فرهنگ ناجور میان یک فرهنگ ناجور بزرگتر!!!). اینکه با گذر زمان عادت کنند که بجای اینکه بخواهند انرژی زیادی صرف رانندگی کنند و خود را به زحمت بیاندازند، خودشان را راحت کرده و بی دغدغه و بی مراعات رانندگی کرده و جسورانه و بدون بیم از خسارت جانی و مالی در خیابانها و جاده ها فعال مایشاء باشند. عکسی از  پشت یک کامیون دیدم که نوشته بود:"همه از من می ترسند، من از نیسان!!!!؟؟؟؟"
  • حیران
خلاصه: در سالهای دولتهای سازندگی و اصلاحات به روستاییان رسیدگی کافی نشد. چرا که روستاها در اولویت قرار داده نشدند. این اولویت بندی باعث شد تا در عمل طی سالیان سال حقوق روستاییان از امکانات ملی نادیده گرفته شود. در سالهای احمدی نژاد عدالت خواهی،  پول بادآورده نفت، عوامگرایی رئیس جمهور و انگیزه های انتخاباتی  منجر به بهبود وضعیت روستاها شد و در بعضی مناطق توسعه مطلوب و ماندگار  واثر گذاری به نفع این بخش زاینده جامعه به وقوع پیوست. با این وجود7 نقطه ضعف که  در همین دوره واردات بی رویه محصولات کشاورزی در جهت عکس رفع محرومیت از روستاها عمل کرده است. بعلاوه نوعا اقدامات دولت در جهت ماهی دادن بوده است و نه آموزش ماهیگیری. در دوره های سازندگی و اصلاحات اگر چه بحث تنگناهای بودجه ای و کمبودها همیشه دامنگیر دولت بود، اولویت بندی دولتها مانع واقعی توجه به روستاها بود. این مساله وقتی مهم می شود که اثر زاینده روستاها در اقتصاد ملی و همچنین حقوق حقه آنها از منابع عمومی را در نظر بگیریم. در این حالت به این نتیجه می رسیم که در این دو دوره در حق روستاییان تا حدود زیادی اجحاف شده است. در دوره احمدی نژاد اقدامات زیادی برای بهبود وضع معیشت روستاها انجام شد. این اقدامات اگرچه انتقادات حقه زیادی را به همراه داشت، اما مشخصا این نتیجه را در بر داشت که کشور در امر توسعه روستاها یک گام به جلو برداشت و اندکی از حقوق حقه روستاییان به آن ها ادا شد. عدالت خواهی رئیس جمهور، عوامگرایی دولت، پول باد آورده نفت و چشمداشتهای انتخاباتی همگی عواملی بودند که باعث توجه بیشتر دولت(نسبت به دولتهای قبلی) به روستاها شدند.نکته ای که این وسط وجود دارد این است که در آن دوره (دوره طلایی روستاها) کلا بودجه کشور به شدت رشد کرد و قطعا شهرها هم از این بوجه سهم خودشان را برده بودند، با این تفاوت که در شهرها و در عرصه اقتصاد کلان بیشتر از اینکه به پول نیازی باشد، به سیاست گذاری درست احتیاج بود در حالی که در روستا ها آنقدر چاله های بزرگ برای خرج کردن وجود داشت که آتش بی تدبیری دولت، نتوانست دلارهای نفتی ریخته شده در این چاله ها را بسوزاند و در نتیجه در شهرها افزایش پول تزریقی تورم مسکن و اجناس رابه ارمغان آورد و  در روستاها توسعه و شکوفایی و نهایتا اینکه اصل قضیه همان درآمد عظیم نفتی دولت بود که باعث رشد و توسعه روستاها شد.  مهم این است که در این میان در بسیاری از روستاها شرایط تغییر سریعی داشتند(که البته با کمال تاسف ادامه دار نخواهد بود) و این اقدامات دولت بعنوان خدمتی ماندگار خواهند ماند. اما دریغ و صد دریغ که این اقدامات در جهت توانمند تر کردن روستاها انجام نشده و سیل واردات دولت با همان پولهای نفتی مذکور فرصت رشد و توسعه درونزا را برای روستاییان بسیار محدود می سازد.
  • حیران

تست سنجش استعداد تحصیلی و شغلی هالند

سه شنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۱، ۰۵:۴۵ ق.ظ
پیش از این در  پستی درباره نظریه شغلی-شخصیتی هالند نوشته ام. در این نظریه ثبات و رضایت شغلی در دراز مدت وقتی حاصل می شود که بین یک فرد و نوع فعالیت های شغلی او هماهنگی مناسبی وجود داشته باشد. دوستی در آن پست خواسته بود تست یا پرسشنامه ای از این نظریه را معرفی کنم. متاسفانه در فضای وب فارسی منبع قابل توجهی در این باره نبود. اما در کتابی تحت عنوان استعداد یابی و استعدادپروری (از انتشارات امید مجد) پرسشنامه 90 سوالی در این باره وجود دارد. صفحات حاوی این پرسشنامه را در لینک زیر قرار داده ام. همچنین در این کتاب در جدولی علائق، توانایی ها، ارزش ها و بینش های متناظر با هر تیپ شخصیتی آورده شده است. به نظر مجموع این مطالب برای یک بررسی اولیه و اجمالی از این نظریه مناسب باشند. تست سنجش شغلی-تحصیلی هالند
  • حیران

غرور ملی از نظر شوپنهاور

شنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۱، ۰۲:۱۳ ب.ظ
  • حیران
قبل از مطالعه می توانید بخش قبل را مطالعه کنید. خلاصه: دوره احمدی نژاد دوره سیاهی از لحاظ اقتصادی بوده است. با این وجود اجرای طرح هدفمندی یارانه ها می تواند بعنوان یک افتخار بزرگ برای این دولت بماند. چرا که اگر چه در بدترین زمان اجرا شد و با هزینه بسیار زیاد اجرا شد، اما مهم این است که"این طرح اجرا شد". کاری که از پس دولتهای توانمندتر قبلی بر نمی آمد. کاری که شاید دولتهای قبلی به اندازه کافی دلیری و فداکاری (و شاید قدرت سیاسی و عدم پاسخگویی)برای اجرای آن را نداشتند. در یک کشور امور زیر بنایی مهمی وجود دارند که اگر کج گذاشته بشوند، اساس کار کشور ناراست خواهد شد. در این شرایط کار این کشور در آن امر اصلاح نمی شود مگر اینکه فکری اساسی در مورد آن مساله بشود. مثل همین بحث سوبسیدها که چندین دهه است که دامنگیر اقتصاد ماست و بزرگترین آفت آن می باشد. وضعیت چنین کشوری آنگاه بدتر می شود که مجموعه عوامل یک حاکمیت بگونه ای با هم تعامل داشته باشند که هیچ کس نتواند دردهای اساسی را درمان کند و مسائل اساسی را بطور ریشه ای حل کند. چرا که هر گونه تغییر بزرگی باشد با چنان مقاومتی از طرف رسانه ها و نهادها و شخصیتها  مواجه می شود که قافیه کار را برای مجریان بسیار تنگ می کند( البته در صورتی که طرح مربوطه شانس بیاورد و مانند برنامه چهارم خاتمی برای اصلاح یارانه ها کلا حذف و تعدیل نشود) و مجریان در عمل از ترس عواقب وحشتناک آن برای دولت خود و مشی سیاسی خود(با اطمینان از اینکه این فداکاری دولت قطعا بصورت آتویی در دست مخالفان قرار خواهد گرفت) و بخاطر اینکه می دانند در لحظات حساس امکان و قدرت پشتیبانی از برنامه خود را نخواهند داشت ناچار از برنامه خود چشم خواهند پوشید. وقتی فضای سیاسی یک کشور اینگونه باشد، اجرای طرحهای بزرگ و اعمال اقدامات جسورانه تنها به تدبیر یک دولت وابسته نیست. در چنین شرایطی جسارت، شجاعت، روحیه فداکاری، خودرایی و خودسری، متقاعد نبودن به قواعد و ضایع بودن(بی پروا اقدامات ضایع انجام دادن)و.... بسیار مهم و موثر خواهند بود و می توانند از توان کارشناسی یک دولت موثرتر واقع شوند. معضل یارانه های بیماری مزمن و کشنده اقتصاد ما بود که هیچ دولتی قبل از دولت دهم  نتوانست به درمان آن بپردازد. اگر چه همه به وجود آن آگاه بودند و تا حدودی درمان آن را می شناختند. دردی بود که دیگر به نقطه بحرانی رسیده بود و دیگر تحمل آن برای اقتصاد کشور ممکن نبود و با این وجود اقدامات برای درمان آن همگی از طرف سیستم خنثی شده بودند و هیچ دولتی توان سیاسی اجرای آن را نداشت. در چنین شرایطی و در این برهه از تاریخ اجرای چنین طرحی تنها و تنها از طرف دولت احمدی نژاد ممکن می شد و در صورتی که چنینی دولتی وجود نداشت معلوم نبود که این معضل تا چه مدت گریبانگیر اقتصاد کشور بود. چرا که تنها دولت احمدی نژاد است که بی محابا و بدون توجه به عواقب احتمالی چنین طرحی ممکن است دل به دریا زده و به چنین کاری اقدام کند، و این دولت است که مصوبه های خود را با هرگونه لابی گری و اعمال نفوذ و اعمال زور و دست زدن به کارهای ضایع از مجلس می ستاند و این دولت است که می تواند قانون بودجه ای  تصویب کند و بعد مستقل از آن قانون هر کاری که دلش می خواهد بدون توجه به اخطارها و جنجالها و درخواستها و التماسهای شخصیتهای سیاسی و اقتصادی انجام دهد و تنها این دولت است که می تواند قیمتها را با ابزارهای امنیتی کنترل کند و مانع جهش قیمتها شود و تنها این دولت است که در بدترین شرایط اقتصادی ممکن کشور را فاقد هر گونه تورم و در اوج شکوفایی و در کمترین حالت بیکاری اعلام کند و راست راست توی چشم کارشناسان نگاه کرده و هر گونه ضعف و اشتباهی را حاشا کند و دست آخر که گند قضیه در آمد قضیه را به گردن مجلسی که نگذاشت مصوبه درست تصویب شود(آن هم درشرایطی که کوچکترین توجهی به مصوبات ندارد) و به دستهای پنهان و دشمنی های بی امان حواله دهد و تنها این دولت است که چنین پشتوانه تبلیغاتی در رسانه ملی دارد و امت حزب الله هم هر حرف بی ربط و نادرستی که بزند تا تهش راباور می کنند و حتی ممکن است در حمایت از آن راهپیمایی کنند. بطور خلاصه باید گفت که با وجود اینکه دوران احمدی نژاد دورانی سیاه از لحاظ اقتصادی برای کشور بوده است، اما اجرای این طرح(هر چند بصورت نیمه موفق و همراه با انتقادات بسیار بزرگ) خدمتی بزرگ و فراموش ناشدنی و فداکاری ستودنی در تاریخ اقتصاد کشور بوده است. چرا که با وجود هزینه های تحمیل شده، بلاخره این خار از پای درآمد و چشم فتنه کور شد و خواه ناخواه دیر یا زود عواقت بد این طرح که ناگزیر از تحمل آن بوده ایم خواهند گذشت و دوران بهبودی خواهد آمد. در مجموع اگر کشور بتواند از مهلکه هولناکی که در آن افتاده است و در آن مهلکه مجموعه عواملی که ممکن است یک حکومت را ساقط کند(اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، داخلی، خارجی) یکجا جمع شده اند، جان به در ببرد، در آن صورت از اجرای زورکی طرح هدفمندسازی یارانه ها همواره بعنوان بزرگترین دستاورد دولت احمدی نژاد یاد خواهد شد.   پانوشت: قبول دارم که اندکی تناقض در متن وجود دارد. اما همانگونه که در موخره گفته شد در صورتی که همه چیز بخوبی تمام شود این مساله هم بعنوان افتخار برای دولت خواهد ماند. مانند تیم فوتبالی که بازی بسیار بدی انجام داده است، اما بنا به شرایط یک توپ وارد گل کرده و بازی را برده است. به علاوه در مجموع رویکرد متن این است که برای دولت حسن نیت قائل است هرچند عقلانیت و تدبیر قائل نیست.
  • حیران

چیستی انسان

شنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۱، ۱۰:۰۰ ق.ظ
چه وهمی است انسان؟ چه چیز نویی، چه هیولائی، چه آشوبی، چه سوژه متناقضی، چه اعجوبه‌ای! داور همه‌چیز، کرم زمینی ابله، امانتدار حق، گنداب شبهه و اشتباه، افتخار و تحفه هستی!چه کسی این کلاف سردرگم را خواهد گشود؟پاسکال
  • حیران

پرسش های زندگی

چهارشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۱، ۱۱:۵۱ ق.ظ
در زندگی سوالاتی هستند که هر کس باید برایشان جوابی داشته باشد. سوالاتی بنیادین و ژرف که در شرایط عادی فقط فلاسفه خود را مشغول به پاسخ گویی به آنها می کنند. سوالاتی از این قبیل که " من که هستم؟"، "جایگاه من در این جهان چیست؟"، " زندگی ام چه معنایی دارد و باید به کدام هدف وقت خود را صرف کنم؟"، " چگونه باید زندگی کرد؟"و ...اینها سوالاتی هستند که من نامشان را سوالات زندگی می نامم. چرا که تک تک آدم ها باید برایش جوابی بیابند. وگرنه روزی زندگی سختگیر و بیرحم حوصله اش سر می رود، سراغ آدمی می آید و یقه اش را می گیرد تا تکلیف خودش را مشخص کند. هر چند در لحظه به لحظه انتخاب هایمان همین سوالاتتند که مشخص می کنند چه رشته ای بخوانیم، با چه کسی ازدواج کنیم و یا چه شغلی داشته باشیم. کسی که تکلیفش را نداند نگاه میکند تا ببیند اطرافیانش و جامعه اش چه جوابی دارد و همان را در پیش می گیرد. بعد هم خود را به کوچه علی چپ می زند و راضی است که خشنودی دیگران را به دست آورده است و حالا به او احترام می گذارند. کاری که اکثر مردم می کنند تا خیالشان از چالش و درگیری فکری و روحی با حقیقت راحت شود.اما همه چیز وقتی تفاوت می کند که  صدای قدم های مرگ از راه رسد. در همان بحبوبه است که باز همین سوالات ژرف و عمیق از پشت پرده بی خیالی و شهرت و ثروت بیرون می جهند و در برابر آدمی قد علم می کنند. لااقل در دو مرحله از زندگی است که باز همین سوالات گریبانگیر انسان می شود.یکی دورانی است در میان سالگی که به آن بحران میان سالی می گویند. بحرانی که در نتیجه رسیدن آدمی به میانه ی مسیرِ از تولد تا مرگ به وجود می آید. در این دوره است که شخص با نگاه به جلو سردی مرگ را حس می کند و با نگاه به عقب زندگی خود را وارسی. آنگاه است که باز از خود و آنچه کرده است می پرسد و خود را زیر سوال می برد. اگر آنچه هست به آنچه باید باشد نزدیک باشد نفس راحتی می کشد و ادامه راهش را پی میگیرد، در غیر این صورت عاچزانه می کوشد تا در زمان باقی مانده به جایی برسد. به جایی که سایه آن سوالات بر سرش سنگینی نکند و دمی بیاساید.مرحله ی دیگر لحظه ی مرگ است. لحظه ای که برای همه پیش می آید و شاید هیچ کس فرصتی نداشته که دقیقاً بگوید چه اتفاقی رخ خواهد داد. آن لحظه است که گویی تمام زندگی آدمی در برابر چشمانش ظاهر می شود و همه را همچون فیلم سینمایی می بیند. شاید آن زمان دیگر بسیار دیر شده باشد برای پاسخ گویی به این دسته از سوالات. شاید فقط می توان امیدوار بود که از پس زندگی از دست رفته حرمان و حسرت نصیب نشده باشد و آن لحظه آخر را با لبخند ترک کند.شاید تمام این حرف ها را بتوان در این جمله از بزرگی خلاصه کرد: حاسبوا انفسهم قبل ان تحاسبو... از خود بپرسید قبل از آنکه از شما بپرسند.
  • حیران