در حیرت

کویر زندگی

سه شنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۵:۲۴ ب.ظ
نمی‌دانم تا به حال شبی را در یک کویر گذرانده اید یا نه؟ شبی که هوا ابری باشد و ماه و ستاره‌ای در آسمان ندرخشد. معنی ظلمات و سیاهی را آنجاست که می‌شود فهمید. از هر طرف جز سیاهی و تاریکی چیزی به چشم نمی‌آید. آن موقع است که وحشت دل آدمی را می‌گیرد. گویی سیاهی قیری است که دارد تمام بدن را در خود می‌بلعد. چنین کسی مثل اینکه در مرداب افتاده است دست و پا می‌زند که این حجم سیاهی او را در خود غرق نکند. سر و صدا راه می‌اندازد تا تنهایی‌اش را فراموش کند. بی هدف به این طرف و آن طرف راه می‌افتد که یادش بماند هنوز زنده است. با تمام این تلاش‌ها، اما سیاهی کار خودش را می‌کند. آنقدر در او نفوذ می‌کند تا درونش هم سیاه شود. تا با آن حجم سیال یکی شود. و چه سخت است نفوذ سیاهی تا اعماق قلب و دلت.گاهی هم آدمی در کویر زندگی گیر می‌افتاد. و وای به حال کسی که در این مواقع ماه و ستارگان زندگی‌اش پنهان شوند و از آسمانش رخت بربندند. در این صورت تنهایی چنان بر او هجوم می‌آورد و گلویش را می‌فشارد که صدایش در نمی‌آید. نفسش به شماره می‌افتد و تنگی نفس می‌گیرد.برای چنین کسی تنها یک راه هست. اینکه آنقدر مقاومت کند که صبح فرارسد و سیاهی دست از سرش بردارد. یا شاید ستاره‌ای دلش به حالش بسوزد و ابرها را بشکافد تا نوری به او برسد. آن موقع است که آدمی افسوس یک شمع را می‌خورد. یک شعله یا چراغ که روشنایی بخشش باشد و امیدش را حفظ کند.
  • حیران

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی