در حیرت

عشق از نگاه شوپنهاور

پنجشنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۱، ۰۷:۲۶ ب.ظ
در بین فلاسفه یکی از اولین کسانی که به موضوع عشق پرداخت شوپنهاور بود. وی با نگاه خاص خود به زندگی و خلقت بشر این پدیده‌ی مهم بشری را هم واکاویده است. شوپنهاور زندگی انسان را تحت تأثیر اراده‌ی معطوف به حیات می‌داند. اراده‌ای که در بین همه موجودات زنده جاری است و فعالیت‌ها و کارهای آنان را هدایت می‌کند. اراده‌ای برای بقای زندگی و تولید نسل. همین اراده است که انسان را به سمت ازدواج سوق می‌دهد و عشق را برایش به ارمغان میآورد. آنچه تحت لوای عشق خود را به انسان نشان می‌دهد، چیزی جز نیرویی برای حفظ نسل آدمی نیست. اما چنین نیرویی ناخودآگاه عمل می‌کند و ما آدمیان فکر می‌کنیم که برای امری متعالی مثل خوشبختی یا به اختیار خود عاشق می‌شویم و زندگی مشترک را تشکیل می‌دهیم.شوپنهاور عشق میان آدمیان را چیزی بیش از تولید مثل نمی‌داند. از همین رو در پاسخ به این سوال که چرا عاشق فردی خاص می‌شویم، باز هم ویژگی‌های خاص یک فرد برای زادو ولد را مسبب برقراری عشق می‌داند. از نظر او برای آنکه نسل انسان متوازن و در نهایت سلامت باشد، باید خصوصیاتی متضاد هم عاشق شوند. یعنی اگر کسی بینی‌اش بلند است ناخوداگاه عاشق آن که بینی کوچکی دارد می‌شود تا در نهایت فرزندی به دنیا آید که بینی‌اش متعادل و متوازن باشد. به همین ترتیب است که بشر در طی نسل‌ها توازن خود را در سلامت و قوای جسمی و روحی حفظ می‌کند.عشق برای تولید نسل، در تضاد خوشبختی آدمی است. اساساً آنکه جذابیت عشقی برای کسی دارد همان کسی نیست که برای زندگی مناسب باشد. این را اراده‌ی قوی معطوف به حیات چنان برای آدم‌ها جلوه می‌دهد که تا سال‌ها پس از ادواج و بعد از تولد فرزندان کسی فکرش را هم نمی‌کند. اما به تدریج افراد می فهمند که عشق فریبی بوده است و زندگی‌اش پر از رنج و ناسازگاری می‌شود. شوپنهاور می‌گوید اصلاً از اول قرار نبوده است خوشبختی به دست آید و فقط باید تلاشی صورت می‌‌گرفته است برای تداوم نسل بعدی. اما آدمیان با توهم خود سختی‌های زندگی را می‌پذیرند و ازدواج را به چیزی رویایی تبدیل می‌کنند.به نظر می‌رسد فلسفه‌بافی‌های شوپنهاور برای عشق درست مثل سایر جنبه‌های دیگر فلسفه‌ی او بدبینانه و تک ساحتی باشد. درست است که ازدواج در نهایت به تولید مثل و ادامه نسل آدمی منجر می‌شود، اما ذهن انسان و خصوصیات اجتماعی او آنقدر اثرگذار و پیچیده است که چنین غریزه‌ی جسمی را به امری بیشتر از جاذبه جنسی میان انسان‌ها تبدیل کند. همه‌ی انسان‌ها در طول زندگی مشترک خود به اینکه فریب خورده اند و متوهم بوده‌اند نمی‌رسند. ازدواج برای بسیاری مایه آرامش و لذت است. از نظر روانشناسی هم انتخاب بر اساس اشتراکات امری رایج‌تر برای انتخاب شریک زندگی است.شاید عشق به همان اندازه که در میان آدمیان گسترده است برای جامعه شناسان، روانشناسان و فلاسفه هم جذاب است. شوپنهاور یکی از کسانی است که سعی کرد برای عشق تئوری بسازد و بتواند زندگی خود و دیگران را توجیه کند. هر چند این توجیه تنها بر اساس نگاه به بنیان‌های طبیعی انسان و بی‌توجه به فراروی او از مرزهای جسم اوست.منیع: تسلی بخشی های فلسفه/انتشارات ققنوس.پ.ن: این را چند وقت پیش در جایی خواندم. برایم جالب بود و خواستم در این پست هم اضافه اش کنم:می دانی..؟آدم های ِ ساده..ساده هم عاشق می شوند..ساده صبوری می کنند..ساده عشق می وَرزَند..ساده می مانند..اما سَخت دِل می کنند..آن وقت که دل ِ می کنند..جان می دَهند..سخت میشکنند..سخت فراموش میکنند..بیچاره آدم های ِ ساده…
  • حیران

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی