در حیرت

پرسش های زندگی

چهارشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۱، ۱۱:۵۱ ق.ظ
در زندگی سوالاتی هستند که هر کس باید برایشان جوابی داشته باشد. سوالاتی بنیادین و ژرف که در شرایط عادی فقط فلاسفه خود را مشغول به پاسخ گویی به آنها می کنند. سوالاتی از این قبیل که " من که هستم؟"، "جایگاه من در این جهان چیست؟"، " زندگی ام چه معنایی دارد و باید به کدام هدف وقت خود را صرف کنم؟"، " چگونه باید زندگی کرد؟"و ...اینها سوالاتی هستند که من نامشان را سوالات زندگی می نامم. چرا که تک تک آدم ها باید برایش جوابی بیابند. وگرنه روزی زندگی سختگیر و بیرحم حوصله اش سر می رود، سراغ آدمی می آید و یقه اش را می گیرد تا تکلیف خودش را مشخص کند. هر چند در لحظه به لحظه انتخاب هایمان همین سوالاتتند که مشخص می کنند چه رشته ای بخوانیم، با چه کسی ازدواج کنیم و یا چه شغلی داشته باشیم. کسی که تکلیفش را نداند نگاه میکند تا ببیند اطرافیانش و جامعه اش چه جوابی دارد و همان را در پیش می گیرد. بعد هم خود را به کوچه علی چپ می زند و راضی است که خشنودی دیگران را به دست آورده است و حالا به او احترام می گذارند. کاری که اکثر مردم می کنند تا خیالشان از چالش و درگیری فکری و روحی با حقیقت راحت شود.اما همه چیز وقتی تفاوت می کند که  صدای قدم های مرگ از راه رسد. در همان بحبوبه است که باز همین سوالات ژرف و عمیق از پشت پرده بی خیالی و شهرت و ثروت بیرون می جهند و در برابر آدمی قد علم می کنند. لااقل در دو مرحله از زندگی است که باز همین سوالات گریبانگیر انسان می شود.یکی دورانی است در میان سالگی که به آن بحران میان سالی می گویند. بحرانی که در نتیجه رسیدن آدمی به میانه ی مسیرِ از تولد تا مرگ به وجود می آید. در این دوره است که شخص با نگاه به جلو سردی مرگ را حس می کند و با نگاه به عقب زندگی خود را وارسی. آنگاه است که باز از خود و آنچه کرده است می پرسد و خود را زیر سوال می برد. اگر آنچه هست به آنچه باید باشد نزدیک باشد نفس راحتی می کشد و ادامه راهش را پی میگیرد، در غیر این صورت عاچزانه می کوشد تا در زمان باقی مانده به جایی برسد. به جایی که سایه آن سوالات بر سرش سنگینی نکند و دمی بیاساید.مرحله ی دیگر لحظه ی مرگ است. لحظه ای که برای همه پیش می آید و شاید هیچ کس فرصتی نداشته که دقیقاً بگوید چه اتفاقی رخ خواهد داد. آن لحظه است که گویی تمام زندگی آدمی در برابر چشمانش ظاهر می شود و همه را همچون فیلم سینمایی می بیند. شاید آن زمان دیگر بسیار دیر شده باشد برای پاسخ گویی به این دسته از سوالات. شاید فقط می توان امیدوار بود که از پس زندگی از دست رفته حرمان و حسرت نصیب نشده باشد و آن لحظه آخر را با لبخند ترک کند.شاید تمام این حرف ها را بتوان در این جمله از بزرگی خلاصه کرد: حاسبوا انفسهم قبل ان تحاسبو... از خود بپرسید قبل از آنکه از شما بپرسند.
  • حیران

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی