در حیرت

۱۴ مطلب در دی ۱۳۹۱ ثبت شده است

صیغه قسم خوردن در جامعه ایران

شنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۱، ۰۹:۳۵ ق.ظ
تا چند تا کلمه پیش می روند شروع می کنند به قسم خوردن. "به خدا" ورد زبان بسیاری از مردم است و آنقدر تکراری شده است که به همراه قسم " به قرآن" یا "به امام حسین" یا "به پیغمبر" و یا " به مولا" و...  وقتی گفته می شود اصولا توسط شنونده شنیده نمی شود و جزو پس زمینه کلام گوینده به حساب می آید. شخصا هیچگاه احتیاج به قسم خوردن در خودم احساس نمی کردم، اما واقعیتهای جامعه به من نشان داد که قسم خوردن یک هنجار بسیار مهم است که متاسفانه جایگزینی برایش یافت نمی شود و اگر کسی از آن استفاده نکند یک جاهایی بدون اسلحه خواهد ماند. سئوال: کجاها قسم خوردن ضروری می شود؟  جواب:  وقتی که بخواهید صداقت خود را ثابت کنید، و یا وقتی بخواهید جدیت خود را نشان دهید. ممکن است شما بسیارسخن بگویید و استدلال بیاورد و کلی وقت بگذارید اما چیزی جز پوزخند(از سر باور نکردن) یا اصطلاحا "یابو آب دادن"(بخاطر تظاهر به توجه نداشتن به حرف شما) نصیبتان نشود. اما دو صد گفته و حرف منطقی  چون یک قسم نیست. ممکن است شما محترمانه مطرح کنید که زیر بار حرف طرف مقابل نمی روید اما تا یک قسم آبدار نخورید فرد مقابلتان ممکن است ساعتها حرف خودش را بزند.  در مجموع ممکن است شما هر چه صحبت کنید مشکلات شخصیتی شنونده مانع از پذیرفتن حرفهای شما شود اما اگر ناگهان وسط کلامتان بگویید "به جان خودم" یا " یا به جان دو نفرمان" طرف نرم می شود، اگر بگویید " خدا گواهه" اثر خوبی روی فرد می گذارید ، قسم روی خدا و پیغمبر خوب است و اثر گذار اما برنده ترین قسم ها قسمهایی مانند "به جان بچه هام" یا قسم خوردن به جان عزیزان نزدیک است و نیز برنده ترین قسم ها قسم خوردن به روح و خاک و اینهاست، علی الخصوص اگر مرده تازه باشد و هنوز کفنش خشک نشده باشد، مانند قسم " به ارواح خاک پدرم". اگر طرف داغ دیده باشد یک قسم مثل " به ارواح خاک بچه ام" دهن همه را خواهد بست. در مجموع قسم خورن به تابوهای جامعه مثل روح و جان عزیزان و ناموس اینها جواب می دهد. به نظر نگارنده دو مساله است که قسم خوردن را در جامعه ما اجباری می کند. اول رواج دروغگویی آن هم به صورتی که برای بسیاری از مردم ما امری عادی و روزمرده است قسم خوردن را بعنوان مهر  صحیح است برای تایید حرفهای گوینده ضروری می کند. دوم مردم ما چندان دنبال منطق و استدلال این حرفها نیستند اما تا دلتان بخواهد مقدسات و تابوها برایشان مهم است. بنابراین شما وقتی بخواهید نشان دهید جدی هستید یا اینکه راست می گویید باید سریع امری مقدس را به حرفهایتان ضمیمه کنید و یک تابو درست کنید که فرد مقابل تحت تاثیر قرار بگیرد و یا در عمل انجام شده قرار گیرد.
  • حیران

شخصیت جبری

پنجشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۱، ۰۹:۳۵ ق.ظ
حکایت غریبی است حکایت "جبر و اختیار". از طرفی کاملا در زندگی مان می بینیم که می توانیم آنچه را می خواهیم انجام دهیم و از طرف دیگر چنان مقهورسرنوشت و محیط خود هستیم که واقعا جا دارد در مختار بودن خود شک کنیم. یکی از مصادیق جبر ویژگیهای "شخصیت"  آدمهاست. آدمها بسته به شرایط ژنتیکی شان "شخصیت" مختص به خود را پیدا می کنند و این شخصیت بسته به شرایط محیطی، اجتماعی ، فرهنگی و... ویژگیهایی پیدا می کند که خود فرد کمترین نقش را در شکل دهی به آن دارد. "شخصیت" فرد نقش بسیار تعیین کننده ای در رفتارها، تصمیمات و جهت گیری های فرد دارد و به همین جهت نقش فوق العاده مهمی در برداشتی که از طرف اطرافیان و اجتماع از فرد می شود و واکنشهایی که فرد از اجتماع و اطرافیان می بیند دارد. این شخصیت چیزی نیست که قابل تغییر باشد، تنها می توان ناهنجاری های آن را صیقل داد یا آنرا ناهنجار تر کرد، اما شالوده آن ثابت است. بنابراین بخش عمده زندگی انسان متاثر از ویژگیهای فردی وی است که جبرا به وی تحمیل شده است و چندان توانایی تغییر آنها را ندارد.
  • حیران

ترانه های به یاد ماندنی: ای ساربان آهسته رو!

يكشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۱، ۰۶:۵۱ ق.ظ
"ای ساربان" را سعدی، شاعر توانای فارسی، سروده است. سعدی در این شعر به ظرافت تابلویی را تصویر می کند که در آن معشوقش همراه کاروانی در حال رفتن است و در این حین عاشق چنان زار و پریشان است که گویی جان از بدنش در حال رفتن است. با اینکه یار او بر عهدش وفادار نبوده و بر او بسیار بیداد کرده است اما همچنان در دلش جای دارد و در رفتنش می خواهد زمین و زمان را بر هم بدوزد. این چنین عاشق درمانده است و حتی حاضر است آنقدر بگرید که زمین گل شود و کاروان از رفتن باز ماند.این شعر را تا کنون 18 نفر در دستگاه ها و سبک های مختلف خوانده اند. از این بین اما سه اجرایی را که کیفیت بهتری داشته اند آورده ام. ای ساربان آهسته رو کآرام جانم می‌رود                    وآن دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود من مانده‌ام مهجور از او بیچاره و رنجور از او                 گویی که نیشی دور از او در استخوانم می‌رود گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون              پنهان نمی‌ماند که خون بر آستانم می‌رود محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان                  کز عشق آن سرو روان گویی روانم می‌رود او می‌رود دامن کشان من زهر تنهایی چشان             دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم می‌رود برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم             چون مجمری پرآتشم کز سر دخانم می‌رود با آن همه بیداد او وین عهد بی‌بنیاد او                         در سینه دارم یاد او یا بر زبانم می‌رود بازآی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین                  کآشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می‌رود شب تا سحر می‌نغنوم و اندرز کس می‌نشنوم              وین ره نه قاصد می‌روم کز کف عنانم می‌رود گفتم بگریم تا ابل چون خر فروماند به گل                       وین نیز نتوانم که دل با کاروانم می‌رود صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من                        گر چه نباشد کار من هم کار از آنم می‌رود در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن می‌رود          من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم سعدی فغان از دست ما لایق نبود ای بی‌وفا                  طاقت نمیارم جفا کار از فغانم می‌رود دانلود ترانه "ای ساربان"----------------------------با صدای استاد شجریانبا صدای شهرام ناظریبا صدای مختابادمنبع ترانه ها: الوند موزیک
  • حیران

کودکان کار

پنجشنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۱، ۰۹:۳۵ ق.ظ
بارها و بارها ذهنم درگیر این شده بود که با پسر و دخترکان معصومی که به کار خیابانی واداشته شده‌اند باید چه‌گونه برخورد کرد. این به‌ترین جوابیه که تا به‌حال دیده‌ام و بیش از بقیه روش‌ها، با شهودم و اونچه که از روان‍شناسی می‌دونم سازگاره:1- چیزی نخرید!بیشتر این بچه ها رو خونواده هاشون روزانه اجاره میدن. پولی که به اونها میدین و تموم کردن چیزایی که دستشونه باعث نمیشه اونا رو زودتر بفرستن خونه. به محض تموم شدن یه بسته چسب یکی دیگه میدن که بفروشه2- بهشون بی اعتنایی نکنین!نادیده نگیرینشون. بی اعتنا نباشین. راتونو نکشین و نرین. شیشه ماشین رو ندین بالا. این کارا باعث میشه اون بچه با تنفر از اجتماع برگ بشه. صبور باشین و توضیح بدین که اون وسیله رو لازم ندارن. خشونت به خرج ندین. اون بچه بزرگ میشه و این خشونت رو به جامعه برمیگردونه.3- براشون دلسوزی الکی نکنین.اگه کاری از دستتون بر نمیاد الکی بچه رو گیج نکنین. سوال الکی نپرسین که مجبور بشه دروغ بگه. اونها خانواده دارن اما مجبورن دروغ بگن. نگین دوست داری بچه من بشی؟ این جور حرفها آزار دادن روانیه بچه هاست.چه کاری از دستمون بر میاد؟1- بهشون خوراکی بدیناکثر این بچه ها سو تغذیه دارن براشون خوراکی های مقوی بخرین و بهشون بدین و مطمئن بشین که میخورن. مثلا بسته کوچیک شیر یا موز، ساندویچ گوشت یا مرغ. نارنگی یا پرتقال. اگه بهشون پول بدین ازشون میگیرن. چیزی بدین که باعث بشه بدنشون تو این سرما مقاومت بیشتری داشته باشه و مریض نشن. لباس بهشون ندین چون ازشون میگیرن و وادارشون میکنن با لباس کم تو خیابون باشن که مردم دلشون بسوزه.2- مثل یک فروشنده باهاشون برخورد کنین.نذارین ازتون گدایی کنن. اگه داره التماس میکنه توضیح بدین که باید جنسش رو ببینین که آیا لازم دارین یا نه. یادتون باشه که شما مددکار اجتماعی نیستین و کاری هم از دستتون در همون لحظه بر نمیاد پس صبور باشین و سعی کنید لااقل مثل یک انسان با اون بچه برخورد کنید.3- از کلمات مودبانه استفاده کنین. این بچه ها چیزی غیر از فحش و کلمات زشت و جمله هایی که مناسب سنشون نیست نمیشنون. باهاشون با احترام برخورد کنین تا همیشه تو ذهنشون بمونه که اجتماع دشمن اونها نیست.4- به نزدیکترین کیوسک پلیس برید.نگید که فایده ای نداره چون داره! اگر میزان گزارشات مردمی از جایی تعدادش بالا باشه اونها از بهزیستی تقاضای واحد جمع آوری متکدیان میکنن. در حال حاضر بهزیستی این امکان رو داره که بتونه بعضی از این بچه ها رو به عنوان بد سرپرستی از خونواده هاشون بگیره. ( میتونید توی گزارشتون بگین که میترسید از این بچه ها سواستفاده جنسی بشه) اونها وظیفه دارن که گزارش شما رو ثبت کنن.به بنیاد کودک یا بنیادها و موسسات مشابه کمک کنید.اونها سالانه از هزاران کودک کار حمایت میکنن.----------------------------به نقل از یک پست فیسبوکی
  • حیران

تغییر در رفتار از تغییر در دل شروع می شود!

سه شنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۱، ۰۷:۰۵ ق.ظ
عزیزی خیلی وقت پیش پیامکی برایم فرستاده بود با این متن: آدمیان به لبخندی که بر لب ها می نشانند، به احساس خوبی که برجای می گذارند و به دردی که از یک دیگر می کاهند می ارزند. به نظر می رسد اگر آدم های دیگر را آئینه ی خود بدانیم، ما همان اثری هستیم که بر دیگران به جا میگذاریم. اگر دیدیم اطرافمان را پر از خیر و خوشی میکنیم، اگر دیدیم بر لبان اطرافیان مان لبخند مینشانیم یعنی خودمان پر از خیر و خوبی هستیم. اما آن کس که با دست و زبانش دل دیگران را میشکند، آن که برای دیگران ارمغانی جز اشک ندارد یعنی آنقدر از درون پوسیده است که فقط روبنایی از اخلاق برایش باقی مانده است. ما همانی هستیم که از خود باقی میگذاریم. به همان اندازه می ارزیم. خود و دیگری، دورن و برون، در عالم مادی دو چیز مجزا و منفک از یکدیگرند. اما در واقع ما همانیم که در ظاهر رفتار میکنیم و در بیرونمان نشان می دهیم. نمی توانیم با محبت و دل نازک باشیم و اشک های کسی را بی تفاوت ببینیم. نمی توانیم خود را عاشق بنامیم و جز خرابی و آزار اثری نداشته باشیم. این نگاه وجه دیگری هم دارد: آدم ها به همان نسبت که از درون خود را نشان می دهند، به همان اندازه می توانند آنقدر رفتاری را تکرار کنند که بشوند همان. می توانند آنقدر بیرحم باشند که کم کم برایشان دلی باقی نماند. می توانند آنقدر مهربانی کنند که بشوند موجودی دوست داشتنی. تکرار می تواند خصوصیتی را تبدیل به جزئی از شخصیت و روان آدمی کند. به همین سادگی می توان آدم ها را شناخت و ساده تر از آن تغییر کرد. دوستی داشتم که روز اول ازدواجش موجودی عقلانی و خشک بود. اما با گذشت زمان آنقدر محبت کرد و محبت دید که بعد از مدتی شد آدمی احساسی و دل نازک. دوست دیگری داشتم که برعکس با گذشت زمان با بدبینی و بدرفتاری های خودش کم کم شد فردی بیرحم و غیر اخلاقی. حالا هر دو تغییر کرده اند. هر دو به واسطه ی تکرار آنچه از خود نشان داده اند. این دو، خود و دیگری، دو منبع متصل به یکدیگرند. هر دو به هم وابسته اند و بر یکدیگر اثرگذار. آلودگی یکی دیگری را آلوده میکند و پاکی اش آن یکی را تمیز و زلال. نمی توان در ظاهر طوری بود و در باطن چیز دیگری. پس خوب است که نگاهی به آدم های نزدیک خود بیاندازیم. ببینیم از ما خوبی و محبت می بینند یا نامردی و بد اخلاقی. ببینیم دل های دیگران را می شکنیم یا برایشان حرمتی قائلیم. ما همانیم که از خود بروز می دهیم. حواسمان باشد که نکند آنقدر بر لوح دل دیگران خط بیندازیم که دیگر در این آینه خود را هم نشناسیم. یادمان باشد که آدمی آرام و آرام و کم کم تغییر میکند. می شود همانی که رفتار کرده است. پس کمی مواظب باشیم و به همین سادگی از دل و روحمان مواظبت کنیم! پ.ن: با نگاه فوق وقتی از کسی بی مهری ببینیم، وقتی دلمان بشکند دیگر مثل طرف مقابل رفتار نمی کنیم. قبل از هر چیز سعی میکنیم خودمان را حفظ کنیم. در این جور مواقع شاید بتوان او را از کارها و عواقبش آگاه کرد. اگر نشد فقط می توان برایش افسوس خورد و  دعا کرد که خدا کند روزی بفهمد دارد چه بلایی سر خودش می آورد. دارد چگونه اول دل خودش را ویران میکند. با این نگاه راحتتر می توانیم در برابر بدی های دیگران صبر کنیم و حتی از آنها کینه ای به دل نگیریم. پ.ن2: تازگی ها به این رسیده ام که فقط ناظر به عملکرد خودم باشم. دیگران را واگذارم به وجدانشان و کاری نداشته باشم. همین که تلاش خودم را برای کاری کردم کافی است و خیالم راحت است که بعدا پشیمان نمی شوم. اما آنکس که شنید و نخواست اندکی درنگ کند باید نگران خود و آینده اش باشد. چقدر دلم تنگ شده است برای کسی که می شناختمش... برای آنکه به او دل داده بودم... کاش قدر خودت را می دانستی و اینگونه اول از همه خودت را نابود نمیکردی ... این طور بیرحم نمیشدی... این طور هر چه بود را نمیگسستی... کاش کمی به من اعتماد داشتی.. کاش به معجزه معتقد بودی... کاش می دانستی اراده ی آدمی بر هر چیز مقدم است... کاش کمی آهسته تر می تاختی و این بنای دو ساله را به سرعت باد خراب نمیکردی... کاش می دانستی دل من و تو هنوز به هم گره خورده است که این چنین روزگار زاری داریم... کاش کمی آرام میگرفتی... کاش قدر آغوش هم را می دانستیم... قدر گرمی و محبتی که با هم داشتیم...کاش...کاش...
  • حیران
وقتی یک کشور میزان بهره وری بسیار پایین از منابع داشته باشد، سرانه مصرف بسیاری از اقلام در زندگی مردمش بسیار بالاتر استانداردهای جهانی باشد، راندمان نیروهای کارش بسیار پایین باشد، برنامه ریزی های آن کشور جملگی کوتاه مدت بوده و بیشتر با هدف حفظ وضع موجود باشند و ندرتا گامهای بلند برای حل مشکلات ریشه ای وجود داشته باشد، پستهای مهم اداره آن کشور پر باشد از آدمهای نالایق  و  غیر متخصص،  صنعتش فرسوده باشد و از لحاظ تکنولوژیک عقب افتاده باشد، نخبگانش اغلب از مملکت خودشان گریزان باشند و هیچ تحرکی در جهت رشد و پیشرفت کشور خود نداشته باشند و درمجموع یک مجموعه ناکارآمد وجود داشته باشد که در آن هیچ چیز سرجای خود نیست و چشم انداز چندان مثبتی هم رو به آینده وجود نداشته باشد ولی این مجموعه همچنان سالها به کار خود ادامه دهد می توان نتیجه گرفت که این مجموعه یک جوری دارد دوپینگ می کند. یک عوامل نیروزایی هستند که بطور غیر طبیعی باعث می شوند این ورزشکار تنبل و بی عرضه کماکان به گرفتن نتیجه های حداقلی ادامه دهد و زمین نخورد. در چنین شرایطی وقتی شما بخواهید این کشور را به زانو در بیاورید کافی است که مانع از دوپینگ کردن آن بشوید . مثلا اگر این مجموعه ناکارامد از طریق پول باد آورده نفت سرپا ایستاده است و باد غرور به غبغب انداخته، کافی است کاری کنید که این عامل نیروزا را از دستش دور کنید تا ببنید چگونه آن باد غرور و نخوت خالی می شود و چگونه مجموعه ای ضعیف و ناتوان ناگهان  از پشت آن چهره مغرور و از خود راضی بیرون می آید.
  • حیران

عشق از نگاه شوپنهاور

پنجشنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۱، ۰۷:۲۶ ب.ظ
در بین فلاسفه یکی از اولین کسانی که به موضوع عشق پرداخت شوپنهاور بود. وی با نگاه خاص خود به زندگی و خلقت بشر این پدیده‌ی مهم بشری را هم واکاویده است. شوپنهاور زندگی انسان را تحت تأثیر اراده‌ی معطوف به حیات می‌داند. اراده‌ای که در بین همه موجودات زنده جاری است و فعالیت‌ها و کارهای آنان را هدایت می‌کند. اراده‌ای برای بقای زندگی و تولید نسل. همین اراده است که انسان را به سمت ازدواج سوق می‌دهد و عشق را برایش به ارمغان میآورد. آنچه تحت لوای عشق خود را به انسان نشان می‌دهد، چیزی جز نیرویی برای حفظ نسل آدمی نیست. اما چنین نیرویی ناخودآگاه عمل می‌کند و ما آدمیان فکر می‌کنیم که برای امری متعالی مثل خوشبختی یا به اختیار خود عاشق می‌شویم و زندگی مشترک را تشکیل می‌دهیم.شوپنهاور عشق میان آدمیان را چیزی بیش از تولید مثل نمی‌داند. از همین رو در پاسخ به این سوال که چرا عاشق فردی خاص می‌شویم، باز هم ویژگی‌های خاص یک فرد برای زادو ولد را مسبب برقراری عشق می‌داند. از نظر او برای آنکه نسل انسان متوازن و در نهایت سلامت باشد، باید خصوصیاتی متضاد هم عاشق شوند. یعنی اگر کسی بینی‌اش بلند است ناخوداگاه عاشق آن که بینی کوچکی دارد می‌شود تا در نهایت فرزندی به دنیا آید که بینی‌اش متعادل و متوازن باشد. به همین ترتیب است که بشر در طی نسل‌ها توازن خود را در سلامت و قوای جسمی و روحی حفظ می‌کند.عشق برای تولید نسل، در تضاد خوشبختی آدمی است. اساساً آنکه جذابیت عشقی برای کسی دارد همان کسی نیست که برای زندگی مناسب باشد. این را اراده‌ی قوی معطوف به حیات چنان برای آدم‌ها جلوه می‌دهد که تا سال‌ها پس از ادواج و بعد از تولد فرزندان کسی فکرش را هم نمی‌کند. اما به تدریج افراد می فهمند که عشق فریبی بوده است و زندگی‌اش پر از رنج و ناسازگاری می‌شود. شوپنهاور می‌گوید اصلاً از اول قرار نبوده است خوشبختی به دست آید و فقط باید تلاشی صورت می‌‌گرفته است برای تداوم نسل بعدی. اما آدمیان با توهم خود سختی‌های زندگی را می‌پذیرند و ازدواج را به چیزی رویایی تبدیل می‌کنند.به نظر می‌رسد فلسفه‌بافی‌های شوپنهاور برای عشق درست مثل سایر جنبه‌های دیگر فلسفه‌ی او بدبینانه و تک ساحتی باشد. درست است که ازدواج در نهایت به تولید مثل و ادامه نسل آدمی منجر می‌شود، اما ذهن انسان و خصوصیات اجتماعی او آنقدر اثرگذار و پیچیده است که چنین غریزه‌ی جسمی را به امری بیشتر از جاذبه جنسی میان انسان‌ها تبدیل کند. همه‌ی انسان‌ها در طول زندگی مشترک خود به اینکه فریب خورده اند و متوهم بوده‌اند نمی‌رسند. ازدواج برای بسیاری مایه آرامش و لذت است. از نظر روانشناسی هم انتخاب بر اساس اشتراکات امری رایج‌تر برای انتخاب شریک زندگی است.شاید عشق به همان اندازه که در میان آدمیان گسترده است برای جامعه شناسان، روانشناسان و فلاسفه هم جذاب است. شوپنهاور یکی از کسانی است که سعی کرد برای عشق تئوری بسازد و بتواند زندگی خود و دیگران را توجیه کند. هر چند این توجیه تنها بر اساس نگاه به بنیان‌های طبیعی انسان و بی‌توجه به فراروی او از مرزهای جسم اوست.منیع: تسلی بخشی های فلسفه/انتشارات ققنوس.پ.ن: این را چند وقت پیش در جایی خواندم. برایم جالب بود و خواستم در این پست هم اضافه اش کنم:می دانی..؟آدم های ِ ساده..ساده هم عاشق می شوند..ساده صبوری می کنند..ساده عشق می وَرزَند..ساده می مانند..اما سَخت دِل می کنند..آن وقت که دل ِ می کنند..جان می دَهند..سخت میشکنند..سخت فراموش میکنند..بیچاره آدم های ِ ساده…
  • حیران
متن ترانه: شب به گلستان تنها منتظرت بودم                  باده ناکامی در هجر تو پیمودممنتظرت بودم ، منتظرت بودمآن شب جان‌فرسا من بی‌تو نیاسودم     وه که شدم پیر از غم آن شب و فرسودممنتظرت بودم ، منتظرت بودمبودم همه شب دیده به ره تا به سحرگاه     ناگه چو پری خنده زنان آمدی از راهغمها به سرآمد ، زنگ غم دوران ، از دل بزدودممنتظرت بودم ، منتظرت بودمپیش گلها ، شاد و شیدا ، می‌خرامید آن قامت موزونتفتنة دوران دیدة تو ، از دل و جان ، من شده مفتونتدرآن عشق و جنون ، مفتون تو بودم            اکنون از دل من ، بشنو تو سرودممنتظرت بودم ، منتظرت بودممنتظرت بودم ، منتظرت بودم------------------دانلود "منتظرت بودم"با صدای داریوش رفیعی؛با صدای کیاوش.پ.ن: بعضی وقت ها انتظار کار دست آدم میدهد. وقتی از کسی چیزی انتظار داری و برآورده نمیشود جز سرخوردگی و یأس نتیجه ای نخواهد داشت. خوش به حال ترانه سرای این آهنگ که انتظارش به نامیدی و غصه تبدیل نشده است. خوش به حالش که  "منتظرت بودم" زمزمه اش شده است تا یار را ببیند و برایش بسراید.ادامه مطلب 5.0 چقدر سخت است که با دست خودت هر آنچه ساخته بودی را خراب کنی. چقدر سخت است تا یادبگیری نباید به کسی که روزی دوستش داشتی امیدی داشته باشی. سختی قضیه این است که باید با تبر و چکش بیفتی به جان دلت و در برابر دیدگان زارت تمام بنایی که خشت به خشت و آجر به آجر روی هم سوار کرده بودی را در هم بشکنی. دائم به خودت یادآوری کنی که او دیگر نیست و نمی خواهد باشد. باید سعی کنی او را از دلت بیرون کنی. یعنی او این طور خواسته است. باید سعی کنی کاری کنی که او را ببخشی و در عین حال بتوانی فراموشش کنی. ببخشی که تو را در اوج نیاز و احساست تنها گذاشت و رفت. فراموش کنی که چگونه در برابرت بی رحم بود و بیروح! سخت است دل بریدن. کار واقعا سختی است. چرا که آدمی را بیرحم میکند و سنگدل. سختی قضیه اینجاست که باید کاری کنی که دلت زنده بماند. باید طوری توجیه کنی دل شکستن هایت را که برایت دلی باقی بماند. که بتوانی عشقت را و غرورت را حفظ کنی. سخت است که بگردی دنبال دلیل برای نبودن با کسی که می خواستی جسم و روحت را با او شریک شوی. کسی که روزی میگشتی دنبال دلیل برای بودن با او. همه اینها خیلی سخت است. خیلی... 2. امروز باز هم با چند پیامک دلم را ویران کرد. شاید دارد خودش را نشان می دهد که ببین من چگونه هستم. خوب ببین تو برای من که هستی؟ قشنگ نگاه کن من چگونه تو را زا دلم بیرون کرده ام؟ امروز باز هم دلم شکست و جز این آهنگ از آلبومی از شجریان چیزی ورد زبانم نبود. برایش آروزی خیر میکنم. امیدوارم خداوند دلش را آرام کند و حداقل برای خودش بشود فاطمه قبل. من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی                   یا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنیدل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست            تا ندانند حریفان که تو منظور منیدیگران چون بروند از نظر از دل بروند                           تو چنان در دل من رفته که جان در بدنیتو همایی و من خسته بیچاره گدای                           پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنیبنده وارت به سلام آیم و خدمت بکنم                         ور جوابم ندهی می‌رسدت کبر و منیمرد راضیست که در پای تو افتد چون گوی                     تا بدان ساعد سیمینش به چوگان بزنیمست بی خویشتن از خمر ظلومست و جهول               مستی از عشق نکو باشد و بی خویشتنیتو بدین نعت و صفت گر بخرامی در باغ                        باغبان بیند و گوید که تو سرو چمنیمن بر از شاخ امیدت نتوانم خوردن                             غالب الظن و یقینم که تو بیخم بکنیخوان درویش به شیرینی و چربی بخورند                   سعدیا چرب زبانی کن و شیرین سخنی
  • حیران

دل شکسته

يكشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۱، ۱۰:۴۵ ق.ظ
سوره حجر/آیات انتهایی: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم؛ وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُ‌کَ بِمَا یَقُولُونَ؛ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَ‌بِّکَ وَکُن مِّنَ السَّاجِدِینَ؛ وَاعْبُدْ رَ‌بَّکَ حَتَّىٰ یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ. ------------ ترجمه:(فولادوند) و قطعاً مى‌دانیم که سینه تو از آنچه مى‌گویند تنگ مى‌شود؛  پس با ستایش پروردگارت تسبیح گوى و از سجده‌کنندگان باش؛  و پروردگارت را پرستش کن تا اینکه مرگ تو فرا رسد. پ.ن1: هر وقت به آدم هایی رسیدی که با حرف ها و کارهایشان دلت را شکستند، رو به پروردگارت بیاور. او را ستایش کن و شکرگذارش باش. شکر برای آنکه جای آنان نیستی. دلت را صاف کن و کینه به دل نگیر. برایشان دعای خیرکن. دلت را به خدایت بسپار. او همه چیز را می بیند. به تسبیح و سجاده ات پناه ببر و از او آرامش بطلب. پ.ن2: امروز قرآن را باز کردم و این آیات آمد. گویی برای آنکه خدایی دارد دل شکستگی هایش هم باید او را به خدایش امیدوارتر کند و دلش را به او و حضورش محکم تر.
  • حیران
چگونه می‌توانیم دنیا را به جای بهتری برای زیستن تبدیل کنیم؟برای پاسخ به سوال مهم و بزرگی مثل این، شاید باید حرف‌های مهم و بزرگی زد. حرف‌هایی از جنس بیانیه‌ها و سخنرانی‌های آنان که در فکر تغییر دنیا و تبدیل آن به بهشتی موعود هستند. برای ما اما به عنوان انسان‌هایی عادی و مردمانی معمولی چه نقشی در بهتر کردن دنیا وجود دارد؟ چه می‌توانیم کنیم تا محیط زندگی‌ و جامعه‌مان را به جای دلپذیرتر و بهتری تبدیل کنیم؟پاسخِ سوالی به آن بزرگی، برای ما اما می‌تواند بسیار ساده و عملی باشد. کافی است هر روز صبح که به سرکار می‌رویم یا می‌خواهیم از مغازه‌ی سر کوچه‌ خریدی کنیم لبخند بزنیم و در حق کسی مهربانی‌ای هر چند کوچک کنیم: بار پیرمرد یا پیرزنی را تا جایی برایش ببریم، به نابینایی برای عبور از خیابان کمک کنیم، به کودکی آب‌نباتی شیرین هدیه دهیم، با صاحب مغازه خوش و بشی کنیم و جویای احوالش شویم یا با یک تلفن سراغ دوستی را بگیریم.به همین سادگی و با همین کارهای کوچک ما می‌شویم آغازگر موجی از یک انرژی مثبت در جامعه. موجی که با یک مهربانی ساده شروع می‌شود و می‌تواند نفوذی فراتر از تصور ما داشته باشد. چرا که ما آدم‌ها با هر محبتی که در اطراف خود ببینیم، به کار خیر مشتاق‌تر می‌شویم و برای مهربان بودن آماده‌تر. به این ترتیب، زنجیره‌ای از خوبی و نیکی در میان انسان‌ها شکل می‌گیرد و به سرعت در جامعه گسترش می‌یابد. زنجیره‌ای که نتیجه‌اش برای ما و سایر انسان‌ها روزی دلچسب‌تر و زیباتر برای زندگی است.تمام این‌ها ایده‌ای است که به زیبایی در یک کلیپ 4:35 دقیقه‌ای به اسم "Give a little love" می‌توان دید. کلیپی که به خوبی اثر مهربانی‌های کوچک را در گسترش نیکی در جامعه به تصویر کشیده است. کلیپ همراه ترانه‌ای است که حرف اصلی‌اش در این جمله خلاصه شده است: " .If you give a little love, you can get a little love of your own " به این معنی که اگر کمی مهربانی کنی، می‌توانی همان مهربانی را دریافت کنی. بیان دیگری از این ضرب المثل فارسی که " هر چه کنی به خود کنی؛ گر همه نیک و بد کنی". این کلیپ را بینید و از دیدنش لذت ببرید.---------------------دانلود کلیپ " Give a little love"حجم: 14.7 مگابایت، فرمت: 3gp.پ.ن1: این کلیپ را اولین بار در فیس بوک دیدم و حیفم آمد عده محدودی آن را دیده باشند. پس آن را در یک سرور داخلی آپلود کردم و شاید برای اولین بار باشد که در وبلاگستان فارسی منتشر می‌شود. حجم و کیفیت کلیپ برای دانلود آسان‌تر، کاهش داده شده است.پ.ن2: متن ترانه در زیر آمده است:Give A Little LoveNoah And The Whale Well I know my death will not come'Til I breathe all the air out my lungs'Til my final tune is sungThat all is fleetingYeah, but all is goodAnd my love is my whole beingAnd I've shared what I couldBut if you give a little love, you can get a little love of your own Don't break his heartYeah if you give a little love, you can get a little love of your own Don't break his heartWell my heart is bigger than the earth And though life is what gave it love firstLife is not all that it's worth 'Cause life is fleeting Yeah, but I love you And my love surrounds you like an etherIn everything that you doBut if you give a little love, you can get a little love of your ownDon't break his heartYeah if you give a little love, you can get a little love of your own Don't break his heartYeah if you give a little love, you can get a little love of your own Don't break his heartYeah if you give a little love, you can get a little love of your own Don't break his heartWell if you are (what you love)And you do (what you love)I will always be the sun and moon to youAnd if you share (with your heart)Yeah, you give (with your heart)What you share with the world is what it keeps of you
  • حیران