در حیرت

یلدا چه فرخنده شبی!

پنجشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۱، ۱۲:۴۲ ب.ظ
چند قدم مانده به یلدا... به شبی خاطره انگیز و بلند... به سپیدی ... به زمستان... به کوتاهی تدریجی زمان... به اناری که دلش قصه یک رنگی است... پ.ن1: درباره یلدا بسیار گفته اند و نوشته اند. اینکه ریشه اش چه هست و از کجا آمده است و فلسفه اش چیست. به نظرم اما اصل و اساس وجود و تداوم یلدا به دور هم بودن و گرمی محبتی است که از بودن در کنار عزیزمانم حس میکنیم. پس قدرش را به این واسطه بدانیم و ارجش نهیم. پ.ن2: دعا کنیم که هر یلدایی که میگذرد سیاهی های وجودمان کمتر شود و دلمان مثل انار یکرنگتر. پ.ن3: ...!!! (خود سانسوری!) برای من امسال بلندترین شب سال با بلندترین روز زندگی ام یکی شده است. تمام امروز را نوشته ام در اتاق و اشک ریخته ام. هیچ وقت او را نمی بخشم که این چنین تنهایم گذاشت. من یلدا را با سوگ شروع کرده ام و شاید تمام زمستان را باید در سوگ بگذرانم. سوگی که به این آسانی فراموش نخواهد شد و به سادگی غبارش از روی روح و دلم شسته نمی شود. من خود با این راه موافقت کردم. چرا که هنوز آنقدر او را دست دارم که نتوانم اذیت شدن هایش را ببینم. چرا که برای سوال هایش جوابی اطمینان بخش نداشتم. چرا که خود را به او ترجیح دادم. پس همچنان در عجز و سوگ خود باقی می مانم. هر چند روزهایم به بلندی یلدا و به سیاهی شب ها شده باشد.
  • حیران

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی