در حیرت

سیاست را جور دیگر باید دید!

يكشنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۲، ۰۳:۳۸ ق.ظ
تا قبل از هفته‌ی پیش، هر روز به سایت های خبری سر می زدم و تیترهای اخبار را یک دور مرور می‌کردم. در جایگاه آدم تحصیل کرده‌ای که به مسائل سیاسی علاقه‌مند است وظیفه خود می‌دانستم که به اندازه‌ی کافی اطلاعات سیاسی داشته باشم و از مسائل روز آگاه باشم. اکنون اما فکر می‌کنم چه فایده دارد که از این جور چیزها خبر داشته باشم؟ حالا هر چه ناامیدی و ناراحتی از تمام اوضاع 8 سال گذشته داشته ام جلوی چشمم است. یادم هست وقتی سال 84 آقای احمدی نژاد در برابر آقای هاشمی رای آورد به خودم گفتم علت رای مردم خاطره ناخوشایند آنها از هاشمی بوده است. گفتم هنوز آقای احمدی نژاد را نشناخته اند و او را مذهبی و حامی مستضعفان می‌دانند. فکر کردم یک هفته فرصت بسیار کمی بوده است که صدای اکثریت نخبگان و کارشناسان عرصه های سیاسی و اقتصادی به گوش مردم عادی برسد و همین باعث شده است ایشان در دور دوم رای بیاورد. سال 88 که دوباره آقای احمدی نژاد با زیرکی نام هاشمی را وسط آورد و با بی اخلاقی و دروغ دیگران را تخریب و از دولت خود دفاع کرد باز هم متعجب شدم از انتخاب مردم. بار دیگر به خودم گفتم رسانه ملی و بزرگان نظام پشتش بوده‌اند و بذل و بخشش های شب انتخاباتی مردم را فریب داده است تا نتوانند مصالح بلندمدت کشور را تشخیص دهند. چند روز آینده هم انتخابات دیگری در راه است. اکنون فکر می‌کنم کدام کاندیدا با امدادهای غیبی روحانیان و نیروهای نظامی و سیاسیِ برخوردار از رانت‌های دولتی پیروز می‌شود؟ فکر می‌کنم دوباره چگونه می‌توانم انتخاب رئیس جمهور دیگری را که فقط ریش دارد و تسبیح و حرف‌های خوبی می زند توجیه کنم؟ فکر می‌کنم جایگاه نخبگان و تاثیرشان در  سیاست این کشور کجاست؟ فکر می‌کنم باز چه خوابی برای این مردم دیده‌اند تا چند صباحی بیشتر قدرت خود را نگه دارند و از صندلی‌های خود بلند نشوند؟ اکنون دیگر به سایت های خبری سر نمی زنم. می خواهم وقتم را بیشتر صرف پرداختن به ریشه ها کنم. بیشتر فلسفه سیاسی بخوانم. بدانم که این نا کارآمدی دولت‌های جممهوری اسلامی و اوضاع ناهموار ناشی از بی عرضگی مردان سیاست است یا ناتوانی دین؟ می خواهم بدانم دموکراسی چگونه محقق می شود و در یک کشور حای پایش را محکم می‌کند. می خواهم بدانم نسبت دین و دموکراسی چیست؟ می خواهم لیبرالیسم را بررسی کنم تا بفهمم که این همه فحش به آن از سر کژفهمی است یا دانایی یا ترس از پرسش گری و آزادی مردم؟ اکنون زمان آن است که بدانیم اصلاحات جز از میان مردم نمی تواند پا بگیرد. بدانیم که آگاهی و پرسشگری دشمن اصلی انحصارطلبان و قدرت طلبان است. بدانیم که باید آگاهی خود را از سطح اخبار و اطلاعات بی فایده‌ی روز فراتر بریم. طوری که جریان ها و افکار و ریشه ها رابشناسیم. در این صورت ضرباتمان به سیاست بازان متدین اساسی‌تر و کاراتر است. هر چند شاید باید صبرمان بیشتر باشد. اما به جایش مطئنیم که ریشه های استبداد و خودرایی را برکنده ایم و خاک وطن را برای آزادی و عدالت و رفاه حاصلخیز کرده ایم.
  • حیران

درباره انتخابات

چهارشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۲، ۰۹:۳۵ ق.ظ
اول: هاشمی در سال 68 در نتیجه جایگاه طبیعی اش در نظام رئیس جمهور شد و با توجه به نقش و جایگاهش در انقلاب و جنگ. در حالیگه خاتمی و احمدی نژاد هرکدام گفتمانی مطرح کردند و طرح گفتمان جدید باعث پیروزیشان در انتخابات شد. حال اگر  اینبار هاشمی رئیس جمهور شود باز هم بدون طرح گفتمان وارد عرصه شده است و با شخصیت و سابقه و آبروی سیاسی خود و با تکیه بر دیدگاه مردم نسبت به وی.   دوم: همچنان پس از گذشت سی و پنج سال از انقلاب، بازیگران عرصه سیاست کشور محدودند به آنهایی که از همان ابتدا بوده اند(مانند رهبری، هاشمی، خاتمی و....) و جوانان نسل اول انقلاب(احمدی نژاد و قالیباف ...). هر چه پیش می رویم شخصیت های سیاسی که امکان کسب اقبال مردم را دارند محدود می مانند و بازی همچنان میان همانها که بوده اند ادامه پیدا می کنند.  البته ممکن است حذفهای گسترده رخ دهد، اما هر چه پیش می رویم تنوع شخصیت ها کم می شود و اگر کسی هم به جمع رجال سیاسی کشور اضافه می شود تنها از یک جریان سیاسی اضافه می شود.   سوم: مهمترین شخصیتهایی که در ایران شانس رای آوری دارند عبارتند از هاشمی، خاتمی، احمدی نژاد و میرحسین موسوی. من این واقعیت را اینگونه تفسیر کنم که بیش از اینکه برنامه مندی، لیاقت و کاردانی مشخص کننده این باشد که چه کسی امکان رای آوری دارد، این مساله که چه کسی شانس نمایش داده شدن به مدت طولانی در رسانه ملی را دارد و چه کسی اختیار توزیع پول نفت را داشته است تعیین می کند که کدام شخصیت سیاسی بیشتر از اقبال مردم برخوردار باشد. و به تعبیر دیگر در ساختار سیاسی ایران کسی که بیرون حاکمیت باشد امکان اینکه بتواند جایگاهی در میان افکار عمومی برای خود باز کند نخواهد داشت.    چهارم: حضور احمدی نژاد در جایگاه ریاست جمهوری و نتایجی که کسب کرد منجر به اثبات این مساله شد که عملا مهمترین نظارتی که بر قوه مجریه وجود دارد همان تایید صلاحیت اولیه است. اگر کسی از این فیلتر رد شد و رای هم آورد، دیگر می تواند فعال مایشاء باشد و هر آنچه از تخلف و.... در کارنامه وی باشد، باز هم "بنا به مصالحی" هیچ کس جلودارش نیست و نه از مجلس و نه از هیچ نهاد نظارتی هم در این باب آبی گرم نخواهد شد. از طرفی وقتی حساب کتاب می کنیم این تنها فیلتر موجود یعنی همان شورای نگهبان تا بحال از شش رئیس جمهوری که تایید صلاحیت کرده است، یکی شان شهید شد و عاقبت به خیر، دیگری رهبر شد و ناظر بر شورای نگهبان و مابقی تو زرد از آب در آمدند. یا  بی کفایت از آب در آمده اند، یا مفسد اقتصادی شده اند، یا فتنه گر و یا منحرف از مسیر انقلاب. در نتیجه می توان با قاطعیت گفت که ساختارسیاسی ایران توان کافی برای نظارت بر قوه مجریه وجود ندارد.
  • حیران
امروز از صبح منتظر اعلام نتایج نامزدهای انتخابات بودم. هر نیم ساعت به سایت‌های خبری سر می‌زدم و آخرین اخبار را نگاه می‌کردم. از دو روز پیش حرف و حدیث هایی درباره رد صلاحیت هاشمی در میان بود. هر طور فکر می‌کردم می‌دیدم کسی که قرار است مصلحت این کشور را تعیین کند نمی‌تواند صلاحیت نشستن بر صندلی ریاست جمهوری را نداشته باشد. از سن او ایراد می گرفتند و فکر می کردم بنا بر نصّ قانون که سن بالا به معنی نداشتن صلاحیت نیست! تازه اگر هم منطقی باشد چطور آقای جنتی 87 ساله می‌تواند در رد صلاحیت آدم های جوان تر از خود بر مبنای سن نقش داشته باشد؟ فکر می‌کردم آن تعلل آقای هاشمی برای ثبت نام، نشانه‌ی هماهنگی ایشان با رهبری معظم است و قرار نیست این حرف ها و تهدیدها به واقعیت تبدیل شود.  امروز عصر اما کم کم از منابع غیر رسمی اسامی هشت نامزد انتخابات را فهمیدم. باز هم صبر کردم و شب در اخبار رسانه‌‌های‌شان اسامی به طور رسمی اعلام شد. وقتی خبر را شنیدم ابتدا  شوکه شدم و بعد هم‌زمان هم عصبانی شدم و هم خوشحال و هم ناراحت. عصبانی شدم از اینکه چطور روز روشن دارند انتخابات را مدیریت می‌کنند تا نکند یک وقت کسی به میدان بیاید که با خودشان نباشد و رای بیاورد. یکی از دوستانم می‌گفت اینها دیگر از خر مراد پیاده نمی‌شوند و اگر ببینند هاشمی ممکن است رای بالایی بیاورد حتما صلاحیت‌اش را رد می‌کنند. حالا می‌فهمیدم که راست گفته است. عصبانی شدم از اینکه می‌‎‎بینم عده‌ای آن بالا نشسته اند تا برای من و بسیاری دیگر تعیین تکلیف کنند که چه کسی باید باشد و چه کسی نه. خوشحال شدم از اینکه پستی درباره رای ندادن نوشتم و بر بیهودگی انتخابات تاکید کردم و خود را از قافله رای دهندگان جدا کردم. خیلی وقت است که دیگر امیدی ندارم و خوشحالم که مثل دیگر دوستانم با آمدن هاشمی ذوق نکردم. خوشحالم که فریب حرف ها و سخنرانی های زیبا و پرطمطراق را نخوردم و نمی خواستم که بار دیگر در یک بازی بزرگ شرکت کنم. ناراحت شدم از اینکه مدت‌هاست عقلانیت را در میان بزرگان قوم نمی‌بینم و کشورم بر اثر همین کوته‌بینی‌ها روز به روز دارد بیشتر متضرر می‌شود و بیشتر از جاده پیشرفت و اصلاح دور می‌شود. ناراحت شدم از ناامیدی و ناراحتی دوستانم، که دوباره داشتند فعالانه وارد دنیای سیاست می‌شدند و با شور و امید، می‌نوشتند و بحث می‌کردند و تبلیغ می‌کردند. ناراحتم از اینکه جوانه های نشاط و تحرک را در سرزمینم دیدم، ولی خیلی زود زمستان کوته فکری و خود رایی فرا رسید. حالا همزمان هم ناراحتم، هم عصبانی و هم خوشحال. اما دیگر تکلیفم را می دانم. می دانم که قدرت‌مداری و خودرایی جای خود را به عقلانیت و مردم‌داری داده است و حالا حالاها قرار نیست بهبودی در اوضاع حاصل شود. می‌دانم که در این قبر مرده ای نیست و نباید بر سرش شیون و زاری کرد.  حالا دییگر فقط یک شعر دائم به ذهنم خطور می‌کند و با خودم می‌خوانمش: ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش .......... بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش
  • حیران

اقتصاد نفتی، تاخیر در بودجه و دریغ از ذره ای پاسخگویی

سه شنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۰:۳۵ ق.ظ
بودجه کشور عامل شروع، توسعه و کنترل هر گونه حرکت اقتصادی در مملکت است. دو سال است که کلا در فصل بهار مملکت بودجه جدید ندارد. یعنی بیش از بیست و پنج درصد (عملا سی پنج درصد) سال کشور در حال بلا تکلیفی است و همه چیز گرد رکود می گیرد و همه جا با بودجه های یک دوازدهمی کار می کنند تا تکلیف بودجه معلوم شود. پروژه های ملی مختل می شوند، موتور مالی اقتصاد یعنی بانکهای دولتی از کار می افتند و تحرکات جدید و نوسازی های صنعتی و اقتصادی دیر کلید می خورند و..... پدیده تاخیر در ارائه بودجه در کشور امری بسیار جالب توجه است و یک دنیا حرف در آن نهفته است. اگر اندکی خوشبین باشیم می توانیم این حرکت را به صورت یک ترفند دولت ببینیم برای کنترل اقتصاد. چرا که در وضعیت فعلی و درحالی که طرح عظیم اصلاح اقتصادی(هدفمندی یارانه ها) در حال اجراست، روی غلطک افتادن اقتصاد خیلی به صلاح نباشد و در نتیجه دولت با این حربه سعی می کند اندکی از تبعات آن طرح، با کند کردن گردشهای اقتصادی بکاهد.   تاخیر در ارائه بودجه می تواند یک دلیل واضح بر ضعف دولت باشد. ضعف کارشناسی در ارائه بودجه، ضعف در برنامه ریزی و زمانبندی. ضعف در تشخیص اولویتهای اقتصاد و کشور. می تواند نشان از بی توجهی دولت باشد. بی توجهی به مجلس بعنوان نهاد نماینده مردم در نظارت بر اجرا. بی توجهی به قانون. بی توجهی به عواقب بسیار بد تاخیر. می تواند نشانگر وضعیت ساختار حاکمیت باشد. اینکه هیچ کس نیست که یقه دولت را بچسبد. هیچ کسی نمی تواند تخلفات و ضعفهای بزرگ دولت را بطوری که دولت بشنود و رفتارش را تغییر دهد به دولت گوشزد کند. اما چند نکته جالب در این مساله هست که لازم است که گفته شود: تاخیر در بودجه پدیده ای است که داد می زند که ساختار اقتصاد کشور نفتی است. یعنی اینکه ما برنامه ریزی کنیم و برنامه مان را از طریق بودجه اعمال کنیم و کشور را توسعه دهیم و اینها، یک امر ضمنی اقتصاد مملکت است و در حقیقت ناشی از رافت نظام و برکات آن است و حالی است که مسئولین به مردم و تاریخ می دهند. اصل قضیه این است که نفت از چاه استخراج می شود و فروخته می شود و حتی اگر بدترین عملکرد را داشته باشیم، از نظر اقتصادی، ممکن است قیمت نفت به شدت رشد کند و بیشترین  درآمد تاریخ را عایدمان کند. دیگر اینکه در کشور ما قانون و مجلس و پاسخگویی و اینجور چیزها اموری هستند که بودنشان لازم است اما اموری الزام آور نیستند و اگر شرایط اقتضا کرد می توانیم هر جوری که می خواهیم رفتار کنیم. مثلا اگر درگیر سیاست بازی و انتخابات مجلس و یا درگیری های حزبی بودیم می توانیم کارهای غیر ضروری مثل بودجه را بیاندازیم برای وقتی که وقت داشتیم و سرمان خلوت شد. دیگر اینکه در سطوح بالا هم می توان خیلی چیزها را به شیوه پیچاندنی اجرا کرد. مثلا اگر نمی خواهیم خیلی به ما در ارائه بودجه دلخواهمان که البته مملکت را زیر و زبر می کند گیر بدهند میتوانیم وقتی آن را ارائه کنیم که مجلس در تنگنا خیلی نتواند به آن گیر بدهد و سریع تصویبش کند که در نتیجه ما هر کاری که می خواهیم انجام دهیم.
  • حیران

من رای می دهم (واکنش کوچه گرد به رد صلاحیت ها)

سه شنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۹:۳۵ ق.ظ
من رای می دهم در هر حال رای می دهم چون خیلی فرق می کند که بدتر از بد به جای بد حاکم شود من رای می دهم چرا که تحمل تداوم یک ورژن جدید از وضعیت موجود را ندارم من رای می دهم چرا که چاره ای جز رای دادن ندارم
  • حیران

چرا در انتخابات شرکت می کنم!؟ (یادداشتی از کوچه گرد)

سه شنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۹:۳۵ ق.ظ
از آنجا که از ابتدا، انقلاب ایران مشروعیتش را از حضور میلیونی مردم گرفت، حضور یا عدم حضور مردم در عرصه‌های انتخابات و راهپیمایی‌ها، از سوی حکومت به عنوان ملاکی برای ارزیابی مقبولیت نظام در میان مردم معرفی شده است. در نتیجه، مردم هم برای نشان دادن اعتراض خود به حاکمیت از تاکتیک شرکت نکردن در این دو رویداد سیاسی استفاده می‌کرده اند. این مساله شاید در دهه اول و دوم عمر انقلاب برای حاکمیت چالش محسوب می‌شده است، اما در شرایط فعلی که کانون قدرت جمهوری اسلامی جابجا شده است تاکتیک‌های قدیمی چندان قابل استفاده نیستند. چرا که همیشه هوادار و "نیرو" به تعداد کافی وجود دارد که دوربین‌ها را مجاب کند و آنقدر قدرت تبلیغاتی نظام در میان اقشار خداجوی هست که حقیقت مشروعیت نظام را به آنها بقبولاند. بنابراین، نگارنده این متن فایده‌ای برای تحریم فعال انتخابات قائل نیست.   در مورد انتخابات فعلی بنده در صورتی که کاندیدای مقبولی بیابم در آن شرکت خواهم کرد. به چند دلیل زیر: 1.اگر چه در ایران رئیس جمهور رسما تدارکاتچی است و توان اصلاح ساختار را ندارد، اما این رئیس جمهور است که زمینه را برای رشد نهادهای جامعه مدنی و بارور شدن سرمایه‌های اجتماعی آماده می کند. این رئیس جمهور است که کتابهای درسی را تدوین می‌کند و خط مشی آموزش و پرورش را مشخص می‌کند و این رئیس جمهور است که اجازه رشد و بالندگی فضای دانشگاه را می دهد. این رئیس جمهور است که مفاهیم جامعه مدنی را بعنوان یک ارزش مطرح می کند. بنابراین در شرایطی که فرد مقبولی که می تواند زمینه تغییر را ایجاد کند کاندیدا شود، حتما به وی رای خواهم داد. 2.چاره ای جز شرکت در انتخابات و استفاده از تنها مجرای باقیمانده نیست. نمی توان دست روی دست گذاشت تا هرچه می‌خواهند بشود. به قول معروف، از این ستون تا آن ستون فرج است. حداقل این است که انتخابات نیروهای اصلاحات را از انفعال در می‌آورد و شبکه‌های قبلی را بازسازی می کند. حداقلش این است که شرکت در انتخابات اگر منجر به گشایشی نشود، مطمئنیم که وضعیت را بدتر نمی کند. علاوه بر اینکه شرکت نکردن ها همیشه وضعیت را بدتر کرده است. البته در صورتی که کاندیدای مقبولی موجود نباشد هم بیهوده وقت و انرژی‌مان را صرف انتخابات نمی‌کنم.
  • حیران

درباره انتخابات

سه شنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۹:۳۵ ق.ظ
چرا باید رای می دادیم. این پستی بود که قرار بود بنویسم و ننوشتم. باز هم تصمیم گرفتم که بنویسم و بگذارم که سر آغازی باشد بر پستهای بعدی. ما باید رای می دادیم چون تحولات اساسی در کشور همیشه از انتخاباتها شروع شده اند. مهمتر از همه در دو دهه اخیر گفتمان اصلاحات از رای بیست و یک میلیونی دوم خرداد76 آغاز شد. ما باید رای می دادیم اگر چه هزاران خطر رایمان را تهدید می کرد. چرا که وضعیت کشور بسیار وخیم می نماید و از لحاظ اقتصادی و سیاسی(که قطعا جنبه اجتماعی را نیز در پی خواهد داشت). به تدریج داریم به سمتی می رویم که هست و نیست کشور و تمامیت ارضی کشور مورد تهدید قرار گرفته است و در این میان تنها "تدبیر" ما "امید" به رایی بود که ممکن بود نتیجه بخش باشد. در شرایطی که کیان کشور در خطر است، چه باک که آرای ما مورد سوء استفاده قرار بگیرد. ما باید رای می دادیم چرا که تلاش برای کسب آرا، مجددا انسجام داخلی ما را تقویت می کرد. ما باید رای می دادیم چرا که چاره ای جز این نداشتیم. منت خدای را که بار دیگر در یکی از پرتگاههای تاریخی این سرزمین، دست رحمتش را به سوی ما دراز کرد و یاریمان نمود که بار دیگر از خطر سقوط رهایی بیابیم. اما سئوال بعدی این است که چرا انتخابات را بردیم به نظر من پیروزی در این انتخابات چهار دلیل مشخص داشت دلیل اولش اتحاد بود. راضی کردن عده زیادی از حامیان اصلاحات به شرکت مجدد در انتخابات با وجود شبهه های موجود و حضور یکپارچه آنها پای صندوقهای رای یک دلیل عمده این پیروزی است. این اتحاد منتقدین وضع موجود یک جای دیگر هم متجلی شد. اقدام به موقع آقای عارف که نشان از آگاهی وی و حامیانش از شرایط و دلسوزی و از خودگذشتگی برای نجات کشور از وضع موجود داشت. دلیل دومش حمایت و محبوبیت بزرگان اصلاحات در میان توده های مردم بود. عکس سه قسمتی کار خودش را در روزهای آخر کرد. دلیل سومش نیاز مردم به تغییر بود و نارضایتی از وضع موجود. گرانی افسار گسیخته و هزینه های کلان برای رسیدن به اهداف هسته ای که ملت دقیقا نمی دانند برای چه باید بپردازند، عامل دلزدگی مردم از گفتمان اصولگرایی شده بود. دلیل چهارمش ویژگیهای فردی رئیس جمهور منتخب بود. گویش آخوندی و سخن گفتن فصیح و با قاطعیت آقای روحانی جزء تامه دلیلهای پیروزی 24 خرداد بود.
  • حیران

پیش‌بینی انتخابات ریاست جمهوری یازدهم

دوشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۴:۱۶ ق.ظ
الگوی رای مردم در انتخاباتمعمولاً سیستم را مجموعه ای از پارامترها و متغیرهای مرتبط به هم تعریف می کنند که در هماهنگی با یکدیگر واکنش نشان می دهند. با این دید، می توان بسیاری از پدیده های طبیعی و انسانی را سیستم هایی پیچیده دانست که در آن متغیرهای شناخته شده و ناشناخته ی بسیاری دخیل هستند. جامعه‌ی انسانی هم به همین تناسب سیستمی پویا و فعال است که از اقشار و طبقات و نقش های متفاوتی شکل گرفته است.برای پیش بینی رفتار یک سیستم در وضعیت های جدید اولین مرحله مدل سازی رفتار آن در وضعیت های مشابه است. به این منظور، با توجه به سابقه ی رفتار سیستم، مدلی از نوع واکنش آن ساخته می شود. پزشکان بر اساس همین تشابهات و سوابق یکسان از واکنش طبیعی بدن، می توانند دست به تشخیص یا معالجه انسان‌ها بزنند. درباره جامعه هم با بازبینی واکنش آن به اتفاقات مشابه، می‌توان به یک مدل ساده برای پیش بینی رفتار کلیت جامعه در آینده دست یافت. بر اساس دو مقدمه‌ی فوق، می توان یک روش برای پیش بینی رفتار ایرانیان در انتخابات ریاست جمهوری آینده پیشنهاد کرد. در این روش اولین سوال این است که ایرانیان در انتخابات قبلی به چه کسانی رای داده‌اند؟ یا به بیانی دیگر مردم ایران بر اساس چه الگویی دست به انتخاب رئیس جمهور زده‌اند؟ پس از پایان جنگ و اصلاح قانون اساسی که ریاست جمهوری جایگاه ممتازتری در نظام سیاسی ایران پیدا کرد تا کنون، 6 انتخابات برگزار شده است. اولین رئیس جمهور قدرتمند ایران اکبر هاشمی رفسنجانی بود که فردی مورد تأیید نظام و نزدیک به امام شناخته می شد. پس از او، با وجود حمایت گسترده حاکمیت، روحانیان و حتی مراجع از ناطق نوری، نام سید محمد خاتمی  از صندوق های رای بیرون آمد و وی برای مدت هشت سال رئیس جمهور ایران شد. در دوره‌ی بعد هم شگفتی دیگری رقم خورد و احمدی نژاد که فقط مدتی شهردار تهران بود توانست در دور دوم آقای هاشمی را شکست دهد و برای دو دوره‌ی دیگر در ساختمان پاستور اقامت گزیند. در اینجا به نظر می رسد دو الگو در رای دادن ایرانیان واضح است: اول اینکه مردم ایران 4 سال را برای بهبود اوضاع کشور و دیدن نتایج مدیریتی یک رئیس جمهور کافی نمی دانند. بنابراین هر بار یک نفر در دو دوره‌ی پشت سرهم به ریاست جمهوری می رسد. با فهم این الگو می‌توان به شانس کم میر حسین موسوی برای انتخاب شدن در دوره‌ی قبل پی برد و نتایج حاصل را چندان عجیب ندانست. دومین الگو مربوط به نحوه‌ی انتخاب رئیس جمهور است. اگر از انتخاب آقای هاشمی در سال 68 بگذریم که مستقیما تحت کاریزمای امام خمینی بود، یک اصل ثابت در انتخاب هر فرد، به عنوان رئیس جمهور ، نمایان است: نه به شرایط موجود و رای به نامزدی که نماد تغییر وضع فعلی باشد. بر اساس الگوی فوق، نامزدی که حامی شرایط موجود بوده شکست خورده است و آنکه منتقد وضع موجود بوده توانسته درصد بالایی از رای مردم را به دست بیاورد. به این ترتیب در سال 76 که همه‌ی نظام از آقای ناطق نوری حمایت می‌کرد وی به چهره حامی شرایط موجود تبدیل شد و نتوانست در برابر نامزد شناخته نشده‌ای، که حرف هایش بوی تغییر را می داد، به پیروزی برسد. با همین الگو، آقای احمدی نژاد با ادبیات و ظاهر و شخصیت خاص خود به نمادی از مبارزه با فساد اقتصادی، شکاف طبقاتی و بی بند و باری تبدیل شد و در مقابل آقای هاشمی، که سال‌ها چهره‌ی پشت پرده و مافیایی سیاست ایران خوانده می‌شد، به پیروزی رسید. به عبارتی دیگر، مدل انتخابات ریاست جمهوری را می توان در یک جمله خلاصه کرد: پیروزی در انتخابات به این بستگی دارد که چه کسی مسئول شرایط کشور باشد و کدام نامزد برای تغییر آن تواناتر است. بررسی جایگاه جریان ها و نامزدهای مطرح با فهم چنین الگویی بهتر می توان منازعات و بگو مگوها در فضای سیاسی کشور، در طی ماه‌های اخیر را درک کرد. در این مدت، آقای احمدی نژاد وضع نابسامان اقتصادی کشور را ناشی از تحریم‌های بین المللی عنوان می‌کند و خود را مسئول پرونده هسته ای ایران و مذاکرات با کشورهای غربی نمی داند. ضمن اینکه بارها از کسانی در مجلس و مراکز قدرتی فراتر از خود نام برده است که چوب لای چرخ دولت می‌گذارند و نمی‌گذارند دولت کارش را درست انجام دهد. دورکاری 11 روزه ایشان، پس از اعلام نظر رهبری پیرامون انتخاب آقای مشایی، و افشاگری درباره برادر اقای لاریجانی، رئیس مجلس، نقاط اوج تجلی این تقابل و فرافکنی بوده است. حامیان سنتی حکومت و اصولگرایان هم، با فراموشی مواضع گذشته‌ی خود، به منتقد احمدی‌نژاد تبدیل شده اند و همه‌ی کاسه و کوزه ها را بر سر بی لیاقتی و بی برنامگی دولت می‌شکنند. در این بین اما اصلاح طلبان با یادآوری نقدهای 8 سال گذشته‌ی خود، نتایج حاصل را ناشی از یکپارچگی حکومت، برنامه‌های اصولگرایان و حمایت همه جانبه‌ی بزرگان نظام از دولت می‌دانند و این اوضاع را به طرز تفکر اصولگرایی و حذف نخبگان از اداره امور کشور نسبت می دهند.با همین نگاه، می‌توان کاندیداهای مطرح در رقابت انتخابات را هم محک زد و و شانس پیروزی شان را سنجید: - آقای لنکرانی کسی است که 4 سال وزیر دولت احمدی نژاد بوده است. برگ برنده‌ی وی در انتخابات این است که از دولت اخراج شده است و بنابراین مسئول شرایط بد حاضر نیست. اما حامیان او کسانی هستند که پیش از این به همین قاطعیت فعلی از احمدی نژاد دفاع کرده اند و نتیجه اصرار ایشان بر اصلحیت آقای احمدی نژاد اوضاع فعلی است. از این گذشته وی دارای قدرت چندانی برای تغییر برخی رویکردهای کلی مثلا در مذاکرات نیست. بنابراین نمی توان وی را منتقد جدی وضع فعلی و توانا برای تغییر دانست. - به همین نسبت آقای جلیلی که خود دخیل در مذاکرات هسته ای  است نمی‌تواند مدعی تغییر روند فعلی سیاست خارجی باشد. وی باید بیشتر درباره عملکرد خود، که به تحریم‌های کمر شکن اقتصادی ختم شده است، جوابگو باشد. گذشته از این تبلیغ طرفدارن وی مبنی بر ساده زیستی و تواضع او ،پیش از این، از جانب احمدی نژاد استفاده شده است و دیگر حنایی است که در بین مردم رنگی ندارد.- آقای قالیباف در طول 8 سال شهرداری خود، هیچ‌گاه نقد جدی به دولت نکرده است. حداقل نقدهای او در حیطه تاخیر در تأمین اعتبارات شهرداری از طرف دولت بوده است. وی نمی‌تواند تمام قد از گذشته‌ی خود در مقام رئیس پلیسی دفاع کند و در حین حال همکاران سابق خود در نیروهای نظامی و سپاه را به تندی زیر سوال برد. از این گذشته پایگاه رای وی نامشخص است و گویی نمی‌داند باید چه کسانی را راضی نگه دارد.- آقای مشایی می‌تواند از توشه ای که احمدی نژاد در مخالفت با برادران قاچاقچی و تخریب‌چی برای خود جمع کند استفاده کرده است. و ی همچنین سابقه‌ی طرد از جانب دیگر مراکز قدرمند نظام از جمله رهبری را دارد و همین می تواند وی را چهره‌ای بالقوه برای فرافکنی مشکلات به جانب مقامات بالاتر کند و در نتیجه جایگاه طلبکاری را برای وی فراهم می آورد. شعار یارانه 250 هزار تومانی که دیگران مانع تحقق ان شده اند هم بر همین مبنا محملی برای زیربار نرفتن مسئولیت فشار اقتصادی به مردم خواهد بود.- آقای هاشمی در تمام 8 سال گذشته زیر تیغ نقد حامیان نظام بوده است. وی دیگر فردی ذی نفوذ به حساب نمی آید. فرزندانش را دستگیر و محاکمه کرده اند. او را از ریاست خبرگان برکنار کرده اند. هاشمی دیگر از نظر دوستدارن رهبری هم فردی حامی نظام . همراه رهبری حساب نمی‌شود، چه برسد به اینکه در ایجاد یا حمایت از شرایط فعلی نقشی داشته باشد. وی منتقدترین نامزد انتخابات است که به دلیل نقدهای خود تاوان سختی هم پرداخته است. هاشمی اینقدر شجاعت و تجربه دارد که سیاست خارجی را نقد کند و مسائلی غیر از اقتصاد را، مثل زندانیان سیاسی، فضای بسته و برخوردهای خشن، به چالش بطلبد و همان حرف های آخرین نماز جمعه خود را تکرار کند. اکنون آنقدر شرایط واضح هست که وی بدون استناد به آمار و ارقام اوضاع را بحرانی توصیف کند و کسی نتواند منکر حرف هایش شود.با این اوصاف  به نظر می رسد اکنون بر خلاف دوره های قبلی آقای هاشمی به منتقد نظام و حتی اپوزیسیون داخل نظام تبدیل شده است. چنین جایگاهی و از طرف دیگر دست به عصا رفتن نامزدهای دیگر در سخن گفتن از اوضاع سیاسی و اقتصادی باعث می شود وی شانس بالایی برای قرار گرفتن در یک طرف دوگانگی حامی-منتقد داشته باشد. جمع بندی بنا بر آنچه گفته شد، دو گانگی حامی- منتقد مهم ترین الگو برای انتخاب رئیس جمهور در میان مردم است. هر چقدر نامزدها بهتر بتوانند مشکلات را به گردن دیگران بیندازند و خود را منتقد نشان دهند در یک طرف این معادله قرار می گیرند و شانس بیشتری برای پیروزی دارند. البته اینکه چقدر حرف ها و تحلیل هایشان برای مردم باور پذیر باشد به این بستگی دارد که روی چه کسانی و چه عواملی انگشت گذارند و جقدر جرئت و شهامت برای رویارویی با بزرگان و صاحب منصبان سیاست دارند.قطعا در روزهای آینده با علنی و رسمی شدن فعالیت های نامزدها بهتر می توان شکل گیری این الگو و رفتار سیاسی اکثریت مردم را پیش بینی کرد. با این حال به نظر می رسد آقایان هاشمی و مشایی وجهه قابل قبولتری، برای انتقاد از مراکز قدرت نزدیک به بزرگان نظام، دارند. با توجه به اینکه احتمال رد صلاحیت آقای مشایی بالاست شانس هاشمی برای رفتن به ساختمان پاستور بیشتر است. با این حال باید نزدیک به 30 روز منتظر بود و از شگفتی های بازی سیاست در ایران غاقل نماند. شاید این بار هم فردی ناشناخته منتقد جدی نظام شود و دلها و عقل های مردمان ایران را برباید.
  • حیران

برای انتخابات، قانون اساسی باید دانست!

چهارشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۷:۰۲ ق.ظ
مقدمه اول: آقای قالیباف، کاندیدای احتمالی ریاست جمهوری، در یک نشست دانشجویی که از سوی بسیج دانشجویی دانشگاه صنعتی شریف برگزار شد گفته است: اینکه گفته شود حصر موسوی و کروبی با نظر رهبری صورت گرفته را درست نمی‌دانم. در کشور قانون وجود دارد و باید بر اساس قانون عمل کرد. هیچ انسان مسلمانی از اینکه انسانی در زندان باشد لذت نمی‌برد اما بالاخره برای اداره جامعه همیشه نباید نصیحت و با رأفت برخورد کرد. با قانون‌شکن بر اساس قانون برخورد می‌شود. بعد از انتخابات 88 در مقطعی مسائل امنیتی پیش آمد که شورای عالی امنیت ملی بر اساس قانون تصمیم گیری کرد و آنچه انجام شد، قانونی است. مقدمه دوم: - اصل 36 قانون اساسی جمهوری اسلامی: حکم به مجازات و اجراء آن باید تنها از طریق دادگاه صالح و به موجب قانون باشد. - اصل 166 قانون اساسی: رسیدگی به جرائم سیاسی و مطبوعاتی علنی است و با حضور هیأت منصفه در محاکم دادگستری صورت می‌گیرد. نحوه انتخاب، شرایط، اختیارات هیأت منصفه و تعریف جرم سیاسی را قانون اساسی و موازین اسلامی معین می‌کند. نتیجه گیری: 1- به دلیل مشکلات فنی و پاره ای مشکلات دیگر به خواننده واگذار می‌شود! 2- آقای قالیباف درس آشنایی با قانون اساسی را در دانشگاه نگذارنده اند. 3- قانون بسیار مهم است. اما بعضی بندهایش مثل نقش شورای نگهبان در انتخابات مهم تر است. این اصل آنقدر مهم است که این روزها، روزی 37 مرتبه در اخبار رسانه‌ی ملی همه، اعم از پیر و جوان و با حجاب و بی حجاب، به آن اذعان و اعتراف و اقرار می کنند. اما اصول دیگر را، اگر مصلحت اقتضا کند...!
  • حیران

هاشمی دوباره آمد...

يكشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۸:۳۳ ق.ظ
84 که به میدان رقابت آمد هنوز زخم های اصلاح طلبان را بر تن داشت. آخر  شش سال قبلش در انتخابات مجلس شرکت کرده بود و نتوانسته بود حتی بدون حرف و حدیث در میان ده نفر برگزیده‌ی تهران باشد. آن زمان روزنامه نگاران اصلاحاتی تا توانستند درباره‌اش نوشتند و سیل اتهام و انتقاد و طعنه را به سویش سرازیر کردند. در انتخابات سال 84 بسیاری آمدنش را نشانه بازگشت کشور به عقب می‌دانستند. عده ای هم می گفتند دنیا طلبی‌اش  عامل تلاش مجدد وی برای ریاست جمهوری است. آن موقع خیلی از اطرافیانم مثل من دور اول به هاشمی رای ندادند. چنانچه فکر میکردند  باید دوران جدیدی را شروع کرد و آیت الله دیگر مرد میدان سیاست نیست. به دنبال ایده و نیروی جدیدتری بودند. دور دوم که رقابت بین احمدی نژاد و هاشمی درگرفت، بسیاری از اهل سیاست حرف ها و کارهای قبلی شان در قبال او را فراموش کردند و پشت سرش ایستادند. شاید تنها آن زمان بود که عده ای که بصیرت بیشتری داشتند فهمیدند طرف رقابت‌شان چه کسی است و با روی کار آمدنش چه بر سر اقتصاد و سیاست و فرهنگ می آید. فرصت اما کم بود و محدود. هر چه بیانیه دادند و سخنرانی کردند و صراحت به خرج دادند نتوانستند خاطره تورم بالا و اختناق دوران ریاست جمهوری هاشمی را از اذهان بزدایند. احمدی‌نژاد هم با زرنگی او را نماد اشرافیت و ثروت و مافیا نامید و خودش را نماینده فقرا و مستضعفان، که آمده تا حق شان را بستاند و کف دستشان گذارد. نتیجه آن شد که آیت الله شکست خورد و کار به دست احمدی نژاد گمنام افتاد. 4 سال بعد، همه به میرحسین موسوی چشم دوخته بودند تا با رسیدن به ریاست جمهوری قطاری را که بدون ترمز در حال حرکت بود کنترل کند. مردم از او خاطره خوبی داشتند. خودش مدت ها از سیاست دور بود و رنگ جناح ها و گروه های سیاسی مرسوم را به خود نگرفته بود. همه چیز آماده بود تا مردم به او اقبال نشان دهند و بار دیگر آدمی کارکشته و با تجربه بشود رئیس جمهور. باز هم اما احمدی نژاد پای هاشمی را به رقابت باز کرد و موسوی را آدم او نامید. خودش را قهرمان مبارزه با مافیای قدرت و ثروت معرفی کرد و از برنامه ریزی های مکرر برای سقوط و و خراب کردن خود پرده برداشت.  هاشمی تنها کاری که توانست کند نوشتن نامه ای بود به رهبری تا برای تاریخ باقی بماند و پیش بینی اش را به همگان اعلام کند. وی از رهبری خواست در آن برحه برایش حق پاسخ گویی قائل باشد و جلو بی اخلاقی ها و تهمت پراکنی های احمدی نژاد را بگیرد. نامه ای که نادیده گرفته شد وبسیاری بدون توجه به محتوایش به دلیل سلام نداشتن زیر سوالش بردند. نهایتا باز هم احمدی نژاد توانست با جمع کردن رای اقشاری که از هاشمی دل خوشی نداشتند یا از بی دینی خاتمی می نالیدند به پیروزی قاطعی دست یابد. از آن زمان به بعد هاشمی آماج حملات بسیاری بوده است. او را از نماز جمعه و ریاست خبرگان کنار گذاشتند، به او لقب ساکت فتنه و بعد یکی از سران فتنه را دادند. پسر و دخترش را جاسوس نامیدند و یکی را دستگیر و دیگری را محاکمه کردند. هاشمی اما، همچنان بر مسند تشخیص مصلحت نشسته بود و بر نظرش در آخرین نماز جمعه‌ی خود تاکید میکرد و اوضاع کشور را به نفع ملت و دولت نمی دانست. حالا هاشمی در سن 79 سالگی بار دیگر به رقابت انتخاباتی وارد شده است. دیگر در این سن و با این تجربه نمی توان او را دنیا طلب نامید.  در این 8 سال آنقدر علیه اش گفته اند و اقدام کرده اند که دیگر کسی نمی تواند او را پشت پرده قدرت بداند. در این مدت بسیاری از پیش بینی هایش به وقوع پیوسته است و کسی نمی تواند او را بی بصیرت بداند. اکنون با تورم غیررسمی 100 درصد و بیکاری همزمان کسی نمی تواند دوران اقتصادی او را که با رونق همراه بود فاجعه  تلقی کند. حالا هاشمی آمده است. اما با هیبتی متفاوت. اصلاح طلبان این بار حامی اش هستند. قشر ضعیف جامعه دیگر او را از اشراف نمی داند. از این گذشته، دوگانه فقیر و غنی یک بار مصرف شده است و این بار پاسخ گوی رقیب برای رای آوردن نیست. حالا دولت خود در مقابل متحدان سابقش ایستاده است. اوضاع نسبت به 8 سال پیش تغییرات زیادی کرده است. اکنون باید تا یک ماه دیگر منتظر بود تا دید این مرد کارکشته‌ی سیاست چگونه می تواند در دریای پر تلاطم انتخابات مسیرش را به سمت پیروزی طی کند...
  • حیران