در حیرت

ای کاش آنها جامعه شناسی می‌خواندند

سه شنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۱، ۰۸:۳۵ ب.ظ
این متن برگرفته از یک پست حذف شده از یک وبلاگ خیلی خوبه که بنده با اندکی تغییر(که بنا به مصلحتی انجام شد) در اینجا نقل کردم: آنها تحلیل ساده‌ایی از شرایط دارند و همه چیز برایشان در دو جبهه حق و باطل است، علاقه‌ایی به درک پیچیدگی‌ها ندارند، از نظر آنها استکبار جهانی یک هیات از آدم‌های پلید یهودی و فراماسون هستند که هر سال یک جای مخفی جلسه می‌گذارند و برای سال بعد جهان را مدیریت می‌کنند و هر چه شما بگویید که عرصه بین‌المللی صحنه رقابت بین دولت- ملت‌ها براساس قواعد دیپلماتیک و منفعت طلبی است و هیچ قدرتی نمی‌تواند همه حرکت‌های این بازی از جمله قحطی در فلان کشور یا جنگ داخلی بهمان کشور را درست و سر موقع پیش بینی کند و جهان را به میل خود مدیریت کند، به خرجشان نمی‌رود.  آنها عاشق مدینه فاضله‌اند و حاضر نیستند بشنوند که مدرنیته یک روند کلی جهانی است که نمی‌شود متوقفش کرد، با سیاستگذاری سنجیده می‌شود آن را کند یا تسریع یا بعضی جنبه‌هایش را تعدیل کرد اما از اساس فرقی نمی‌کند و مثلا بدحجابی زنان بخشی از فرآیند گسترده‌تر سکولاریسم و غربی شدن است و گیرم که دولت خاتمی این روند را کند نکرد اما مسئولش هم نیست و نمی‌شود با بخشنامه‌های یک شبه درمانش کرد. همان‌طور که این چند سال برنامه گشت ارشاد کاری نکرد. اگر آنها جامعه شناسی سیاسی خوانده بودند می‌دیدند که چطور دارند طبق الگوی کلاسیک بعد از انقلاب حرکت می‌کنند (نگاه کنید به کالبد شکافی چهار انقلاب کرین برینتون)، که انقلابی بودن مدام ممکن نیست چون خلاف ذات جامعه است که محتاج ثبات است، که حکومت‌های ایدئولوژیک، ناخواسته توتالیتر و استبدادی‌اند. ای کاش آنها جامعه شناسی می‌خواندند. پ.ن1: متن کامل این پست را می توانید از اینجا بخوانید.
  • حیران

دوران تحول

يكشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۱، ۰۹:۳۵ ق.ظ
دوران تحول منطقه گذار Transition Zone در این دوران دائما پدیده های جدید وارد زندگی می شوند. انسانها باید دائما بیاموزند که با پدیده های جدید چگونه سر کنند. دوره ای که جامعه دارد تغییر می کند و از حالتی به حالتی متفاوت در می آید. وقتی زندگی انسانها و شیوه تفکرشان، به دنبال یکدیگر دائما تغییر کردند، ناگزیر روابط میان انسانها نیز باید تغییر کند. در این میان جامعه باید بتواند متناسب با نیاز جامعه و شرایط زندگی، روابط میان افراد خود را تنظیم کند.  یا به عبارت دیگر جامعه باید قدرت تولید "هنجارهای" جدید و کارامد برای زمان حال را داشته باشد. در غیر این صورت جامعه پر می شود از آدمهایی که تکلیف خودشان را نمی دانند. آدمهایی که جامعه یادشان نداده چگونه خواسته شان را دنبال کنند و ابزارشان را در اختیارشان قرار نداده است. مثلا: جوانی که در محیطی سنتی بزرگ شده است و خود در دوران گذار فهمیده است که برای انتخاب همسر، باید ابتدا وی را بشناسد  و آنگاه با وی ازدواج کند، می داند که چه می خواهد و چه باید بکند، اما جامعه ابزارها و کانالها  و رسومات  و هنجارهای مطلوبی برای وی تعبیه نکرده است.   یا فردی که رسوم پوسیده، بی مصرف و بعضا بسیار ضایع را در فرایند ترحیم اموات(مراسمات و رسومات سوگواری) می بیند، اما فردا روزی که پدرش مرد، مجبور است دقیقا به همان دستورالعمل کذایی که همه اجرا می کنند را اجرا کند.   یا آنهایی که رسوم  و هنجارهای اجتماعی به ظاهر دینی را همان دین فرض می کنند و علی رقم اینکه نمی توانند از دین صرفنظر کنند، دلشان با دین آن چنانی همراه نمی شود.   یا زنی که توانایی، شعور و درکش بیش از بسیاری از مردان است، اما ناگزیر باید همیشه تحت لوای ضعف و حقارت آقا بالاسرها زندگی بگذارند. یا....
  • حیران
بعضی فیلم‌ها درست مثل آیینه‌اند. می‌توانی خود را تمام قد در آن‌ها ببینی. با همان جزئیات واقعی که هر روز صبح در زندگی روزمره‌ات با آن‌ها رو در رو می‌شوی. "زندگی خصوصی آقا و خانم میم" یکی از همین فیلم‌هاست. فیلمی که روایتگر زندگی یک خانواده در درونی‌ترنی لایه‌های آن است. فیلمی روان و هموار که با بازی‌های خوب مثلث فرخ نژاد، کرامتی و حاتمی کیا تماشاگر را با شخصیت‌های فیلم همراه می‌کند و آهسته آن‌ها را به دنیای درونی‌شان راه می‌دهد.محسن ( با بازی فرخ نژاد) و آوا (با بازی مهتاب کرامتی) زوجی هستند که برای یک قرارداد کاری به تهران می‌آیند و در یکی از هتل‌های معروف تهران ساکن می‌شوند. محسن سعی دارد با تغییر ظاهر و منش خود و همسرش شبیه آدم‌هایی شود که در مناسبات اقتصادی با آن‌ها در ارتباط است. آدم‌هایی که از طبقه مرفه و قشر مدرن جامعه به حساب می‌آیند و به آسانی افرادی مثل او و همسرش را که از طبقه متوسط جامعه هستند در جمع خود راه نمی‌دهند. تمام گره فیلم در همین سعی محسن و کشمکش‌های او با خود و خانواده‌اش شکل می‌گیرد و ادامه می‌یابد."زندگی خصوصی آقا و خانم میم" به خوبی روایتگر سرگردانی و بحران هویت مرد ایرانی است. مردی که در میانه‌ی دنیای مدرن و سنتی قرار گرفته است و هم می‌خواهد در دنیایی که موفقیت و خودنمایی از ارزش‌های آن است سری در میان سرها باشد و هم نمی‌تواند و نمی‌خواهد یکسره ارزش‌های سنتی خود را رها کند. فیلم به خوبی از پس روایت چنین تناقض‌هایی در رفتار و گفتار شخصیت اول فیلم بر آمده است و حتی فراتر از آن توانسته جنبه‌هایی از این بحران هویت را در سطح روانشناختی و روحی او به نمایش بگذارد.هنر روح ا... حجازی در مقام کارگردان فیلم این بوده است که اثرات تضادی فرهنگی را در زندگی خصوصی یک زوج به گونه‌ای روایت می‌کند که ردپایی از شعار زدگی و قضاوت در آن دیده نمی‌شود. تماشاگر در این فیلم گویی خود نفر چهارمی است در جمع خانواده سه نفره محسن و آوا. شخصیتی که فقط نظاره‌گر همان اتفاقاتی است که شخصیت اصلی فیلم با آن‌ها روبروست و همین فهم همدلانه‌ای را برای او فراهم می‌کند. به گونه‌ای که بدون مرزبندی آدم‌های قصه تا آخر همراه فیلم پیش رود و به خوبی پنهان‌کاری‌ها و هذیان گویی‌های زن و مرد فیلم را می‌فهمد و درک می‌کند.با وجود اینکه حضور و بازی فرخ‌نژاد و شک او به همسرش باعث شده این فیلم شبیه "چهارشنبه سوری" اصغر فرهادی از آب در آید، اما نهایتاً گره گشایی فیلم و پایانش فیلم را از این شباهت بیرون می‌برد و "زندگی خصوصی آقا و خانم میم" را به فیلمی تبدیل می‌کند که بیانگر عمق نفوذ و اثرات تغییرات اجتماعی در روابط میان اعضای خانواده ایرانی است.شاید نمای ابتدایی و انتهایی فیلم به خوبی تمام فضا و داستان فیلم را به بیننده یادآوری می‌کند. ما هر کدام در خانواده‌های خود چون ماشینی در میانه ترافیک و تجمع دیگر خانواده‌ها به سر می‌بریم. گاهی ممکن است در طی مدتی کوتاه آنقدر تحت تأثیر اطراف خود قرار بگیریم که دیگر ماشین خود را امن ندانیم و بیرون زدن از آن را ترجیح دهیم. شاید پس از دیدن این فیلم بهتر بتوان قدر این ماشین و سرنشینان آن را دانست و کمتر بخواهیم خود و دیگر اعضای خانواده خود را شبیه کسان دیگری کنیم.
  • حیران

تأثیر طرحواره های ذهنی در برداشت های متفاوت

دوشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۱، ۰۵:۰۰ ق.ظ
دوست بزرگوارم محمدرضا اسدی در مطلبی تحت عنوان "درس‌های عاشورا با عینک مکاتب فکری و سیاسی" به بیان برداشت‌های متفاوتی پرداخته است که از حادثه عاشورا وجود دارد. تفاوت‌هایی آنقدر پررنگ که تضاد در نوع برداشت از یک واقعه مشابه را نشان می‌دهند. چنین تفاوت‌هایی نه تنها برای حادثه مهم و اثرگذاری چون عاشورا پیش می آید بلکه در برداشت از متونی مثل دیوان حافظ و قرآن کریم هم وجود دارد. فقط کافی است به تفسیرهای افراد متفاوت از اشعار حافظ  با 180 درجه تفاوت که گاه او را لاابالی و گاه او را عارف و حکیمی بزرگ در تاریخ ادبیات ایران مطرح کرده‌اند، رجوع کنید. در واقع در اینجا آنچه دخیل است مکانیزمی ذهنی است که منجر می‌شود از یک واقعه یا متن آنهایی را مورد توجه قرار دهیم و در تحلیل خود بگنجانیم که قبلاً جزء عقاید و ارزش‌هایمان بوده‌اند. به چنین مکانیزمی پردازش طرحواره‌ای می‌گویند. ذهن انسان درست مثل یک بایگانی انبوه است که برای هر مفهوم یا شیء پرونده‌ای جداگانه دارد. محتویات این پرونده‌ها به تدریج از تجربه‌ها و آموخته های فرد پر و طبقه بندی شده است. به چنین ساختارهای شکل یافته‌ای از مفاهیم و دانش‌ها طرحواره می‌گویند. ما برای بسیاری از چیزها در ذهن یک طرحواره داریم. مثلاً اگر بگویند مهم‌ترین صفات یک معلم را شرح دهید شما در ذهن‌تان به تصویری از یک معلم مراجعه و صفات برجسته این تصویر را ذکر می‌کنید. این تصویر همان طرحواره شکل گرفته در ذهن برای شغل معلمی است.وجود طرحواره‌ها منجر به تفکر منظم و دسترسی آسان به اطلاعات مورد نیاز می‌شود. علاوه بر این ذهن برای مدیریت حجم انبوه اطلاعات و جزئیاتی که هرروز با آن‌ها روبروست روش خاصی دارد. هر گاه انسان با داده‌های جدیدی روبرو شود، به آن‌هایی که سازگار با یک طرحواره پیشین است توجه می‌کند و از بقیه جزئیات چشم می‌پوشد. به این ترتیب صرفاً اطلاعات همخوان با تصویرهای ذهنی و پیش‌فرض‌ها در پرونده‌ی آن مفهوم یا خاطره، بایگانی و ذخیره می‌شود. این روش همان پردازش طرحواره‌ای است. یعنی اگر به شما فیلمی نشان دهند که در آن یک معلم و یک نجار کارهای مشابهی از قبیل روزنامه خواندن، سیگار کشیدن، تماشای تلویزیون یا شطرنج بازی را انجام دهند شما کارهایی مثل روزنامه و کتاب خواندن را که جزئی از تصویر ذهنی تان از معلم است بهتر و ماندگارتر در ذهن به خاطر می سپارید.در عین فواید بسیاری که این روش برای ذهن دارد، متضمن خطاها و لغزش‌هایی است. با سپردن جریان ذهن به دست پردازش طرحواره‌ای و اضافه کردن چاشنی احساس و علاقه به آن، می‌توان چنان به یک مفهوم یا عقیده چسبید که فقط از صافی آن دنیا را دید و تحلیل کرد. در این صورت از دنیای اطراف تنها آن چیزهایی را که دوست داریم و می پسندیم برداشت می کنیم و هر روز فقط اطلاعاتی را جذب می‌کنیم که همسو با عقاید و ارزش‌هایمان هستند. چنین رویه‌ای بسیار مستعد دوری از واقعیت موجود و زمینه بسیار خوبی برای ایجاد تعصب و پیش داوری در آدمیان است.از همین روست که هر کس از ظن خود واقعه عاشورا را می‌بیند و تفسیر می‌کند. اینجا دقیقاً همان جایی است که پیش‌فرض‌ها خود را نشان میدهند. آن کس که هسته و زیربنای دین را تعبد و اطاعت از ولی می‌داند، در توجیه وقوع این رخداد عدم تبعیت از ولی زمان را مطرح می‌کند و با خوشحالی در تأیید نظرش شواهد تاریخی و روایی می‌آورد. اما برای آن کس که قیام علیه ظلم و بیداد مطرح‌ترین آموزه اجتماعی دین است، حرکت امام حسین(ع) یکسره شورشی است در ضدیت با ستمگری.به نظر می‌رسد برای رهایی از چنین دامِ ذهنی تنها یک راه وجود دارد. اینکه دائماً پیش‌فرض‌هایمان را در هر تفسیری پیش روی خود بگذاریم و آگاهانه آن‌ها را محک زنیم و سپس دنیا را از دریچه آن‌ها ببینیم. به این ترتیب کم کم حرف‌های مخالف و برداشت‌های متفاوت را در دوگانه حق و باطل رد نمی‌کنیم و نیم نگاهی هم به فرضیات دیگر خواهیم داشت. وقتی بدانیم که ذهن ما و عینکی که بر چشم داریم، در عقایدمان تأثیرگذارند دیگر نمی‌توانیم به آسانی برداشت‌های خود را کاملاً و مطلقاً حقیقت بدانیم و رأی بر خطای مخالفان خود دهیم. در این شرایط هر نظر به مثابه‌ی زاویه‌ای  جدید است که می‌تواند ما را در سنجش فاصله‌مان با واقعیت بیشتر کمک کند.
  • حیران

این روزهای متروی تهران

شنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۱، ۰۵:۲۴ ب.ظ
گاهی اوقات مترو خیلی شلوغ می‌شود. آنقدر شلوغ که اکسیژن به اندازه کافی به ریه‌هایت نمی‌رسد و نفس کشیدن برایت سخت می‌شود. هر بار که قطار به ایستگاهی می‌رسد، موجی از آدم‌ها به داخل می‌آیند و فضایی که در اختیار داری کمتر می‌شود و تنگی نفست بیشتر.  قبلاً که بین دولت و شهرداری بر سر تخصیص بودجه به مترو اختلاف بود، عده‌ای در این جور مواقع به دولت بدوبیراه می‌گفتند و عده‌ای دیگر شهرداری را به باد انتقاد می‌گرفتند. حالا اما دیگر صدایی از کسی بلند نمی‌شود. شاید همین عده معدود هم دانسته‌اند که تقدیرشان همین است و بلندکردن صدا جز خرد اعصاب خودشان فایده‌ای ندارد. گاهی هم در این شرایط کسی پیدا می‌شود که با راهبر قطار تماس بگیرد و از او درخواست یا سوالی کند. راهبر قطار هم اغلب یا جوابی نمی‌دهد یا جواب مودبانه و کلیشه‌ای می‌دهد و بعدش هیچ اتفاق دیگری نمی‌افتد. هر چه نباشد واگن او جداست و نه فشاری از همه جانب بر او وارد می‌آید و نه نفسش در واگن‌های پر از آدم بند می‌آید.مدتی است وقتی مترو خیلی شلوغ می‌شود، جز چهره‌های خسته و ابروهای درهم کشیده چیزی نمی‌بینم و جز صدای نفس‌های ممتد در هوای خفه و دم کرده، صدایی نمی‌شنوم. شاید همه فقط در این فکرند که تا مقصد چند ایستگاه مانده و منتظرند همین که به مقصد رسیدند راه مفری به بیرون پیدا کنند و از آنجا نجات یابند. شاید هم آنقدر در فکر جورکردن دخل و خرجشان هستند که یادشان می‌رود دور و برشان چه می‌گذرد و فقط نام ایستگاه مقصد را که می‌شنوند خود به خود و اتوماتیک به سمت در واگن روانه می‌شوند.هر چه هست مدتی است مترو بدجوری آرام است و خالی از سرزندگی و نجوای پچ پچ یا زمزمه‌ی مسافران. حالا دیگر وقتی مترو خیلی شلوغ می‌شود، نه تنها هوای گرفته‌ بلکه سکوت سنگینی هم بر فضا حاکم است و همین بیشتر آدمی را آزار می‌دهد. حالا من هم فقط تعداد ایستگاه‌های مانده به مقصد را می‌شمرم به این امید که زودتر پیاده شوم و اندکی هوای تازه‌تر به ریه‌هایم برسد.
  • حیران
یکی از کارهایی که هر رسانه ای می تواند انجام دهد، مستند سازی تاریخ و فرهنگ معاصر کشورهاست. مصاحبه هایی که با مشاهیر سیاسی و فرهنگی و افراد نقش آفرین تاریخی و فرهنگی انجام می شود و پرونده ها و تحلیلهایی که در مورد مسائل مختلف در یک رسانه ارائه می شود، همگی عامل حفظ و ثبت آنچه اتفاق افتاده می باشند. در میان رسانه های موجود قطعا بی بی سی این کار را بسیار حرفه ای تر، گستره تر، و با عمق بیشتری انجام می شود. خصوصا که بخشهای قابل توجهی از جامعه نخبگان ایرانی در خارج از کشور به سر می برند و علاوه بر اینکه ارتباطات آنها با متن جامعه دارای محدودیت است، پرداختن به آنها و نیز استخراج و ثبت نظرات و مشاهدات آنها برای رسانه های داخلی به خوبی مقدور نیست. بنابراین شاید بتوان گفت در این برهه از زمان  بی بی سی نقش بی بدیلی در مستند سازی تاریخ و فرهنگ ایران بازی می کن. در سالهای فعالیت بی بی سی فارسی این رسانه گنجینه بزرگی از مصاحبه ها و گزارشها و تحلیلها در مورد بسیاری از افراد معروف و گمنام معاصر بوجود آورده است که قطعا تاریخ نگاران آینده از آنها بی نیاز نخواهند بود. از ساعتها مصاحبه با شجریان و دکتر سروش و بنی صدر مخلوع گرفته تا مصاحبه های تخصصی با فلان عضو کومله کردستان و یا فلان عضو جند الله. مستند سازی مسائلی که نسخه اش در هیچ قوطی عطاری یافت نمی شود. البته  نمی توان انکار کرد که هرکسی هرآنچه را که خود می بیند و برداشت می کند ثبت می کند و در بسیاری مسائل(مخصوصا مسائل سیاسی) برداشت کارشناسان و خبرنگاران این شبکه برداشتهایی مخصوص به خود است و در بسیاری موارد در مصاحبه ها موضوع کاملا جهت دار با درست شمردن پیش فرضهای عالم غرب نسبت به مساله انجام می شود. شاید این هم جزوی از همان اصل باشد که "تاریخ را فاتحان می نویسند"، با این تفاوت که باید گفت که "تاریخ را صاحبان علم و امکانات بیشترمی نویسند".
  • حیران
در گذشته اگر مشکلی شخصی برای کسی پیش می‌آمد، به سراغ بزرگترهای فامیل می‌رفت تا با مشورت با آنها راه حل مشکلاتش را پیدا کند. نهایتاً اگر مشکلش بغرنج و پیچیده بود روحانی یا شیخ محله که آدم وارسته و دنیا دیده‌ای بود می‌توانست گره از کارش باز کند و با توصیه‌ها و حرف‌هایش راه و چاه را نشان دهد. امروزه اما آنقدر مشکلات زندگی مدرن و شهری پیچیده است و متنوع که به سادگی نمی‌توان با مراجعه به بزرگتر قوم و خویش یا محله از بابت مشکل آسوده خاطر شد و راهنمایی‌های کارگشایی گرفت.  به همین دلیل است که در دنیای ما علم روانشناسی روز به روز گسترش می‌یابد و آدم‌های بیشتری در شهرها به سراغ این صنف می‌روند تا زندگی بهتر و با کیفیت‌تری را تجربه کنند. برای کسی که قصد مراجعه به یک روانشناس یا مشاور را داشته باشد اولین و مهم‌ترین سوال پیش‌رو این است که سراغ چه کسی باید بروم؟ مطمئناً اگر برای راهنمایی یا حل یک مشکل به مشاور ماهر و توانایی مراجعه نشود، نه تنها هزینه بلکه زمان و انرژی زیادی از فرد به هدر می‌رود و این در شرایط اضطراری اهمیت بیشتری می‌یابد. چنانچه یکی از دوستانم برای مشاوره ازدواج اقدام کرده بود و حرف‌ها و گفته‌های مشاور باعث شده بود تا مدت‌ها پس از آن افسرده باشد و از جریان عادی زندگی‌اش عقب بیفتد. بنابراین به جاست قبل از مراجعه به یک مشاور یا روانشناس کمی دقت نظر به خرج داد و با بررسی بعضی پارامترهای کلی به سراغ فرد مناسبی رفت و نتایج مثبت و سازنده‌ای را از فرآیند مشاوره به دست آورد. من چه مشکلی دارم؟اولین پارامتر تعیین کننده برای انتخاب مشاور، نوع مشکلی است که با آن مواجه‌ایم. اگر فردی احساس کند نیاز به مشاور دارد و با اختیار خودش به سراغ مشاور برود حتماً آنقدر اگاهی و هوشیاری دارد که نوع مشکلش را تشخیص دهد. منظور از تشخیص نوع مشکل، موضوع و صورت مسئله‌ی آن است. به این معنی که چه چیز/چیزهایی در زندگی فرد اختلال ایجاد کرده است و فرد با چه مشکلاتی رودررو است و در آن‌ها نیاز به کمک و راهنمایی دارد.  این مسائل می‌تواند مشکلات ارتباطی با همکاران یا اعضای خانواده، وسواس، اختلالات خواب،  نحوه تربیت و برخورد با فرزند، رویارویی با یک مصیبت و اتفاق ناگوار و ... باشد.پس از تعیین حدود موضوع باید سراغ کسی رفت که در مسائل مرتبط دارای تجربه یا احیاناً تخصص باشد. معمولاً رواشناسان بالینی از پس راهنمایی درباره بسیاری از  اختلالت فردی بر می‌آیند، اما هر فرد بنا به سابقه کاری و علاقه حرفه‌ای تمرکز بیشتری بر یک سری از مسائل داشته و در نتیجه در آن موضوعات از تبحر و تجربه بیشتری برخوردار است. من با چه کسانی راحت‌ترم؟ در فرآیند مشاوره قرار است رابطه صمیمانه‌ای بین مراجع/بیمار و مشاور برقرار شود. پس درست همانطور که در دنیای واقعی و محیط زندگی، بعضی افراد را برای برقراری رابطه صمیمی مناسب‌تر می‌دانید باید مشاوری انتخاب کنید که با او احساس نزدیکی و راحتی داشته باشید. به عبارت دیگر بار اولی که با مشاور روبرو می‌شوید، نباید از نوع ظاهر، برخورد و رفتار او احساس منفی به شما دست بدهد. به این ترتیب است که می‌توانید درد و دل‌ها و حرف‌هایتان را آسان‌تر با او در میان بگذارید و نگران نباشید که درک نمی‌شوید.بر همین اساس اگر آدم مذهبی هستید و با افراد مذهبی راحت‌تر هستید، بهتر است بروید سراغ یک مشاور که خودش هم مذهبی باشد. یا اگر دختر خانمی هستید که با زن‌ها صمیمانه‌تر دردودل می‌کنید یک مشاور خانم را انتخاب کنید. دقت به چنینی پارامتری در انتخاب مشاور می‌تواند تأثیر مهمی در پذیرش مشاور از سوی شما و بالتبع اثرگذاری بیشتر راهکارها و درمان‌های پیشنهادی از سوی او داشته باشد. علاوه بر آن نوع دیدگاه شخصی مشاور هم می‌تواند بر روی جنبه‌های دیگر زندگی شما تأثیر منفی داشته باشد. یکی از دوستانم که آدم مذهبی بود وقتی برای مشاوره به سراغ رواشناسی غیر مذهبی رفته بود آنچنان تحت تأثیر پیش داوری‌ها و توجیهات او قرار گرفته بود که پس از آن هر عمل مذهبی که انجام میداد برایش دلیلی ناخودآگاه می تراشید و این بیشتر آزارش می‌داد تا مشکل اصلی خودش. من چه نوع رویکردی را بیشتر می‌پسندم؟ در روانشناسی برای مشاوره و درمان رویکردهای متنوعی وجود دارد. روانکاوی، رفتاری-شناختی، گروه درمانی و انسانگرایی از جمله‌ی این رویکردها هستند.(برای توضیح مختصر مربوط به هر کدام از این رویکردها به لینک داده شده مراجعه کنید، علاوه بر اینها رویکردهای دیگری هم وجود دارند که در اینجا ذکر نشده اند.)با وجود اینکه انتخاب میان این رویکردها نیاز به اطلاعات عمومی از اهداف و روش‌های هر یک دارد، می‌توان بر اساس سوابق و پرس و جو از خود مشاور از نوع رویکرد او آگاهی یافت و نسبتش با روحیه و مشکل خود را سنجید. در انتخاب نوع رویکرد درمانی/مشاوره‌ای علاوه بر تشخیص مشاور باورمندی مراجع به مبانی تئوری و روش‌های عملی درمان هم بسیار مهم است. درمانشناختی از نوع درمان‌های پزشکی نیستند که نسبت به خواسته‌ها و اراده افراد خنثی و مستقل باشند و اثر خود را باقی گذارند. در جریان مشاوره فرد باید شرکتی فعال و علاقه‌مند داشته باشد و در رابطه‌ای متقابل با مشاور/درمانگر مشکلات و مسائل مورد نظر را حل کنند. بتابراین باورمندی مراجع به رویکرد مورد استفاده در نتایج مشاوره پارامتر تعیین کننده‌ای است. پیداکردن مشاور مناسب پس از بیان 3 پارامتر تعیین‌کننده و مهم در انتخاب مشاور باز هم به سراغ عنوان این نوشته می‌رویم: چگونه یک مشاور خوب پیدا کنم؟ متاسفانه در ایران سیستم یکپارچه و جامعی برای رتبه‌بندی و معرفی مشاوران و روان درمانگران و همچنین هدایت افراد به سمت درمان و مشاوره وجود ندارد. شاید بعد از پاسخ به سوالات فوق، بهترین راه برای پیداکردن مشاور پرس و جو از کسانی است که در فضای روانشناسی هستند. یعنی یک استاد، دانشجو یا دانش‌آموخته روانشناسی که بتواند متناسب با مسائل و روحیات شما فرد خاصی را معرفی کند. اگر دسترسی به چنین فردی ندارید، می‌توانید از صاحبان وبلاگ‌های روانشناسی که اکثرشان دانشجو یا دانش آموخته این رشته‌اند کمک بگیرید. یا اینکه نهایتاً به نزدکترین دفتر مشاوره در محله‌تان بروید و در همان جلسه اول توانایی‌ها، روحیه و رویکرد او را نسبت به مشکلات و مسائل خودتان ارزیابی کنید.مهمترین نکته‌ در مراجعه به روانشناس/مشاور این است که راهنمایی و درمان رابطه‌ای یک سویه و از بالا به پائین نیست. شما باید بتوانید راحت حرف‌هایتان را بزنید و حرف‌های او را بشنوید و با اطمینان به کارگیرید. پس اگر پس از مدتی چنین فضایی بین مشاور و شما به وجود نیامد سعی کنید با آگاهی و دقت بیشتری فرد دیگری را پیدا کنید. باید دانست که مشاور با روح و روان شما سروکار دارد و روان انسان بسیار پیچیده است. پس سعی کنید روح و روان‌تان را در اختیار کسی قرار دهید که از حداقل‌های مورد نظر شما برخوردار باشد و بتوانید به او و قابلیت‌هایش اعتماد کنید. ------------------------------------------------- مطالب مرتبط: وضعیت مشاوره و روانشناسی در ایران لینک های مرتبط: سازمان نظام روانشناسی انجمن روانشناسی ایران
  • حیران

گداپروری دینی

شنبه, ۴ آذر ۱۳۹۱، ۰۹:۳۵ ق.ظ
سلطانی بر مسندی نشسته. فردی دارای کرامات و همینطور دارای توشه عظیم علم و تقوی. فردی که می تواند بیماری را با اشاره ای درمان کند و مشکلی رو با دعایی گره گشایی  و در کل دری از درهای خدا برای اجابت بندگان است. در عین حال آشنا به انسان، به اجتماع و قدرت پاسخگویی به مشکلات غامض اجتماعی است. اگر چه در این درگاه برای مردم ساده دل باز است که در موقع نیاز عطایی دریافت کنند و مریضی شفا دهند و با دلی پر ایمان از این درگاه بازگردد، اما آیا اساسا شان این بارگاه و این سلطان این است که تنها گدا پروری کند؟ آیا آنها که به راههای آسمانها آشنا ترند و توانایی راز گشودن از اسرار و سنن الهی و همینطور پیچیدگی های اجتماع و انسان دارند، نشسته اند تا من تحصیلکرده روشنفکر کاسه گدایی دستم بگیرم و برای پاس شدن چکها و شفای مریضان و.... بر سر و سینه ام بزنم چرا که "هر کس بگرید، یا بگریاند یا خود را به گریه بزند" نمی دانم چه چیزی بر وی چطور می شود؟ چه بد عاقبت است جامعه ای که به درهای رحمت الهی آویخته باشد و به دریای علم آگاهان به سنتهای خداوندی آشنایی پیدا کرده باشد، اما رفتارش مانند کودکی باشد که پشت یک ابر کامپیوتر نشسته باشد و تنها می تواند با آن گیم بازی کند  و هنرش این باشد که سال به سال با استفاده از دستاوردهای تکنولوژیک دیگران گیم مدل بالاتر و خوش رنگ و لعاب تر با جنبه های سه بعدی و گرافیکی بهتری را بازی کند.
  • حیران

بازی زندگی

يكشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۱، ۰۷:۱۵ ق.ظ
جمعه پیش در جمعی شامل دانشجویان ورودی جدید حضور داشتم. جوانانی که اکثرشان متولد دهه 70 بودند و برای خودشان نسل چهارمی به حساب می آمدند. وقتی به بحث ها و موضوعات مطرح در بین شان دقت میکردم تقریبا همان هایی بود که روزگاری من و دوستانم داشتیم. اینکه با چه رتبه ای کدام رشته قبول شده اند و کجا می توانستند قبول شوند. اینکه رشته های شان هر کدام چقدر مهم اند و کل کل بر سر جایگاه شان در صنعت کشور. اینکه در فلان درس کدام استاد بهتر نمره می دهد و آسان تر میگیرد! وقتی جدیت و اهمیت این نوع بحث ها را در بین بچه های جدید می دیدم ناخودآگاه خنده ام میگرفت که چقدر دغدغه هایشان کوچک است و بی اهمیت. چقدر جدی بودند در پیگری و اصرار بر بحث هایشان، بحث بر سر موضوعاتی که شاید 10-15 سال دیگر کوچکترین تاثیری در زندگی شان نداشته باشد. یادم افتاد که من هم روزی جای همین بچه ها نشسته بودم و همین بحث ها را با دوستانم داشتم. گویی زندگی چرخه ای است که همه ما آدم ها تکرارش میکنیم. چند سال پیش من هم غصه می خوردم، نگران بودم یا مشتاق برای چیزهایی مشابه. یادم هست وقتی نمره ام در میان ترم درسی کم میشد چقدر می نشستم و محاسبه میکردم که پایان ترم را چقدر باید بگیرم و نمره نهایی ام چطور محاسبه می شود. یادم می آید از افسوس ام که چرا فلان رشته را قبول نشدم. یادم می آید... حالا اما تمام این ها برایم مضحک و بی معنی شده اند. دیگر جنس نگرانی ها و محاسبه ها و دغدغه هایم فرق کرده اند. بسیاری از دغدغه های گذشته ام مثل بازی های کودکانه ای می ماند که ما را به خود مشغول کرده بود و جدی گرفته بودیم اش. دغدغه هایی که به واقع مشکل نبودند و گذر زمان روز به روز از اهمیت و تاثیرشان در زندگی کاسته است. همین فکر اما ترسی بر دلم می اندازد. که نکند همین حالا که نشسته ام و دارم بر سر چیزهایی غصه می خورم یا مسائلی نگرانم کرده اند بیهوده خود را مشغول کرده ام؟ نکند ده سال دیگر باز هم بخندم به اکنون و دغدغه های کوچکم؟ نکند باز هم غرق در بازی های کودکانه هستم? بازی هایی که روزگاری فراموش می شوند و مضحک و خنده دار؟! شاید از این چرخه ی زندگی گریزی نیست. باید بیایی و همان راهی را بپیمایی که سالیان سال پدران و مادرانت پیموده اند. زمانی کودک باشی و به واقع سرگرم بازی و شور و شر. بعدتر هم در هر برهه فقط تصور میکنی که مسائل و مشکلات جدی است و اساسی. تصوری که با پا گذاشتن به برهه ای دیگر از زندگی برایت سست می شود و زیرسوال می رود. رسم زندگی همین است. برای خروج از این تکرار ملال انگیز و این تصورات موهوم باید چاره ای دیگر اندیشید.  باید زندگی را از نوع تعریف کرد و تجربه ی زیستن را چنان بسط و گسترش داد تا از بازی های آن فراتر روی و به چیزی باارزش تر و پایدارتر برسی.چنانکه پروردگار به آدمی گوشزد کرده است: وَمَا هَذِهِ الْحَیَاةُ الدُّنْیَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ(سوره العنکبوت/آیه 64) این زندگى دنیا جز سرگرمى و بازیچه نیست، و زندگى حقیقى همانا [در] سراى آخرت است اى کاش می‏دانستند. (ترجمه: آقای فولادوند) ----------------- پ.ن1: کاریکاتور از خانم مهناز یزدانی است. پ.ن2: نفسیر آیه فوق را می توانید از اینجا ببینید.
  • حیران

خوشا تبریز و وضع بی مثالش! (راهنمای سفر به تبریز)

چهارشنبه, ۲۴ آبان ۱۳۹۱، ۱۱:۱۳ ق.ظ
نام تبریز آن قدر در تاریخ معاصر ایران پرآوازه هست که بخواهی 600 کیلومتر را بپیمایی و سفری به آن شهر داشته باشی. برای رفتن به تبریز می توان از اتوبانی که یکسره از تهران به آنجا رفته است استفاده کرد یا قطاری که تقریبا 12 ساعت زمان می برد تا به مقصد برسد. تبریز با جمعیتی نزدیک به یک میلیون و هفتصد هزار نفر ، قطب اداری، بازرگانی و صنعتی شمال غرب ایران به شمار می آید. از نظر قدمت، بقایای باستانی شهر حاکی از تاریخ 4500 ساله شهر است. هر چند که امروزه به دلیل زلزله های متعدد اثری از سابقه تاریخی این شهر باقی نمانده است. آخرین زلزله مخرب در این شهر حدود 200 سال پیش رخ داده که منجر به خرابی بنایی مثل مسجد کبود شده است. با این همه اما سخت کوشی و پشتکار مردم هر بار تبریز جدیدی را خلق کرده است. هر بار شهر بر روی تلی از خرابه های شهر قبلی ساخته شده است و به همین دلیل هم باستان شناسان توانسته اند آثاری از قرن های پیشین را در عمق 8 متری زمین کشف کنند. مردم تبریز عموما، از نوعی حس میهن پرستی برخوردارند. چنانکه تبریز و اهالی آن را اصیل و دارای برتری نسبت به دیگر طوایف آذری می دانند. در نتیجه ی چنین احساسی، تبریزیان پشتیبان و حامی یکدیگرند، چنانچه تا وقتی کسی از محله و اطرافیان شان بیکار باشد به غیر تبریزی کار نمی دهند. مردم تبریز سخت کوشند و مناعت طبع بالایی دارند. در تمام مدتی که آنجا بودم گدا یا کودک کاری در شهر ندیدم. در بازارشان که میرفتی پیرمردهایی را می دیدی که بار می برند بی آنکه خم به ابرو داشته باشند. شاید همین باعث شده در طی بحران های تاریخ، تبریز همچنان استوار باقی بماند و شهری پویا و فعال باشد. با تمام این احوال، تبریزیان بسیار مهمان دوست اند و با غریبه ها برخورد خوبی دارند. برخلاف آنچه شنیده بودم، وقتی سوالی از مردم می پرسیدی با مهربانی و صبورانه پاسخ می دادند و راهنمایی می کردند. شاید آنچه می توانست باعث سوء تفاهم شود عدم تسلط بعضی از افراد مسن و میان سال به زبان فارسی بود. غیر از آن اکثر جوانان شان تحصیل کرده هستند و روان و حتی بدون لهجه فارسی را صحبت می کنند. تبریز نقش مهمی در تاریخ و فرهنگ ایران داشته است. بسیاری از شحصیت های ادبی، سیاسی و علمی ایران در این شهر به دنیا آمده اند. شاید مهم ترین اثرگذاری تبریز در تاریخ ایران مربوط است به دوران مشروطه. زمانی که لشکری از تبریز به فرماندهی ستارخان و باقرخان به تهران آمدند و به دوران استبداد صغیر پایان دادند. شخصیت هایی مثل شهریار و پروین اعتصامی در شعر، رشدیه و باغچه بان در تعلیم و تربیت و ملکم المتکلمین و علامه جعفری در سیاست و دیانت از جمله ی مشاهیر تبریز اند. برای آنکه به خوبی بتوانید با شهر تبریز و آثار تاریخی اش آشنا شوید شاید سه یا چهار روز اقامت در تبریز کافی باشد. حمل و نقل عمومی در شهر گسترده است و می توان با اتوبوس و تاکسی به بسیاری از نقاط شهر سرک کشید. بیشتر ابنیه تاریخی و خانه های قدیمی در منطقه ی ارگ قدیم تبریز واقع شده است که تقریبا ناحیه مرکزی شهر را شامل می شود. برای آغاز بازدید می توان به خانهگردشگری تبریز در میدان شهرداری رفت و  یکی دو نقشه شهر را گرفت. اگر هم در روزهای تعطیل یا عید به تبریز سفر کنید می توانید از اتوبوس مخصوص گردشگران است استفاده کنید. تبریز شهری است که هم در فرهنگ و هم در نوع آثار تاریخی اش در ایران بی همتاست. برای داشتن سفری جذابی در تاریخ، هنر و فرهنگ ایران می توان به این شهر رفت و  با دست پر به خانه برگشت. چه اگر حاصل سفر، تجربه و زیبایی خیره کننده آثار قدیمی آن باشد و چه شیرینی هایی مثل نوقا و قورابیه! لینک های مرتبط: - تبریز در ویکی پدیا - وبگاه شهرداری تبریز
  • حیران