در حیرت

سفر اخیر رئیس جمهور و هیئت همراه به نیویورک، دستاوردهایی را به همراه داشت که به همین سبب از سفرهای قبلی روسای جمهور ایران به ایالات متحده، متفاوت بود. دیدار غیر رسمی آقای ظریف با جان کری، وزیر امور خارجه آمریکا، و مذاکره تلفنی دقیقه 90 آقای اوباما و روحانی از جمله رخدادهای متفاوت این سفر بودند. این اتفاقات ناشی از رویکرد متفاوت ایران در سیاست خارجی است و به همان میزان  واکنش های متفاوتی از جانب گروه های سیاسی درباره آنها ابراز شده است. این رویکرد متفاوت و واکنش های نسبت به آن قابل تامل هستند. ایران در عرصه بین الملل سال هاست که خط قرمزی به نام مذاکره با آمریکا داشته است. این خط قرمز تابویی بود که آقایان هاشمی، خاتمی و احمدی نژاد از پس شکستن اش بر نیامدند. اما به یک باره رودروریی با مسئولان آمریکایی از کاری غیر مجاز و زشت به تاکتیکی درآمد که هوشمندی و انعطاف پذیری ایران را نشان می دهد. سوال این است که به راستی بر چه مبنای عقلی یا حتی دینی مذاکره و رابطه با ایالات متحده می توانست خط قرمز ایران باشد؟ آیا جز این است که پیامبر با یهودیان مذاکره می کردند و بارها با آنان پیمان بستند؟ جز این است که مشرکان رودردو با پیامبر و اصحابش مذاکره می کردند؟ آیا حالا نباید اذعان کنیم که خط قرمز رابطه با آمریکا پیش از مبنای دینی، فرصتی برای تبلیغ و آوازه گری عده ای بوده است؟ و بیش از آنکه برای ما منافع داشته باشد، مایه خسارت و زیان اقتصادی و سیاسی ما شده است؟ بر مبنای عقل هم می توان با کسی دشمن بود و مواضعش را نپذیرفت، اما با او رودررو شد. مذاکره هیچ وقت به معنای عدول از ارزش ها یا تسلیم نیست. مذاکره فقط به معنای تبادل دیدگاه هاست و می تواند به توافقی ختم شود یا نه. کدام معیار عقلی می پذیرد که دهان ها را بست و گوش ها را گرفت و دم از عقلانیت زد؟ چرا آرمان ها و ارزش های انقلاب اسلامی را باید این مقدار تقلیل داده باشند که معادل ارزشی بودن به ترشرویی و قهر با دنیا تعبیر شود؟ در این میان کسانی که خود را انقلابی می نامند از این دیدارها و گفتگوها به شدت عصبانی هستند. عده ای از اینها حق دارند. سال هاست که نظام در تبلیغات رسمی و غیر رسمی خود مبارزه اش با آمریکا را نشانه قوت خود می شمارد. برای بسیاری از آنان مسجل شده است که باید جنگید تا آمریکا را سرنگون کرد و بعد هم اسرائیل را، تا در آخر به آرمان هایشان برسند و اسلام در دنیا پیروز شود. نگاهی که در دنیای پیچیده امروز ساده انگاری است و نتیجه اش انزوای ایران و قهرش با دنیا بوده است. عده ای هم برای رفع و رجوع این تغییر مواضع، آمریکا را مشتاق گفت و گو اعلام میکنند. اینان گفتگوی وزاری امور خارجه را به درخواست جان کری تطهیر می کنند و تماس اوباما را با تلفن ایشان بلامانع می دانند. نگاهی که به روابط دیپلماتیک مثل روابط بچه ها نگاه می کنند. گویی آنها هستند که پا پیش گذاشته اند و دارند منت می کشند. ایران اما آنقدر قدرتمند است که تعیین می کند گفتگو کند یا نه! یا جواب سلام مقامات آمریکایی را بدهد یا نه! به نظرم هر دو این مواضع از یک جای کار می لنگند. اینان دنیا را بسیار ساده می بینند و بر مبنای همین ساده انگاری انقلابی گری و تندروی را معادل ارزش ها و اصول خود می شمرند. شاید اگر بسیاری از اینان آنقدر تاریخ می دانستند و مطالعه داشتند که دنیا را بشناسند، هر گز این چنین موضع نمی گرفتند. اگر بسیاری شان که آگاهانه بر طبل انقلابی گری می کوبند دست شان به جایی بند نبود و پروژه های میلیاردی و ملی نداشتند، هرگز بیرون گود نمی نشستند و به اقدامات اخیر دولت خرده نمی گرفتند. حالا آیا وقت آن نیست که بساط این ساده انگاران یا تندوران احساساتی و برکنار از تعقل از سیاست خارجی ایران برچیده شود؟ شاید زمان آن رسیده است که با عقلانیت و در عمل ارزش هایمان را اثبات کنیم و نه با شعار و فریادهای بلند و خشمگین... پ.ن: به این لینک نگاه کنید. مقاله ای از یک روزنامه اسرائیلی است. حرف هایش شبیه حرف های رسانه ملی و برخی سایت های داخلی درباره مواضع اخیر سیاست خارجه آمریکا است. به نظرتان این شباهت عجیب نیست؟ مطالب مرتبط: در جستجوی نرمش قهرمانانه معضلات و چالش های تفکر سنتی سئوال اساسی برای تعیین سرنوشت مذاکرات هسته ای!
  • حیران

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی