در حیرت

۷ مطلب در مرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

نمی دانم دایی جان ناپلئون را می شناسید یا نه! دایی جان ناپلئون شخصیتی است در کتابی از ایرج پزشکپور به همین نام. بعدها ناصر تقوایی سریالی از روی این کتاب ساخت و به همین واسطه در میان مردم معروف شد. دایی ناپلئون کسی بود که هر وقت اتفاق ناگواری رخ می داد دست انگلیسی ها را در ماجرا عیان می دید و با آب و تاب و هیجان پرده از توطئه ی جدید آن ها بر می داشت.دایی جان ناپلئون نمادی از تفکری است که آن را "توهم توطئه" می نامند. در این نوع تفکر با ساده انگاری هر واقعه ای را به علتی خارجی نسبت می دهند و دست های پنهانی را در پس هر فاجعه، مصیبت یا تغییر اساسی می بینند. در میان مردمِ امروزی دیگر عبارتِ " کار، کارِ انگلیسی هاست" کمتر رواج دارد و جز از زنان و مردان پیری که کودتای انگلیسی 28 مرداد را دیده اند شنیده نمی شود. با این حال، هنوز مصادیق فراوانی از "توهم توطئه" یا "توطئه انگاری" را می توان دید. امروزه ایالات متحده و صهیونیست جهانی جای انگلیسی ها را گرفته اند تا آسان تر بتوان بسیاری از وقایع اجتماعی، سیاسی یا حتی طبیعی را توجیه و علت یابی کرد. آنچه در زیر می آید مصادیقی از این نگاه به دنیا در آغاز قرن بیست و یکم است. نمادهای یک دلاری: یک دلاری پرشمارترین اسکناس در دنیا به شمار می آید. اسکناسی که نماد قدرت و ثروت است و شاخصی از قدرتمندی آمریکا در عرصه اقتصاد و سیاست جهانی به شمار می آید. طراحی این اسکناس پر از نمادهای سوال بر انگیز است: چشم جهان بین، هرم ناقص، عقاب کچل و سپر به دست، عبارت های لاتین و مانند آن. همین نمادها ذهن ها را کنجکاو کرده است تا تفسیرهای متعددی برای آن بیایند. معمول ترین تفسیر در میان ایرانیان توطئه صهیونیست و فراماسونری ها را نشان می دهد. بر اساس این تفسیر، طراح اسکناس جزء فراماسونری بوده است و نمادهایی را به کار برده است که برتری و استیلای صهیونیست بر اقتصاد دنیا را نشان دهد. این در حالی است که کار طراحی این اسکناس به دست یک گروه و در طی چند مرحله انجام گرفته است. امروزه سوابق طراحان و پیشنهاددهندگان طرح ها در دسترس است و می توان دلایل چاپ هر نماد را پیدا کرد. تغییر آب و هوا و رویدادهای جوی: چند سال پیش در هایئتی زلزله آمد و خیلی ها در ایران این را کار امریکایی ها و ناشی از پروژه ی سرّی تغییر آب و هوایشان به نام "هارپ" دانستند. آن ها این طور استدلال می کردند که هائیتی منطقه ای زلزله خیر نیست و چون در نزدیکی محل آزمایش های زیرزمینی هارپ قرار گرفته دچار زلزله شده است. این در حالی است که پروژه هارپ به هیچ روی مخفی نیست و حتی پروژه ای بین المللی به حساب می آید(دراین باره اینجا را ببینید). حتی مدعیان این تئوری زلزله ی چند سال پیش در چابهار، مرگ دلفین ها در خلیج فارس و افزایش طوفان و سونامی در جهان را به این فناوری مخفی و پیچیده نسبت می دهند.کارتون های زمان کودکی: در دوران کودکی ما، کارتون های به یاد ماندنی زیادی از تلویزیون پخش می شد. بسیاری از این انیمشن ها محصول ژاپن یا اروپا بودند. مثل هاچ زنبور عسل، حنا دختری در مزرعه، نل و سباستین و مانند آن ها. عده ای در ایران معتقدند این کارتون ها و بسیاری از محصولات والت دیزنی، کار صهیونیست ها بوده است و شخصیت هایشان نمادی از قوم بنی اسرائیل و آوارگی آن هاست. بر این اساس شخصیت هایی مثل لوک خوش شناس، جوجه اردک زشت و سند باد همگی زاییده ی یک طراح صهیونیست است تا کودکان را با آمیزه موعود و شعارهای یهودیان آشنا کند.اینها فقط نمونه هایی از مصادیق توطئه انگاری در میان ایرانیان است. در عرصه سیاست بیشتر از این هم می توان انگ ها و برچسب های جاسوسی و خراب کاری را یافت. حتی قبل از انقلاب هم شاه پهلوی انقلاب اسلامی مردم و رهبری امام خمینی را به ارتجاع سرخ، که همان کمونیست ها بودند، و دخالت شوروی ها نسبت می داد. امروز هم از این دست ادعاها و انگ زدن ها کم نیستند. کافی است سری به بعضی روزنامه های سراسری و تعدادی سایت های داخلی بزنید. اینک همه جا دستی از صهونیست ها و آمریکایی ها در هر جایی به چشم می خورد و گویی آن ها دنیای اطراف را ساخته اند و اداره اش می کنند. اموزه ای که بیشتر از واقعیت و حقیقت، ترس از صهیونیست ها و ابهت آنها را ترویج می کند و نتیجه اش جز ساده انگاری وقایع پیچیده و انفعال در دنیای واقعی نخواهد بود. پ.ن: این پست را تحت تاثیر بحث با یکی دو نفر از همکارانم نوشتم. قبلا فکر میکردم چنین مدعیاتی در میان عامه مردم پذیرفته و باور کردنی نیست. اما سرکارم با کسانی برخوردم که چنین ادعاهایی را تمام و کمال قبول داشتند و از آن ها دفاع می کردند. به نظرم سوال مهم تر این است که چرا چنین تئوری هایی در ایران به راحتی جا می افتد و پذیرفته می شود؟ چه عواملی زمینه را برای رواج توطئه انگاری در ایران فراهم کرده است؟ شاید در پستی در این باره هم بنویسم. پ.ن2: نمی دانم چرا بلاگقا سه پست آخر را ناگهانی حذف کرده است. من هم از آن ها بک آپ نگرفته بودم. باز هم افسوس می خورم که کاش وبلاگ نویسی را در سرویس دیگری شروع میکردم!
  • حیران

مجلس شورای اسلامی: ملی یا محلی؟

شنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۵۳ ق.ظ
پخش زنده جلسات مجلس درباره کابینه پیشنهادی دولت از صدا و سیما ، فرصت مغتنمی است برای شناخت بیشتر مجلس در نقش یکی از قوای سه گانه ی جمهوری اسلامی. مجلسی که هر 4 سال یک بار با 290 نماینده از اقصی نقاط کشور تشکیل می شود و وظیفه اصلی آن قانون گذاری در نظام جمهوری اسلامی ایران است.اما مجلسی که در چند روز گذشت از صدا و سیما دیدم بسیار با آنچه از یک مجلس ملی توقع داشتم فاصله داشت. نوع برخورد، رفتار و حتی ادبیات بعضی از مجلسی ها دور از شأن کسانی است که بتوان آنها را نماینده مردم دانست. اطلاعاتی که در نطق های موافق یا مخالف داده میشد و استدلال هایی که به نفع یا ضرر وزرا داشتند، در حدی نبود که تحلیل درست و دید واقع گرایانه را از نمایندگان مجلس نشان دهد.این در حالی است که بسیاری از قوانین ملی در مجلس تصویب می شوند و با ابلاغ به قوه مجریه در تمام روستاها، شهرها و مناطق کشور لازم الاجرا هستند. سوال این است:  آیا کسی که با همکار خود نامحترمانه رفتار می کند، کسی که از وضع جاری کشور اطلاعات دقیق ندارد و کسی که دلایلش مانند بهانه های کودکانه برای رد کسی است شایستگی نشستن بر صندلی مجلس را دارد؟به نظرم مجلس شورای اسلامی در حدی نیست که بتوان آن را ملی نامید و از پس وضع قوانین موثر برای پیشرفت کشور برآید. در واقع یک ضعف ساختاری و یک گریزگاه سیاسی موجب شده است مجلس در ایران آنچنان توانمند نباشد و این ناتوانی در بزنگاه هایی مانند رای اعتماد هب وزیران واضح تر خود را نشان می دهد.ضعف ساختاری مجلس نحوه ی انتخاب نمایندگان است. در ایران نمایندگان را  از تمام روستاها و شهرها به میزان جمعیت هر بخش انتخاب می کنند. همین زمینه را برای تشکیل مجلسی فراهم می کند که از میان خواسته ها و وعده های محلی و کوچک برگیزده می شود و در آینده باید روی قوانین ملی و کلان تصمیم گیری کند. این در شرایطی است که در شهرهای کوچک و روستاها عمده دغدغه مردم معیشت، شغل و آبادانی شهر و روستای خود است. اگر این را در کنار ناآگاهی و عدم جریان آزاد اطلاعات در بین مردم دور از پایتخت بگذاریم، نتیج اش جز مجلسی ضعیف با رویکردی خرد و کوتاه مدت به مسائل کشور نخواهد بود.ضعف سیاسی اما، فیلتر شدن نمایندگان از سد شورای نگهبان است. هر چند نظارت شورای نگهبان بر صلاحیت نامزدهای نمایندگی قانونی است، محملی برای اعمال سلیقه های سیاسی و جناحی حاکمان شده است. شروطی مثل التزام و پایبندی به اسلام و ولایت فقیه دست داوران شورای نگهبان را برای رد یا قبول بر اساس شنیده ها و نظرات شخصی باز گذاشته است. از همین رو در دروه های پیش بسیاری از افراد توانمند به همین دلیل رد صلاحیت شده اندو رقابتی واقعی برای تصاحب کرسی های مجلس شکل نگرفته است. این جدای از تخلفات و وعده و وعیدهای بی شمار نامزدها برای جلب رای مردم است که بسیار هم، مخصوصا در شهرستان ها، رایج است.به نظر می اید مردم باید با نامزدهای منتخب خود در مجلس بیشتر آشنا شوند و دیدگاه ها و رفتارهایشان را بهتر بشناسند. صدا و سیما با پخش زنده جلسات این قوه قانون گذاری چنین فرصتی را فراهم کرده است. این چنین هم نخبگان به ضعف های اساسی در ساختار مجلس پی می برند و هم مردم در دروره های بعدی با دقت بیشتری نمایندگان خود را انتخاب می کند.
  • حیران

تخلفات خطرناک رانندگی در ایران

دوشنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۲، ۰۱:۳۰ ب.ظ
ایران یکی از پر تلفات ترین کشورها در سوانح رانندگی است. به طوری که سالانه نزدیک به بیست هزار نفر در جاده ها و خیابان ها در تصادفات جان خود را از دست می دهند. چنین آماری وقتی اهمیت بیشتری می یابد که بدانیم ایران از نظر سرانه خودرو (یعنی تعداد خودروهای موجود به ازای هر نفر) در بین 138 کشور جهان رتبه 61 را داراست.جاده، خودرو و راننده را 3 عامل اصلی تصادفات نام می برند. 3 عاملی که هر یک به نسبتی در یک سانحه مقصر هستند و وقتی پای حساب کشی از خودرو ساز و جاده ساز و رانندگان به میان می‌آید، هر یک دیگری را متهم می کنند. در این نوشته می خواهم  نقش عامل سوم یعنی رانندگان را در تصادفات بررسی کنم. عاملی که همگان بی‌خوابی، بی‌احتیاطی و ناهوشیاری‌اش را منجر به تصادف می‌دانند. اما وقتی در رانندگی ایرانیان دقیق می‌شویم، نقش یک راننده را فراتر از خطاهای سهوی می‌بینیم. در ایران، رانندگان به نحوی رانندگی می‌کنندکه حاصلش در مواقع اضطراری جز تلفات یا آسیب‌های جدی نخواهد بود. در واقع هنجارهای رانندگی در ایران هنجارهایی خطرناک است. هنجارهایی که در نبود اقبال به قوانین رسمی راهنمایی و رانندگی یا نبود نظارت کافی، جای خود را در میان مردم باز کرده است. این هنجارها، درست مانند بسیاری از هنجارهای رفتارهای اجتماعی ایرانیان، از عقلانیت خالی است و از همین رو به نتایج فاجعه‌بار منجر می‌شود. تعدادی از این هنجارهای خطرناکِ رانندگی در ایران به شرح زیر است:پرکردن اتوبان از سمت چپ: معمولاً در همه جای دنیا، اتوبان‌ها از سمت راست پر می‌شوند. برای همین است که لاین آهسته رو همیشه شلوغ تر است و لاین سرعت برای خودروهای اضطراری یا سرعت بیشینه است. در ایران عکس این حالت اتفاق می‌افتد. گویی همه عجله دارند یا در شرایط اضطراری به سر می‌برند. در این شرایط شلوغ‌ترین قسمت یک اتوبان دو لاین تندور آن هستند.وادار کردن خودرو جلویی به خالی کردن راه: حتما هر کدام از شما که راننده باشید با این صحنه روبرو شده‌اید. ماشین عقبی در فاصله کمی شما را تعقیب می‌کند و با بوق یا زدن چراغ بالا شما را مجبور به باز کردن لاین سرعت می‌کند. این در شرایطی است که راننده‌ی پشتی کاری به ترافیک یا سرعت مجاز ندارد و قصدش فقط مغلوب کردن شما برای تندتر رفتن است. نتیجه چنین رفتاری هول کردن راننده جلویی و بالابردن احتمال تصادف در سرعت‌های بالاست. در اینجا هم فرهنگ شتاب و عجله ایرانیان خودش را نشان می‌دهد.سبقت از سمت راست: این هنجار متداول که خلاف قوانین رانندگی است، بسیار خطرآفرین است. به طور معمول یک راننده باید از سمت چپ سبقت بگیرد تا دید و فضای مناسب برای ماشین کناری فراهم باشد. در ایران اما، کسی که فضای مناسب پیدا کند بدون توجه به خودرو کناری سبقت می‌گیرد. دنده عقب در اتوبان: جوک معروفی است که یک ایرانی  در کشوری خارجی، در اتوبان دنده عقب می رفته است. تصادف می‌کند و وقتی راننده دیگر ماجرا را با پلیس را در میان می گذارد،  او را متهم به مستی می‌کند. شاید تنها جایی در دنیا که دنده عقب رفتن یک هنجار عادی است ایران باشد. رفتاری که بسیار رایج است و در عین حال خطرناک. هر چند نبود تابلوهای مناسب در راه های فرعی حساب شده در بزرگراه ها به تکرار این رفتار کمک می‌کند، ریشه‌اش را باید در فرهنگ میانبر زدن مردم ایران دانست. فرهنگی که رسیدن به هر هدفی را در کوتاه ترین مدت و کمترین زحمت مجاز می‌داند.هنجارهای فوق تنها مشتی از خروارِ رفتارهای خطرناک رایج در خیابان ها و جاده‌های ایران است. تازه اینها به غیر از هنجارهایی مثل لایی کشیدن است که در میان گروه‌های جوانان پرشور و شر رعایت می‌شود و بسیار آن‌ها را عاقلانه نمی‌دانند. رفتارهای رانندگان پشت فرمان، تنها نمونه‌ای از رفتارهای جمعی ما است. رفتارهایی که ریشه‌های فرهنگی و اجتماعی عمیقی دارند و همه‌شان در مجموع زندگی اجتماعی ما ایرانیان را شکل می‌دهند. دقت در این گونه رفتارها می‌تواند راه را برای ریشه یابی بسیاری از معضلات و بن بست‌های دیگر جامعه باز کند. با این تفاوت که در رانندگی، عواقب رفتارهایمان به تلفات جسمی و جانی عینی ختم می شوند و درباره بسیاری دیگر از رفتارها نتایج حاصل واضح و عینی نیستند.مطالب مرتبط:ایرانیان و تفکر سیستمیچرا رانندگان نیسان و وانت بار بد رانندگی می کنند؟
  • حیران

امتیازات کابینه‌ی دولت جدید

چهارشنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۲، ۰۷:۲۳ ق.ظ
پس از معرفی وزرای پیشنهادی آقای دکتر حسن روحانی به مجلس، اهل سیاست نظرات مخالف و موافق بسیاری را ابزار کرده اند. منتقدان از هر دو جریان اصلاح طلب و اصوالگرا کابینه را از جنبه های مختلف بررسی کرده اند و هر کدام به حضور چهره هایی از جریان دیگر معترض شده اند. به گمان اما، کابینه‌ی پیشنهادی ویژگی هایی دارد که آن را از سایر کابینه ها در دولت های پیشین متمایز کرده است. این ویژگی ها در شرایط فعلی به سود کشور است و می تواند منجر به خروج ایران از بن بست اقتصادی و کاهش تحریم ها بر آن شود. 1- مهم ترین خصوصیت کابینه دولت دوازدهم، تجربه وزرای آن است. در این دولت، اکثر وزرای پیشنهادی سابقه وزارت یا معاونت داشته اند. همین یعنی کسانی قرار است بر مسند بنشینند که کارآزموده هستند و آشنا به فضای مدیریت کلان. به این ترتیب کشور از مهارت و تجربه ای که این مدیران در طی سال ها اندوخته اند بهره مند خواهد شد.  در این شرایط اگر چه نیروهای جدیدی تربیت نمی شوند، فضای کشور از نوعی ثبات برخوردار می شود . چرا که شرایط فعلی ایران عرصه آزمون و خطا نیست و باید کارها به دست کاردان سپرده شود و سامان یابد. 2- ترکیب کابینه‌ی دولت منتخب طوری است که از هر جریان سیاسی کسانی در آن حضور دارند. چنین ترکیبی نوید همکاری میان نیروهای سیاسی را می دهد. این فرصتی است که در هر دولت با ورود و خروج اتوبوسی وزیران از کابینه هرگز محقق نشده است. اکنون نیاز است تا وفاق و همدلی در بین نیروهای سیاسی از طریق همکاری مشترک برقرار شود و این دولت فرصتی برای همین امر است. اینکه افرای تندرو از هر دو جریان اصلی کشور از کابینه ناراضی هستند هم از همین روست که کابینه را یکدست و کاملاً منطبق بر خواسته ها و اهداف خود نمی بینند. 3- با روی کار آمدن دولت نهم، دولت آقای احمدی نژاد، بسیاری از مدیران قدیمی دولت های پیشین بازنشسته شدند یا بازنشسته کردندشان. اینان با بیرون آمدن از دولت در بخش خصوصی فعال شدند. اکنون تعدادی از همین مدیران بر خواهند گشت و این اتفاق مبارکی برای اقتصاد کشور است. چرا که مدیری که فضای کسب و کار را به تنهایی و روی پای خود تجربه نکرده باشد، نمی تواند درد فعالان اقتصادی را بفهمد و آنان را تحت حمایت دولت قرار دهد. همین تاثیر مهمی در بهبود شرایط به نفع فضای تولید و کسب و کار خواهد داشت. اگر این را در کنار کاهش صادرات نفت قرار دهیم، به اهمیت نقش بخش خصوصی در اقتصاد کشور در سال های آتی پی خواهیم برد. سه امتیاز فوق اگر چه تمام آنچه یک کابینه مطلوب باید داشته باشد نیست، ویژگی هایی هستند که کابینه های پیشین از آنها برخوردار نبودند. اکنون بسیار زود است تا موفقیت دولت را در حل مشکلات اقتصادی و بهبود روابط سیاست خارجی پیش بینی کنیم. باید منتظر بمانیم تا ببینیم تجربه، کارآزمودگی و تنوع سیاسی کابینه می تواند کلید قفل مشکلات کشور باشد یا نه.
  • حیران

درد و دل های یک وبلاگ نویس

دوشنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۲، ۰۶:۱۴ ق.ظ
اوایل که اینجا را راه انداختم این انگیزه را داشتم که و حرف و مطلب جدیدی در دنیای مجازی خلق کنم. خیلی وقت ها که به دنبال تحلیل یک واقعه، نقد فیلم یا معرفی کتابی در اینترنت جستجو میکردم، چیزی پیدا نمی کردم. می دیدم اگر همان چند خط و چند جمله ای را که در ذهن دارم جایی روی وب بگذارم یعنی حرف جدیدی به آن اضافه شده است. همین انگیزه ای شد برای ساختن "در حیرت". این انگیزه برای وبلاگ نویسی کمی بلندپروازانه و در عین حال سخت گیرانه است. اکثراً وبلاگ ها را می نویسند برای اینکه حرف دلشان را زده باشند. یک عده هم هستند که فقط می خواهند جایی داشته باشند برای کپی کردن و چسباندن مطالبی که خوششان می آید. این آخری را که کنار بگذاریم وبلاگ نویسی برای بیشتر آدم ها چیزی شبیه خاطره نویسی است. با این تفاوت که اینجا بلند بلند حرف هایشان را می گویند و دو نفر غریبه، دوست یا آشنا می توانند از ذهنشان یا زندگی شان با خبر باشند. کم کم که وبلاگ نویسی را ادامه دادم این هم برایم مهم شد که مطالب و نوشته هایم دیده شوند. یک آمارگیر بازدید این گوشه گذاشتم و هر روز چکش میکردم. وقتی این مقدار بیشتر می شد خوشحال می شدم و وقتی افت میکرد ناراحت. توقعم این بود که وبلاگم در طی یکی دو سال جای خودش را در وب باز کند و بتوانم از آن برای انتشار نظراتم استفاده کنم . این اواخر کم بودن بازدید کنندگان برایم ناامید کننده بود و حس کردم نتوانستم به اندازه ای که فعالیت داشته ام مخاطب جذب کنم. چون موضوع بیشتر نوشته هایم سیاسی بود ترجیح دادم گمنام بمانم و نام مستعار داشته باشم. این گونه دیگر دچار خودسانسوری ناشی از ترس و کنایه تنگ نظران نمی شدم. حسن این روش برای وبلاگ نویسی رهایی از همان قید و بندهایی است که گفتم. عیبش این است که بین وبلاگ و هویت واقعی ات فاصله می افتد. این مخصوصاً وقتی پررنگ تر می شود که بخواهی در حرف ها و بحث هایت با دیگران به وبلاگت ارجاع دهی و در دنیای واقعی وقتی خودت را معرفی می کنی حضور مجازی ات را هم یادآوری کنی. در ایتدای راه اندازی اینجا، وقتی با یکی از دوستانم که سابقه دوساله در وبلاگ نویسی داشت مشورت میکردم میگفت فضای وب جای نوشته های خیلی جدی و طولانی نیست. میگفت اینجا آدم ها می آیند تا چد صباحی را خوش باشند و بگردند و بروند. مثل مسافری که به شهری آمده است برای خوشگذرانی. نوشته هایم را مناسب فضای وب نمی دانست و به طور ضمنی می گفت با آن هدفی که داری اشتباهی آدرس را آمده ای. حالا که کمی با فاصله به وبلاگ نویسی ام نگاه میکنم حرف هایش بیراه نبوده است. اگر ورودی از جستجو را حذف کنم، خوانندگان ثابت این وبلاگ به روزی 20-30 نفر هم نمی رسد. این را که با بازدید وبلاگ های دیگر مقایسه میکنم میبینم چقدر حرف هایم کم مخاطب دارد. این در حالی است که بعضی پست های وبلاگ واقعا از من وقت و انرژی گرفته اند. وبلاگ نویسی در کنار همه این تجربیات، فرصت خوبی بوده است برای اینکه دوستان خوبی پیدا کنم. دوستانی که در نظر و عمل با هم اشتراکات زیادی داریم و همین برایم مایه دلگرمی است. حتی با بعضی هایشان در دنیای واقعی دوست شده ام و وبلاگ هایشان را که می خوانم انگار با لحن و صدای خودشان دارند با من حرف می زنند. نظرات تاکید کننده و منتقدشان بسیار برایم ارزشمند بوده و هست. اگر هنوز هم انگیزه ای به نوشتن دارم به همین واسطه است. با این حال به نظرم باید نگاهم به ولاگ نویسی را تغییر دهم تا آسان تر بتوانم بنویسم و بیشتر در اینجا حضور داشته باشم. بدون اینکه از خودم توقعات بالایی داشته باشم و بخواهم همه چیز را تمام و کمال به پیش ببرم. شاید در وبلاگ نویسی هم باید مثل خیلی جاهای دیگر زندگی همان طور که پیش می آید خوشی اش را بپذیری و جلو بروی. بدون برنامه ریزی دقیق  و حساب شده. مطالب مرتبط: آغاز وبلاگ نویسی: "در حیرت" یک سالگی "در حیرت" دو سالگی "در حیرت"
  • حیران
‌قوی بود و تنومند. با این حال ضربه کاری بود و او را از پا درآورده بود. چند روز آخر را در خانه استراحت می‌کرد. بیشتر اوقات بیهوش بود و مجالی برای گفت و گو با اطرافیان نداشت. فرصتی اگر دست می‌داد حرف‌های بسیاری داشت تا با دیگران در میان بگذارد. شاید از همان حرف هایی که وقت‌های تنهایی‌اش با چاه در میان می‌گذاشت. آخر سینه‌ی او پر از درد و رنج‌ بود: رنج‌های نگفته و دردهای پنهان.خودش می دانست که ساعات آخر عمرش را می گذراند. فرصتی اگر برای سخن گفتن دست می‌داد مغتنم بود و باید از آن بهترین استفاده را می‌کرد. باید حرف‌هایی را می زد که عمری را در راهشان تلاش کرده بود. سخنانی که سال‌ها با اعتقاد به آن‌ها زندگی کرده بود.  وقتی توان لب گشودن پیدا کرد پسرانش، حسن و حسین، را صدا کرد. آن‌ها را توصیه به پروای خداوند کرد. به اینکه دنیا را کوچک بشمارند و تحویلش نگیرند. سخن حق بگویند و  همیشه یار ستمدیده باشند و بر ستمگر بتازند. سپس گویی ارادتمندان و دوستداران خود را در سراسر تاریخ به یاد آورد. آنها را خطاب قرار داد. توصیه کرد که از خداوند بترسند و در میان مردم دوستی و مهربانی را بگسترانند. یاد یتیمان افتاد و گفت حواسشان باشد که مبادا یتیمان در پیچ و خم زندگی روزمره فراموش شوند و بی‌پناه و گرسنه بمانند. از همسایگان گفت و خوشرفتاری با آنان. سفارش کرد به عمل به قرآن و سفر به حج و برپایی نماز. یادآوری کرد که همواره در راه خداوند با هر آنچه دارند، از جان و مال و زبان، تلاش کنند.مردم را سفارش کرد به گذشت و دوستی. به اینکه مبادا از یکدیگر ببُرند و روابط شان را قطع کنند. به مردم گوشزد کرد که اگر توصیه‌ی به خوبی و انتقاد از بدی را ترک کنند، بدهایشان بر آنها مسلط می‌شوند و پس از آن هر چه برای بهبود امور دعا کنند بی اثر خواهد بود. نگران بود که مبادا پس از او، به بهانه خون‌خواهی‌اش خون‌های بیگناهی ریخته شود. آخرین حرف‌هایش این بود که درباره‌ی ضاربش از مسیر عدالت و انصاف خارج نشوند و با به او خشونت و  بدی رفتار نکنند.علی در آخرین روزها و ساعات عمرش حرف‌های بسیاری داشت که با اطرافیانش در میان بگذارد. اما فرصت کم بود. باید سخنانی را می‌گفت که اگر قرن‌ها بعد کسی خواست او را بشناسد و از او بیاموزد، دستش خالی نباشد. از آن روزها و ساعات نزدیک به 14 قرن گذشته است و هنوز صدای علی از اعماق تاریخ به گوش می‌رسد. صدایی آنقدر رسا که دهان مدعیان دروغین را ببندد و آنقدر گویا که تشنگی جویندگان انسانیت و اخلاق را فرونشاند. فقط کافی است گوش‌هایمان را تیز کنیم و در میان هیاهوی متقلبان و فرصت جویان تاریخ، صدای علی را بشنویم و به او توسل جوییم.پ.ن1: این پست برداشت آزادی بود از وصیت نامه امیرالمومنین به امام حسن و حسین. متن کامل این وصیت نامه در نامه 47 نهج البلاغه آمده است.پ.ن2: می خواهم از این پس از وبلاگ نویسی کمی فاصله بگیرم. شاید قالب را تغییر دهم. نیاز دارم نگاهم را به وبلاگ نویسی عوض کنم و مخاطبان وبلاگم را بیشتر بشناسم. پ.ن3: امشب 21 ماه رمضان و شب قدر است. برای دوستان واقعی و مجازی ام دعا خواهم کرد و از دوستانم هم طلب دعا دارم.مطالب مرتبط:جان عالم به فدای تو علیکلام امیرکلام امیرالمومنین (ع)
  • حیران

خوبی ها و مزایای تفکر سنتی

چهارشنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۲، ۰۷:۱۸ ق.ظ
پیش از این در پستی به چالش ها و معضلاتی اشاره کردم که ممکن است تفکر سنتی ما را بدان ها دچار کند. منظورم از تفکر سنتی، نوعی از تفکر است که بشر سال ها داشته است. چنین فضایی از تفکر با پیدایش فلاسفه دگر اندیش غرب، اخترعات و ابتکارات صنعتی و از همه مهم تر پرمایگی علم به تفکر مدرن تغییر یافته است. اکنون تفکر مدرن، یکه تاز عرصه فرهنگ و علم و هنر غرب است و تنها در جوامعی مثل ایران می توان تفاوت ها و مرزهای ان را با تفکر سنتی به نظاره نشست. در این پست قصد دارم به خوبی ها و مزایایی نگاه کنم که تفکر سنتی به همراه دارد و نباید از انها غافل شد.کلی نگری:این صفت به همان اندازه که در راه تفکر خطاآمیز است، در نگاه بشر ارزشمند هم هست. شاید واضح ترین نمود این خصوصیت را در علمی مثل طب سنتی ایران بتوان دید. در طب سنتی بدن انسان و روانش موجودیتی کلی دارند که با ارتباط هماهنگ با یکدیگر به سلامت انسان منجر می شوند. بر خلاف طب سنتی، پزشکی مدرن انقدر تخصصی و جزئی شده است که ممکن است پزشکی متخصص در یک عضو از عملکرد و بیماری های عضو دیگر بی خبر باشد. نتیجه این نگاه نوعی نگاه تجزیه ای و خرد به انسان است که پیچیدگی های روان و جسم اش را نادیده می گیرد. هر جند شاید این نگاه در درمان جسم موفق تر بوده باشد در حفظ یکپارچگی حسم و روح انسان ناتوان است و در حوزه هایی پایش می لنگد.تواضع ندانستن:در تفکر سنتی انسان معترف به نادانی است. نه به این معنی که بشر نخواهد بداند، به این معنی که شناخت حوزه هایی را خارج ار دسترس فهم خود می داند. درست در مقابل تفکر مدرن که حد و مرزی را برای تفسیر و تغییر دنیا برای خود قائل نیست. همین تواضع در برابر ناشناختی جهان باعث شده است انسان در دنیای سنتی به منابعی اعتماد کند که برای بشر مدرن چندان معتبر نیست. رشد عرفان، تصوف و اقبال پیامبران در تاریخ زندگی بشر از همین رو بوده است. منابعی که در زندگی انسان و صعود او به سوی قله های تعالی موثر بوده اند و آرامش بیشتری را برایش به ارمغان آورده اند.آرامش ساده اندیشیدر همان پست قبلی درباره چالش های تفکر سنتی گفتم که انسان در دنیای سنتی پدیده ها را ساده می بیند و برایشان تبینی ارائه می دهد که دم دستی و خالی از پیچیدگی است. این چنین خصوصیتی اگر چه محملی برای خطای در اندیشه و دامی برای تفکر است، می تواند آرامش بشر را در مواجه با پدیده ها در پی داشته باشد. بشر در دنیای مدرن در فضایی زندگی می کند که بسیاری پیزها را نمی داند و خود را در برابرشان تنها با سلاح علم مجهز می کند تا آرام شود. اما انسان سنتی در ارامش و اطمینانی زندگی می کند که ناشی از سادگی نگاه به این دنیاست. وحشت انسان و آرامشش در این دو دنیا به مواجهه ی با یک ابر کامپیوتر و یک ماشین حساب می ماند. در اولی همه چیز پیچیده است و در دومی همه چیز سر راست و ساده. اولی اضطراب را در درون بر می انگیزد و دومی آرامش  را.این سه خصوصیت اگر چه همه ی مزایای تفکر سنتی نیست، اما مهم ترینشان هست. تفکر سنتی در عین اینکه ممکن است در بسیاری حوزه ها خطا امیز و آمیخته با ناکارامدی باشد، می تواند برای انسان خوش یمن و آرام بخش هم باشد. آنچه مهم است بهره گیری از آن در حوزه هایی است که کارآمدیش را ثابت کرده است. گذشته از این نباید از نگاه کلان به این نوع تفکر سنتی و مدرن غافل شد و همه چیزشان را دربست رد یا قبول کرد. مطالب مرتبط:دوران تحول و گذارجا مانده ایم! (پیرامون عقب افتادگی جوامع)
  • حیران