در حیرت

رشد علمی: توهم یا وقعیت؟!

جمعه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۴:۵۵ ب.ظ
رتبه‌ی اول ایران در پیشرفت علمی در جهان، یکی از شواهدی است که مسئولین و متولیان علمی کشور با افتخار به آن اشاره می‌کنند تا بر جهش ایران برای تبدیل شدن به قدرت علمی و اقتصادی منطقه در سال‌های آینده تاکید کرده باشند. طبق آمار ارائه شده توسط مجله نیچر ایران در سال 2011 با رشد 20% در تعداد مقالات علمی، پرشتاب‌ترین کشور در رشد علمی بوده است. تعداد اسناد علمی ایران در طی سال‌های 2000 تا 2010 در نمودار شماره 1 آورده شده است.چنین آماری با بسیاری از ضعف‌ها و نشانه‌های هشدار در فضای علمی-اقتصادی ایران سازگار نیست. نفوذ روزافزون مهاجرت در میان نخبگان و تحصیل کردگان، امکانات نامتناسب دانشگاهی و بیکاری دانش آموختگان از جمله‌ی قرائن متضاد با واقعیت فوق است. شاید با موشکافی و بررسی بیشتر درباره جایگاه پیشرفت علمی ایران بتوان برای این ناهمگونی توضیح قانع کننده‌ای یافت.نمودار تعداد مقالات علمی ایران در طی سال های 2000-2010 رتبه‌ی اول ایران در پیشرفت علمی در جهان، یکی از شواهدی است که مسئولین و متولیان علمی کشور با افتخار به آن اشاره می‌کنند تا بر جهش ایران برای تبدیل شدن به قدرت علمی و اقتصادی منطقه در سال‌های آینده تاکید کرده باشند. طبق آمار ارائه شده توسط مجله نیچر ایران در سال 2011 با رشد 20% در تعداد مقالات علمی، پرشتاب‌ترین کشور در رشد علمی بوده است. تعداد اسناد علمی ایران در طی سال‌های 2000 تا 2010 در نمودار شماره 1 آورده شده است.چنین آماری با بسیاری از ضعف‌ها و نشانه‌های هشدار در فضای علمی-اقتصادی ایران سازگار نیست. نفوذ روزافزون مهاجرت در میان نخبگان و تحصیل کردگان، امکانات نامتناسب دانشگاهی و بیکاری دانش آموختگان از جمله‌ی قرائن متضاد با واقعیت فوق است. شاید با موشکافی و بررسی بیشتر درباره جایگاه پیشرفت علمی ایران بتوان برای این ناهمگونی توضیح قانع کننده‌ای یافت.نمودار تعداد مقالات علمی ایران در طی سال های 2000-2010 بهتر است قبل از هر چیز، ارتباط بین شاخص تعداد مقالات علمی و جایگاه اقتصادی ایران را بررسی کنیم. در آمار ارائه شده درباره‌ی جایگاه علمی بر اساس تعداد اسناد علمی، پنج کشور ایالات متحده، چین، بریتانیا، ژاپن و آلمان به ترتیب در رتبه‌های اول تا پنجم قرار گرفته‌اند. تمام این کشورها جزء اقتصادهای پویا و قدرتمند جهان هستند. نکته‌ی قابل توجه اما این است که زمانی می‌توان بر اساس جایگاه علمی یک کشور حکم به پیشرفت اقتصادی آن داد که بین دانشگاه به عنوان موتور تولید دانش و صنعت به عنوان چرخ‌های اقتصادی، ارتباط معقولی وجود داشته باشد. به بیان دیگر وجود یک چرخه‌ی مدیریت دانش است که موجب می‌شود، تحقیقات و پژوهش‌های انجام گرفته وارد سیر تجاری‌سازی و تولید ثروت گردند و بالعکس مسائل و مشکلات صنعتی یک کشور در دانشگاه‌ها حل شوند. متاسفانه چنین چرخه‌ای در ایران معیوب است و رابطه‌ای ارگانیک میان دانشگاه و  صنعت برقرار نیست. موضوع اکثر مقالات چاپ شده توسط دانشجویان ایرانی، مسائل مورد علاقه در فضای آکادمیک کشورهای پیشرفته است و با سطح نیازها ومشکلات صنایع ایران همخوانی ندارد. در این شرایط عملاً تلاش پژوهشگران ایرانی منجر به روان شدن حرکت چرخ‌های صنعت در کشورهای توسعه یافته می‌شود. فراتر از این، باید پرسید آیا شاخص تعداد مقالات و اسناد علمی یک کشور به تنهایی دالّ بر رشد علمی است؟  تعداد مقالات علمی، شاخصی است که حاکی از رشد کمّی پژوهش و تحقیقات در فضای دانشگاهی است. برای به دست آوردن تصویری جامع از توان علمی یک کشور، باید کیفیت پژوهش را هم مورد توجه قرار داد. به این منظور، می‌توان شاخص تعداد ارجاعات به مقاله‌های علمی را نشان دهنده‌ی محتوای پژوهشی موجود در آن‌ها دانست. در نمودار شماره 2، تعداد ارجاعات به مقاله‌های ایرانی در طی سال‌های 2000 تا 2010 آمده است نمودار 2- تعداد ارجاعات به مقالات علمی ایران در طی سال های 2000 تا 2010 با نگاهی به نمودار می‌توان دریافت در سال‌های اخیر بر خلاف تعداد مقالات، ارجاع به آن‌ها کاهش یافته است. این کاهش بیانگر کاهش کیفیت محتوایی مقالات است. به عبارت دیگر مقالات ایرانیان، از نظر علمی آن قدر با ارزش و غنی نبوده‌اند که به عنوان مبنا و مرجعی در کارهای پژوهشی دیگر واقع شوند. چنین نتیجه‌گیری با افزایش تعداد دانشجویان مقاطع تحصیلات تکمیلی و عدم افزایش امکانات دانشگاهی کاملاً همخوان است. تعداد دانشجویان بیشتر همراه با امکانات تحقیقاتی ثابت منجر به تعداد مقالات بیشتر با کیفیت علمی کمتر شده است. با توضیحات فوق باید گفت شاخص تعداد اسناد علمی برای اثبات رشد اقتصادی و علمی ایران کافی نیست. در ایران بسترهای لازم برای همبستگی رشد علمی و اقتصادی وجود ندارد. گذشته از این با وجود افزایش تعداد اسناد علمی کیفیت محتوایی این پژوهش‌ها که معیار مهمی در رشد علمی است، کاهش یافته است. شاید اکنون دیگر با شنیدن ادعای پیشرفت اقتصادی و علمی ایران بر اساس شاخص‌هایی از این دست باید نگران هم شد. چرا که چنین ادعاهایی ناشی از ساده‌انگاری متولیان علمی کشور و نادیده گرفتن شرایطی است که حاصلی جز توسعه نامتوازن و شکننده در ایران نخواهد داشت.
  • حیران

درباره عقب افتادگی ایران در علوم انسانی

دوشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۵:۳۰ ق.ظ
یکی از شاخص‌های مورد توجه مسئولان وعلمی کشور برای اثبات جهش علمی ایران، تعداد مقالات بین المللی چاپ شده توسط دانشمندان، دانشجویان و پژوهشگران ایرانی است. طبق آمار منتشر شده در مجله نیچر که به رصد اسناد چاپ شده در مقالات معتبر بین المللی پرداخته است ایران در میان 40 کشور جهان از نظر پیشرفت علمی در جایگاه اول قرار گرفته است. منظور از پیشرفت علمی در این رتبه‌بندی درصد افزایش تعداد اسناد علمی نسبت به سال قبل است که ایران با رشد 20%  بیشترین شتاب در تولید علم را در دنیا داشته است.بر اساس بررسی رشته‌ای در این آمار، ایران در بین رشته‌های مهندسی شیمی، مهندسی مکانیک، مهندسی الکترونیک، روانشناسی، علوم اجتماعی و فلسفه به ترتیب دارای رتبه‌های 22، 23، 29، 41، 43 و 45 است. این رتبه‌بندی در نمودار شماره یک آورده شده است. با نگاهی به این آمار می‌توان دریافت که ایران در رشته‌های فنی دارای وضعیت بهتری است و در رشته‌های علوم انسانی جایگاه خوبی ندارد.  چنین واقعیتی را چگونه می‌توان توضیح داد؟ چرا جایگاه علمی ایران بین علوم انسانی و علوم فنی این قدر متفاوت است؟نمودار جایگاه علمی ایران بر اساس رشته های مهندسی و علوم انسانی شاید مهمترین عامل در عقب افتادگی علوم انسانی در ایران، عدم اعتقاد دولت به ارزشمندی این علوم و بی توجهی به آن است. از اولین سال‌های تصمیم دولتمردان به ارتقای اقتصاد ایران، تا دهه‌های اخیر راهکار دولت برای توسعه اقتصادی گسترش صنایع و سرمایه‌گذاری در بخش صنعتی کشور بوده است. بر اساس این نگاه، هر چه تعداد کارخانه‌ها بیشتر باشد، یعنی صنعت قوی‌تر است و هر چه صنعت تولید بیشتری داشته باشد، اقتصاد ایران شکوفاتر خواهد شد. به این ترتیب از ابتدای تأسیس دانشگاه، رتبه‌های برتر کنکور سراسری به سمت رشته‌های مهندسی و فنی سوق داده شده‌اند و افرادی به تحصیل در رشته‌های علوم انسانی پرداخته‌اند که ناتوان از ادامه تحصیل در رشته‌های دیگر بوده‌اند. طبیعی است در چنین شرایطی نیروی انسانی کارآمد و مولّد در زمینه‌های علوم اجتماعی و انسانی  تربیت نشده باشد و رشد چندانی در این علوم حاصل نشود.توضیح دیگری که می‌توان ارائه داد، مربوط به تفاوت مبادی و موضوعات مورد بررسی میان علوم انسانی و علوم فنی است. علوم فنی دارای موضوعاتی عینی و جهان‌شمول هستند. یک اتومبیل، یک برج تقطیر یا یک فضاپیما در کارکرد خود از اصول مشترکی پیروی می‌کنند که در همه جای دنیا یکسان است. بر اساس همین تشابه می‌توان خودرویی را که در آلمان تولید شده به به خیابان‌های تهران آورد و مورد استفاده قرار داد.علوم انسانی اما، چند وجهی است و پیچیدگی بیشتری دارد. موضوع این علوم ساحت فکری، روانی و رفتاری انسان به صورت فردی و جمعی است. انسانی که در زمان و مکان خودش معنا پیدا می‌کند. چنین خصوصیتی باعث شده است علوم انسانی وقتی کارایی و ثمربخشی داشته باشد که اولاً در مقام تئوری بومی شده باشد و ثانیاً در مقام عمل دانشمندانش به روش‌ها و شیوه‌های تحقیق در آن مسلط باشند. این تفاوت‌های تئوریک و عملی، در فضای ایران که از نظر علمی هنوز در مرحله ترجمه قرار دارد و تئوری پردازی در آن چندان پرمایه نیست، منجر به رشد و اقبال بیشتر به علوم فنی نسبت به علوم انسانی شده است.به نظر می‌رسد علوم انسانی برای رسیدن به جایگاه شایسته‌ی خود باید راه درازی در پیش دارد. از یک طرف باید سیاست‌گذاران به ارزش و نقش این علوم در توسعه و پیشرفت اقتصادی پی ببرند وآن را در صدر توجه خود قرار دهند. از طرف دیگر باید دانشگاهیان با عبور از مرحله ترجمه و پروش توانایی‌های خود به مرحله نقد علوم انسانی روز وارد شوند تا زمینه برای تأسیس مبانی بومی این علوم و کاربردهای مؤثر آن در جامعه، فرهنگ و اقتصاد ایران نمایان شود. در این صورت است که می‌توان به توسعه پایدار و متوازن ایران امیدوار بود.
  • حیران
در قسمت اول از این موضوع استعداد به عنوان یکی از پارامترهای تعیین موفقیت و رضایت در شغل و رشته تحصیلی بررسی شد. پارامتر مهم دیگری در این باره روحیه و شخصیت فردی است که اینک مطرح می شود. - سازگاری شخصیتی و روحی اینکه کسی در زمینه ای استعداد خاصی دارد تنها تعیین کننده موفقیت در یک شغل یا رشته نیست. می توان از هر استعدادی به طرق متفاوتی استفاده کرد. مثلا کسی که استعداد فوق العاده ای در رمز گشایی و امنیت شبکه داشته باشد می تواند یک هکر توانا یا یک متخصص حفاظت امنیت ماهر باشد. این تفاوت در شغل را روحیه یا شخصیت افراد تعیین می کند. هر چند شخصیت یک بنای ثابت و غیر قابل تغییر نیست اما پایه های عمیقی در کودکی، تربیت و حتی ژنتیک یک فرد دارد. در این باره آزمون های شخصیت زیادی به بررسی موفقیت شغلی و صفات افراد پرداخته اند. اصلاً بر اساس همین پژوهش هاست که برای استخدام در مراکز حساس و یا مشاغل ویژه از تست روانشناسی و مصاحبه حضوری استفاده می کنند.یکی از این آزمون ها ارزیابی نظریه شغلی- شخصیتی هالند است. در این آزمون خصوصیات شخصیتی در شش گروه دسته بندی شده است:- واقع گرا- جستجوگر- هنری- اجتماعی- متهور- قراردادی هر کسی می تواند به یک یا چند گروه فوق تعلق داشته باشد. در این دسته بندی افراد واقع گرا به اشیاء و ابزارآلات، افراد جستجوگر به تحقیق و علت یابی وقایع، افراد هنری به زیبایی  و خلق آثار نو، افراد اجتماعی به به افراد و روابط انسانی، افراد متهور به تجربه های جدید،  رهبری و کارهای جسورانه و افراد قراردادی به کارهای با روند مشخص و تعیین شده علاقه دارند. بر همین اساس می توان حدس زد که هر گروه به چه کارها و مهارت هایی تمایل دارند و می توانند از آن لذت ببرند. مثلا واقع گراها به کارهای فنی و مهندسی، جستجوگرها به تحقیق و پژوهش، افراد هنری به سینما، نقاشی و کارهای تجسمی، افراد اجتماعی به کارهای مرتبط با مردمف مثل معلمی، مشاوره، جامعه شناسی، افراد متهور به مشاغل غیر قابل پیش بینی مثل مدیریت، و افراد قراردادی به کارهای دفتری و حسابداری تمایل دارند. اگر چه این آزمون معتبرترین نمونه از این دست تست ها نیست ولی می تواند به صورت سرانگشتی شناختی از روحیات و توانایی های فرد به دست دهد. در نهایت با وجود اینکه استعداد و روحیه یک فرد در موفقیت و رضایت او تأثیر به سزایی دارند، اما باید گفت نمی توان آینده اقتصادی و معیشتی یک رشته یا شغل را هم نادیده گرفت. این پارامتر مخصوصاً برای مردان که عهده دار مسئولیت اقتصادی هستند بسیار مهم است. نمی توان فقط لزوماً با دلخوش بودن و رضایت از یک رشته جیب های پرپول داشت! به عبارت دیگر هر سه عامل آینده اقتصادی یک رشته، استعداد و روحیه فردی باید در انتخاب یک رشته و شغل مدنظر قرار بگیرند. انتخابی که هیچ وقت شاید نهایی نشود و باید همراه با تجربه و پذیرفتن ریسک انتخاب همراه باشد.پ.ن:برای اطلاعات بیشتر درباره نظریه هالند اینجا را ببینید.
  • حیران
می گویند وقایع مهم و تعیین کننده زندگی هر آدمی تولد، مرگ، ازدواج و شغل اوست. اولی و دومی خودشان رخ می دهند و در اختیار کسی نیست. اما برای همسر و شغل می توان آگاهانه برنامه ریزی کرد و تصمیم گرفت. به این ترتیب است که عنوان این نوشته اهمیت خود را نشان می دهد. سوالی که هر کس احتمالاً چندین بار در طول زندگی تحصیلی/شغلی اش از خود می پرسد: برای من چه رشته ای/شغلی مناسب است؟در جامعه ما مهمترین پارامتر در پاسخ به این پرسش اوضاع شغلی و شأن اجتماعی یک شغل است. در نتیجه در جامعه صنعت زده ی ما  مهندسی شغل بسیار خوبی است و بچه های باهوش به ادامه تحصیل در این راه تشویق می شوند. همچنین پزشک بودن دهان پر کن است و وجه خوبی دارد، پس پدر و مادرها یکی از آرزوهایشان این است که پسر یا دخترشان دکتر شود. به همین سیاق وکالت درآمد خوبی دارد و رشته اول در کنکور علوم انسانی، حقوق است. در این شرایط است که همه یا دوست دارند مهندس شوند یا دکتر و یا نهایتاً یک وکیل پایه یک!اما به راستی تنها عامل تعیین کننده در انتخاب رشته تحصیلی یا شغل همین هاست؟ آیا درآمد خوب یا موقعیت اجتماعی بالا رضایت و خوشنودی را برای یک فرد فراهم می کند؟ غیر از این ها به چه چیزهایی باید توجه کرد؟- استعداد و شایستگی فردییکی از نیازهای آدمی این است که استعدادهای خود را بروز دهد. این را آبراهام مزلو رواشناس انسان گرا در نظریه هرم نیازهایش می گوید. بر اساس این نظریه یکی از نیازهای اساسی انسان پس از برطرف شدن نیازهای اولیه، خودشکوفایی است.  در زندگی روزمره خودمان هم آدمهایی را دیده ایم که فکر می کنند هدر می روند و هیچ وقت از شغل یا کارشان راضی نیستند.پس مهم است که هرکس استعداد خود را پیدا کند و در انتخاب خود مدنظر قرار دهد. استعداد هم جز در گذر زمان و با تجربه به دست نمی آید. به همین دلیل هم هست که بسیاری که راهی را در 18 سالگی بر می گزینند پس از رسیدن به 22 سالگی متوجه می شوند راه را اشتباه آمده اند و دنبال دوربرگردانی در زندگی می گردند. ادامه دارد...
  • حیران

تضادهای درونی

چهارشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۱، ۰۹:۴۰ ق.ظ
آدمی موجودی است پر از تضاد. تضاد بین حس و غریزه، تضاد بین جسم و روح، تضاد بین خود و دیگران، بین خودخواهی و ایثار... و من اکنون در میانه ی این تضادها ایستاده ام. گویی بر سر همان دو راهی ماده و ذهنی هستم که دکارت میگفت. اما هنوز نمی دانم در کجای وجودم قرار است این دو به آشتی برسند. هنوز آن غده صنوبری را که دکارت می گفت نقطه تلاقی روح و جسمند، پیدا نکرده ام. شاید به واسطه ی همین تضادهاست که پیامبر جهاد با نفس را به جهاد اکبر تشبیه کرده است. در جهاد اصغر، درگیری را می بینی و در نهایت جنگ با شکست یکی خاتمه می یابد. اما وقتی پای درون آدمی پیش آید، کسی از آن خبر ندارد و فقط خودت شاهد غوغا و درگیری وجودت هستی. من اما نمی دانم سرانجام کدام سمت وجودم پیروز خواهد شد. در میانه ی این کارزار ایستاده ام و دارم سعی میکنم پیمان صلحی بین دو طرف برقرار کنم؛ تا کار به خوبی و خوشی تمام شود. اما طرفین با لجبازی و سماجت دست بر نمی دارند و هر بار درگیری شدیدتر می شود. من تنها نظاره گر شده ام و هر چه فریاد می کشم که "این منم که دارم خرد می شوم" گوش شان بدهکار نیست.
  • حیران

مجلس شورای ملی در عهد رضاخان

شنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۱، ۱۲:۰۰ ب.ظ
سلطه ی مطلق رضاخان بر نظام سیاسی ایران عمدتا از طریق تبدیل مجلس از یک مرکز گردهمایی نخبگان سیاسی به یک مجلس کاملا فرمایشی و فرمان بردار صورت گرفت. وی بدون تغییر در نظام نامه انتخاباتی مجلس، ورود به آن را به دقت تحت نظارت خود در آورد. به طوری که شخصاً نتایج هر انتخابات و در نتیجه ترکیب هر مجلس را تعیین می کرد. در طی این مدت ترکیب سیاسی مجلس به گونه ای سامان داده می شد که فقط نمایندگان مطیع اجازه ی ورود پیدا می کردند. مکانیسم نظارتی آن نیز بسیار ساده بود. شاه، به همراه رئیس شهربانی فهرست نامزدهای احتمالی را بررسی می کرد و فقط کسانی در حوزه های انتخاباتی می توانستند در رقابت شرکت کنند که "افراد مناسبی" باشند. نامزدهایی که خارج از این لیست بر رقابت پافشاری می کردند به زندان می افتادند یا تبعید می شدند. به این ترتیب پارلمان از نقش جدی و تعیین کننده اش باز داشته شده و تبدیل به جامه ای تزئینی برای پوشاندن عریانی حاکمیت نظامی شد. سفارت بریتانیا در سال 1305 در گزارشی درباره مجلس شورای ملی آورده است: " مجلس ایران را نمی توان چندان جدی تلقی کرد. هیچ کدام از نمایندگان استقلال رای ندارند. اگر اراده ی شاه بر تصویب لایحه ای قرار گیرد، آن لایحه تصویب و اگر شاه مخالف باشد، آن لایحه از دستور کار خارج می شود. فقط در مواقعی که شاه بی طرف باشد، بحث های بی هدف فراوانی در مجلس در می گیرد." منبع: تاریخ ایران مدرن/نشر نی
  • حیران

اجحاف چشیده معنی اجحاف را بهتر درک میکند

سه شنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۱، ۰۳:۳۵ ب.ظ
جالب بود و عجیب و نادر که بسیاری در برابر اجحاف به افغانیها در اصفهان در روز سیزده به در برآشفتند. علاوه بر اینکه جملگی بر واقعیت خود برتر بینی حاجی واشنگتن وار ایرانیان صحه گذاشتند. این مساله به نظر نگارنده علاوه بر اینکه متضمن رو راست تر شدن ما با خودمان است به نظر می رسد متضمن این مساله است که چشیدن طعم یکسری اجحافات ناخوشایند توسط بخشهایی از اجتماع ما، مردم ما را نسبت به اجحاف (به هر شکل و به هر فردی که باشد) حساس تر کرده است. پی نوشت: این یاداشت مربوط است به تصمیم ستاد تسهیلات نوروزی شهر اصفهان مبنی بر راه ندادن افاغنه به پارک کوهستانی صفه است. متن کامل خبر را در اینجا بخوانید.
  • حیران

مغالطات کیهانی! (شرحی بر خطاهای رایج در فرهنگ)

دوشنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۱، ۰۶:۰۰ ب.ظ
در برنامه ای که به مناسبت  تحویل سال از شبکه دو سیما پخش شد، مجادله ای میان احسان علیخانی مجری و شهاب مرادی مهمان برنامه درباره اسکار گرفتن "یک جدایی" در گرفت. در این گفتگوی جدلی، شهاب مرادی کسب جایزه اسکار را بی اهمیت خواند و آن را یکی از نقشه های دشمن بر شمرد که به همین دلیل نباید آن را جدی گرفت و از بابت آن خوشحال بود. وی این موضع را در حالی بیان میکرد که به گفته خودش تا به حال فیلم را ندیده است و حتی از اکران آن بی خبر بود. موضع گیریِ شبیه جناب مرادی را در عرصه فرهنگ و سیاست ایران بسیار می توان دید. اگر بخواهیم صورت بندی از آن ارائه کنیم به شکل زیر در می آید: - غرب و در رأس آن آمریکا با ما دشمن هستند. - ما و دشمنانمان در تمام وجوه، جزئیات و بنیان ها با هم اختلاف و تضاد داریم. در نتیجه: هر آنچه توسط دشمنان ما مورد ستایش و توصیه باشد، مکروه و به زیان ماست. استدلال فوق را می توان از جهات گوناگون مورد بررسی قرار داد. مقدمه اول می گوید:" غرب دشمن ماست." باید پرسید این غرب کجاست؟ آیا از مرزهای غربی ایران تا دورترین نقاط غربی را شامل می شود؟ در این صورت مثلاً ترکیه یا اسپانیا هر دو جزئی از غربند و با ما دشمن؟ منظور از غربی ها چه کسانی هستند؟ آیا منظورمان دولت های این کشورهاست یا هر کسی که در غرب زندگی میکند؟ آیا مردم کشورهای غربی (مثلاً انگلیسی ها و آلمانی ها) دشمن ما و منافع ما هستند؟ در غیر این صورت می توانیم بگوئیم در آنجا مردم و دولت دو جزء کاملا متفاوتند؟ آیا سازمان های مردم نهاد و یا جشنواره های غیر دولتی هم منافعی بر ضد کشور ما دارند؟ مقدمه دوم این استدلال، حاوی ادعای مهم تری است. اینکه کشورهای دشمن کاملا در خلاف جهت سیاست ها و منافع ما در تمام حوزه ها اعم از فرهنگی، سیاسی و نظامی هستند. به این ترتیب اگر آقای قالیباف به عنوان شهردار تهران، موفق به دریافت جایزه برای پیشبرد توسعه متوازن در شهر تهران شد، آیا به این معناست که ایشان در جبهه دشمن فعالیت کرده اند؟ ایا بین ما و غرب هیچ گونه منافع یا اصول مشترکی وجود ندارد؟آیا دروغ، خشونت، قتل و تجاوز ارزش هایی جهان شمول نیستند که هم ما و هم انها می توانند و باید محکومش کنند؟ حتی اگر این مقدمه را بپذیریم، چرا در بعضی مواقع همین تعریف و تمجیدهای غربی برایمان می شود حکم تایید عظمت و افتخار ایران؟ چرا می توان با چنین ادعایی دوگانه برخورد کرد و گاهی با آن مخالف را منکوب کرد و گاهی به این طریق برای خودی و موافق حکم تشویق و تحسین گرفت؟ مهم تر از مقدمات مشکوک این استدلال، مغالطه ای است که در پشت چنین اظهار نظرهایی نهفته است. این مغالطه بر این باور استوار است که هیچ ادعای درست و صادقی از شخصی با نیت پلید ممکن نیست. یعنی همین که ببینیم فردی یا دولتی در جایگاه دشمن و بدخواه ماست و یا صلاحیت اظهار نظر درباره موضوعی را ندارد، کافی است تا ادعایش را رد کنیم و به آن توجهی نکنیم. نام این مغالطه را "انگیخته و انگیزه" نهاده اند. در این خطای منطقی، به جای پرداختن به آنچه گفته شده و بررسی دلایل ادعا، صرفاً به انگیزه و موقعیت گوینده توجه می شود. به تعبیر دیگری ملاک حق و باطل/درستی و نادرستی یک ادعا، گوینده و مدعی آن است. در پایان باید یادآوری کنم که در اینکه هر کشوری، دارای منافع ملی و بین المللی است که ممکن است با منافع کشورهای دیگر در تضاد باشد شکی نیست. می توان حتی این کشورها را دشمن نامید. اما اینکه با توسل به دشمن بتوان هر چیزی را تأیید یا رد کرد، محل سوال است. آیا وقت آن نرسیده است که واعظان و بزرگانی که خود درس منطق خوانده اند، بیاموزند که باید منطق را برای رسیدن به حقیقت و نه برای فریب افکار عمومی به کار برد؟
  • حیران

گشتی در دنیای ژانرها (نقدی بر فیلم گشت ارشاد)

شنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۱، ۰۶:۴۰ ق.ظ
سعید سهیلی از آن دست کارگردان هایی است که همیشه سعی داشته حرفی برای مخاطب خود داشته باشد. چه در سنگ، کاغذ، قیچی اش که اثری مهیج است و چه در آثار طنزش مثل چارچنگولی. مسئله اما در این جاست که یک فیلم خوب فیلمی برای زدن حرف های خوب نیست، فیلمی است که به خوبی با مخاطبش حرف بزند و این نکته ای است که سهیلی چندان به آن کاری نداشته است. "گشت ارشاد" آخرین اثر وی نیز مخلوطی از حرف ها و شعارها و ژانرهای سینمایی است."گشت ارشاد" داستان سه جوان پائین شهری است که برای امرار معاش خود دست به اخاذی از جوانان شمال شهر در قالب گشت ارشاد می زنند. چنین موضوعی هم قابلیت های پرداخت اجتماعی ، هم درام و هم طنز را دارد و کاگردان از هیچ فرصتی برای گنجاندن این موضوعات در فیلمش خودداری نکرده است. به این ترتیب در سینما با فیلمی مواجه می شویم که سعی دارد به مدد تیکه ها و شوخی های بی مزه فرخ نژاد ما را بخنداند، با اعلامیه ها و سخنرانی های پرشور جوانان خود را پرمایه نشان دهد و با برجسته نمایی شکاف میان فقر- دارایی، ته مانده های درام را به ذائقه مخاطب بنشاند.درباره این فیلم در روزهای اخیر اعتراض هایی هم توسط امت همیشه در صحنه انجام شده است. تا جایی که حتی نمایش این فیلم در شهر مشهد متوقف شد. چنین واکنش هایی احتمالا ناخواسته موجب شوق بیشتر مردمی می شود که تفریح چندانی در عید ندارند و کنجکاوی شان آنان را به سالن های سینما می کشاند. اما تمام صحنه ها و پیام های علنی فیلم درباره مسائل فرهنگی کشور نیش و کنایه هایی است که پیش از این از مقامات بالای حکومتی شنیده ایم. حرف هایی از این دست که مشکل اصلی کشور بیرون ماندن تار موی دختران نیست، فساد اقتصادی و سیاسی بسیار بدتر از ارتباط دختران و پسران است، اجبار و تهدید جوانان موجب فرار و سرخوردگی آنان می شود و قس علی هذا.با تمام این احوال "گشت ارشاد" فیلم متوسطی است که حرف های بزرگی برای زدن دارد. برای همین می توان در یک بعد از ظهر تعطیلات کشدار نوروزی، به یکی از سالن های نمایش دهنده آن رفت تا فیلمی همراه با کمی خنده و اندکی غصه را تماشا کرد! در این بین حرف ها و شعارهای فیلم را هم می توان شنید و به این فکر کرد که چرا هنوز با صدای بلند حرف زدن برای بعضی سخت است و به مذاقشان خوش نمی آید؟
  • حیران

کاش که عید تعطیل می شد!

دوشنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۰، ۰۹:۳۵ ق.ظ
نوروز و مراسم نوروز بگونه ای تکوین یافته که شاید برای بیشتر مردم ما تداعی کننده یک شروع مجدد است. رسوم ما  و تعاملات اجتماعی ما با طراوت بهار در ایران همراه می شوند و آنگونه می نمایند که گویی به راستی با گذر از خط سال تحویل چیزی تغییر می کند. نوروز به راستی یک رسم  موفق و کارآمد در میان انبوه رسوم ناکارآمد و از کاربرد افتاده و به روز نشده امروز ایران است. اما در عمل این رسم خوب هر ساله با مشکلات خاص خود همراه است: 1.در نوروز تعاملات اجتماعی به صورت نجومی زیاد می شود. بنابراین هر آسیب و آفتی که در در جامعه آسیب زده و آفت دیده ما وجود دارد در نوروز هم بیشتر دیده می شود  و فصلی از چشم و هم چشمی ها، تجمل گرایی ها، اسراف ها و افراط ها و تصادفات رانندگی و.... را در جامعه می گشاید. 2.رسوم نوروز فشارهای مالی تازه ای بر خانواده ها وارد می کند. این مساله برای خانواده هایی که فاقد پشتوانه مالی و پس انداز کافی هستند عید را به کابوس سالانه بدل می کند. مخصوصا که این افزایش هزینه ها با صفر شدن درآمد برای اکثریت مشاغل آزاد همراه است. 3.شاید مهمترین معضلی که با حلول نوروز بر جامعه ما عارض می شود، توقف اکثر فعالیت های اقتصادی آن هم به مدت پنج درصد از سال است. در ایام نوروز می توان به جرات گفت که بیش از نیمی از اقتصاد کشور کاملا از حرکت باز می ایستد و صنعت نیمه جان  و اقتصاد نحیف ما را با سکته ای خفیف مواجه می کند. این را آنگاه به خوبی حس خواهید کرد که پروژه های با اهمیت اقتصادی را که در روزهای عید به حالت کما می روند از نزدیک مشاهده کرده باشید. این مساله بر اقشار بسیار ضعیف از جمله کارگران روز مزد فشار اقتصادی زیادی می آورد. از زبان یک کارگر ساده یک زمانی شنیدم که به زبان طنز می گفت:"کاش که عید را تعطیل می کردند!!"
  • حیران