در حیرت

۸ مطلب در مهر ۱۳۹۱ ثبت شده است

ترانه های نوستالژیک: تصنیف "به سوی تو"

چهارشنبه, ۲۶ مهر ۱۳۹۱، ۱۲:۴۲ ب.ظ
من چندان اهل موسیقی نیستم. گاهی اما ترانه ای یا قطعه ای چنان مجذوبم می کند که بارها گوشش می دهم و هر بار برایم تازه است و معنادار. یکی از این ترانه ها تصنیف "به سوی تو" است. این تصنیف اولین بار توسط دایوش رفیعی اجرا شده است و بعدها کوروس سرهنگ زاده و مهران زاهدی هم آن را اجرا کرده اند.  شعر و آهنگش به ترتیب از عبدالله الفت و مجید وفادار است. متن ترانه و هر سه اجرای آن را در این پست آورده ام. متن: به سوی تو، به شوق روی تو، به طرف کوی توسپیده دم آیم، مگر تو را جویم، بگو کجایینشان تو، گه از زمین گاهی ز آسمان جویمببین چه بی پروا، ره تو می پویم، بگو کجایی---کی رود رخ ماهت از نظرم، نظرمبه غیر نامت کی نام دگر ببرماگر تو را جویم، حدیث دل گویم، بگو کجاییبه دست تو دادم، دل پریشانم، دگر چه خواهیفتاده ام از پا، بگو که از جانم، دگر چه خواهییک دم از خیال من نمی روی ای غزال من---یک دم از خیال من نمی روی ای غزال مندگر چه پرسی زحال منتا هستم من، اسیر کوی توام، به آرزوی تواماگر تو را جویم، حدیث دل گویم، بگو کجاییبه دست تو دادم، دل پریشانم، دگر چه خواهیفتاده ام از پا، بگو که از جانم، دگر چه خواهی دانلود تصنیف به سوی تو : - با صدای داریوش رفیعی - با صدای کورس سرهنگ زاده - با صدای مهران زاهدی -------------------------------- مطالب مرتبط: ترانه های دوست داشتنی شعرهای به یادماندنی
  • حیران
تحریمها باهدف تسلیم کردن نظام سیاسی کشور طراحی می شوند، اما بگونه ای اجرای می شوند که ایران را به زانو در آورند. هیچگاه تحریمها آنگونه که ضربه ای کاری وارد آورند مطرح نشده اند، بلکه همیشه بصورت ضربه هایی  که به شدت متوسط اند اما با روندی مرحله به مرحله و مداوم زده می شوند، اعمال شده اند. چرا که با هزینه کردن ناگهانی نمی توان جوابی مطمئن گرفت. اگر هم نتایجی اخذ شود حریف هنوز توان سرپا ایستادن را دارد و دیر یا زود مزاحمتهای خود را از سر خواهد گرفت. بنابراین هر زمان زخمی زده می شود و خونریزی حریف بیشتر می شود و این روند ادامه پیدا می کند تا آنگاه که کاملا از پا بیافتد و دیگر توان مقابله نداشته باشد. آن موقع است که می توانند با خیال راحت از اینکه امکان هرگونه مقاومتی از حریف سلب شده هر بلایی که می خواهند سرش بیاورند. سناریو به زانو درآمدن کشور سه رکن دارد. رکن اول تحریمها هستند. جریان ورود تکنولوژی و مواد و تجهیزات مورد نیاز صنایع کند شده اند و کم کم مسدود می شوند و اینگونه سیر تدریجی فرسودگی صنایع ما  تشدید خواهد شد. هزینه توسعه کشور به سبب تحریمها بیشر شده و راندمان سرمایه گذاری ها هر چه بیشتر کاهش می یابد. بنابراین به تدریج فرسودگی بیشتر از توسعه شده و روند منفی اقتصاد آغاز خواهد شد. ضعف اقتصاد که نارضایتی اجتماعی را هم به همراه دارد، قدرت مانور ما را در برابر تهدید های داخلی و خارجی کاهش داده و مملکت را بسیار آسیب پذیر خواهد کرد. رکن دوم ضعف داخلی است. اختلافات سیاسی و ناکارآمدی مفرط دولت و مجلس و ضعف مفرط نیروی انسانی متخصص توانمند(در حدی که بتواند تغییری در شرایط ایجاد کند). وجود پدیده فرار مغزها و نیز ناتوانی مدیران گزینش شده و قابل اعتماد از نظر حاکمیت، همگی اجزایی هستند که وقایع را تنها بخاطرضعف داخلی به نفع حریفان پیش خواهند برد. رکن سوم پایه های محکم حاکمیت است. تسلط نظامی و اطلاعاتی حاکمیت و همینطور وجود اقشار پشتیبان نظام، آن هم اقشاری که هیچ راهی برای سلب حمایتشان از نظام وجود ندارد، سبب می شود که حتی در شرایط ضعف شدید اقتصادی و سیاسی و آسیب پذیری اجتماعی، سیستم سیاسی کشور دچار فروپاشی نشود و بنابراین تحریمها در میان مدت به ثمر نرسند. بنابراین در صورتی که جمهوری اسلامی نتواند در برابر تحریمها قامت راست کند و یا حریفان نتوانند از طریقی دیگر به تسلیم وادارش کنند،  ناگزیر کشور روز به روز ضعیف تر خواهد شد و در دهه آینده به کشوری در حال احتضار بدل خواهد شد. کشوری فروپاشیده از لحاظ اجتماعی و اقتصادی و با مبانی دینی و اخلاقی از بین رفته در حالی که منابعش و اجتماعش  مانند دشتی حاصلخیز در اختیار حریفان دیروزش قرار گرفته است.
  • حیران
این پست دیماه سال گذشته ارسال شد. با توجه به شرایط فعلی کشور تکرارش خالی از لطف نیست، اگر چه مرور زمان درست نبودن بعضی موارد ذکر شده در پست را ثابت کرده است. حریمها باهدف تسلیم کردن نظام سیاسی کشور طراحی می شوند، اما بگونه ای اجرای می شوند که ایران را به زانو در آورند. هیچگاه تحریمها آنگونه که ضربه ای کاری وارد آورند مطرح نشده اند، بلکه همیشه بصورت ضربه هایی  که به شدت متوسط اند اما با روندی مرحله به مرحله و مداوم زده می شوند، اعمال شده اند. چرا که با هزینه کردن ناگهانی نمی توان جوابی مطمئن گرفت. اگر هم نتایجی اخذ شود حریف هنوز توان سرپا ایستادن را دارد و دیر یا زود مزاحمتهای خود را از سر خواهد گرفت. بنابراین هر زمان زخمی زده می شود و خونریزی حریف بیشتر می شود و این روند ادامه پیدا می کند تا آنگاه که کاملا از پا بیافتد و دیگر توان مقابله نداشته باشد. آن موقع است که می توانند با خیال راحت از اینکه امکان هرگونه مقاومتی از حریف سلب شده هر بلایی که می خواهند سرش بیاورند. سناریو به زانو درآمدن کشور سه رکن دارد. رکن اول تحریمها هستند. جریان ورود تکنولوژی و مواد و تجهیزات مورد نیاز صنایع کند شده اند و کم کم مسدود می شوند و اینگونه سیر تدریجی فرسودگی صنایع ما  تشدید خواهد شد. هزینه توسعه کشور به سبب تحریمها بیشر شده و راندمان سرمایه گذاری ها هر چه بیشتر کاهش می یابد. بنابراین به تدریج فرسودگی بیشتر از توسعه شده و روند منفی اقتصاد آغاز خواهد شد. ضعف اقتصاد که نارضایتی اجتماعی را هم به همراه دارد، قدرت مانور ما را در برابر تهدید های داخلی و خارجی کاهش داده و مملکت را بسیار آسیب پذیر خواهد کرد. رکن دوم ضعف داخلی است. اختلافات سیاسی و ناکارآمدی مفرط دولت و مجلس و ضعف مفرط نیروی انسانی متخصص توانمند(در حدی که بتواند تغییری در شرایط ایجاد کند). وجود پدیده فرار مغزها و نیز ناتوانی مدیران گزینش شده و قابل اعتماد از نظر حاکمیت، همگی اجزایی هستند که وقایع را تنها بخاطرضعف داخلی به نفع حریفان پیش خواهند برد. رکن سوم پایه های محکم حاکمیت است. تسلط نظامی و اطلاعاتی حاکمیت و همینطور وجود اقشار پشتیبان نظام، آن هم اقشاری که هیچ راهی برای سلب حمایتشان از نظام وجود ندارد، سبب می شود که حتی در شرایط ضعف شدید اقتصادی و سیاسی و آسیب پذیری اجتماعی، سیستم سیاسی کشور دچار فروپاشی نشود و بنابراین تحریمها در میان مدت به ثمر نرسند. بنابراین در صورتی که جمهوری اسلامی نتواند در برابر تحریمها قامت راست کند و یا حریفان نتوانند از طریقی دیگر به تسلیم وادارش کنند،  ناگزیر کشور روز به روز ضعیف تر خواهد شد و در دهه آینده به کشوری در حال احتضار بدل خواهد شد. کشوری فروپاشیده از لحاظ اجتماعی و اقتصادی و با مبانی دینی و اخلاقی از بین رفته در حالی که منابعش و اجتماعش  مانند دشتی حاصلخیز در اختیار حریفان دیروزش قرار گرفته است.
  • حیران

ای که می پرسی نشان عشق چیست؟

شنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۱، ۰۶:۵۹ ق.ظ
- تو تا به حال عشق را چشیده ای؟ - چشیده ام. یک بار. - چه حال و هوایی دارد؟ - اگر از آن دست عشق های امروزی باشد که ورد زبان هر کسی است و مدعیان فراوان دارد، همه اش شور است و شیرینی. اما عشق اصیل دریایی است جان ستان و مواج. شنا ندانی در آن غرق می شوی و هر چه دست و پا بزنی فروتر می روی. گاهی سختی و رنجش را میکشی و گاهی خوشی و شادی اش را! اما هر چه باشد راهی است که خودت انتخاب کرده ای و چون می خواهی عاشق بمانی باید بهایی دهی که شایسته اش شوی. - بیشتر برایم بگو، عشق چگونه حسی است؟ - عشق آمیزش دو روح است. همین است مایه ی سختی و دردهایش. عاشق که شوی داری کاری میکنی مافوق طبیعت. در حالی که جسمت و نیازهایش محدود است به کرانه خودت، تو داری می کوشی که روحت را با دیگری به اشتراک گذاری. و مگر ممکن است چنین خلاف عادتی سخت نباشد و مرد افکن!؟ عاشق که شدی مرجع ضمیرت می شود ما. دیگر منی و تویی در میان نیست. لذتت، دردت، خوشی و غمت میشود دو چندان. وقتی به آنجا رسی که دیگران ایثارش می نامند می بخشایی بی حساب. آنجا که عفو باید کنی می بخشی بدون چشمداشت. چرا که دیگر منی و تویی در میان نیست. یکی شده ای و تویی که اگر نبخشی و نبخشایی رنج می بری و آزار می بینی. چگونه عاشق شوم؟ عشق بر خلاف آنچه می گویند نه از سر تملک است، نه از سر سیری. جفای بزرگی کرده ای اگر عشق را برخاسته از اشرافیت بدانی و عاشقان دلسوخته و ندار را نبینی! تنها چیزی که نیاز است تا عاشق شوی روحی است بزرگ و رشد یافته. باید آنقدر وسیع شوی که جسمت برایت کم آید و محدود. تا بخواهی و بتوانی با روح دیگری در آمیزی و با او در دو کالبد جا خوش کنی. آن وقت است که خود به خود روحت در طلب عشق بر می آید برای آنکه از حصار تنگِ تن به درآید و راهی به برون، به ابدیت یا شاید به جاودانگی یابد.
  • حیران

امنیت حاصل از گشت ارشاد (کاریکاتور)

پنجشنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۱، ۰۷:۴۶ ب.ظ
  • حیران

گشت ارشاد چه فایده ای دارد؟

سه شنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۱، ۰۵:۴۸ ق.ظ
آسان ترین و دم دست ترین پاسخ به تبیین رفتارهای افرادی که متعلق به گروه دیگری هستند، این است که آنان را مشتی نادان فرض کرد که به واسطه جهل و کوته بینی خود به کارهایی دست  می زنند. چنین مواجه ای با انگیزه ی اعمال افراد از آن جهت خطاست که دو فرض اساسی تحلیل را نفی می کند. از یک طرف چون ناظر بیرونی دارای ارزش ها و چارچوب فکری متفاوت با گروه مورد بررسی است، اعمال آنان را از زوایه خود مورد بازبینی قرار می دهد و به این ترتیب  بسیاری از گفته ها و رفتارهای آنان را منافی عقلانیت می داند. از طرف دیگر هیچ انسان سالمی اقدامی را که غیر عقلانی باشد انجام نمی دهد. به عبارت دیگر وقتی گروهی پیگیر اقداماتی است یعنی حتماً از نظر خود کاری انجام می دهند که عاقلانه است و نتایج خوبی دارد. این دو فرض اساسی برای تحلیل یکی عدم دخالت پیش فرض ها و دیگری فهم یک چارچوب فکری برای درک عقلانیت درون گروهی است. با این مقدمه می توان دقیق تر سوال اصلی این نوشتار را مورد کنکاش قرار داد: گشت ارشاد برای بانیان و حامیان آن چه سودی دارد و چرا این مقدار بر وجود و حضور آن پافشاری می شود؟ بسیاری از افرادی که من می شناسم با ارتکاب همان خطاهای ذکر شده، این طرح را ناشی از حماقت عده ای متعصب می نامند که نه تنها نتیجه ای ندارد بلکه در دراز مدت اثر معکوس خواهد داشت و به زیان دین و دینداری تمام خواهد شد. ولی آیا واقعا چنین است و می توان این همه اصرار و هیاهو را حمل بر نادانی و کوته بینی کرد؟ عقلانیت پشت گشت ارشاد چیست و چرا آن را با وجود هزینه هایش توجیه پذیر می کند؟ شاید مهم ترین دلیلی که از جانب حامیان گشت ارشاد برای حضور آن مطرح می شود به خطر افتادن دینداری و اخلاق به واسطه بد حجابی است. این دسته از موافقان این طور استدلال می کنند که اولاً بد حجابی از عوامل فساد اخلاقی و دینی جامعه است و ثانیاً حکومت دینی به عنوان حافظ دین و اخلاق در جامعه باید با آن مقابله کند. به این ترتیب علاوه بر آنکه که حکومت به عنوان حکومت اسلامی به وظیفه خود عمل کرده است، با یکی از دلایل اصلی فساد در جامعه هم مقابله شده و خیال مومنان از بی تفاوتی حاکمان و مجموعه حکومت نسبت به احکام اسلام و مصالح مسلمین راحت می شود. صرف نظر از بررسی جامعه شناختی ادعاهای فوق در باره فساد جامعه و نتایج این نوع برخورد، چنین طرح مسئله ای برای حکومت نوعی باری برد-برد به حساب می آید. چرا که از یک طرف کارکرد اسلامی و اخلاقی خود را به حفظ حجاب و شعائر دینی ( و نه بسیاری از شاخص های اقتصادی و سیاسی) در جامعه تقلیل داده است و از طرف دیگر با اجرای یک نمایش محدود در تعدادی از میادین تهران رضایت دینداران را از بقا و دوام خود تأمین کرده است. چنین تاکتیکی بسیار بیش از آثار منفی دارای تبعات مثبتی در میان دینداران جامعه است. به طوری که نقش و جایگاه حکومت را در میان آنان عینیت می بخشد و برایشان احساس امنیت خاطر را فراهم می آورد. وجه دیگر لزوم گشت ارشاد، حضور یک نیروی قهر آمیز در مقابله با افرادی است که از نظر نظام در جهت مخالف حکومت قرار گرفته اند. پس از انتخابات 88، بیشتر معترضان و مخالفان از اقشار غیر مذهبی و سکولار جامعه شهری بودند. با وجود گشت ارشاد نوعی هشدار به این قشر داده می شود تا پس از این بیشتر حضور نیروی قهریه را حس کنند و کمتر نسبت به حاکمیت طغیان و سرکشی داشته باشند. به این طریق حاکمیت اقتدار و صلابت خود را در چشم مخالفان تثبیت می کند تا دیگر در فرصت هایی مثل سال 88 به اعتراض و به گمان آن ها به آشوب های گسترده دست نزنند. باید گفت از نظر حاکمیت گشت ارشاد نه تنها واکنشی غیر عقلانی نیست بلکه کاملا حساب شده و دارای تاثیرات و برد مثبتی در حفظ شان و جایگاه نظام است. با حضور نیروهای پلیس در قالب گشت ارشد هم دوستان خشنود می شوند و هم دشمنان حساب کار دستشان می آید تا پس از این جرئت و شهامت عرض اندام در برابر نظام را نداشته باشند. آیا با وجود تأمین این دو هدف هنوز هم می توان گشت ارشاد را ناشی از برنامه ها و اقداماتی مشتی افراد متعصب و نادان دانست؟
  • حیران

حسرت های زندگی

شنبه, ۸ مهر ۱۳۹۱، ۰۶:۰۳ ق.ظ
جایی خوانده بودم آدمی وقتی به میانسالی می رسد، به میانه ی راه مرگ و تولد، هم پر از حسرت می شود و هم پر از امید. از یک طرف به گذشته می نگرد و حسرت می خورد بابت لحظه های گذشته و از طرف دیگر به آینده و امیدوار برای آنکه لحظه های خوب دیگری در راه است! من اما گویی زودتر از اینها دچار این حالت شده ام. مدتی است حسرت بسیاری از چیزهایی را می خورم که از دست داده ام  و افسوس تمام وجودم را فرا میگیرد. انگار بر سر قله ای ایستاده ام و دارم از بالا راهی را می بینم که آمده ام. تمام پیچ و خم ها و زیبایی ها و سختی هایش را. آن وقت افسوس می خورم بابت توقف هایی که کردم و باید راه می آمدم؛ و بعد بابت رفتن هایی که باید می ایستادم و به راهم ادامه دادم. بابت تمام مناظر زیبایی که از دست دادم. تمام راه هایی که طی نشده باقی ماند و تمام راه هایی که پر بود از کلوخ و سنگ! بعد از آن تنها کاری که میتوانم کنم گوش زد روزها، ساعت ها و لحظه هایی است که آدمیان حواسشان به آنها نیست. اینکه به دانشجویی که سال دوم دانشگاه است یادآوری کنم که قدر این روزها را بداند و تا می تواند از آن استفاده کند. به دو نفر که یکدیگر را دوست دارند بگویم که قدر هم را بدانید و از بودنتان با هم لذت ببرید و خوش باشید. به کسی که کودکی دارد یادآوری کنم که در شیرین زبانی ها و بازی های پر از خلوص کودکش همراه شود و کار و خستگیش را بهانه دوری از او نکند. به ان کس که سالم است بگویم که با چیزهای بی ارزش خودش را ناراحت نکند و از سلامتی اش بهره ها ببرد. مدتی است کارم همین شده است، اینکه بنشینم و به آدم ها نگاه کنم و ببینم کجای زندگی شان حواسشان نیست. خودم را جای آنها بگذارم و ببینم باید قدر چه چیزها و جه لحظاتی را بدانند. یا اینکه تمام زندگی ام را واکاوم و افسوس تمام چیزهایی را بخورم که زمانی نمی دانستم مهم اند و ارزشمند! حسرت از آن دست حالت هایی است که وقتی سراغ آدمی بیاید جز غم و جز افسوس حاصلی ندارد. غمی که زنجیره کاش ها را به دنبال دارد. کاش هایی که محقق نشدند و همیشه جایی برای خودشان در گذشته دارند.  همه اینها را گفتم تا بگویم قدری در زندگی تان تأمل کنید. ببینید داشته هایتان چه هست و چه باید باشد. ببینید وقت و انرژی تان را چگونه صرف می کنید. آن وقت بدون اینکه به ای کاش بیفتید می توانید حسرت هایی را که شاید بعدا دچارش شوید دریابید و قدر نعمت های زندگی تان را، قدر لحظات ارزشمند را دریابید و همین حالا از حضورشان بهره مند شوید!
  • حیران

وضعیت مشاوره و روانشناسی در ایران

دوشنبه, ۳ مهر ۱۳۹۱، ۰۶:۰۰ ق.ظ
یک دهه پیش اگر به کسی پیشنهاد مراجعه به روانشناس یا مشاور را میدادی، کمی ناراحت یا عصبانی می شد و میگفت مگر من دیوانه ام؟! که به روانشناس نیاز داشته باشم. امروزه اما، به دلایل بسیاری مشاوره و روانشناسی در شهرهای بزرگ به امری عادی و مورد قبول جامعه تبدیل شده است. هر چند درباره دلایل این اقبال می توان بسیار سخن گفت، اما روی دیگر سکه فضای فعالیت و اثرگذاری دانش آموختگان روانشناسی و مشاوره در ایران است. آیا به همان نسبت اقبال و تقاضای جامعه، افراد فعال در این رشته هم سعی در افزایش کارایی و بهره وری خود داشته اند؟ آیا توانمندی های عرضه کنندگان این کالا در ایران از سطح کیفی لازم برخوردار است؟ کلی ترین نگاه به یک رشته با بررسی دسته بندی آکادمیک آن ممکن است. بر همین اساس روانشناسی رشته ای علوم انسانی/تجربی است و دچار همان ضعف ها و اوصافی است که بقیه رشته های این چنینی در ایران دارند. اکثر کسانی که به اینگونه رشته ها وارد می شوند از سر ناچاری و به واسطه قبول نشدن در رشته های بالاتر است. در نتیجه با احساس سرخوردگی به تحصیلشان ادامه می دهند و هرگز انگیزه کافی برای ایده پردازی در رشته خودشان را ندارند. دوستی که پزشکی می خواند وقتی برای مشاوره به نزد یکی از همین افراد رفته بود، چقدر مورد تعریف و تمجید قرار گرفت که من هم می خواسته ام پزشکی بخوانم و آمده ام روانشناسی! نتیجه چنین امری، ورودی افرادی بی انگیزه و خروجی مشاورانی کم سواد و شاغلانی از سر ناچاری در این حوزه است. قدم بعدی در بررسی کارایی مشاوران، بررسی حوزه کسب و کار و فعالیت آنان است. در کشور ما سال هاست که پزشکی به عنوان رشته ای مهم و حساس شناخته شده است. به طوری که در آموزش و فعالیت پزشکان معیارهای دقیق و سختی مورد بررسی قرار میگیرد. اما آیا در روانشناسی که با روح و روان آدم ها سروکار دارد هم چنین سخت گیری هایی هست؟ آیا چنین دیدی به روانشناسی به عنوان رشته ای حساس و اثرگذار در میان سیاست گزاران و حتی خود مشاوران وجود دارد؟ چگونه می توان بر کار یک مشاور نظارت داشت و در صورت تبعات نامطلوب کارش او را موردبازخواست قرار داد؟ آیا نهاد و مرجعی به این منظور اختصاص داده شده است؟ در این مورد باز هم می توانم از تجربه یکی از دوستانم بگویم که برای حل مشکلی به مشاور مراجعه کرده بود و به واسطه نوع برخورد و حرف های ایشان تا دو سه ماه پس از آن افسرده بود، در حالی که مشاورش مدرک دکترا داشت و استاد دانشگاه بود. اگر به شرایط فوق، بومی نبودن مطالعات روانشناسی و نوپا بودن این رشته (نسبت به رشته ای مثل پزشکی) را هم در نظر بگیریم به نقشه روشنی از وضعیت روانشناسی در ایران می رسیم. روانشناسی درست مثل دیگر رشته های علوم انسانی با آدم ها سرو کار دارد  و این موجود آنقدر پیچیده است که نمی توان برای هر انسان در هر زمان و مکان نسخه واحدی پیچید. از همین رو اجرای پژوهش هایی برای بومی سازی رویکردهای این دانش با فرهنگ و شرایط ایرانیان ضروری است. عمر انجمن روانشناسی که به تازگی مسئولیت ساماندهی و سیاستگزاری در این حوزه را به عهده گرفته است به 18 سال هم نمی رسد. همچنین تعداد دانش آموختگان این حوزه هم بسیار کمتر از استانداردهای لازم برای ارائه خدمات مشاوره ای به جامعه است.به طوری که به گفته رئیس سازمان نظام روانشناسی، در کشور به 17 هزار مشاور نیاز است و هم اکنون فقط حدود 6 هزار مشاور دارای مجوز فعالیت هستند. به این ترتیب باید گفت روانشناسی و مشاوره در ایران با وضعیت مطلوب فاصله زیادی دارد. این فاصله هم به لحاظ کمی و هم کیفی است و علاوه بر بدبینی جامعه نسبت به مشاوران، عدم ایفای وظایف این رشته در جامعه را هم در پی دارد. به نظر می رسد پر کردن این فاصله جز با همت و تلاش متخصصان این رشته به دست نمی آید. تلاشی که هم حیطه اموزش و هم حیطه فعایت متخصصان آن را در برگیرد و آن را به تدریج به سمت و سوی مورد انتظار سوق دهد. پ.ن1: برای کسی که می خواهد به یک مشاور مراجعه کند، بهترین رویکرد پرسش از افرادی است که در این حوزه حضور دارند. یعنی جز به مشاوری که از توانایی و تخصص اش مطلع نیستید مراجعه نکنید که ممکن است به نتایج خوبی نرسید! پ.ن2: یکی از فیلم هایی که به خوبی نقش مشاور و اهمیت کارش را در زندگی افراد نشان می دهد فیلم 50/50 است.
  • حیران