دنیای پر از تنهایی مردها
چهارشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۲، ۰۱:۳۳ ب.ظ
مردها دنیای عجیبی
دارند. دنیایی که توقعات دیگران و جامعه آن را شکل داده است و در عین حال
چنان مردها را احاطه کرده است که خود نیز آن را پذیرا شده اند و به آن خو
گرفته اند. این چنین مردها در دنیایی گرفتار آمده اند که شاید خودشان هم
ندانند که چقدر آنها را متفاوت از آنچه هستند نشان می دهد، چقدر بر دوش
آنان سنگینی می کند و چقدر در طی سال ها آنان را می فرساید و تحلیل می برد.
وقتی
مردی دلش می گیرد شاید آخرین کاری که از دستش برمی آید گریه کردن است. به
او از کودکی یاد داده اند که مرد است و حق ندارد گریه کند. به او آموخته
اند که باید درست مثل یک ساختمان سیمانی محکم و سخت باشد و نگذارد احساسش
به بیرون تراوش کند. او مرد است و نباید کسی اشک هایش را ببیند. پس وقت دل
تنگی و زمان غصه، غم هایش را فرو می خورَد و دم برنمی آورَد که نکند خلاف
مرد بودنش رفتار کند و دیگران را به تعجب وا دارد. آنها در دنیای خود
محبوسند و کسی به آنها یاد نداده ست گاهی فریاد زنند و گاهی های های
بگریند.
مردها
دنیای پر دردسری دارند. آنان نان آور خانهها هستند و باید از همان ابتدای
جوانی به فکر باشند تا کار کنند و اندوختهای برای آینده فراهم کنند. آنان
با پس انداز و قسط و قرض عجین هستند . این چنین است که وقتی مردی حقوقش را
میگیرد قبل از هر چیز به یاد خانهای می افتد که باید پناه خانوادهاش
باشد، به یاد وسیلهای که باید برای فرزندش بخرد و به یاد هدیهای که برای
همسرش بخرد. شاید آخرین چیزی که به فکرش برسد خواستهای است که خودش دارد و
همیشه وقت برای آنچه می خواهد هست تا آن را هم فراموش کند و دلخوش باشد به
لبخند فرزندش و به قدردانی همسرش. مردها این چنین، عمری می دوند و کار
میکنند تا آنچه را که بر عهدهشان است به بهترین وجهی به انجام رسانند.
مردها
موجودات تنهایی هستند: وقت سختی باید برای دیگران تکیهگاه باشند و خم به
ابرو نیاورند. نوبت به خودشان که میرسد اما کسی نیست که دردهایشان را
بشنود و سنگ صبورشان شود. آنان مرد هستند و نباید اجازه دهند بار روی
دلشان، دغدغه ذهنشان و سختیهای روی دوششان را دیگران بفهمند. مردها تنها
هستند و تا آخر عمر شاید کسی سعی نکند به دنیای آنان وارد شود و در درون
آنها نفوذ کند. آنان خود باید به تنهایی بار زندگی را بر دوش بکشند و
مسئولیتی را که بر عهده دارند بپذیرند.
دنیای
مردها اینگونه است. مملو از تنهایی، از مسئولیت و از سختی. تنها توقعاشان
شاید همان احترام فرزند، قدردانی همسر و مهربانی مادر باشد. مردها
دلهایشان مثل جسمهایشان نیست. تنها سعی میکنند سخت باشند و نشکنند. چرا
که نگران کسانی هستند که رویشان حساب کردهاند. دلهایشان اما گاهی
میشکند، گاهی میگیرد و گاهی تنگ میشود. به آنان گفتهاند دلشان را جدی
نگیرند و کسی هم، حتی خودشان، هوای دلشان را ندارند. برای همین است که
مردها زود پیر می شوند و زود موهایشان سفید می شود.
مردها،
انسانهایی هستند که توقعات دیگران زندگیهایشان را ساخته است. برای انان
خیلی وقتها خودی باقی نمیماند که به آن برسند و نوازشش کنند. برای همین
اکثر اوقات ملول و خستهاند. جسمهایشان کوفته و روحهایشان آزرده است.
مردها فقط گاهی به دوستی، به همسری، به فرزندی یا شاید مادری نیاز دارند که
آنان را بفهمد و به رویشان لبخند پر مهری بزند. همین برایشان کافی است تا
پس از اندکی درنگ باز هم به دنیای عجیب، پر دردسر و تنهای خودشان بر گردند و
دوباره همان مردی باشند که دیگران، خانواده و جامعه، از آنان توقع دارد.مطالب مرتبط:خسته ام از این کویردرباره ناسپاسی و قدر ناشناسیحسرت های زندگیپرسش های زندگی
- ۹۲/۱۰/۲۵