تأثیر طرحواره های ذهنی در برداشت های متفاوت
دوشنبه, ۱۳ آذر ۱۳۹۱، ۰۵:۰۰ ق.ظ
دوست بزرگوارم محمدرضا اسدی در مطلبی تحت عنوان "درسهای عاشورا با عینک مکاتب فکری و سیاسی" به بیان برداشتهای متفاوتی پرداخته است که از حادثه عاشورا وجود دارد. تفاوتهایی آنقدر پررنگ که تضاد در نوع برداشت از یک واقعه مشابه را نشان میدهند. چنین تفاوتهایی نه تنها برای حادثه مهم و اثرگذاری چون عاشورا پیش می آید بلکه در برداشت از متونی مثل دیوان حافظ و قرآن کریم هم وجود دارد. فقط کافی است به تفسیرهای افراد متفاوت از اشعار حافظ با 180 درجه تفاوت که گاه او را لاابالی و گاه او را عارف و حکیمی بزرگ در تاریخ ادبیات ایران مطرح کردهاند، رجوع کنید. در واقع در اینجا آنچه دخیل است مکانیزمی ذهنی است که منجر میشود از یک واقعه یا متن آنهایی را مورد توجه قرار دهیم و در تحلیل خود بگنجانیم که قبلاً جزء عقاید و ارزشهایمان بودهاند. به چنین مکانیزمی پردازش طرحوارهای میگویند. ذهن انسان درست مثل یک بایگانی انبوه است که برای هر مفهوم یا شیء پروندهای جداگانه دارد. محتویات این پروندهها به تدریج از تجربهها و آموخته های فرد پر و طبقه بندی شده است. به چنین ساختارهای شکل یافتهای از مفاهیم و دانشها طرحواره میگویند. ما برای بسیاری از چیزها در ذهن یک طرحواره داریم. مثلاً اگر بگویند مهمترین صفات یک معلم را شرح دهید شما در ذهنتان به تصویری از یک معلم مراجعه و صفات برجسته این تصویر را ذکر میکنید. این تصویر همان طرحواره شکل گرفته در ذهن برای شغل معلمی است.وجود طرحوارهها منجر به تفکر منظم و دسترسی آسان به اطلاعات مورد نیاز میشود. علاوه بر این ذهن برای مدیریت حجم انبوه اطلاعات و جزئیاتی که هرروز با آنها روبروست روش خاصی دارد. هر گاه انسان با دادههای جدیدی روبرو شود، به آنهایی که سازگار با یک طرحواره پیشین است توجه میکند و از بقیه جزئیات چشم میپوشد. به این ترتیب صرفاً اطلاعات همخوان با تصویرهای ذهنی و پیشفرضها در پروندهی آن مفهوم یا خاطره، بایگانی و ذخیره میشود. این روش همان پردازش طرحوارهای است. یعنی اگر به شما فیلمی نشان دهند که در آن یک معلم و یک نجار کارهای مشابهی از قبیل روزنامه خواندن، سیگار کشیدن، تماشای تلویزیون یا شطرنج بازی را انجام دهند شما کارهایی مثل روزنامه و کتاب خواندن را که جزئی از تصویر ذهنی تان از معلم است بهتر و ماندگارتر در ذهن به خاطر می سپارید.در عین فواید بسیاری که این روش برای ذهن دارد، متضمن خطاها و لغزشهایی است. با سپردن جریان ذهن به دست پردازش طرحوارهای و اضافه کردن چاشنی احساس و علاقه به آن، میتوان چنان به یک مفهوم یا عقیده چسبید که فقط از صافی آن دنیا را دید و تحلیل کرد. در این صورت از دنیای اطراف تنها آن چیزهایی را که دوست داریم و می پسندیم برداشت می کنیم و هر روز فقط اطلاعاتی را جذب میکنیم که همسو با عقاید و ارزشهایمان هستند. چنین رویهای بسیار مستعد دوری از واقعیت موجود و زمینه بسیار خوبی برای ایجاد تعصب و پیش داوری در آدمیان است.از همین روست که هر کس از ظن خود واقعه عاشورا را میبیند و تفسیر میکند. اینجا دقیقاً همان جایی است که پیشفرضها خود را نشان میدهند. آن کس که هسته و زیربنای دین را تعبد و اطاعت از ولی میداند، در توجیه وقوع این رخداد عدم تبعیت از ولی زمان را مطرح میکند و با خوشحالی در تأیید نظرش شواهد تاریخی و روایی میآورد. اما برای آن کس که قیام علیه ظلم و بیداد مطرحترین آموزه اجتماعی دین است، حرکت امام حسین(ع) یکسره شورشی است در ضدیت با ستمگری.به نظر میرسد برای رهایی از چنین دامِ ذهنی تنها یک راه وجود دارد. اینکه دائماً پیشفرضهایمان را در هر تفسیری پیش روی خود بگذاریم و آگاهانه آنها را محک زنیم و سپس دنیا را از دریچه آنها ببینیم. به این ترتیب کم کم حرفهای مخالف و برداشتهای متفاوت را در دوگانه حق و باطل رد نمیکنیم و نیم نگاهی هم به فرضیات دیگر خواهیم داشت. وقتی بدانیم که ذهن ما و عینکی که بر چشم داریم، در عقایدمان تأثیرگذارند دیگر نمیتوانیم به آسانی برداشتهای خود را کاملاً و مطلقاً حقیقت بدانیم و رأی بر خطای مخالفان خود دهیم. در این شرایط هر نظر به مثابهی زاویهای جدید است که میتواند ما را در سنجش فاصلهمان با واقعیت بیشتر کمک کند.
- ۹۱/۰۹/۱۳