در حیرت

زندگی پر از کنکور من!

پنجشنبه, ۶ تیر ۱۳۹۲، ۰۸:۱۶ ب.ظ
سال 83، سالی بود که کنکور دادم. شماره داوطلبی‌اش راهنوز  نگه داشته‌‌ام. یادم است هفته‌ی آخر منتهی به کنکور چقدر استرس داشتم. همه‌اش جمله‌ای از مشاور مدرسه‌مان توی گوشم بود که کنکور مهم‌ترین اتفاق زندگی‌تان است. آن موقع 19 سال بیشتر نداشتم. کنکور برایم بار سنگینی بود. خود کنکور که نه. اینکه با مهم‌ترین اتفاق زندگی‌ات رو در رو شوی را نمی‌توانستم بفهمم. اینکه در 3-4 ساعت باید شایستگی‌ات در ورود به دانشگاه را ثابت کنی برایم شبیه یک کابوس بود. 3-4 ساعتی که می‌گفتند تمام زندگی‌ات را تحت تأثیر قرار می‌دهد.بالاخره در صبح یک روز گرم تابستانی در میانه‌ی تیر ماه (شبیه همین روزها) کنکور کارشناسی‌ام را دادم. بعد هم اعلام رتبه، انتخاب رشته و سرگردانی و هول و ولای نتایج نهایی. همه این‌ها به سرعت گذشت و من شدم دانشجویی در یکی از دانشگاه‌های تهران.  4 سال درس خواندم و کارشناسی‌ام را گرفتم. اما باز برای بیشتر درس خواندن و ادامه تحصیلات دانشگاهی رسیدم به یک کنکور: کنکور کارشناسی ارشد.این بار هم اطرافیان و بزرگترهایم همان حرف‌های 4 سال پیش را می‌زدند، که این کنکور سرنوشت زندگی شغلی و تحصیلی‌ات را تغییر می‌دهد و در آینده‌ات بسیار مهم است. من اما دیگر 18 سال نبودم و برای خودم کلی آرمان و آرزو داشتم که از راه کنکور نمی‌گذشت. با این حال در این سیل خروشان غرق شدم و چند ماهی را نشستم و خواندم و این بار در صبح یک روز سرد زمستانی کنکورم را دادم. این یکی هم تستی بود و باید در درس‌های مهندسی و محاسباتی ارزیابی می‌شدم. نتیجه‌اش را چند ماه بعد اعلام کردند و من باز هم دانشجویی شدم در یک از دانشگاه‌های تهران.در این مدت درس خواندم، پروژه انجام دادم و در مقطع ارشد فارغ التحصیل شدم. دو سال  گذشته  بود و تازه 25 سالم تمام شده بود و من کلی آرزو و آرمان داشتم که باید پی‌اش را می‌گرفتم. اما پای حرف بزرگتر‌ها و دوستان و استادانم که می‌نشستم می‌گفتند تو که این همه راه را آمده‌ای، کمی دیگر هم تلاش کن تا خیالت راحت شود و موفقیتت تثبیت. حرف از کنکور دکتر بود. می‌گفتند در این کنکور که نتیجه بگیری زندگی‌ات تفاوت اساسی می‌کند و مسیر شغلی و حرفه‌ایت تضمین می‌شود. من اما 25 سالم بود. این دفعه دیگر کنکور برایم بار سنگینی به حساب نمی‌آمد. در نظرم بیشتر یک چیز مضحک و اعصاب خرد کن بود. با این حال، در صبح یک روز دلنشین بهاری  رفتم و کنکور دکترا را دادم . نتیجه‌اش خوب نشد و نتواستم در یکی از دانشگاه‌های تهران دانشجو شوم. وارد بازار کار شدم و شغلی برای خودم دست و پا کردم.چند وقت پیش برای شغلی درخواست دادم و مدارکم را فرستادم.  گفتند باید در یک کنکور شرکت کنی: کنکور استخدامی. قرار شد تاریخش را  بعدا اعلام کنند. اطرافیانم می‌گویند این یکی کنکور را که خوب بدهی دیگر زندگی‌ات تأمین می‌شود و خیالت راحت. حالا اما 28 سالم است. بیشتر از یک ربع قرن زندگی کرده‌ام و در این مدت بسیار کنکور داده‌ام و اصلاً کنکور با زندگی‌ام عجین شده است. منتظرم تا این کنکور را هم در صبح یک روز بدهم تا شاید در زندگی‌ام تغییر اساسی رخ دهد. نمی‌دانم تا آخر زندگی‌ام چند کنکور دیگر باید بدهم تا خیالم راحت شود. شاید چند وقت دیگر برای ازدواج هم کنکوری بگذارند تا اگر در آن حد نصاب را بیاوری حق ازدواج داشته باشی. آخر شنیده‌ام آمار طلاق زیاد شده است و حتما آدم‌هایی که ازدواج کرده‌اند شایستگی ورود به زندگی مشترک را نداشته‌اند. هر چه باشد، برای من کنکور جزئی ثابت از زندگی‌ شده است و به آن ناجور عادت کرده‌ام. اگر چند سالی را بدون کنکور بگذرانم حتماً در زندگی‌ام احساس کمبود می‌کنم و خیالم از این بابت راحت نیست. حالا دیگر کنکور برایم دلهره‌آور نیست. حتی خنده‌دار و مضحک هم نیست. چیزی است که اگر نباشد در زندگی‌ام جای خالیش را احساس می‌کنم.  حالا کنکور خودش شده است قسمتی اززندگی من، تا هر بار بعد از کنکوری در صبح یک روز، نتایح اعلام شود و تغییری اساسی در زندگی‌ام اتفاق افتد و خیالم از آن به بعد راحت شود.مطالب مرتبط:چه رشته ای برای من مناسب است؟ قسمت اولچه رشته ای برای من مناسب است؟ قسمت دوم
  • حیران

ما و سرنوشت ملی-درسهای انتخابات 92

دوشنبه, ۳ تیر ۱۳۹۲، ۰۹:۳۵ ق.ظ
پست حاضر در ادامه این پست نوشته شده است درباره انتخابات خواندن این پست هم در این مورد توصیه می شود هر انتخابات: یک قدم به سمت توسعه سیاسی و اما بعد. مردم در جامعه ایران همیشه از خوب نبودن شرایط شاکیند. دائما ضمیر سوم شخص جمعی هست که مورد نقد  مردم  قرار می گیرد و معلوم نیست که کیست؟ "چرا آسفالت رو درست نمی کنند"، "چرا بیکاری و تورم رو درست نمی کنند"، چرا رفآه و آسایش و پیشرفت و.... را به زور توی حلقوم ما فرو نمی کنند و..... معلوم نیست آنهایی که باید اینهمه کار خوب بکنند که هستند! در مجموع به نظر نگارنده در جامعه ما مردم نقش کودک را دارند و سوم شخص مذکور که به نظر می رسد حکومت است نقش "پدر این کودک را بازی می کند و مردم همه متوقعند که پدر مربوطه به مدد منابع خدادادی همه امور را درست بکند، بدون اینکه به این فکر بکنند که تا چه حد شایستگی برخورداری از مواهب دلخواهشان را دارند. غافل از اینکه پدر مذکور چیزی جدا از خودشان نیست. هر چه خودشان اهل تلاش باشند و توانایی و شایستگی ایجاد تغییر را داشته باشند، پدر مذکور هم می تواند شرایط را تغییر دهد و به عبارت دیگر پدر مذکور مشتقی از خود فرزندان است. این مساله به کنار جامعه ما امروز صحنه نبرد خونین سنت و مدرنیته است. به طور خاص دراین برهه در شرایطی هستیم  که نمایندگی اقشار سنتی به عهده تندروهای آنها قرار گرفته است و قشرهای مدرن در شرایطی که رفته رفته در جامعه به اکثریت بدل می شوند، زخم خورده اند و به حاشیه رانده شده اند. جمع شدن دو مساله سرخوردگی قشرهای مدرن و روحیه کودکانه جامعه ایران می رفت که به انزوای مطلق قشرهای مدرن منجر شود. امری که خوشبختانه در انتخابات اخیر به وقوع نپیوست. به نظر نگارنده مهمترین درسی که جامعه ما از این انتخابات و آینده آن باید بگیرد این است که، خداوند سرنوشت قومی را تغییر نمی دهد، مگر آنکه خودش آن را تغییر دهد. اگر مردم سرنوشتی به غیر از آنچه که تندروی های گروهی می خواهد، می خواهند، باید در تعیین سرنوشت خود نقش بازی کنند. درس دوم این بود که این سرنوشت را می توان بوسیله صندوق رای رقم زد. اگر چه تیغ نظارت استصوابی هست، اگرچه بسیاری از مردم فکر می کنند که انتخابات سالم نیست، اما این واقعیت است که بهترین راهکاری که برای تغییر وجود دارد صندوق انتخابات است. عده ای متاسفانه هنوز به پس از نظام جمهوری اسلامی می اندیشند و راه توسعه را گذر از سیستم سیاسی موجود می دانند. البته این عده هیچگاه نگفته اند که چگونه بدون خون ریزی زیاد و جنگ داخلی طولانی مدت -چیزی نظیر سوریه- می توان قدرت را انتقال داد. چرا که به فرض محال اینکه مخالفان خونی نظام اکثریت شوند و به فرض محال دوم که بتوانند از لحاظ نظامی قدرت بگیرند، باز هم نیروهای جان برکف انقلاب را چه خواهند کرد. این عده هیچگاه نگفته اند که به فرض اتفاق افتادن انتقال قدرت با شرایط مسالمت آمیز، چگونه کشور می تواند  از هزینه سنگینی که باتلاق هرج و مرج گسترده و درگیری های نیروهای سیاسی با یکدیگر به کشور تحمیل می کند، جان به در ببرد.  دیگر اینکه در این انتخابات یادگرفتیم که حتی یک رای مهم است. فاصله ترسناک هفت دهم درصدی روحانی با سرنوشت مبهم دور دومی شدن نشان داد که تک رای ها هستند که تکلیف انتخابات را مشخص می کنند. ادامه دارد.....
  • حیران

شادی ها و غم های دسته جمعی

يكشنبه, ۲ تیر ۱۳۹۲، ۰۷:۵۶ ق.ظ
شادی و اندوه هر دو، دو وجه اساسی در زندگی انسان است. هر فرد همانطور که گاهی تحت تنش‌های تحمل ناپذیری قرار می‌گیرد و نیاز به ابراز اندوه و غم برای کاهش آمال خود و دستیابی به آرامش دارد، نیازمند اوقاتی است که خوش باشد و با بی خیالی و بدون دغدغه قهقهه زند و هلهله کند.اگر در جامعه ایرانی شادی و غم را در دو کفه ترازو قرار دهیم، به نظر می‌رسد طرفی که غم و سوگواری قرار گرفته سنگین‌تر باشد. این را می‌شود از تعدد مراسم عزاداری و برپایی مجالس سوگواری در طول سال نسبت به جشن‌ها و شادی‌های همگانی دریافت. به همین نسبت در جامعه ایرانی هنجارهای پذیرفته شده و مقبولی برای سوگواری حاکم است و بر خلاف آن،  وقتی فرصتی برای شاد بودن مردم فراهم می‌شود در نظر مردمانی دیگر هنجار شکنی رخ می‌دهد و ارزش‌هایی نادیده گرفته می‌شود.  سوال این است که چرا جامعه‌ی ایرانی به اینجا رسیده است و از نوعی فقدان توازن در شادی‌ها و غم‌های دسته جمعی رنج می‌برد؟ شرایط کلان حاکم بر جامعه‌ی ایرانی شرایط گذار است. به این معنی که جامعه با سرعت در حال تغییر از ارزش‌ها و هنجارهای سنتی به شرایط نوین است. در این بین زیرساخت‌های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی همه دگرگون می‌شوند و جامعه فرصتی برای پذیرش ارزش‌های جدید و خلق هنجارهای نو در جهت دستیابی به آن‌ها ندارد. شادی‌های دسته جمعی هم از این قاعده مستثنی نیست. اکنون از بسیاری از جشن‌های ملی و سنتی ما ایرانیان جز نامی و تاریخی در تقویم‌ها چیزی به جای نمانده است. چهارشنبه سوری، جشن‌‌ نوروز با غزل خوانی‌هاو مراسم همگانی آن و جشن تیرگان نمونه‌هایی از این گونه سنت‌ها بوده‌اند. جامعه‌ی ما اکنون در حال تلاش برای ابداع و پذیرش هنجارها و ارزش‌های جدیدی در شادی‌های خود است. فرآیندی که زمان می‌بردو پس از سعی و خطا و با بهره‌گیری از فرصت‌ها و بهانه‌های اندک در حال تکوین است. در این میان اما، مراسم سوگواری دسته جمعی ایرانیان وضع بهتری دارد. این طور مراسم با دین ایرانیان گره خورده و به واسطه حضور گروه مرجعی مثل روحانیان از ثبات بیشتری برخوردار بوده است. طلاب و روحانیان در ایران همواره مروج و حافظ سنت‌های سوگواریِ مثل دهه محرم بوده‌اند. جامعه هم رای و نظر آنان را پذیرفته است. به این ترتیب این گونه مراسم با هنجارهای پایداری، که مورد پذیرش و اقبال همگانی هستند، برگزار می‌شوند.به نظر می‌رسد هنوز تا زمانی که جشن‌هایی برگزار شود که همه با هم در آن شرکت کنند، فاصله داریم. جامعه به تدریج در تلاش برای خلق فرصت‌ها و روش‌های جدید برای رفع نیاز خود به شادی است. شادی‌های دسته جمعیِ پس از انتخابات ریاست جمهوری و پس از پیروزی تیم ملی فوتبال را هم باید نمونه‌هایی از این تلاش‌ها دانست. در این میان نقش روحانیان، نخبگان، هنرمندان و سایر گروه‌های مرجع برای ایجاد و پذیرش الگوهای مناسب بسیار مهم است. شاید نمونه‌ای از این الگوی موفق در سال‌های اخیر را بتوان جشن نیمه شعبان دانست. جشنی که با وجهه‌ای دینی رنگ و بوی ملی هم به خود گرفته است و همه اقشار را به نحوی به جشنی همگانی دعوت می‌کند. جامعه‌ی ما اما به جشن‌های شبیه این جشنِ مبارک بیشتر از این نیازمند است تا در تعادل میان غم و شادی به توازن رسد.مطالب مرتبط:دوران گذارپ.ن: دو مطلب دیگر درباره شادی های جمعی ایرانیان:رفتارشناسی شادی جمعیابراز احساسات جمعی: دولتی یا غیردولتی؟
  • حیران

زمان و ارز سفر به استانبول

جمعه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۲، ۰۹:۲۰ ق.ظ
پیش از این در پستی درباره سفر به استانبول نوشته ام. اینجا قصد دارم به دو سوال دیگر درباره سفر به این شهر پاسخ دهم. یکی این سوال که چه زمانی به استانبول سفر کنیم؟ و دیگری اینکه برای تهیه ارز چه کنیم؟- بهترین زمان سفربهترین زمان سفر به استانبول، دو ماه آخر بهار و دو ماه ابتدای پاییز است. با وجود اینکه در تابستان هوا در گرم‌ترین روزها به 27 درجه سانتی‌گراد می‌رسد و در زمستان پایین‌ترین دما 2 درجه سانتی‌گراد است، رطوبت بالای هوا باعث احساس سرما و گرمای بیشتر از مقدار واقعی می‌شود. از این رو است که در تابستان‌ها برای جذب توریست، انواع جشنواره‌های هنری، کنسرت‌های خوانندگان معروف و فستیوال‌های خرید را در استانبول برپا می‌کنند. در زمستان، فصل بارش برف از اواسط آذر تا اواسط اسفند است. در این فصل وزش بادهای زمستانی آزاردهنده است و ممکن است گردش در شهر را مشکل کند.-  دلار بگیریم یا لیره؟ از آنجا که در بازار ارز ایران، تقاضای لیره ترکیه بیشتر از دلار است، لیره گران‌تر از قیمت جهانی است. علاوه بر این، دلار از پایه پولی قوی‌تری برخوردار است و پول مطمئن‌تری است. بنابراین بهتر است برای سفر به استانبول دلار تهیه کنید و در ترکیه دلار را به لیره تبدیل کنید. فقط باید مقداری لیره، در بدو ورود به ترکیه، همراه داشت تا خریدهای اولیه و مسیر تا هتل یا محل اقامت‌ را به لیره خرج کرد. در سطح شهر هم به اندازه کافی صرافی (که به ترکی به آن‌ها دوویز می‌گویند) هست که نگران تبدیل ارز نباشید.مطالب مرتبط:راهنمای سفر به استانبول
  • حیران

راهنمای سفر به استانبول

سه شنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۲، ۰۵:۵۴ ق.ظ
استانبول برای بسیاری از مردم ایران یک مقصد گردشگری است. مسافت کوتاه بین تهران و استانبول، جذابیت های طبیعی و تاریخی استانبول و همچنین عدم نیاز به ویزا برای ورود به ترکیه همه این شهر را تبدیل به یکی از محبوب‌ترین نقاط دیدنی جهان برای ایرانیان کرده است. بنابراین به جاست که هر کس تجربه ای از سفر به این شهر دارد آن را با دیگران به اشتراک گذارد تا سفر به این شهر 15 میلیونی و شلوغ همراه با کمترین ریسک و خطا و بیشترین استفاده باشد. آنچه در زیر می آید خلاصه ای از توصیه‌ها و تجارب نگارنده در سفر به این شهر است: - برای سفر به استانبول سه راه وجود دارد: هوایی ، زمینی با قطار و زمینی با اتوبوس.  آسان ترین  و گران ترین وسیله برای این سفر، هواپیماست. شرکت های هواپیمایی بسیاری از قبیل آسمان، ماهان، ترکیش، و اطلس جت به استانبول پرواز دارند. بلیط شان هم در حدود 80 تا 100 دلار است. اگر قصد سفر هوایی دارید بهتر است بلیط چارتر و رفت و برگشت تهیه کنید تا هم ارزانتر باشد و هم یک برنامه مشخص از رفت و برگشت داشته باشید. برای سفر زمینی با قظار می توان از شرکت رجا برنامه حرکت قطار را دریافت کرد. اکنون به دلیل تعمیر خط راه آهن انکارا به استانبول، قطار فقط تا آنکارا می رود. هزینه آن هم در حدود 120 هزار تومان است. مسیر قطار از دریاچه وان می گذرد که خودش یکی از مناطق دیدنی ترکیه است. مدت زمان سفر هم نزدیک به دو روز و نیم (50 ساعت) است. از تهران هر روز به مقصد استانبول اتوبوس حرکت می کند. هزینه اتوبوس تقریبا همان 120 هزار تومان می شود. نزدیک 40 ساعت هم طول می کشد تا اتوبوس به استانبول برسد. شرکت های سیر و سفر، رویال سفر، و گیتی سیر اسیا از جمله شرکت هایی هستند که به ترکیه سرویس دارند. نکته‌ای که باید در انتخاب وسیله سفر به استانبول به خاطر داشت این است که ارز مسافرتی فقط روی بلیط هواپیما داده می‌شود و همین، مطلوبیت‌ استفاده از هواپیما را بیشتر می‌کند. - مهم‌ترین مشکلی که در استانبول با آن ممکن است دست به گریبان بشوید انگلیسی ضعیف مردم شهر است. اگر آدرسی بخواهید بپرسید یا چیزی بخرید تازه اول ماجراست تا حرفتان را به طرف حالی کنید و جوابش را بفهمید. این مشکل را درکنار تابلوهای اندک نام خیابان و کوچه بگذارید تا متوجه شوید سردرگمی در خیابان های استانبول چقدر چالش برانگیز است. پس برای سفر به این شهر اولاً حتما یک نقشه خوب از آن تهیه کنید و دوماٌ مقداری ترکی استانبولی یاد بگیرید. عباراتی در حد پرسیدن یک آدرس، قیمت کردن و فهمیدن جواب یک ادرس و قیمت یک کالا. - در استانبول سیستم حمل و نقل عمومی شامل تاکسی، تراموا، فنیکیولر، مترو، اتوبوس، و مینی بوس است. تاکسی های شهری معمولاً انصاف خوبی ندارند و راه را طولانی‌تر می‌کنند تا با مسافت بیشتری روی تاکسی‌متر پول بیشتری بگیرند. بنابراین،  توصیه می‌شود استفاده از تاکسی آخرین راه چاره در سفرهای درون شهری باشد. دیگر وسایل حمل و نقل هم در استانبول آنقدر گسترده است که نیازی به گرفتن تاکسی نباشد. فقط در همان بدو ورود باید یک استانبول کارت بخرید تا هم هر بار مجبور به خرید ژتون نشوید و هم رفت و آمدتان شامل تخفیف و در نتیجه ارزان‌تر شود. هر اتوبوس یا ترموا دارای یک جدول زمان بندی دقیق است که با دانستن آنها می توان برنامه ها را طوری تنظیم کرد که با کمترین معطلی را داشته باشد. - برای خرید بهتر است به مناطق توریستی نروید. مغازه‌های این مناطق معمولاً قیمت‌هایشان برای توریست‌های اروپایی است و چند یورو را پول خرد می‌شمارند.  برای خرید لباس، مناطق آکسارای، لالی و زیتون‌برون لباس فروشی‌های خوبی دارند. برای خوراکی و شیرینی هم می توان از شیرینی فروشی‌های محلی خرید کرد. اگر به غیر از استانبول به شهر دیگری هم مثل آنکارا یا قونیه می روید بهتر است خریدتان را در این شهرها انجام دهید. در این شهرها چون مسافر و توریست کمتر است، اجناس هم ارزان‌تر است. در خرید حتما چانه بزنید و اصرار به پائین آوردن قیمت کنید. عبارت "ایندیریم" به معنای تخفیف است و یکی از عباراتی است که باید بدانید و در خرید زیاد به کارش ببرید. - در استانبول ایرانی‌های زیادی هم کار و هم زندگی می‌کنند. بیشتر آن‌ها در محله آکسارای تردد دارند. اگر دنبال جایی هستید که تور پیدا کنید و فارسی هم سوالاتی بپرسید این محله جای خوبی است. هر چند تورهایشان گران تر از تورهای ترکی است که در جاهای دیگر ارائه می‌شود. نکته دیگر این است که ایرانی‌های مقیم استانبول اکثراً کسانی هستند که برای پول درآوردن آنجا زندگی می‌کنند. پس شما را به چشم اسکناس می‌بینند و همشهری و هموطن بودن برایشان چندان اهمیتی ندارد. به آدم های اینجوری هم نمی‌توان آسان اعتماد کرد. ( در همین باره فیلم آدم برفی را بد نیست ببینید!) - در استانبول، مخصوصاً در مناطق توریستی، مراقب وسایل و پول‌های خود باشید. بهتر است پول‌ها و مدارک را در یک کیف  به گردن آویخت تا کاملا محفوظ باشد. باید مراقب بود وسایلی مثل دوربین را جا نگذاشت و در یک گروه همیشه یکی مسئول آن باشد. - برای خورد و خوراک در استانبول می‌توانید برای چند وعده غذاهای آماده و کنسروی ببرید. حداقل قیمت یک غذای بسیار معمولی در استانبول حدود 7-6 لیر است. نان اما ارزان است و از 0.75 تا یک لیره می‌توان نان‌های خوبی با ماندگاری بالا خرید. طبق قاعده فوق، رستوران‌های مناطق توریستی گران‌تر از بقیه جاها هستند. - اگر قصد دارید با تور به استانبول بروید می‌توانید با استفاده از تورهای لحظه آخری، کف قیمت را پرداخت کنید. این سایت چنین تورهایی را معرفی می‌کند. این را هم بدانید که تور فقط رفت و آمد و اقامت شما را تأمین می‌کند. بعضی‌ها هم یک تور نیم روزی درون شهری دارند که شهر و آثار آن را معرفی می‌کنند. بلیط ورودی موزه‌ها و جاهای دیدنی به عهده خودتان است و برای بقیه زمان سفر هم باید خودتان برنامه‌ریزی کنید. - اما آخرین توصیه: در یک سفر هر چه آگاهی بیشتر باشد سفر بهره بیشتری خواهد داشت. قبل از سفر درباره جاهای دیدنی و توریستی استانبول تا می‌توانید اطلاعات کسب کنید. در همین باره سفرنامه‌های زیادی در فضای اینترنت به زبان فارسی موجود است. سایت ویکی سفر هم اطلاعات جزئی و دقیقی را از سفر به نقاط توریستی دنیا من جمله استانبول گردآوری کرده است. حتی اگر بتوانید یک نسخه از مجموعه لونلی پلنت را تهیه کنید بسیار مفید خواهد بود. این مجموعه برای بسیاری از نقاط دنیا راهنماهای به روزی دارد که به بسیاری از نیازهای سفر پاسخ می‌دهد. مطالب مرتبطتکمیلی راهنمای سفر به استانبولترکیه گردی
  • حیران

شکرانه

شنبه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۲، ۰۶:۳۹ ب.ظ
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد              زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد آن همه ناز و تنعم که خزان می‌فرمود             عاقبت در قدم باد بهار آخر شد شکر ایزد که به اقبال کله گوشه گل             نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد صبح امید که بد معتکف پرده غیب                گو برون آی که کار شب تار آخر شد آن پریشانی شب‌های دراز و غم دل             همه در سایه گیسوی نگار آخر شد باورم نیست ز بدعهدی ایام هنوز                  قصه غصه که در دولت یار آخر شد ساقیا لطف نمودی قدحت پرمی باد            که به تدبیر تو تشویش خمار آخر شد در شمار ار چه نیاورد کسی حافظ را            شکر کان محنت بی‌حد و شمار آخر شد
  • حیران

هر انتخابات: یک قدم به سمت توسعه سیاسی

جمعه, ۲۴ خرداد ۱۳۹۲، ۰۴:۰۶ ب.ظ
دوستی دارم که همیشه دموکراسی را زیر سوال می برد. می گوید چطور می شود رای یک استاد دانشگاه، با اطلاعات روز و قدرت تحلیل بالا، مساوی با رای یک آدم بی سواد، بدون آگاهی لازم و توانایی استدلال، باشد. معتقد است دموکراسی برای کشورهایی است که میزان مطالعه و سواد بالایی دارند و مردم شان هر را از بر تشخیص می دهند. حرفش منطقی و درست است. وقتی قرار است تصمیم مهمی در ابعاد ملی برای یک کشور اتخاذ شود نظر یک کارشناس یا متخصص با نظر فرد عامی یکی نیست و در فرآیند دموکراسی و به طور خاص در انتخابات این دو یکی تلقی می شوند.انتخابات در یک جامعه با اذهانی بسته و فکرهایی کوتاه گاهی فاجعه به بار می آورد. از رهگذر چنین فرآیندی کسی می تواند بر مسند قدرت تکیه زند و عوام را بفریبد و با مغلطه های مختلف و دروغ های رنگارنگ ملت را به نفع خود بسیج کند. کسی که خود دو خط اقتصاد نخوانده است و با این حال اقتصاد یک کشور را به پرتگاه ورشکستگی بکشاند. کسی که رنگ متانت و ادب را ندیده است و میدان سیاست را با چاله میدان اشتباه می گیرد.با این مقدمه اما چه باید گفت؟ آیا دموکراسی همیشه و همه جا خوب نیست؟ باید آن را تعطیل کرد تا رفاه و توسعه در جامعه به حدی رسد؟ توقف دموکراسی آسان ترین پاسخ به این سوال است. آنچه در بررسی این تضاد مهم است مفهوم توسعه سیاسی در یک جامعه است. مردم یک کشور وقتی به حدی از بلوغ سیاسی می رسند که دوره هایی را از سعی و خطا طی کرده باشند. آگاهی و فهم یک ملت یک شبه حاصل نمی شود. در این میان انتخابات خود یکی از ابزارهای یادگیری مردم است. مثلا وقتی کسی انتخاب می شود که با کلیشه هایی مثل ساده زیستی به میدان رقابت امده است و در دوره های بعدی شخصیتی مشابه او رای نمی آورد، یعنی مردم فهمیده‌اند بین توانایی اداره یک کشور و زندگی ساده او ارتباط مستقیمی نیست. وقتی بعد از چند سال شعارها و آرمان‌های آسمانی تبدیل به خواسته های زمینی تر می شوند یعنی مردم دریافته‌اند که دولت اولین و مهم‌ترین وظیفه‌اش تامین معیشت جامعه است و نه فتح قله‌های مدیریت جهانی.انتخابات در یک جامعه کم سواد یا ناآگاه هزینه‌های بالایی دارد. اما مجموع این هزینه‌ها به یک یادگیری اجتماعی و سطحی بالاتر از آگاهی و توسعه سیاسی منجر می‌شود. برای همین است که حتی اگر بدترین فرد در یک انتخابات از صندوق‌های رای بیرون آمد نباید ناامید شد و بر زمین و زمان لعنت فرستاد. باید دانست که فرآیندِ رشد یک جامعه در دراز مدت محقق می شود و هر قدم رو به سوی پیشرفت و راهی به سمت آموختن است. در این صورت درست می‌توان به مانند لحظاتی که یک دوره سیاهی و فریب و سوء مدیریت در حال پایان است، خوشحال و امیدوار بود.پ.ن: این پست را در ساعاتی نوشتم که نتیجه انتخابات اعلام نشده بود. اکنون در ساعت 5 بعد از ظهر روز شنبه آقای روحانی با 51 درصد آراء پیروز انتخابات است.
  • حیران

در انتخابات به چه کسی باید رای داد؟

دوشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۲، ۰۸:۲۳ ق.ظ
مهم ترین سوال در انتخابات  ریاست جمهوری این است که به چه کسی باید رای داد؟ پاسخ به چنین سوالی نیاز به یک مبنای انتخاب دارد. مبنای من در انتخابات یازدهم ریاست جمهوری نه انتخاب بهترین فرد برای ریاست جمهوری بلکه جلوگیری از انتخاب بدترین فرد است. چنین مبنایی را با توجه به رد صلاحیت ها و توانایی نامزدهای حاضر در رقابت برگزیده ام. چرا که در شرایط فعلی جامعه ایران توانایی مدیریتی بالا، قابلیت به کارگیری ظرفیت همه احزاب و افراد ، و در نهایت نگاه واقع بینانه به اوضاع اقتصادی و روابط خارجی را سه شرط مهم برای نامزد اصلح می دانم. در بین نامزدهای حاضر هیچ کدام همزمان این سه شرط را ندارند. قالیباف مدیر خوبی است اما نمی تواند همه نیروها را زیر چتر خود جمع کند. ولایتی و روحانی نگاه واقعی به سیاست خارجی دارند اما سوابق اجرایی چندانی ندارند. بقیه هم قس علی هذا... بر این اساس نمی خواهم روی یک نامزد متمرکز شوم و سعی کنم حتما رئیس جمهور شود. هر کدام توانایی هایی دارند که به کار مملکت می آید. در این میان اما برایم مهم است که تغییری رخ دهد و کشور قدمی به سمت اصلاح اوضاع بردارد. هم در زمینه مسائل سیاسی و هم اقتصادی ایران نیاز به تغییر جهت دارد. برایم مهم است کسی نیاید که وضع را خراب تر کند و تا حداقل 4 سال حسرت مدیریت علمی و عقلانی را بر دلمان بگذارد. در میان نامزدهای فعلی آقایان حداد و جلیلی را بدترین نامزدها می دانم. هر دو جزء اصولگرایان هستند و سوابق خوبی ندارند. حداد بیشتر آدمی فرهنگی است و از شم اقتصادی و مدیریتی بهره ای ندارد. آقای جلیلی هم که در پرونده هسته ای خود را نشان داده است و در تشابه به آقای احمدی نژاد چیزی کم ندارد. چنانچه سعی دارد با همان کلیشه های ساده زیستی و بسیجی و ولایی بودن رای اقشار مذهبی و حزب اللهی را جمع کند و کاری به تغییر و اوضاع بد کشور ندارد. با این مقدمه و با حدسی از رای آوری هر یک از کاندیداها می توان دانست به چه کسی باید رای داد. طبق نظر سنجی ها تا کنون آقای قالیباف رای اول بوده است و به همراه نامزدی دیگر به دور دوم خواهد رفت. مسئله همین نفر دوم است. این نفر دوم فعلا آقای جلیلی با حدود 19 درصد رای است. پس باید طوری رای داد که بدترین گزینه به دور دوم نرسد. به این منظور دو تاکتیک قابل پیش بین است: یک) آقای عارف به نفع آقای روحانی کنار برود. در این صورت می توان با تخمین خوبی مجموع آرای این دو را رای آقای روحانی حساب کرد و امیدوار بود که ایشان به دور دوم برود. اینجا رای به روحانی کار عاقلانه است و شانسش را بیشتر می کند. دوم) آقای عارف در رقابت باقی بماند. در این شرایط رای به نفری که بعد از جلیلی بیشترین رای را دارد ممکن است از راهیابی جلیلی به دور بعد جلوگیری کند. غیر از این تبلیغ برای رای یک اصولگرا از سبد رای اقای جلیلی می کاهد و همین احتمال رای آوردن او را کمتر می کند. بر اساس نظر سنجی تبیان ازیک نمونه آماری از سراسر کشور فعلا آقای رضایی با 15 درصد به نفر دوم نزدیک است. احتمالا این مقدار با پخش مناظره ها به سمت آقای ولایتی رفته باشد. پس رای به آقای رضایی یا ولایتی بهترین انتخاب است. این یک هفته تکلیف خیی چیزها را مشخص می کند: اینکه آقای عارف برود یا نه و اینکه کفه ترازوی آراء به کدام سمت سرریز شود. آنچه در این میان مهم است خروج تفکر افراطی از حوزه مدیریت کشور است. به این ترتیب شاید امیدی باشد که قطار اقتصاد و سیاست ایران به ریل پیشرفت و اعتدال بازگردد. پ.ن1: استدلال آقای علی مطهری هم در این باره جالب است. حرف شان شبیه استدلال من است: علی مطهری: به روحاین رای می دهم.
  • حیران

تصمیم من برای انتخابات ریاست جمهوری

يكشنبه, ۱۹ خرداد ۱۳۹۲، ۰۷:۴۶ ق.ظ
امروز صبح دوستی میلی فرستاده و درباره انتخابات پرسیده است. اینکه در آن شرکت میکنم یا نه و در صورت شرکت به چه کسی رای می دهم. این ها سوالاتی است که برای خودم هم مطرح است و این میل بهانه ای شد تا بیشتر درباره شان فکر کنم. به این سوالات از دو منظر می توانم پاسخ دهم. یکی دیدگاهی فردی و دیگری سیاسی. از دیدگاه فردی ممکن است تصمیمم بی توجه به اوضاع جاری کشور و بر اساس احساس باشد. دو سال پیش که  میر حسین موسوی و کروبی بدون هیچ محاکمه ای حصر شدند، با خود عهد بستم که تا وقتی به طریق قانونی با این آقایان رفتار نشود در هیچ انتخاباتی شرکت نکنم. در تمام این دو سال به این اعتقاد رسیده ام، که سیاست در ایران شبیه یک بازی  است که در آن داور و رقیب هر دو یکی هستند و هیچ قاعده و قانونی برای برد وجود ندارد. هر زمان حاکمیت اراده کند فضا را کمی باز می کند و به تو احترام می گذارد تا رای دهی و هر وقت صلاح بداند تو بی دین و اجنبی و اغتشاش گری و به بدترین شکل متهم و مجرم. شرکت در این بازی یعنی ورود به یک نمایش مضحک. پس کار عاقلانه این است که آلت دست بالایی ها نشوی و آبرو مندانه خودت را از بساطی که آنان گسترده اند و نفعش را می برند کنار بکشی. از این منظر تصمیم داشتم در انتخابات شرکت نکنم و بیشتر نظاره گر این نمایش بزرگ باشم تا یکی از بازیگران آن. رد صلاحیت هاشمی و نوع چینش نامزدها هم نظرم را محکم تر کرد و تصمیمم را استوارتر. از منظر سیاسی، اما خوب میدانم که عرصه سیاست یعنی کنش و واکنش. انفعال در این میدان یعنی خودت با پای خودت از زمین بیرون رفته ای و سه صفر باخته ای. هر چقدر هم رقیب بی انصاف و ظالم باشد تو باید از تمام ابزارها استفاده کنی تا در میدان باقی بمانی و به هدفت ولو به اندازه یک سانتی متر نزدیک شوی. انتخابات هم در این میان فرصتی است برای نفس کشیدن. هر چند کوتاه و از طریق یک منفذ کوچک. باید از این فرصت برای زدن حرف هایی استفاده کرد که در شرایط عادی ممکن نیست. باید تلاش کرد تا مردم اگاه تر شوند و فضای تک صدایی شکسته شود. خلاصه در این شرایط باید به یک تصمیم جمعی رسید تا بیشترین منافع مرتبط با طرز تفکرت برآورده شود. نه اینکه دست روی دست بگذاری تا هر چه بخواهند بشود. پس  باید در انتخابات فعالانه حضور داشت و در آن شرکت کرد. من برای جمع بین دو دیدگاه فوق به این رسیده بودم که در انتخابات شرکت نکنم اما فعالانه اخبار آن را دنبال کنم، اوضاع را بررسی کنم و در نهایت دیگران را تشویق کنم به یک نامزد رای دهند. در این صورت هم بر عهد شخصی خود پای بند بوده ام و هم بر خلاف منظر سیاسی، فضا را به بی تفاوتی و انفعال نکشانده ام. نمی دانم چنین کنشی در چشم یک ناظر بیرونی عاقلانه هست یا نه، اما برای خودم نتیجه اش کمترین تضاد و درگیری درونی است. من نه بر خلاف احساس خود عمل کرده ام و نه بر خلاف عقلانیتم.
  • حیران

ترکیه گردی

جمعه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۲۷ ق.ظ
همیشه وقتی دفترچه ای را گم می کنم حس میکنم قسمتی از وجودم را از دست داده ام. حالا در سفری خارج از ایران این اتفاق برایم افتاد. در چند روز این سفر خاطراتم را نوشتم و حالا دیگر در دستم نیست. اگر پولم را گم کرده بودم این مقدار حسرت نمی خوردم. در تمام این مدت سیاری از فکرهایم را نوشتم تا از سفرم به یادگار بماند. حالا فقط می توانم انهایی که به یاد دارم رادوباره بازنویسی کنم.  اکنون در استانبول هستم و شب به سمت تهران حرکت خواهم کرد. اینجا محله ای دارد به اسم اکسارای . ایرانی های زیادی در این محل رفت و امد می کنند. اولین روز حضورمان در ترکیه هم به این محل امدیم. یک ایرانی اهل گنبد بهمان ادرس داد و توصیه کرد به هیچ ایرانی اعتماد نکنیم. امروز هم وقتی برای گرفتن بلیط امدیم جز کسانی که پول را می شناسند و به یک غریبه به چشم طعمه نگاه می کنند ندیدیم. در این سفر اتفاقات ریز و درشت زیادی افتاد. ما در بطن اعتراضات جوانان ترکی حضور داشتیم. یک شب در فرودگاه خوابیدیم. در مراسم سماع فرقه مولویه شرکت کردیم و شبی را مهمان جوانی ترکی که پزشکی می خواند بودیم.  همه این روزها ترکیه و مردمش را بی واسطه فهمیدیم. با زبان ایما و اشاره ادرس پرسیدیم و از محله ای به محله دیگری رفتیم. حالا به اخر سفر رسیده ایم و چند ساعت دیگر به تهران می اییم. شاید گم شدن دفترچه ام فرصتی باشد تا خاطرات و دانسته هایم را به صورت دیجیتالی بنویسم و انها را در اینجا ثبت کنم. این طور نه فقط برای خودم که برای دیگران هم حفظ می شود.
  • حیران