در حیرت

۱۴ مطلب در مهر ۱۳۹۰ ثبت شده است

رشد شخصیتی قهرمانان ملی ما!

شنبه, ۳۰ مهر ۱۳۹۰، ۰۹:۳۵ ق.ظ
اتفاق بدی افتاد و یک شوخی زشت به یک رسوایی بدل شد. شوخی ناجوری که احتمالا بارها و بارها در چنین عرصه هایی بدون اینکه ثبت شود و نشان داده شود تکرار شده است اینبار مایه رسوایی بازیکنی تاریخ ساز در عرصه ملی شد. وقتی چنین چیزی اتفاق می افتد صدای اه اه اه از گوشه کنار بلند می شود و همه تخطئه اش می کنند و باشگاه هم برای تبری از آن و شاید استفاده از فرصت بوجود آمده بلاهای مقتضی را بر سر بازیکنان می آورد. اما سئوال این است که آیا این حرکات، یا حرفهایی نظیر این در تمرینات و سایر موقعیتهایی که بازیکنان تیم حضور دارند وجود نداشته است. آیا سایر بازیکنان اولین باری بوده است که این صحنه  را می دیده اند و بازیکنان آبرو برباد رفته بطور ابتکاری چنین حرکتی را بی باکانه جلوی چشم هم تیمی ها(با این فرض که خاطی به خیال خود دور از چشم دوربین این کار را کرده)انجام داده است؟ آیا مدیران و مسئولان ورزشی در دوران خود از این چیز ها ندیده اند. درست است که وجود چنین چیزهایی در خفا، اقدام جسورانه خاطیان را توجیه نمی کند، اما وقتی یک فرهنگ سخیف در بخشهایی از اجتماع و جامعه ورزشی و باشگاه پشتیبان چنین حرکتی است،  بطوری که حرکت وی برای هم تیمی هایش عادی است، پس تنها گناه فرد آبرو برباد رفته، ناشی گری وی در شیوه انجام کار است و نه خود عمل و اقداماتی که برای ماستمالی کردن قضیه توسط باشگاه و فدراسیون انجام می شود تنها باعث می شود که از این به بعد جماعت حواسشان را بیشتر جمع کنند. اما هیچ کس به این سئوال جواب نمی دهد که چرا بازیکنانی که سالها در عرصه اول فوتبال کشور بازی کرده اند، تا این درجه می توانند فرومایگی کنند و چرا مشخصا رشد شخصیتی و اخلاقی آنها اینقدر ضعیف است.
  • حیران

یه حبه قند: یه دنیا داستان!

پنجشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۰، ۰۴:۳۰ ب.ظ
پی رنگ فیلم جدید رضا میرکریمی ساده و سرراست است. در خانواده ای یزدی عروسی در حال برگزاری است، به طور اتفاقی عروسی می شود عزا.  همین طرح ساده برای یه حبه قند تیغی دو لبه است. از یک طرف بیننده آشنا به روایت و قصه را می رنجاند که چرا داستان این قدر بی معنی است و از طرفی دیگر فیلم را پر کرده است از شخصیت ها و نقش های اصلی و فرعی.شاید اگر با پای خود به سینما نرفته بودم تصور میکردم اصل فیلم سریالی بوده که ده دوازده قسمت طول کشیده است. می شود گقت فیلم پر از داستانک هایی است که همراه با خط اصلی داستان هستند، بدون اینکه جدی پرداخته و روایت شوند. برای بسیاری از شخصیت ها نمی توان جایگاهی تاثیر گذار در نظر گرفت. به آسانی می توان عمه کم شنوای داستان یا مستخدم بی سرو صدای خانه را حذف کرد بدون اینکه چیزی به داستان اضافه یا از آن کم شود. در پس چنین فضای شلوغ و درهمی میرکریمی سعی می کند با نمادپردازی به داستانِ فیلم معنا ببخشد. کاری که میرکریمی در فیلم های قبلی خود به خوبی از پسش برآمده است. رسیدن دست دختر به سیب، قطع و وصل شدن پی در پی برق، لکه دار شدن چادر عروسی و حتی  گنج داخل انباری از این دسته نمادهای فیلم است. سمبل هایی که آن قدر تکرار می شوند و سعی در قبولاندن خود دارند که شبیه به راهنمایی برای فهم اتفاقات فیلم هستند و نه نشانه هایی معنا بخش و متعالی برای آدم های قصه!با همه این احوال بازی های فیلم بسیار باور پذیر است. می توان با تک تک شخصیت ها همدلی کرد همراهشان خندید یا برایشان دل سوزاند. گویی هر کدامشان یکی از اطرافیان ما هستند. همین خصوصیت است که با پوشاندن ضعف های فیلمنامه از در افتادن فیلم به ورطه تکرار و هجو جلوگیری می کند. بازی ها به قدری خوب است که بار روایت و فهم فیلم را به تنهایی بر دوش می کشد.طراحی صحنه فیلم با نماهای داخلی از یک خانه قدیمی و زیبا و با ترکیبی از رنگ های گرم و پویا از نقاط قوت فیلم است. چنین صحنه هایی وقتی با موسیقی گوشنواز عقیلی همراه می شوند، آدمی را به دوران خانه های حیاط دار و بزرگ 20 سال پیش می برد. میرکریمی در یه حبه قند با تمام سعی خود در نمایش دنیایی پیچیده که تدبیر امور آدم ها را رقم میزند نتوانسته در زمان دو ساعته فیلم به شخصیت ها عمق دهد. این چنین است که فیلم پر شده است از حرف های سربسته و داستان های تمام نشده! پس بهتر است وقتی فیلم را تماشا می کنید فقط معطوف به فهم اتفاقی شوید که منجر به تبسم رضایت بخش دختر در انتهای فیلم می شود. بدون اینکه درگیر معماها و داستانک های ناتمام فیلم شوید!
  • حیران

سفرنامه کربلا 5

سه شنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۰، ۰۹:۳۵ ق.ظ
عراقی ها در عراق دو دسته بیشتر از بقیه فارسی می دانستند. یکی بچه های بازاری و دیگری پیرمردهای سن بالا که مثل ایرانیها فارسی حرف می زدند(زمان کودکیشان عبور و مرور زائران ایرانی برقرار بود). در کربلا ترکهای شیعه زیاد دیده می شدند. معمولا از مناطق اطراف کرکوک آمده بودند. خرید جنس از دست فروشها ارزانتر تمام می شود. بچه های دست فروش خیلی به آدم پیله می کنند اگر بدانند که می خواهی، تا نفروشند ول نمی کنند. مغازه داران بعضا یک ریال هم تخفیف نمی دهند. بعضا عراقیها وسط هفته از شهرهای دیگر راهی نجف و کربلا می شوند و بسیاری از آنها شبها کنار حرم می خوابند. در کنار حرم امیرالمومنین چادرهایی برای این مساله تعبیه شده است. اطراف حرم امیرالمومنین جا برای این چیزها هست. اما در کربلا چگالی بازارها و هتلها بیشتر است و تنها بین الحرمین عرصه مناسب را فرهم می کند. در زندگی اعراب از جمله عراقی ها قرآن و اسلام جایگاهی متفاوت نسبت به ما دارد. مردم ما یک هویت ایرانی دارند و یک هویت اسلامی. اما اعراب تنها یک هویت دارند آن هم هویت اسلامی که گاهی به آن هویت عربی می گویند. تمرکز تاریخ شیعه در عراق(بخشهای شیعه نشین) هم مزید بر علت شده است. بنابراین نقش قرآن و حدیث و درکل هویت شیعی در عراق بسیار پر رنگ تر است نسبت به ایران. ساختار اجتماعی عراق قبیله ای است. ما که خیلی نمی فهمیدیم چه می گویند هم متوجه می شدیم که اغلب همدیگر را به اسم قبیله صدا می زنند. به نظر من می رسید که در مقایسه با مردم ما عراقیها  نسبت به همدیگر مهربان ترند.     اگر بخواهید ارتباط برقرار کنید با عراقیها هنوز می توانید آثار جنگ و مساله عرب و عجم را مشاهده کنید.استبداد زدگی بیش از حد در رفتار عراقیها مشهود است. پرخاش کردن با آنها هزینه کمی دارد. معمولا زود کارشان به اخم و روی ترش کردن می کشد، اما اگر جدی نگیرید آنها هم کوتاه می آیند. اکثرا روبروی ایرانیها احساس کم آوردن می کنند. می دانند که ایرانیها احساس خود برتربینی نسبت به آنها دارند. اگر می خواهید اعصابشان را خورد کنید، صدام را به رخشان بکشید. واقعا پس از صدام شیعیان عراق به آرامشی رسیده اند که هر چه بمبگذری هم بشود، باز هم این وضعیت را ترجیح می دهند. بنده اغلب با عراقیهای خونگرم برخورد کردم و از همنشینی با آنها بسیار محظوظ شدم. به نظر می رسد اغلب ایرانیها را دوست دارند. حب اهل بیت پیامبر  اثر زیادی در نزدیکی ما و عراقیها دارد. هر وقت با عراقیها هم کلام شوید به احتمال زیاد بلافاصله بحث امام رضا پیش کشیده می شود. شبی همراه عراقیهایی که از شهرهای دیگر آمده بودند، کنار حرم امیرالمومنین روی فرشهایی که به همین منظور قرار داده شده بود خوابیدم. یک نفر عراقی به من پتو تعارف کرد. با هم هم کلام شدیم. آرزوی زیارت امام رضا را داشت. شاکی بود از اینکه در مشهد به هم وطنانش به جرم عراقی بودن و بخاطر گناهان صدام جنس فروخته نشده است. ادعا می کرد که باید ایران و عراق در بحرین با صعودی ها درگیر شوند.  یک برخورد با روستاییان عراق هم داشتم.  مانند روستاییان ما مهمان نواز بودند. محرمها از روستاهای اطراف کربلا و همینطور شهرهای اطراف آن مردم پیاده به سمت کربلا راه می افتند. در مسیرهای منتهی به کربلا پر است از مکانهایی که در هر روستا برای پذیرایی از زائرانی که راهپیمایی می کنند ایجاد شده است(البته همه در حد یک سقف و چند دستشویی نه چندان مجهز هستند).   بانوان شیعه عراق با وجود اینکه حجاب در عراق آزاد است در مکانهای عمومی با حجاب بسیار سختی ظاهر می شوند. البته اگر از کوچه ها گذر کنید متوجه می شوید که همان بانویی که چنین حجاب سختی داشت، چندان هم اصراری بر داشتن  حجاب ندارد. نمی دانم چه نتیجه گیری نسبت به این مساله می توان کرد، اما به نظر من در آن جامعه سنتی حجاب یک نوع پرستیژ است برای زن که هرگاه در مکانهای عمومی ظاهر می شود، لازم است داشته باشد و نمی توان اینگونه حجاب داشتن را خیلی اعتقادی دانست. ضمنا از جنبه تعاملات مردان و زنان به نظر می رسید سلامت روانی جامعه عراق در مقایسه با جامعه ایران بسیار بالا بود.   در پایان اگر تا به حال نرفته اید خدا قسمتتان کند. فرصتی پیش آمد از دست ندهید.
  • حیران

سفرنامه کربلا 4

پنجشنبه, ۲۱ مهر ۱۳۹۰، ۰۹:۳۵ ق.ظ
کاظمین کاظمین شهری چسبیده به بغداد است. عراقیها به حرم، حرم جوادین می گویند. صحن بزرگ و دلگشایی دارد. زیاد آنجا وقت نداشتیم. فکر کنم در مجموع یک و نیم ساعت آنجا بودیم. اگر درست یادم بیاید پس از آن به زیارت سید محمد(پسر امام هادی(ع) و عموی مهدی(ع)) رفتیم. مردم عراق بسیار به کرامات سید محمد اعتقاد دارند و معتقدند اگر به اندازه یک سر سوزن چیزی از لوازم امامزاده از سید محمد بردارید خودرویتان از حرکت باز خواهد ایستاد و نمی توانید چیزی با خود ببرید.   سامراء سامراء در گذر زمان همچنان بافت ضد شیعی خود را حفظ کرده است. زائران در سامراء تحت تدابیر امنیتی قبور امام هادی و امام عسکری را زیارت می کنند. اتوبوسها چند کیلومتر بیرون شهر متوقف می شوند. موتورهای سه چرخ زائران را به ابتدای مسیر ایجاد شده در سامراء می آورند. مسیر با دیواره های بلند بتونی(شاید چهار متری) بصورت یک دالان در آمده است. زائران شاید یک کیلومتر یا بیشتر راه را از جاده بیرون سامراء پیاده یا با خودروهای حمل مسافر حرم می روند و به حرم می رسند. تمامی مغازه های سر راه بسته است و اغلب مخروبه اند. تمامی مغازه های سر راه خریداری شده و هیچ کاسبی دیده نمی شود. در طول مسیر گذرنده ای دیده نمی شود. کسانی هم که دیده می شوند با نگاههایی پر از بغض و غیظ به زائران نگاه می کنند. تمامی ساختمانهای مشرف به حرم خریداری شده و به صورت نیمه مخروبه در آمده اند. ساختمان حرم که در فجایعی قبلا بمبگذاری و تخریب شده اند، در حال باز سازی با مصالح جدید، اما با همان نقشه قدیمی هستند.  صحن حرم تماما حفاری شده و زیر زمین دار شده است. زیر زمینی که تا سرداب غیبت پایین رفته است. جالب است بدانید که کارگرانی که حرم را تعمیر می کردند ایرانی بوده و زندانیان زندان اصفهان بودند که دوران حبس خود را در آنجا سپری می کردند. سامراء خیلی سوت و کور بود و بخشهایی که به چشم ما می آمد مخروبه ای بیش نبود.   زیارت الزیارت، ما الزیارت و ما ادراک ما الزیارت. زیارت چیزی نیست که آدم بتواند خیلی توصیفش کند. میزان حال بردن از زیارت خیلی به خودتان و روحیاتتان، شخصیت و علایقتان بستگی دارد و قطعا مانند هر حال معنوی دیگر به میزان دوری گزیدن از گناه و میزان وقت و انرژی صرف کردنتان در عبادت بستگی شدید دارد.  خلاصه کنم. با کاروان به نجف رسیده اید. یکی دو ساعت بعد از رسیدن دیگر قصد درنگ ندارید و می خواهید زودتر کامروا شوید. همین طور که به سمت گنبد می روید با یک دروازه مواجه می شود. ناگهان بدنتان می لرزد وقتی که می خوانید  کنار دروازه را که نوشته است " انا مدینه العلم و علی بابها". حالت سکری که هنگام حرکت به شما دست داده است به هوشیاری بدل می شود. به خود می آیید که " آری اینجا درگاه شاه است". اذن دخول می گیرید و وارد می شوید. اما زهره مواجهه ندارید. ترجیح می دهید همانجا داخل صحن پرسه بزنید. با خودتان کلنجار می روید که "مرا چه به این درگاه". نماز می خوانید و بلاخره چون تا آنجا آمده اید به امید کرم شاه به زور وارد می شوید. احساس کردن عظمت شاه تمام مدت روحتان را می نوازد. پس از راز و نیاز خارج می شوید. حس خاصی از همان نوع که تنها در حرم امام رضا تجربه کرده اید به وجودتان حاکم است. گوشه ای بر روی مرمر سبز ایوان نجف پیدا می کنید. نماز می خوانید. نماز زیارت برای حضرت و هم قبرهایش آدم و نوح. بعدش همان گوشه می نشینید و ریه هایتان را پر از لذت استنشاق هوای آن محیط می کنید. شاید آنجا تنها جایی باشد که حاضر باشید همان لحظه جان خود را به خدا تحویل دهید. اما شیرینی زیارت در این سفر مکررا تکرار می شود. حلاوت نماز و نیایش در حائر الحسین و مرور وقایع کربلا در محل حادثه ، در تل زینبیه، خیمه گاه و مقتل عباس و حلاوت عزاداری حسین در خود خود کربلا، همراه عزادارانی که هر یک به زبانی سخن می گویند و مخاطبانی که بعضا اگر چه کلام عزاداران  را نمی فهمند، اما شور و حال آنها را درک می کنند و با آنها هم نوا می شوند. نشاط و سر زندگی حرم جوادین و آرامش و روح فزایی حرم عسکریین هر کدام تجربه ای هستند که هیچ گاه شیرینی آنها از یادتان نخواهد رفت و قطعا هرگاه بتوانید دوباره به امید تجربه مجدد آنها راهی این سفر خواهید شد.
  • حیران

سفرنامه کربلا 3

دوشنبه, ۱۸ مهر ۱۳۹۰، ۰۹:۳۵ ق.ظ
کربلا قبل از کربلا به مصیب رفتیم. مُصَیِّب شهری است در نزدیکی مسیر نجف به کربلا که دو طفلان در آن دفنند.  آنجا رفتید مواظب باشید موبایلتان را جا نگذارید. از ما گفتن است.کربلا از نجف بزرگتر و آبادتر است. مردمش شهری ترند و هتلهایش برخلاف نجف با استاندارهای مشهد مطابقت داشت. در نجف یک اتاق پنج متری اتاق دو نفره  محسوب می شد. که جای دو تخت بود و فضای کوچکی برای راه رفتن و نماز خواندن. سرویس بهداشتی اش هم فضایی حدود یکی-دو متر مربع بود که گلاب به رویتان سنگ دستشویی، توالت فرنگی، دوش و روشویی بطور متمرکز آنجا جا شده بودند. این مشکل ممکن است برایتان بوجود آید که در حین استحمام متوجه شوید که شیر آب سرد وجود ندارد و هر دو شیر آب گرم هستند. آن موقع خوشحال خواهید شد از اینکه سرویس آب گرمشان خوب کار نمی کند و هر از چند گاهی آب گرم تمام می شود و می توانید یک جوری غسلتان را کامل کنید. برنامه غذایی هتلها ثابت است و توسط حج و زیارت تهیه شده است. آشپزها عراقی هستند. زمانی ایرانیان آشپز آورده اند که عراقی ها بعد از مدتی ممانعت کرده اند. نظارت حج و زیارت کیفیت غذاها را به ذائقه ایرانی نزدیک کرده است اما هنوز آنگونه که باید باشد نیست و در مورد بعضی غذاها سرو کردن به شیوه عراقی مشکل آفرین است(مثلا اینکه خورشت را می ریزند توی ظرف و برنج را رویش می ریزند). کربلا نسبت به نجف اندکی تمیز تر است و مغازه ها و رستورانهای مرتب تری دارد. اکیدا به شما توصیه می کنم که برای خرید پولتان را تبدیل کنید. چرا که بر خلاف اعتقاد کسبه عراقی پول آنها حدود یک سوم از پول ما ارزان تر است. در حالی که در معاملات برای خرید جنس هزار دیناری هزار تومان از شما می گیرند. اگر تبدیل کنید همه چیز برایتان ارزان تر تمام می شود. گاری هایی در تمام عراق وجود دارد که مسافران و بارها را جابجا می کند. اینها از نظرعراقی ها خیلی درآمد خوبی دارند. چرا که دو سه هزار تومان از هر پیرمرد یا پیر زن می گیرند. این پول برای یک بچه عراقی که بتواند روزی چهار پنج نفر را جابجا کند درآمد خیلی خوبی محسوب می شود. ابتدای سقوط صدام زائران ایرانی کرایه هتلشان شبی دویست تومان(دو هزار ریال) بوده است. اما خود ایرانیها به مرور وارد بازار شده اند و راه و رسم پول گرفتن را به عراقیها یاد داده اند. می گویند بسیاری از هتلها را ایرانیها ساخته اند. کلا پولهایی که عراقیها از زائران می گیرند برایشان درآمدهای خیلی خوبی محسوب می شود. خدا را شکر حضور زائران ما برکات زیادی برای زائران عراقی داشته است و پس از سالها له شدن زیر پای صدام طاغی(به قول خودشان طاغی علی الله) کم کم اموراتشان در حال اصلاح شدن است. سید مهدی نامی در بازار پشت تل زینبیه مغازه ای دارد. ظاهرا روزانه مقداری از تربت را میان زائران توزیع می کند. تعدادی مهر تربت مجانی هم می دهد. سید مهدی مذکور جزو هیات امنای حرم (به قول عراقی ها عتبة الحسینیه) بود. وی که مادری ایرانی دارد لهجه فارسی تهرانی بی نقصی دارد. صبحها بعد از نماز در حرمین با پاسپورت هر نفر یک بن غذای حضرتی داده می شود و البته پاسپورت مربوطه هم مهر می خورد. اگر خواستید باید زود بروید. معمولا در کاروانها زیارتهای سلام و وداع مشترک انجام می شود و یک زیارت دوره به همراهی روحانی کاروان انجام می شود. ظاهرا روحانیون مشیی مبنی بر خرافات زدایی پیش گرفته اند. در حین زیارت دوره روحانی ما در مورد بی سند بودن جاهایی که بعنوان محل افتادن دستهای عباس  معرفی می شود و در مورد روایت شیر(اسد)  توضیح می داد. در یک جایی بعنوان نماد حدیث "ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاة" ماکت یک کشتی گذاشته شده است که ذهن خلاق ایرانیان آن را به اینکه آنجا محل نزول کشتی نوح است تعبیر کرده اند. ولی جای جای دشت کربلا برای خودش حکایتی است و شوری و احساسی. خیمه گاه هم جزو مکانهای زیارتی کربلاست. فاصله اش تا حرم کم است. تل زینبیه تقریبا میان حرم و خیمله گاه قرار دارد. تل زینبیه در بلندی قرار گرفته و قتگاه در گودی و کمی آن طرف تر هم مدفن امام. حبیب ابن مظاهر مدفنی بسیار نزدیک قتلگاه دارد و کمی آنطرف تر سایر شهدا قرار گرفته اند. شبهای کربلا برای من بسیار شیرین بود. شب بیداری و مشاهده دسته جاتی که برای عزاداری می آمدند. حضور شب پنج شنبه در حرم امام بسیار پر فضیلت است. اهالی کربلا  و شهرهای اطراف کربلا، پنجشنبه شبها به بین الحرمین می آیند و شب را آنجا می خوابند. شب پنج شنبه در بین الحرمین جا برای سوزن انداختن نیست. در آن شب تا نماز صبح دسته جات مختلف می آیند و سینه زنی می کنند.  صحن مسقف شده حرم امام فضای خیلی مناسبی برای زایران بوجود آورده است. به هزینه، طراحی و مدیریت ایرانیان حرم حضرت عباس نیز در حال مسقف شدن است. ایرانیان قصد دارند که بین الحرمین را چهار طبقه مسقف کنند که البته در این راه با مخالفت عراقیها مواجهند که می خواهند بین الحرمین حالت سنتی خود را حفظ کند. حرم امام حسین یک بخش تبلیغات دارد که در آن پوسترهای بسیار با کیفیت با قیمت بسیار ارزان(پانصد تومان و ...) عرضه می شود که به نظر من یکی از بهترین هدیه های این سفر می باشند.   اما خدا می داند چقدر سخت است سر کردن با یک سری آدمهای مذهبی خیلی سنتی. نگاه ماورایی به همه چیز هیچ، درجه بالای تفکرات خرافی شان هیچ، هزار نکته دیگرشان هیچ، اگر یک سئوال بپرسی که مساله ای از اعتقادات نیمه خرافیشان را به چالش بکشد فی الفور تورا جوانی لابالی و "بی اعتقاد" و با "پایه های سست اعتقادی" قلمداد می کنند.
  • حیران

وضعیت اینترنت ایران در دنیا

پنجشنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۰، ۱۲:۳۷ ب.ظ
پ.ن: طبق جدول بالا، ایران در بین 174 کشور دنیا از نظر سرعت اینترنت در رتبه 171 است!سوال این است که چرا اینترنت در ایران تا این اندازه خطرناک است؟ چرا کس یا lکسانی در ایران از این تکتولوژی می ترسند!؟
  • حیران

سفرنامه کربلا 1

پنجشنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۰، ۰۹:۳۵ ق.ظ
عراق سرزمین تاریخ عراق سرزمین تاریخ است. شاید اصلا بتوان گفت که تاریخ از عراق آغاز شده است(اگر شروع تاریخ با شروع نوشتن بوده باشد).  از بالا تا پایین نقشه عراق می توان مکانهای تاریخی مهم یافت. آثاری از تمدنهای سومر و بابل و ... و از تمدن آشوریان که پس از شکست در مقابل کورش هنوز هم بازماندگانشان(کردها) در پی دست یافتن به استقلال اند. بیشتر تاریخ شیعه اما در عراق اتفاق افتاده است.  این سرزمین مهد تشیع است، بطوری که در حدیث هم داریم که "اینجا شهر ما و سرزمین شیعیان ماست"1. در طول تاریخ عراق از  بعد حکومت علی(ع) تا به حال تاوان سختی بابت این تمجید پرداخته است. خونریزیهایی که گویی پایانی برایشان نیست. در کل سرزمین عراق جان می دهد برای گردش. اگر خطر امنیت نبود، این ظرفیت وجود داشت که یکی دو ماه کامل در عراق در جستجوی نقاط تاریخی به گردش بپردازیم. برای یافتن جاهایی که ارزش تاریخی دارند راهنماهای خیلی خوبی به زبان انگلیسی وجود دارد. برای مکانهای مذهبی شیعی آن هم یکی دو کتاب توسط حج و زیارت چاپ شده است که البته بیشتر به فضائل مکانهای مذهبی  پرداخته شده است. کاروان در ابتدا عزم سفر شخصی را داشتم. کاشف به عمل آمد که اجازه نمی دهند و ویزای فردی صادر نمی شود2. عراق سرزمین تاریخ عراق سرزمین تاریخ است. شاید اصلا بتوان گفت که تاریخ از عراق آغاز شده است(اگر شروع تاریخ با شروع نوشتن بوده باشد).  از بالا تا پایین نقشه عراق می توان مکانهای تاریخی مهم یافت. آثاری از تمدنهای سومر و بابل و ... و از تمدن آشوریان که پس از شکست در مقابل کورش هنوز هم بازماندگانشان(کردها) در پی دست یافتن به استقلال اند. بیشتر تاریخ شیعه اما در عراق اتفاق افتاده است.  این سرزمین مهد تشیع است، بطوری که در حدیث هم داریم که "اینجا شهر ما و سرزمین شیعیان ماست"1. در طول تاریخ عراق از  بعد حکومت علی(ع) تا به حال تاوان سختی بابت این تمجید پرداخته است. خونریزیهایی که گویی پایانی برایشان نیست. در کل سرزمین عراق جان می دهد برای گردش. اگر خطر امنیت نبود، این ظرفیت وجود داشت که یکی دو ماه کامل در عراق در جستجوی نقاط تاریخی به گردش بپردازیم. برای یافتن جاهایی که ارزش تاریخی دارند راهنماهای خیلی خوبی به زبان انگلیسی وجود دارد. برای مکانهای مذهبی شیعی آن هم یکی دو کتاب توسط حج و زیارت چاپ شده است که البته بیشتر به فضائل مکانهای مذهبی  پرداخته شده است. کاروان در ابتدا عزم سفر شخصی را داشتم. کاشف به عمل آمد که اجازه نمی دهند و ویزای فردی صادر نمی شود2. این بود که مجبور شدم با کاروان راهی شوم. برای ثبت نام وجود پاسپورت معتبر کفایت می کرد(وفکر کنم کپی کارت ملی) و البته فیش پرداخت(آن زمان چهارصد و بیست و چند تومان بود). بعد از چند روز به ما مژده دادند که سفر هوایی جور شده است(به قید قرعه هوایی شدیم و صد و ده تومان دیگه دادیم بابت بلیط هواپیما). این مساله بسیار مسرت بخش بود چرا که سفر زمینی با اتوبوس بسته به اینکه از کجایی ایران شروع کنید حداقل دو روز طول می کشد و واقعا طاقت فرساست. سفر طولانی داخل ایران یک طرف. علافی های چندین ساعته لب مرز و برخورد مرزبانان ایرانی و عراقی یک طرف و جاده های افتضاح عراق یک طرف دیگر. شرایط امنیتی عراق هم  گاها مساله را مشکل تر می کند. مثلا خود ما یک روز دو ساعت تمام توی جاده مصیب (مدفن دو طفلان مسلم) به کربلا متوقف شدیم تا یک سری کامیونهای خاصی که نمی دانستیم دقیقا چه کار می کنند(که البته به احتمال زیاد یکسری رادار مخصوص را حمل می کردند) مسیر را وارسی کنند. خوشبختانه چند سالی است که عراقی ها به وسیله ای پیشرفته(که تنها به اندازه فندکهای تفنگی قدیمی بودند) مجهز شده اند که بوسیله آن همین که اتوبوس آرام از کنار آن رد شود وجود مواد منفجره در اتوبوس را تشخیص می داد و محنت چندین مرحله وارسی تمامی اثاثیه مسافران توسط انسانها و سگهای تربیت شده از سر زائران ایرانی کم شده است. به هر جهت ما از مقداری از مخاطرات اتوبوس سواری جستیم. تا آنجا که فهمیدم از مشهد و تهران به مقصد نجف و از تهران و اصفهان به مقصد بغداد پرواز وجود دارد3. در بدو ورود ما به بغداد نماینده حج و زیارت به استقبالمان آمد. مرد محترمی بود و دائم سعی می کرد رفتار ما را(در صف مهر خوردن ویزا) منظم کند بطوری که یکوقت عراقی ها برخوردی انجام ندهند. مکررا تکرار می کرد که "عزیزان کاری نکنید که اینها به ما بگویند چه کار کنیم". تا هنگام خروج از عراق در فرودگاه بغداد، تنها دفعه ای که رئیس کاروان پاسپورتمان را به ما داد همین صف مهر خوردن ویزا در فرودگاه بغداد بود. در طول سفر مدیر کاروان همواره پاسپورتهای ما را از بیم اینکه حرکت سرخودی انجام بدهیم پیش خودش نگه می داشت(و البته برای ایستگاههای ایست بازرسی بین شهرها هم ممکن بود به آنها احتیاج پیدا کند). سرتاسر مسیر ما در عراق در همه شهرها و راهها، پر بود از پستهای ایست بازرسی، سربازان مسلح که بسیاری از آنها شبیه سربازان  آمریکایی لباس پوشیده بودند، نفربر و کامیون های نظامی. شرکتهایی در عراق هستند که به کاروانهای ایرانی خدمات حمل و نقلی ارائه می کنند. این شرکتها داخل هر اتوبوس یک نگهبان مسلح عراقی میگذارند برای حفاظت از اتوبوس که این نگهبان در تمامی طول سفر همراه اتوبوس است. تا آنجا که من فهمیدم، از هر کجا که با کاروان وارد شوید( مرز شلمچه یا مهران و یا فرودگاه بغداد یا نجف) باز هم کاروان ابتدا به نجف آورده می شود، سه شب در نجف می ماند، در میان راه کربلا به مصیب می رود و پس ازسه شب اقامت در کربلا به زیارت سید محمد رفته و سپس به سامرا و کاظمین می رود و آنگاه به مرز مربوطه بازگردانده می شود. در طول سفر کلا آدم از لحاظ زیارت اور دوز می شود. مخصوصا آخرش که ظرف بیست و چهار ساعت پنج امام(سوم،هفتم، نهم، دهم، یازدهم) و سرداب غیبت و حضرت عباس وامامزاده  سید محمد را زیارت می کنید. که البته خستگی اتوبوس سواری آن زیارتهای آخر را تحت تاثیر قرار می دهد. موقع خروج از عراق چهار ساعت تمام تفتیشمان کردند و چند مرحله تمام اثاثیه ما را گشتند. در مرحله اول از اتوبوس پیاده شده و بارهایمان را تخلیه کردیم و سگ مربوطه اتوبوس و اثاثیه ما را بویید و پس از آن دوباره اثاثیه را سوار کردیم. در مرحله آخر کفشهایمان را روی نوار نقاله قرار دادیم و کمربند را نیز باز کردیم. به هر جهت روزگارمان را سیاه کردند.   نکته دیگر قابل ذکر در مورد کاروان، فردی است تحت نام مدیر کاروان. برای من که تا بحال سفر کاروانی نرفته بودم شخصیت قابل مطالعه ای بود. تجربه من(که بسیاری از جنبه های آن قابل تعمیم است)، فردی بود بسیار حلیم و خونسرد. اهل مدارا و تدبیر. خیلی بی رو در بایستی و رک. با همه سریع ارتباط  برقرار می کرد. هوای همه را داشت. خیلی زحمت می کشید. قطعا این همه زحمت به حقوقش نمی ارزید، بلکه عشق و ایمان عامل محرک این تلاش بود. اما خوب کلا سر کردن با آدمهای سنتی سخت است. آنهم سنتی به این شدت و مصائب خودش را دارد. ادامه دارد..... پانوشت1: احتمالا مصداق حدیث شهر کوفه است ولی به نظر می آید که  می شود آنرا به عراق تعمیم داد. پانوشت2:بعدا در عراق ایرانیانی مشاهده کردیم که با ویزای فردی آمده بودند.ظاهرا هزینه شان هم به میزان قابل توجهی کمتر در آمده بود. پانوشت3:پروازها این چند وقت چند برابر شده اند. اینجا را بخوانید
  • حیران

سفرنامه کربلا

چهارشنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۰، ۰۹:۳۵ ق.ظ
چندی پیش در درگاه کریمان ابراز نیاز کردیم و بزرگوارانه ما را طلبیدند. این بود که به عشق  روی نهادن بر خاک در می فروش و بوسیدن آستان شاه نجف  راهی سفر کربلا شدم.  اگر بخواهیم عشق این مردم به خانواده فاطمه را به چشم ببینیم، کافیست رویکرد مردم به این سفر و رفتارشان را در آن مطالعه کنیم. در دوره های مختلف تاریخ، این مردم انواع خطرها را پذیرا شده و حتی گاهی به بهای  جان خویش خود را به درگاه اینان رسانده اند. در این میان عشق به حسین و عظمت وی این سفر را با نام حماسه او عجین کرده است. فرهنگ عاشورا بعنوان عامل حیات بخش شیعه و زنده نگهدارنده آن، محرک قدرتمند این سفر است، علاوه بر این که اثرات عمیق این سفر و شور و حال وصف ناشدنی و بی نظیر مکانهای مقدس این سفر عاملی است بر تقویت آن فرهنگ در جامعه. *************** وقتی برای رفتن به این سفر تحقیقات می کردم موفق نشدم که حتی یک مرجع درست و حسابی فارسی در وب پیدا کنم که نیاز به اطلاعات مرا پاسخگو باشد. این در حالی بود که اگر بصورت انگلیسی در مورد عراق جستجو می کردید چندین سایت جاندار، با سازماندهی مناسب پیدا می شد که از سیر تا پیاز اطلاعات مورد نیاز جهانگردان را نوشته بود. که البته آن نوع اطلاعات به درد ما نمی خورد. چرا که ما محدود به حدود کاروان بودیم و زندانبانی بنام مدیر کاروان داشتیم. وبلاگ بدرد بخوری هم در این زمینه پیدا نکردم. نوعا وبلاگها به تشریح حالتها و احساسات فردی پرداخته بودند (اینکه کجا چطوری  گریه کردم و اینها) و این بود که نتوانستم سیراب از اطلاعات راهی این سفر شوم و شرایط حاکم که در موردش صحبت خواهم کرد مانع از این شد که در طول سفر هم خیلی اطلاعات کسب کنم. اما به هر جهت ان شالله برای اینکه اندکی تبادل اطلاعات بشود با علاقمندان، آنچه خواندم، دیدم و فهمیدم را در اینجا می آورم. که البته سعی بر این است که بیشتر جنبه انتقال اطلاعات داشته باشد. آنچه می نویسم صرفا تعریف کردن است و بس و بیشتر مخاطبش کسانی هستند که هفته بعد عازم کربلا باشند و بخواهند آمادگی ذهنی در مورد مسائل کوچک و بزرگ سفر داشته باشند.
  • حیران

سفرنامه کربلا 2

سه شنبه, ۱۲ مهر ۱۳۹۰، ۰۹:۳۵ ق.ظ
نجف وارد عراق که شدیم برنامه کاری ما (اعم از زمان و مکان) معمولا از یک روز قبل مشخص می شد. ابتدا به نجف رفتیم. برخلاف کربلا نجف شهر  رشد یافته و آبادی نیست. البته محیطش پر از ساختمانهای در حال ساخت بود که بسیاریشان مشخصا هتل بودند. اما به هر حال از نظر بهداشت و نظم و ترتیب خیلی پایین تر از انتظارات و استاندارهای ایرانیها بود. کابل کشی برقشان که معروف است. هر کس یک سیم از سرکوچه گرفته و تا ملکش آورده است. کوچه های نجف معمولا سقفی از سیم دارند. اطراف حرم کلا بازار است. علاوه بر لباس و سجاده و.... اطراف حرم پر است از اغذیه فروشی. کبابی خیلی زیاد است. فروش چند نوع حلوای بسیار بسیار گرم(از لحاظ طبیعت) که خوردنش فقط از پس اعراب بر می آمد هم در اطراف حرم بسیار زیاد بود. غذاهای عراقی بعضا به ما نمی سازند. بهتان توصیه می کنم اگر می خواهید چند روز زیارت راحت باشید هر غذایی را امتحان نکنید!!(توصیه می کنم جدی بگیرید!!). ضمنا بدانید که معنی بهداشت از نظر عراقی ها با معنی آن از نظر ما فرق می کند. برای ورود به حرم سه مرحله بازرسی می شدیم. یکی برای ورود به محوطه که پانصد متر با حرم فاصله داشت. دومی برای رسیدن به کفش داری و سومی برای ورود به حرم. نکته آزار دهنده این بازرسی ها این بود که هر بار باید موبایل خود را به باجه مخصوص تحویل می دادیم. این مساله در مورد تمامی مکانهای زیارتی وجود داشت. در مکانهایی مانند مصیب(مرقد دو طفلان) که دو ساعت بیشتر توقف نبود باعث می شد که بعضا زایرین موبایلها را در باجه امانت موبایل جا بگذارند و به کربلا بروند.  ساختار احزاب سیاسی عراق حول ساختار طایفه ای آن شکل گرفته اند. در دو استان کربلا و نجف پر بود از عکسهای خاندان حکیم و خاندان صدر و در کل بازار تبلیغات سیاسی به نسبت کشور ما رونق بیشتری داشت.   منزل آیت الله سیستانی نزدیکی حرم بود که از همه مسیرها توسط نگبانان مسلح محافظت می شد. اختلاف میان صدرها و ایشان باعث شده که امامت حرم بشیوه جالبی انتخاب شود. جالب است که هنگام اذان مکبر همانجا یک روحانی سن بالای ایرانی را بطور تصادفی انتخاب می کند برای امامت نماز. البته دو صف نماز در حرم امیرالمومنین شکل می گیرد. یکی بعد از باب ساعت که امام ایرانی دارد و یکی قبل از آن که امامی عراقی داشت که از شیوه انتخاب آن مطلع نشدم. اما به احتمال زیاد آن هم تصادفی انتخاب می شد.  بعد از نماز هم یک نفر از طرف بعثه آقای خامنه ای یک حدیث می خواند به زبان فارسی برای ایرانیان. در داخل حرم پر است از قبور علمای بزرگ. کلاسهای درس هم در اطراف آن وجود دارد. در کل حرم امیر المومنین نسبت به حرم های بقیه ائمه بسیار کوچک و جمع و جور است که البته در حال توسعه یافتن است.در کل حرم خیلی تنگ بود و چون بعضی درها را بسته بودند خیلی خوش مسیر نبود. مناره های حرم حضرت به هر دلیل همواره اندکی به سمت قبله نشست داشته اند (نه آن اندازه که با چشم قابل دیدن باشد). چندین بار مناره ها تخریب و بازسازی شده اند اما این عیب باز هم بوجود آمده است و از اینرو گفته می شود  مناره های حرم علی(ع) به سمت مسجد النبی تعظیم کرده اند. صحن حرم همیشه غبار گرفته است. چند روزی که نجف بودیم همیشه گرد و غبار خوراکمان بود. بدلیل وجود گرد و غبار همیشه (شاید مخصوص فصل بهار بود) صحن حرم با حصیر پوشیده بود(چون بر خلاف فرش گرد و غبار نمی گرفت). معمولا حرم عرصه صحنه های تکراری و جالب است. کاروانهایی که می آیند و سلام می دهند، آنهایی که روبروی ایوان نجف ایستاده و از صمیم جان مدح شاه را می گویند(خدا می داند که در آن مکان چه حلاوتی در این کار است) و آنهایی که وداع می گویند. بدلیل کم جمعیت بودن  نجف اکثریت نسبی در حرم امیر با ایرانیان است. یک مشکلی که در حرم امیر المومنین وجود دارد این است که بین ساعت دوازده شب تا سه صبح بسته می شود. مسجد کوفه، مسجد سهله، مدفن کمیل و مدفن میثم تمار و  قبرستان وادی السلام هم جزو مکانها زیارتی نجف هستند. شاید بیست دقیقه از حرم تا کوفه راه باشد. مسجد کوفه کاملا بازسازی شده است و مساحت آن چندین برابر شده است تا همه مقامهای انبیا و ائمه و قبر مسلم و مختار هم به آن اضافه شود. قسمت اصلی آن که محل ضربت خوردن امام است و نماز در آن کامل است شاید ده درصد کل مسجد فعلی باشد. می گویند یکی خانم هندی مخارج بازسازی مسجد را داده است. آنجا هم پر از خاک و گرد و غبار است. اعمال مسجد کوفه بسیار زیاد هستند. مکانهایی در مسجد هست که امامی یا پیامبری(آدم و نوح و ابراهیم و...) در آن نماز خوانده. به آن مکانها مقام گفته می شود. در اعمال مسجد برای تک تک این مقامها نماز و زیارت هست. در کل آنقدر طول می کشند این اعمال که تنها از پس نماز خوانهای حرفه ای بر می آید و برای بیشتر مردم  ملال آور شده و اصل کار را تحت الشعاع قرار می دهند. در فضیلت مسجد کوفه همین بس که امام سجاد(اگر اشتباه نکنم) یکبار تمام راه مدینه تا کوفه را طی کرده اند و تنها در مسجد کوفه نماز خوانده اند و راه را بازگشته اند. خدا قسمتتان کند. هر بار که رفتید مناجات مسجد کوفه امیرالمومنین را فراموش نکنید که نجوای "مولای یا مولای" علی هنوز از گوشه کنار آن مکان شنیده می شود. مسجد سهله هم دارای مقامها و اعمال زیادی است اما به نسبت کمتر از مسجد کوفه. به اعتقاد شیعه آنجا محل حکومت مهدی(ع) است. به آنجا مسجد سهله می گویند چون اجابت دعا در آن سهل است. قبرستان وادی السلام که یکی از بزرگترین قبرستانهای دنیاست، سمت شمال حرم قرار گرفته.  چندین پیامبر از جمله هود و صالح در آن دفن شده اند. در روایات است که ارواح مومنان پس از مرگ به آنجا آورده می شود.
  • حیران

یازده سپتامبری دیگر

دوشنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۰، ۰۹:۳۵ ق.ظ
یازده سپتامبری دیگر کلید خورد. اتفاقی افتاد که روزهای پس از اتفاق را کاملا از آن اتفاق متاثر خواهد کرد. خدا به خیر بگذراند. معلوم نیست چه خوابی برایمان دیده اند. اما قبل از اینکه به این مساله بیاندیشیم، سئوال دیگری به ذهن خطور می کند.    نگاه اول عده ای در تهران ترور می شوند. اکثرشان چهره های علمی دانشگاهی هستند. قضیه مبهم است. دلایل  داخلی ها خیلی قانع کننده نیستند. همه چیز عجیب و غریب است. باور قضیه سخت است، اما خوب اعلام می شود که توطئه شوم عوامل اسرائیل، آمریکا و انگلستان خبیث بوده است. شکر خدا مانور تبلیغاتی رسانه های آگاه ما حقایق را حداقل به مردم  داخل که تنها رسانه شان رسانه ملی است نشان می دهد.   امروز ناگهان رسانه های امریکا و انگلستان خبیث از توطئه ای که تازه کشف کرده اند و طی آن تلاش ایران برای تروری عجیب غریب و بی ارزش را خنثی کرده اند خبر می دهد. باور دارم که این طرف منطق خاص خود را دارد، اما دیگه اینقدر منطق متمایزی ندارند که در دوره یکه تازی آمریکا در حالی که از شرق و غرب و جنوب ما را در محاصره گرفته اند، در شرایطی که کشور در یکی از خطرناکترین دعواهای سیاسی سه دهه گذشته درگیر است و بخشهایی از جامعه راهشان را از حاکمیت جدا کرده اند  و اقتصادمان بدترین رکود بعد از جنگ خود را تجربه می کند و تحریمها گلوی اقتصاد کشور را به سختی می فشارند،  به کاری اینقدر مسخره دست بزنند. آخرکه چه بشود؟  اما ادعا می شود که توطئه کشف شده است و کار، کار ایران بوده است. بلندگوها همگی دست آمریکا و انگلستان خبیث است و صدای ما به جایی نمی رسد و ذهن مخاطبان نسبت به ما آنقدر مخدوش شده که کسی گوشش به حرف ما بدهکار نیست.   نگاه دوم در عین حق طلبی، از ابتدای انقلاب همیشه متهم بوده ایم به شرارت درجهان. همواره اتهامات ریز و درشت به ما زده می شود. همیشه در مقابل تهمتها بی پناه بوده ایم. قدرت قاهره نظامی، تکنولوژیک، سیاسی، فرهنگی و رسانه ای غرب است که معلوم می کند چه کسی خوب است و چه کسی بد و تشخیصش را به اکثریت تفهیم می کند و اکثریت را متقاعد می کند و اکثریت هم حرفش را می شنوند و دیر یا زود می پذیرند.  جالب است بدانیم که باور ما دشمنان غرب و بطور خاص آمریکا در مورد بسیاری مسائل را خود غرب شکل داده است. اطلاعات مربوط به مسائلی مانند مساله شوروی و کمونیسم، آلمان و نازیسم، چین، افریقا و ... همه را از طریق رسانه های غربی و مخصوصا آمریکا دریافت کرده ایم و عجیب نیست که باور بیشتر مردم جهان در مورد ما را همانها شکل داده باشند. به هر حال مظلوم هستیم و هر وصله ای را به ما می چسبانند و در مقابل رسانه های دشمن صدای ما شنیده نمی شود. چه بسیار طیفهایی از جامعه ما هستند که سالهای سال است که صدایشان را مردم عامی نمی شنود. هر چند حقشان است(البته به زعم بعضی از ما). چرا که با عوامل بیگانه مراوده دارند. چون به ارزشهای اسلامی و اصول مترقی انقلاب التزام ندارند و بنابراین ما هم با قدرت تبلیغاتی که داریم مردم را آگاه می کنیم و از ماهیت خبیث این طیفها آگاه می سازیم. با توجه به آنچه گفته شد این سئوال برای ما مطرح  شود که واقعا چقدر برخورد آمریکا با ما نسبت به برخورد ما با مخالفان متمایز است؟
  • حیران