در حیرت

۹ مطلب در فروردين ۱۳۹۲ ثبت شده است

دنیای آدم‌های ساده: نقدی بر فیلم "حوض نقاشی"

پنجشنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۲، ۰۸:۰۶ ق.ظ
در سینمای دنیا فیلم‌های زیادی درباره زندگی افراد کند ذهن ساخته شده است. فیلم‌هایی که عمدتاً سعی دارند، با زاویه و نگاهی متفاوت از عامه‌ی مردم، زندگی این دسته از آدم‌ها را به تصویر کشند. در سینمای ایران، اما "حوض نقاشی" یک نمونه‌ی عالی از این نوع فیلم‌هاست. فیلمی که، با تمام سادگی در روایت و شخصیت پردازی‌اش، بر دل می‌نشیند و به همان سادگی فکر و حس بیننده را درگیر خود می‌کند."حوض نقاشی" فیلمی است درباره زندگی خانوادگی یک زوج کند ذهن. مرد و زن جوانی که بهره هوشی کمی دارند و فقط می‌توانند از پس انجام کارهای ساده‌ی خود برآیند. به طوری که پدر حتی نمی تواند مسائل ریاضی ابتدایی فرزندش را حل کند و مادر جز یک نوع غذای ساده چیز دیگری نمی‌تواند بپزد. با وجود این شرایط، این مرد و زن احساس کمبودی ندارند و در زندگی شان خوشبخت و شاد هستند. تا اینکه چالش‌هایی در شغل و رابطه با فرزندشان زندگی آنان را دستخوش ناملایماتی می‌کند و از این پس فیلم به روایت چگونگی مواجه و برخورد آنان با این مشکلات می‌پردازد.  فیلم در میانه‌ی این روایتِ ساده، با زیرکی، زندگی یک خانواده‌ی معمولی دیگر را هم به نمایش می‌گذارد. خانواده‌ای که در آن پدر و مادر هر دو تحصیل کرده‌اند و با این حال در کوران چالش‌های زندگی از هم دور شده‌اند و از لذتی عمیق در زندگی بی بهره‌اند. مقایسه بین این دو خانواده با دو سطح متفاوت از تحصیلات و هوش و عقلانیت بیننده را در برابر سوالی ظریف قرار می‌دهد: نکند آنچه ما برای خوشبختی و شادی ضروری می‌دانیم اعم از ثروت، هوش و موفقیت آنچنان هم که فکر می‌کنیم مهم و ضروری نباشد؟شاید بتوان این تقابل معنی دار را نمایشی پررنگ از یک کشمکش در زندگی انسان دانست. آدمی همواره در زندگی با دو منبع متفاوت و گاهی متضاد روبرو است: یکی طبیعت که مثل سایر حیوانات انسان را به سمت غرایز و نیازهای ضروری‌اش سوق می‌دهد و دیگری عقل که آن را وجه تمایز انسان با دیگر موجودات می‌دانند. عقل با استدلال و حساب و کتابش می‌تواند راه‌هایی نوین به روی انسان بگشاید، برای او نیازها و اهدافی فراتر از طبیعتش فراهم کند و  با به کارگیری تخیل و تصور، زندگی را به مسیری کاملاً متفاوت از جریان طبیعت بکشاند.در فیلم "حوض نقاشی" آدم‌های عادی با مشکلاتی مشابه زوج کند ذهن داستان طرف‌اند. اما ماحصل برخورد آنان با این مشکلات بی‌خوابی، تشویش و نگرانی، دوری از یکدیگر و حتی توسل به قرص‌های آرام‌بخش است. در طرف دیگر اما، تلاش بیشتر و امتحان کردن راه‌هایی ساده و دم دستی راهگشای مشکل بیکاری و تأمین امرار معاش خانواده به حساب می‌آید. بی‌اینکه هیچ کدام از دو آدم کم هوش سخت بگیرند و زندگی را بر خود سخت و تلخ کنند. فیلم از این زاویه تلنگری به بیننده می‌زند. که نکند بیشتر از آنکه محیط و شرایط بر آدمی سخت می‌گیرد خود او با استانداردها و خواسته‌هایی فراتر از طبیعتش زندگی را مشکل می‌کند. چرا نتوان با تکیه به طبیعت ساده چنان زندگی کرد که خوشنود و راضی بود؟ همان طور که مریم و رضا (زن و شوهر کند ذهن فیلم) عمل می‌کنند. چرا نباید آدمی خود را و محدودیت‌هایش را بشناسد و آنها را همان طور که هست بپذیرد؟ مثل پسر خانواده‌ی کند ذهن که در  جریان داستان به همین می‌رسد و در پایان فیلم خوشحالی‌اش عمیق و واقعی است.بازی‌های فیلم بسیار باورپذیر و طبیعی هستند. شهاب حسینی در نقش رضا، مرد کند ذهن داستان، با تغییر توناژ صدا و بازی با دست‌ها و حتی عضلات صورت خود به خوبی توانسته ظاهری باور پذیر از یک آدم کم هوش ارائه کند و کلاسی متفاوت از بازیگری خود را نمایش دهد. نگار جواهریان هم با چهره‌ی معصوم و دست نخورده‌ی خود به خوبی از پس نقش محوری خود در فیلم برآمده است.علاوه بر بازی‌ها و شخصیت پردازی فیلم، فضای آن اعم از دکوپاژ، نوع فیلمبرداری و حتی موسیقی‌اش چنان در کنار هم جفت و جور شده‌اند که فیلم بسیار طبیعی از آب در آمده است. چنانکه بیننده با شخصیت‌های قصه‌ی‌ فیلم همذات پنداری می‌کند و با جریان آن همراه می‌شود. شاید حتی در لحظاتی از فیلم بیننده فراموش کند با فیلمی سینمایی روبروست که بازیگران حرفه‌ای و چهره‌های آشنایی در آن ایفای نقش می‌کنند."حوض نقاشی" به تمام دلایل فوق فیلم ارزشمندی در سینمای ایران محسوب می‌شود. فیلمی که آرام و بی ادعا داستان خود را روایت می‌کند و بیننده را، در میانه‌ی مشکلات کوچک و بزرگ زندگی‌اش، به درون دنیای متفاوتی می‌برد: دنیای زندگیِ آدم‌های ساده. شاید پس از بیرون آمدن از سالن‌های سینما زندگی را ساده‌تر دید تا درست مثل پایان فیلم بتوان از آن عمیقاً لذت برد و از ته دل خندید.
  • حیران

پدیده ارمیا!

يكشنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۲، ۰۹:۳۵ ق.ظ
اول: اعم از اینکه ارمیا به مسابقه آواز برود و با وجنات به نسبت مذهبی نقش آوازه خوان را بازی کند یا اینکه برجهای دو قلوی نیویورک در آمریکا فرو بریزند همیشه عده ای هستند که دستان توطئه گری را پست مساله می بینند و جریانهایی را پس پره تشریح می کنند که ناگزیر به آمریکای جهانخوار و یکی دو رده عقب تر انگلستان خبیث و صهیونیسم جهانی وصل می شود از طرف این ارواح خبیثه  عرصه بین الملل هدایت می شوند. بنده قصد ندارم بگویم همواره باید این توهم توطئه را مردود شمرد. اما به نظر من باید مستقل از اینکه چه توطئه محتمل برنامه ریزی شده ای پشت پرده ها وجود دارد باید به خود پدیده هم فکر کرد و به این اندیشید که چه سئوالاتی از این پدیده بر می آید و چه جوابهایی باید به این سئوالات داد. دوم: ارمیا خواه برآمده از شبکه بهاییان پشت سر کانال من وتو باشد و خواه از مجاهدین خلق باشد و یا اینکه فردی عادی باشد که بطور تصادفی رتبه اول آکادمی گوگوش را کسب کرده باشد، با حضور و درخشش خود توانسته است در فضای فکری ایرانیان مسلمان این سئوالات را مطرح کند که 1.تکلیف چیست اگر کسی بخواهد وجنات مومن داشته باشد، نماز بپا بدارد و روزه بگیرد، اما به بعضی از مسائل مسلم دینی تن ندهد؟اصولا چه اهمیتی دارد اگر فرد به ایمانی درونی رسیده باشد و با دقت بسیاری از احکام را رعایت کند اما در مواردی که متقاعد نشده به دنبال دلش برود و مطابق میلش عمل کند؟ آیا چنین فردی به آنهایی که ارثی مسلمان شده اند و تحت فشار هنجارهای اجتماعی مومن اند ارجح نیست؟ 2.تعاملات گسترده در دنیای امروز باعث شده است تا عده ای در خارج از مرزهای اسلام مسلمان باشند. این عده این شانس را دارند تا اسلام را در شرایطی تجربه کنند که مسائل مغایر با اسلام، کاملا جلوی چشمشان است و در نتیجه می توانند خوبی و بدی رعایت نکردن آموزه های دینی را کاملا ببینند و حتی تجربه کنند. این مساله بسیار خوب است که به عینه ببینند که نتیجه بی حجابی چیست و مصرف الکل چه تبعاتی دارد. مشکل وقتی بوجود می آید که یک فرمی از آن منکرات را ببینند که بدیها و مفاسدی که اسلام می گوید را نداشته باشند. مثلا اجرای موسیقی توسط زنان یا اکل گوشت خوک یا ایجاد یک سیستم بانکی بسیار کارآمد و پیشرو مبتنی بر بهره بانکی. مخصوصا که توجیه علمی دقیقی برای اقناع  ذهنهای جوان وجود نداشته باشد. در این صورت است که یک فرم مدرنی از مسلمانی کردن ظاهر می شود که ارمیا یک نمونه از آن است.
  • حیران

سناریوهای انتخاباتی اصلاح طلبان

جمعه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۲، ۰۶:۵۶ ب.ظ
در روزهایی که به انتخابات نزدیک می شویم بحث های داغ و مفصلی درباره حضور هر یک از افراد و گروه‌های سیاسی در جریان است. در این میان، یکی از مهمترین موضوعات حضور یا عدم حضور اصلاح طلبان و نوع فعالیت آنان در عرصه‌ی انتخابات است. اصلاح طلبان به واسطه اتفاقاتی که در سال 88 افتاد، تقریبا به طور کامل از صحنه سیاسی کشور حذف شدند. بسیاری از بزرگان و فعالان این جریان سیاسی به زندان افتادند و دیگران هم یا مجبور به سکوت شدند یا با به آنان اتهامات بسیاری زده شد. اینک، پس از 4 سال دوری از عرصه سیاسی، چالش پیش روی اصلاح طلبان این است که چگونه در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم شرکت کنند و با موجودی اجتماعی و سیاسی خود در آن سرمایه گذاری کنند. در این پست به اجمال سناریو‌های محتمل حضور اصلاح طلبان در این انتخابات و نتایج ناشی از هر کدام از این سناریوها بررسی می‌شود. 1- کناره گیری از قدرت: اولین راه پیشنهادی برای اصلاح طلبان کناره گیری از فعالیت سیاسی است. به این ترتیب، دیگر در انتخابات سال 92 نامزدی رسمی از میان اصلاح طلبان معرفی نمی‌شود و آنان تلاشی برای حضور در قدرت نمی‌کنند. پیش فرض چنین راهی این است که ظرفیت‌ و به تبع آن امکان فعالیت سیاسی در جمهوری اسلامی وجود ندارد. به بیان دیگر، کنش سیاسی اصلاح طلبی به خط قرمز حاکمیت تبدیل شده است. در نتیجه فعالیت سیاسی در جمهوری اسلامی یا باید همراه با عدول از معیارها و اهداف اصلاح طلبی و یا پرداخت هزینه به ازای هر فعالیت باشد. در این شرایط، راه عاقلانه‌تر این است که از عرصه سیاسی کناره گرفت و هزینه بیشتری بابت بازی در زمین حکومت نپرداخت.در تاریخ سیاسی پس از انقلاب، چنین راهی از جانبِ نهضت آزادی پیگیری شده است. اینان هم در میانه‌ی دهه 60 از فعالیت سیاسی رسمی منع شدند. پس از آن چهره‌های معروف این جریان فقط در عرصه فکری- سیاسی حضور داشتند و گهگاه با یک مصاحبه، مقاله یا سخنرانی نظرات خود پیرامون اوضاع سیاسی کشور را مطرح می‌کردند. کناره‌گیری از قدرت برای اصلاح طلبان به معنی آغاز دوره جدیدی برای آنان است. دوره‌ای که بستگی به ریشه‌ها و امکانات این جریان می‌تواند به اثرگذاری بلند مدت و غیر مستقیم آنان در نسبت به سیاست یا فراموشی و انزوای آنان منتج شود. در حالت اول متفکران این جریان باید با حضور در دانشگاه‌ها و نشریات و تریبون‌های قابل دسترس در ترویج مبانی سیاسی اندیشه‌ی اصلاح طلبی بکوشند و آتش اصلاح طلبی را در کوران حوادث آتی کشور زنده نگه دارند. در بلند مدت از دل تئوری پردازی‌ها و تلاش اصلاح طلبان گروه‌ها و احزاب جوانی بر می‌آیند که می‌توانند در عرصه سیاسی به طور آشکار ظاهر شوند و به رده‌های بالای قدرت دست پیدا کنند. اما اگر متفکران اصلاح طلب نه امکان ارتباط با جامعه و نه اندیشه‌ی قابل عرضه‌ای به مردم داشته باشند کم کم با گذر زمان محو و به جریانی تاریخی تبدیل می‌شوند که سابقه‌ای در سیاست ایران داشته‌اند. شاید به نوعی همان اتفاق که برای مجاهدین خلق اوایل دهه 60 افتاد.2- حضور حداکثری در انتخابات: استراتژی مطرح دیگر برای اصلاح طلبان این است که با تمام قوا در انتخابات شرکت کنند. به این معنی که بهترین فرد را از میان خود برگزینند و با تمام امکانات تبلیغاتی خود پشت سرش بایستند و سعی کنند تا دوباره به بالاترین مقام اجرایی کشور دست یابد.طرفدران این راه معتقدند فضای سیاسی در جمهوری اسلامی هنوز آنقدر بسته نشده است که نتوان در آن فعالیت کرد. همچنین در صورت حضور تمام قد در انتخابات، اولاً جریان اصلاح طلبی بالکل از امکان حضور در فرصت‌های سیاسی آینده حذف نمی‌شود و با استفاده از فرصت انتخابات می‌تواند همچنان نظرات خود درباره اوضاع فعلی کشور و راهکارهای پیشنهادی برای اداره آن را به مردم منتقل کند و به این ترتیب در عرصه سیاسی به عنوان جریانی زنده و پویا باقی بماند.تنها مانع اساسی برای تحقق این استراتژی واکنش نهادهای امنیتی و سیاسی حاکمیت به آن است. نهادی مثل شوای نگهبان می‌تواند با ابزار نظارت استصوابی خود و نهادهای امنیتی مثل سپاه و وزارت اطلاعات می‌توانند با رصد و ایجاد محدودیت برای فعالان سیاسی در اجرای این استراتژی اخلال ایجاد کنند و در نتیجه حاصلی جز ناکامی برای اصلاح طلبان به دست نیاید.این راه به نظر نگارنده بهترین استراتژی برای اصلاح طلبان است. چرا که توپ را به میدان حکومت می‌اندازد و در هر صورت به نوعی اصلاح طلبان به یک نتیجه حداکثری یا حداقلی دست پیدا می‌‌کنند. اگر امکان شرکت در انتخابات را داشته باشند شانس پیروزی و دستیابی به قدرت را دارند و اگر از جانب حکومت منع شوند، برچسب انفعال و حتی خیانت ،که به وضوح از جانب مخالفانشان امکان طرح دارد، به آنان زده نمی‌شود و همین تلاش برای تغییر وضع موجود و واکنش حاکمیت به آن برای‌شان در نزد مردم اقبال و اعتبار بیشتری را فراهم می‌آورد.3- حضور حداقلی و پراکنده: راه دیگری که پیش روی اصلاح طلبان است و به دلیل آنکه برخاسته از تصمیم جمعی و حساب شده‌ی آنان نیست به راحتی نمی‌توان نام استراتژی را بر آن نهاد حضور پراکنده‌ی منتسبان به تفکر اصلاح‌طلبی در انتخابات است. در این صورت، تعدادی از افرادی که خود را اصلاح طلب می نامند احساس تکلیف می‌کنند که در انتخابات شرکت کنند و با تشکیل ستادهای مردمی شروع به شعار پردازی و تبلیغ به نفع خود می‌کنند. این نوع کنش افراد اصلاح طلب بهترین نوع فعالیت آنان برای رقیب اصولگرا و جریانی از حاکمیت است که آنان را بر نمی‌تابد. چرا که رای حامی اصلاح طلبان را بین افراد مختلف می‌شکند و همین باعث به حداقل رساندن شانس پیروزی‌شان می‌شود و از طرف دیگر چون فکر جمعی و حمایت رسمی از آنان وجود ندارد از تمام ظرفیت‌های رسانه‌ای و مردمی اصلاح طلبان استفاده نمی‌شود. حتی در صورتی پیروزی یکی از افراد اصلاح طلب در این استراتژی، چون از حمایت و ارتباط خوبی با دیگران برخوردار نیست، دولتی که تشکیل می‌دهد دولتی با حضور قاطع و تاثیرگذار نخبگان اصلاح طلب نخواهد بود. مشابه این اتفاق برای اصلاح طلبان در نهمین دوره ریاست جمهوری رخ داد. در آن زمان هم چندین نفر از دولت اصلاحات نامزد شدند و با تقسیم رای بین‌شان در نهایت فردی ناشناخته و منتسب به اصولگریان به مرحله دوم انتخابات راه یافت. شاید اگر در همان زمان یک ائتلاف سیاسی قوی بین اصلاح طلبان شکل می‌گرفت اوضوع سیاسی کشور طور دیگری رقم می‌خورد.‌سه سناریوی فوق را می‌توان سه راه محتمل حضور اصلاح طلبان در انتخابات پیش رو دانست. هر کدام از این سه استراتژی پیش فرض‌ها و نتایج متفاوتی دارد. اینکه کدام از این سناریوها به وقوع بپیوندد به آنچه در ماه‌های آتی اتفاق می‌افتد و به کنش افراد اثرگذار در انتخابات بستگی دارد. نسبتی که به دلیل فعالیت کمرنگ و مقطعی احزاب در ایران، باعث اتفاقات غیر قابل پیش بینی در سیاست ایران می‌شود. باید در دو ماه باقی مانده به نظاره نشست تا دید چه اتفاقاتی ممکن است رخ دهد و اصلاح طلبان چگونه در یازدهمین دوره انتخابات بالترین مقام اجرایی کشور شرکت خواهند کرد.
  • حیران

کمای ذهنی

سه شنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۲، ۰۶:۲۸ ق.ظ
مدتی است دچار کمای ذهنی شده ام. فکرم و ذهنم خالی از ایده و فکر شده است. با دفترچه ام قهر کرده ام. دستم به نوشتن نمی رود. ذهنم آشفته است و هر چه می خواهم روی موضوعاتی تمرکز و درباره شان فکر کنم نمی توانم. شنیده ام آدم هایی که به کما می روند اعضایشان را به دیگران می بخشند. نمی دانم اما اعضای داخلی و سالم یک ذهن به کما رفته چه ها هستند و به درد چه کسانی می خورند. شاید برای چنین آدمی فقط قلب و دلی باقی مانده است. اما در این دوره و زمانه چه کسی به دنبال قلبی می گردد که سالم کار کند؟ که هست که بخواهد دلش را پیوند زند و آن را بهبود بخشد؟ ذهنم زمانی است که به بن بست رسیده است. از هر مسیری می روم می رسم به یک مانع. دیگر راهی برایم باقی نمانده است. جریان ها و شریان های ذهنم یکی یکی دارند بسته می شوند. لخته ها و گره هایی در آن تشکیل شده است که جلوی جریان فکرم را گرفته اند. فکر می کنم دچار سکته ذهنی شده ام. باید بروم سراغ یک پزشک تا مگر فکری به حالم کند. یک پزشک ذهن یا روح که در پستوی پیچیده ی ذهنم جستجو کند. برای باز کردن گره های ذهنم. برای آنکه از مرگ ذهنی نجاتم دهد. شاید با جاری کردن خون تازه ای در فکرم. شاید با اضافه کردن سلول های جدیدی به آن. نمی دانم اینها افاقه می کند یا نه. اما حداقل از اینکه بنشینم و در انتظار مرگ ذهنم باشم بهتر است. باید بکوشم تا شاید از این کما در آیم و برگردم به زندگی عادی ام. زندگی که در آن خوب بیاندیشم. خوب سوال کنم و با جستجو به جواب هایی در خور برسم. باید راهی پیدا کنم برای بیرون آمدن از این اوضاع. شاید هنوز امیدی باشد به اینکه بیدار شوم و چشمانم را باز کنم. باید راهی بجویم برای بیرون امدن از این کما...
  • حیران

ترانه های به یاد ماندنی: فال حافظ (کورس سرهنگ زاده)

چهارشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۲، ۰۸:۵۵ ق.ظ
این ترانه را اتفاقی در مترو شنیدم. در این ترانه، شاعراز کسی که عاشقش است دور افتاده است . غمگین است و در اشک و تمنای وی غرق. با این حال می خواهد همچنان در خاطر محبوبش باقی بماند و او را فراموش نکند. خاصیت عشق این است که نمی خواهد جز خود دیگری باشد و غیرتش جز این را بر نمی تابد. عاشق مستی‌اش را ناشی از همین عشق می داند و بدون آن زندگی را بی معنا می داند.  شاعر به حافظ تفال زده است و این بیت آمده است که :" ... داد از غم تنهایی ... دل بی تو به جان آمد، وقت است که باز آیی..." او با دیدن دور شدن آن کس که دوستش داشته است ویران شده است و حالا فقط یک خواسته دارد: اینکه او را فراموش نکند و از یادش نبرد. چرا که این خاصیت عشق است که می خواهد همیشه در جریان باشد و جز خودش حضور دیگری را بر نمی تابد.متن ترانه "فال حافظ":دور از تو منم تنها         تنها منم و غمها هر قطره ی اشکم             صد موج تمناصد قصه ی پنهان            صد غصه پیداچو نای بی آوا   اگر چه خاموشمزبان دل گوید  مکن فراموشمشد مایه رسوایی     این عشق و شکیباییفالی زدم از حافظ         دیشب من سوداییاین نکته به جا آمد           داد از غم تنهاییچو نای بی آوا  اگر چه خاموشم   زبان دل گوید    مکن فراموشمگر باده پرستم من        از چشم تو مستم من                        درعالم تا هستم            ازین ساغر مستم                          که بی این مستی      نیرزد هستیمی رفتی و می دیدم        کاشانه ی امیدمیکسر ویران می شد      دلم لرزان می شدچو نای بی آوا  اگر چه خاموشم    زبان دل گوید    مکن فراموشم  دانلود ترانه "فال حافظ"خواننده: کورس سرهنگ زاده                آهنگساز: منوچهر لشکریترانه سرا: سیمین بهبهانی
  • حیران

فالی بر سر مزار حافظ

دوشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۲، ۰۴:۳۰ ق.ظ
چند روز پیش رفته بودم شیراز. شهر شعر و فالوده و بهار نارنج. بر سر مزار حافظ نیتی کردم و فالی گرفتم. شعر زیر آمد: به نظرم حافظ می خواسته وضعیتی را توصیف کند که در آن دل به چیزی یا کسی سپرده می شود و بعدتر راه رسیدن به آن بسته می شود. به طوری که در این امید و نا امیدی همان فرد هم نقشی دارد و همچو مطربی است که با موسیقی‌اش حال اهل دل را می گیرد و مانع از های و هوی آنان می‌شود. وی رخ نموده است و بعد از جلوه گری اش، رو گرفته است و خود را پنهان کرده است. بی هیچ توجهی به نتیجه‌ی دل‌بری ها و اهمیتی به دل هایی که شوق او را دارند.   همیشه در فال حافظ یک بیت حرف آخر را می زند. در اینجا هم بیت واپسین این نقش را دارد. حافظ گفته است اگر میلی به وصال هست نباید سکوت کرد و تماشاچی بود. باید عشق ورزید و برای وصال تلاش کرد. در غیر این صورت مثل این است که بدون وضو کعبه را طواف کرد و سرانجام کار حاصلی نخواهد داشت.
  • حیران

خصوصی 0

دوشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۲، ۰۳:۴۶ ق.ظ
این مطب خصوصی و رمز دار است. 21 فروردین 92 دیشب بعد از چند پیامکی که به فاطمه زدم و سراغش را گرفتم، فاطمه پاسخ داد. با خشم و بدون هیچ مهربانی و حسی در پاسخش. در همان چند پیامکی که بین مان رد و بدل شد می توان اوضاع را دید. من هنوز دلم برایش تنگ می شود و گاهی از بی خبری دیوانه میشوم. او اما برایش مهم نیست حال و روز من. شاید این یعنی من هنوز دوستش دارم و مهری از او در دلم هست. اما در او عشقی نیست. او هنوز من یا تو می گوید. من اما می گویم خودم و خودت. می گویم ما. شاید به این معنی که هنوز در وجود من تعهدی نسبت به او هست و او دیگر جز خودش کسی را نمی بیند و من این وسط مقصرم فقط. من سراغ او را میگیرم تا حالش را بدانم و او من را مزاحم می خواند. این یعنی رابطه مان کاملا یک طرفه شده است و یکی هنوز در دل دیگری جای دارد و دیگری اما برایش این چیزها مهم نیست. به نظرم من مدت ها و دفعات زیادی مزاحم فاطمه خواهم شد. هر وقت فاطمه به کوه برود من مزاحمش می شوم تا یادش بیاید که محمد چه جاهایی را دوست داشت با فاطمه برود. مزاحمش می شوم تا یادش بیاید آن وقت هایی را که در کوه در کنار هم آرام می گرفتیم و از طبیعت و بودن از کنار هم لذت می بردیم. هر وقت کسی به فاطمه تندی کند مزاحمش می شوم تا یادش بیاید بارها با من تندی کرد و به من توهین. به کسی که تنها جرمش این بود که به او دل داده بود. هر وقت دل فاطمه برای کسی تنگ شود و سراغی بگیرد مزاحمش می شوم تا یادش بیفتد که محمد روزی سراغش را میگرفت و او را مزاحم می خواندند و با بی رحمی جوابش را می دادند. هر وقت فاطمه با قطار یا اتوبوس به سفر رود من مزاحمش می شوم تا شب ها و ساعت هایی را که در سفر بودیم به خاطر آورد. بداند که محمد چقدر می خواست سفر برود با فاطمه و هیچ کس این خواستن او را ندید. هر وقت فاطمه در آغوش کسی آرام گیرد مزاحمش می شوم. تا بداند که روزی برای محمد آغوشش مایه آرامش بود و نهایتا آنچه نصیبش شد تنهایی بود. تا یادش بیاید که روزی محمد می خواست این آغوش را برای خودش تا آخر عمر نگه دارد و کسی او را ندید و تنهایش گذاشتند. هر وقت فاطمه خواست به کس دیگری که دوستش دارد بوسه ای دهد مزاحمش می شوم تا بداند که بوسه هایش برایم گرم و شیرین بود. تا بداند که چگونه محمد در برابر هر بوسه دلش آب میشد و نرم. هر روز تولدش مزاحمش میشوم. چرا که روزی برایش هر آنچه توانستم کردم تا نکند فاطمه تولد نگرفته روزش را سر کند و خنده و شادی تولدش را نبیند. مزاحمش می شوم تا یادش بیاید محمد جز برای کسی که دوستش می داشت نمی توانست این چنین کند و چیزهای کوچک با ارزشی بود که ندیدند. من روزها و دفعات و لحظه های بسیاری مزاحم فاطمه خواهم شد. چرا که من به او دل دادم که همین که دلم نزد او بود، آنقدر حق برایم ایجاد می کند که مزاحمش شوم. او راست می گوید من مزاحم سمجی هستم. شاید به اندازه یک عمر برای او. برای لحظات خاصی از زندگی او. شب ها که می شود ناجور دلم میگیرد. چقدر سخت است دل دادن به کسی و دل شکسته شدن. کاش در حصار تنهایی خودم باقی می ماندم و به فاطمه اعتماد نیکردم. این طور لااقل تنهایی را دو چندان حس نیمکردم. تنها گذاشته نیمشدم. دلم نمی سوخت از احساس و انرژی که صرف کردم و نادیده گرفته شد. ------------------------ 20 فروردین 92 شب که میشود غم عالم می ریزد توی سرم. دلم می گیرد. یاد خاطراتم با فاطمه می افتم. یاد اینکه چه چیزهایی در سر داشتیم و به کجا رسیدیم. به اشتراکات و احساس و عشقی که برورش دادم و نتیجه اش شده است تنهایی و دل شکستگی ام. به اینکه چگونه به او دل دادم. یاد این می افتم که قدرم دانسته نشد و خیلی کارهایم دیده نشد. به این فکر می افتم که کجای کارمان می لنگید. به اینکه چقدر تلاش کردم و دویدم و هر بار کارمان بدتر و خراب تر شد. همه اش فکر میکنم الان هم فاطمه دلش گرفته است یا برایم تنگ شده است. حتما پیامکی می دهد که سراغی بگیرد. گوشی را دائما نگاه میکنم. خبری نیست. به سادگی خودم می خندم. به اینکه هنوز فکر میکنم دوست داشتن و عشقی در دل او هست. اما مگر می شود در عرض چند روز بتوانی به دلتنگی و نبودن آنکه دوستش داری عادت کنی و نخواهی او را ببینی. همه اینها یک هو توی سرم سرازیر می شود و باز دلم میگیرد. تنهایی ام را تا اعماق وجودم حس میکنم. خودم را به نوشتن یا وب گردی مشغول میکنم تا مگر خیلی چیزها از بادم برود. تا اینکه من هم بخواهم مثل او فراموش کنم. اما خدایا کاش دلم را کمتر به او می سپردم تا این طور داغان نشوم و اندکی از آن برای خودم باقی می ماند. کاش...
  • حیران

ارمیای آکادمی موسیقی یا دختری در دنیای مدرن؟

سه شنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۲، ۰۸:۲۲ ق.ظ
چندی است که یکی از شرکت کنندگان برنامه آکادمی گوگوش در شبکه من و تو جنجال ساز شده است. این شرکت کننده خانمی محجبه است با نام ارمیا که در بین شرکت کنندگان به عنوان بهترین خواننده برگزیده شده است. راجع به حضور این خانم در آکادمی موسیقی حرف و حدیث های زیادی در فضای مجازی در گرفته است. عده ای مدعی ارتباط او با سازمان مجاهدین خلق شده اند و سابقه ای از این ارتباط ارائه کرده اند. عده ای حضور یک محجبه و اهدای جایزه به او را برنامه ریزی شبکه من و تو برای کسب مقبولیت در میان خانواده های سنتی و مذهبی ایرانی دانسته اند. برخی هم این ها را مشتی توهم توطئه می دانند که ناشی از ترس نفوذ این برنامه و اثرگذاری آن بر روی مخاطب ایرانی است. تمام ادعاهای پیش گفته حول یک سوال بوده است: چگونه باید حضور یک خانم محجبه در یک مسابقه ی خوانندگی را توجیه کرد؟ جامعه ی ما به این پدیده چگونه نگاهی دارد؟ مدت هاست که در جامعه‌ی خودمان دختران و زنان زیادی دیده ام که مثلاً حجاب یا حدود ارتباط با مردان را، آنچنان که در دین تاکید شده است، رعایت نمی کنند و در عین حال نماز می خوانند یا روزه می گیرند. همیشه چنین تفاوتی در نظر من نوعی تناقض بوده است که نمی تواند نادیده گرفته شود و بسیار واضح است. ساده ترین پاسخ برای توجیه این تضاد این است که عاملان به چنین رفتارهایی را آدم هایی نادان یا لجباز یا تصور کنیم که شناختی از دین ندارند و دین را بازیچه ی خود کرده اند. نگاهی که در بسیاری از نظرات در خبرهای مربوط به حضور ارمیا به چشم می خورد. اما این توجیه اصل عقلانیت در رفتارهای انسان ها را نادیده گرفته است. بر اساس این اصل، آدم ها رفتاری را که غیر عقلانی ببینند انجام نمی دهند و باید یک عمل با نظام ارزشی آنان سازگار باشد. توجیه واقعی برای چنین رفتاری می تواند به نگاه متفاوت از نگاه سنتی به دین بازگردد. در دنیای مدرن انسان‌ها انتخابگر ارزش ها و رفتارهایشان هستند. بر اساس نگاه مدرن، انسان‌ها آنقدر عاقل و توانا هستند که باید خود روش زندگی و باید و نبایدهای زندگی شان را تعیین کنند. انتخاب این ارزش‌ها بر عهده فرد است و می تواند از منابع مختلف آنچه را که می خواهد و درست می بیند انتخاب کند. این منابع شامل فلسفه، مکتب‌های انسانی، دین و علم است. در واقع در این دیدگاه اولاً انسان دارای حق انتخاب برای گزینش روش زندگی خود است و ثانیاً این قابلیت را دارد که خود نیک و بد را تشخیص دهد و زندگی خود را بسازد. بر خلاف نگاه فوق، در زیست بوم سنتی دنیا پر از ناشناخته‌ها و عجایبی است که انسان راه به شناخت آنها ندارد. بنابراین، باید به منبعی متصل شود که از این ناشناخته مطلع است و درست و غلط را به او بنمایاند. در این نگاه انسان اگر خود دست به کار شود تا دنیای خود را بسازد جز به تباهی و پرتگاه نمی رسد و در سیاهی و فساد غرق می‌شود. این همان نوعِ نگاهی است که سنتی‌های جامعه‌ی ما به زندگی انسان غربی دارند و مثلاً در اخبار ما هر لحظه خبر از بدبختی و گرفتاری انسان غربی داده می‌شود. به این ترتیب اتصال به یک منبع مافوق بشری و رعایت آن مبنای زندگی سنتی قرار میگیرد. این منبع می تواند یک فلسفه‌ی ماورایی مثل هندو یا بودا، یک مذهب مثل اسلام یا مسیحیت و یا حتی یک مکتب بشری مثل کنفوسیوس باشد. هر چه هست ریشه‌ی آن ناشی از ندانستن جزئیات این جهان و برتری صاحب آن منبع در شناخت واقعی دنیاست. تفاوت این دو نوع نگاه در نسبت با دین می شود دو رویکرد مختلف در عمل به آن. انسان سنتی دین را یک مجموعه‌ی کامل می بیند که باید به آن عمل کند. اگر کمی پایش را آن طرف تر بگذارد یعنی دارد کاری می‌کند که قابل چشم پوشی نیست و نتایج بدی در انتظارش است. او آدم های دیگر را یا کسانی می بیند معتقد به دین یا مخالف با آن. اگر کسی به دین معتقد باشد باید همه‌ی آن را اجرا کند و آگاهانه به همه‌اش پایبند باشد. انسان مدرن اما، دست به انتخاب می زند. از نظر او دین حاوی ارزش ها و دستوراتی است که او باید انتخاب کند که کدام را بپذیرد و کدام را نه. او می‌تواند قسمتی از آن را که درست می بیند در زندگی‌اش اجرا کند. اما دلیلی ندارد به ارزش های دیگری از منابع دیگر توجهی نکند. او می‌تواند اگر ببیند روانشناس می‌گوید رقص موجب شادی و تخلیه روانی می‌شود رقص را دوست داشته باشد و در جایی که فضایش هست برقصد. کسی می‌تواند حجاب را چیز خوبی ببیند که به آن عمل کند، اما خوانندگی را هم جزء علائقش بداند و پیگیر آن باشد. در نگاه انسان مدرن اینها ارزش هایی هستند از منابع متفاوت که می توانند برای ساختن یک روش خاص زندگی انتخاب شوند. شاید برای فهم رفتارهایی مشابه حضور ارمیا در آکادمی گوگوش توجه به این تفاوت دو دیدگاه لازم باشد. در این صورت دیگر لازم نیست این اتفاق را عجیب و غیر قابل قبول بدانیم. شاید حتی وقتی پی به تفاوت دو رویکرد گفته شده ببریم، جوانان آشنا به دنیای مدرن را که در یک جامعه‌ی سنتی زندگی کرده اند بهتر درک کنیم و به سرعت به آنان برچسب نادان، لجباز یا حتی معاند نزنیم.
  • حیران

استراتژی انتخاباتی احمدی نژاد و یارانش

جمعه, ۲ فروردين ۱۳۹۲، ۰۶:۲۲ ب.ظ
سال 92 از نظر سیاسی سالی مهم در تاریخ جمهوری اسلامی است. از این جهت که پس از مسائل سال 88 و حذف و حصر تعدادی از نیروها و جریان های سیاسی، انتخابات ریاست جمهوری دیگری پیش رو است که می تواند تحولی در مدیریت سیاسی و اقتصادی کشور را رقم زند. یکی از مولفه های اساسی و اثرگذار در انتخابات ریاست جمهوری نحوه حضور تیم نزدیک به آقای احمدی نژاد در انتخابات سال 92 است. اینک پس از پیام های تبریک رهبری، رئیس جمهور و سخنان رهبری در مشهد می توان بهتر به استراتژی این گروه پرداخت. در پیام نوروزی آقای احمدی نژاد می توان سه نکته ی مرتبط با این استراتژی را دریافت: -  مشکلات اقتصادی کشور ناشی از تحریم اقتصادی دشمنان نظام است: ایشان عملکرد دولت های نهم و دهم را درخشان ارزیابی کردند و نقشه های دشمنان ایران برای اثرگذاری بر اقتصاد ایران را عامل اصلی فشارهای اقتصادی بر مردم دانستند و به طور هوشمندانه ای این گزاره را که دولت در این بین نقش دارد همان هدف اصلی بدخواهان ملت دانستند. - انتخابات ریاست جمهوری مهم ترین رویداد سیاسی سال است که امکان تخلف و دخالت عده ای در آن وجود دارد. بر اساس همین احتمال، ایشان شخصاً حساسیت خود را نسبت این رویداد ابراز کردند تا هیچ تخلفی رخ ندهد و جز رای و انتخاب مردم نظر کسان دیگری در آن اثرگذار نباشد. به این ترتیب گویی قرار است یک دو قطبی قدرت وجود داشته باشد که در طرفی آقای احمدی نژاد مراقب است تا دست قطب دیگر را از دخالت کوتاه کند. - چند دقیقه آخر پیام نوروزی بیشتر یک پیام تبلیغاتی بود تا پیام نوروزی. ایشان به خوبی از این فرصت استفاده کردند تا با 22 بار اسم آوردن از کلمه بهار این نام را مشخصه ی نزدیکان و معتمدان به خود در انتخابات پیش رو عنوان کنند. آقای احمدی نژاد با پیوند شعار "زنده باد بهار" با ظهور حضرت صاحب الزمان (عج) توانست از این وجه مقبول عقیده ی شیعی برای آغاز یک حرکت تبلیغاتی سیاسی- دینی استفاده کنند و همزمان ان را به طور گسترده در میان مردم جا بیندازند. بنابراین، به نظر می رسد استراتژی آقای احمدی نژاد عبارت است از ایجاد و تبلیغ یک دو قطبی از قدرت در انتخابات. این دو قطبی قبل از این در دو دوره ی قبلی حول محور احمدی نژاد-هاشمی شکل گرفت و توانست تعداد زیادی از مردمی را که از آقای هاشمی دل خوشی نداشتند به نفع احمدی نژاد به پای صندوق های رای بیاورد. اکنون نیز این دو قطبی در حال شکل گیری است. با این تفاوت که در غیاب آقای هاشمی، رهبری در جایگاه فردی مقابل ایشان قرار داده خواهد شد. آقای احمدی نژاد نشان داده است به خوبی می تواند از هر فرصتی برای پررنگ تر کردن شکاف سیاسی بین خودش و نیروهای طرفدار و پیرو رهبری بهره ببرد.  در انتخابات سال 92 تم اصلی تبلیغات حامیان محمد احمدی نژاد از عدالت اجتماعی- اقتصادی فراتر رفته و رنگ بوی مذهبی می گیرد. توجه به امام زمان و حکومت انسان کامل و عدالت واقعی این حکومت از جمله ی مضامینی خواهد بود که به خوبی در این تبلیغات نشان داده خواهد شد. چنین هدفی را می توان در پیوند شعار زنده باد بهار و ظهور امام زمان مشاهده کرد. اینکه کاندیدای اصلی تیم آقای احمدی نژاد در انتخابات چه کسی باشد، تعیین کننده اصلی نقش و جایگاه این جریان نخواهد بود. مسئله ی اصلی این است که جریان آقای احمدی نژاد در حال برنامه ریزی برای ایجاد یک جو روانی و سیاسی دیگر در آستانه ی انتخابات است. جوی که در سال 88 به نقطه ی اوج خود رسید و برای نظام و فعالان سیاسی هر دو، عواقب خوبی نداشت. وقتی چنین فضایی ساخته شود افراد فوج فوج در پای صندوق ها حاضر می شوند و نه بر اساس متطق و برنامه و شعار بلکه بر اساس نوعی تعصب و جلب منافع رای خواهند داد. تنها مسئله ای که می تواند مانع از گسترش این فضا شود جلوگیری حکومت از ترویج آن است. به عبارت دیگر تریبون های رسمی به نحوی باید از آقای احمدی نژاد گرفته شود و در عین حال بر ضد فضای مطلوب ایشان تبلیغ کنند. این نوع تاکتیک در صورتی قابل اجرا است که اولاً نیروهای تبلیغی حامی رهبری و حکومت درک درست و یک دستی از شرایط داشته باشند و ثانیاً امکان قطع کردن صدای طرفداران و مبلغان طرفدار اقای احمدی نژاد وجود داشته باشد. دو شرطی که بعید به نظر می رسد، در این فاصله اندک و با توجه به فرصت طلبی آقای احمدی نژاد محقق شود. اینک تا انتخابات ریاست جمهوری یازدهم کمتر از 90 روز زمان باقی است. باید کمی صبور بود و به نظاره نشست تا دید تاکتیک های هر نامزد و جریان در انتخابات چگونه بر هم تاثیر خواهند گذاشت و در نهایت سیل خروشان رای ها کدام خانه ها را ویران و کدام زمین ها را آباد خواهد کرد.
  • حیران