در حیرت

خصوصی 0

دوشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۲، ۰۳:۴۶ ق.ظ
این مطب خصوصی و رمز دار است. 21 فروردین 92 دیشب بعد از چند پیامکی که به فاطمه زدم و سراغش را گرفتم، فاطمه پاسخ داد. با خشم و بدون هیچ مهربانی و حسی در پاسخش. در همان چند پیامکی که بین مان رد و بدل شد می توان اوضاع را دید. من هنوز دلم برایش تنگ می شود و گاهی از بی خبری دیوانه میشوم. او اما برایش مهم نیست حال و روز من. شاید این یعنی من هنوز دوستش دارم و مهری از او در دلم هست. اما در او عشقی نیست. او هنوز من یا تو می گوید. من اما می گویم خودم و خودت. می گویم ما. شاید به این معنی که هنوز در وجود من تعهدی نسبت به او هست و او دیگر جز خودش کسی را نمی بیند و من این وسط مقصرم فقط. من سراغ او را میگیرم تا حالش را بدانم و او من را مزاحم می خواند. این یعنی رابطه مان کاملا یک طرفه شده است و یکی هنوز در دل دیگری جای دارد و دیگری اما برایش این چیزها مهم نیست. به نظرم من مدت ها و دفعات زیادی مزاحم فاطمه خواهم شد. هر وقت فاطمه به کوه برود من مزاحمش می شوم تا یادش بیاید که محمد چه جاهایی را دوست داشت با فاطمه برود. مزاحمش می شوم تا یادش بیاید آن وقت هایی را که در کوه در کنار هم آرام می گرفتیم و از طبیعت و بودن از کنار هم لذت می بردیم. هر وقت کسی به فاطمه تندی کند مزاحمش می شوم تا یادش بیاید بارها با من تندی کرد و به من توهین. به کسی که تنها جرمش این بود که به او دل داده بود. هر وقت دل فاطمه برای کسی تنگ شود و سراغی بگیرد مزاحمش می شوم تا یادش بیفتد که محمد روزی سراغش را میگرفت و او را مزاحم می خواندند و با بی رحمی جوابش را می دادند. هر وقت فاطمه با قطار یا اتوبوس به سفر رود من مزاحمش می شوم تا شب ها و ساعت هایی را که در سفر بودیم به خاطر آورد. بداند که محمد چقدر می خواست سفر برود با فاطمه و هیچ کس این خواستن او را ندید. هر وقت فاطمه در آغوش کسی آرام گیرد مزاحمش می شوم. تا بداند که روزی برای محمد آغوشش مایه آرامش بود و نهایتا آنچه نصیبش شد تنهایی بود. تا یادش بیاید که روزی محمد می خواست این آغوش را برای خودش تا آخر عمر نگه دارد و کسی او را ندید و تنهایش گذاشتند. هر وقت فاطمه خواست به کس دیگری که دوستش دارد بوسه ای دهد مزاحمش می شوم تا بداند که بوسه هایش برایم گرم و شیرین بود. تا بداند که چگونه محمد در برابر هر بوسه دلش آب میشد و نرم. هر روز تولدش مزاحمش میشوم. چرا که روزی برایش هر آنچه توانستم کردم تا نکند فاطمه تولد نگرفته روزش را سر کند و خنده و شادی تولدش را نبیند. مزاحمش می شوم تا یادش بیاید محمد جز برای کسی که دوستش می داشت نمی توانست این چنین کند و چیزهای کوچک با ارزشی بود که ندیدند. من روزها و دفعات و لحظه های بسیاری مزاحم فاطمه خواهم شد. چرا که من به او دل دادم که همین که دلم نزد او بود، آنقدر حق برایم ایجاد می کند که مزاحمش شوم. او راست می گوید من مزاحم سمجی هستم. شاید به اندازه یک عمر برای او. برای لحظات خاصی از زندگی او. شب ها که می شود ناجور دلم میگیرد. چقدر سخت است دل دادن به کسی و دل شکسته شدن. کاش در حصار تنهایی خودم باقی می ماندم و به فاطمه اعتماد نیکردم. این طور لااقل تنهایی را دو چندان حس نیمکردم. تنها گذاشته نیمشدم. دلم نمی سوخت از احساس و انرژی که صرف کردم و نادیده گرفته شد. ------------------------ 20 فروردین 92 شب که میشود غم عالم می ریزد توی سرم. دلم می گیرد. یاد خاطراتم با فاطمه می افتم. یاد اینکه چه چیزهایی در سر داشتیم و به کجا رسیدیم. به اشتراکات و احساس و عشقی که برورش دادم و نتیجه اش شده است تنهایی و دل شکستگی ام. به اینکه چگونه به او دل دادم. یاد این می افتم که قدرم دانسته نشد و خیلی کارهایم دیده نشد. به این فکر می افتم که کجای کارمان می لنگید. به اینکه چقدر تلاش کردم و دویدم و هر بار کارمان بدتر و خراب تر شد. همه اش فکر میکنم الان هم فاطمه دلش گرفته است یا برایم تنگ شده است. حتما پیامکی می دهد که سراغی بگیرد. گوشی را دائما نگاه میکنم. خبری نیست. به سادگی خودم می خندم. به اینکه هنوز فکر میکنم دوست داشتن و عشقی در دل او هست. اما مگر می شود در عرض چند روز بتوانی به دلتنگی و نبودن آنکه دوستش داری عادت کنی و نخواهی او را ببینی. همه اینها یک هو توی سرم سرازیر می شود و باز دلم میگیرد. تنهایی ام را تا اعماق وجودم حس میکنم. خودم را به نوشتن یا وب گردی مشغول میکنم تا مگر خیلی چیزها از بادم برود. تا اینکه من هم بخواهم مثل او فراموش کنم. اما خدایا کاش دلم را کمتر به او می سپردم تا این طور داغان نشوم و اندکی از آن برای خودم باقی می ماند. کاش...
  • حیران

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی