در حیرت

ترانه های به یاد ماندنی: فال حافظ (کورس سرهنگ زاده)

چهارشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۲، ۰۸:۵۵ ق.ظ
این ترانه را اتفاقی در مترو شنیدم. در این ترانه، شاعراز کسی که عاشقش است دور افتاده است . غمگین است و در اشک و تمنای وی غرق. با این حال می خواهد همچنان در خاطر محبوبش باقی بماند و او را فراموش نکند. خاصیت عشق این است که نمی خواهد جز خود دیگری باشد و غیرتش جز این را بر نمی تابد. عاشق مستی‌اش را ناشی از همین عشق می داند و بدون آن زندگی را بی معنا می داند.  شاعر به حافظ تفال زده است و این بیت آمده است که :" ... داد از غم تنهایی ... دل بی تو به جان آمد، وقت است که باز آیی..." او با دیدن دور شدن آن کس که دوستش داشته است ویران شده است و حالا فقط یک خواسته دارد: اینکه او را فراموش نکند و از یادش نبرد. چرا که این خاصیت عشق است که می خواهد همیشه در جریان باشد و جز خودش حضور دیگری را بر نمی تابد.متن ترانه "فال حافظ":دور از تو منم تنها         تنها منم و غمها هر قطره ی اشکم             صد موج تمناصد قصه ی پنهان            صد غصه پیداچو نای بی آوا   اگر چه خاموشمزبان دل گوید  مکن فراموشمشد مایه رسوایی     این عشق و شکیباییفالی زدم از حافظ         دیشب من سوداییاین نکته به جا آمد           داد از غم تنهاییچو نای بی آوا  اگر چه خاموشم   زبان دل گوید    مکن فراموشمگر باده پرستم من        از چشم تو مستم من                        درعالم تا هستم            ازین ساغر مستم                          که بی این مستی      نیرزد هستیمی رفتی و می دیدم        کاشانه ی امیدمیکسر ویران می شد      دلم لرزان می شدچو نای بی آوا  اگر چه خاموشم    زبان دل گوید    مکن فراموشم  دانلود ترانه "فال حافظ"خواننده: کورس سرهنگ زاده                آهنگساز: منوچهر لشکریترانه سرا: سیمین بهبهانی
  • حیران

فالی بر سر مزار حافظ

دوشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۲، ۰۴:۳۰ ق.ظ
چند روز پیش رفته بودم شیراز. شهر شعر و فالوده و بهار نارنج. بر سر مزار حافظ نیتی کردم و فالی گرفتم. شعر زیر آمد: به نظرم حافظ می خواسته وضعیتی را توصیف کند که در آن دل به چیزی یا کسی سپرده می شود و بعدتر راه رسیدن به آن بسته می شود. به طوری که در این امید و نا امیدی همان فرد هم نقشی دارد و همچو مطربی است که با موسیقی‌اش حال اهل دل را می گیرد و مانع از های و هوی آنان می‌شود. وی رخ نموده است و بعد از جلوه گری اش، رو گرفته است و خود را پنهان کرده است. بی هیچ توجهی به نتیجه‌ی دل‌بری ها و اهمیتی به دل هایی که شوق او را دارند.   همیشه در فال حافظ یک بیت حرف آخر را می زند. در اینجا هم بیت واپسین این نقش را دارد. حافظ گفته است اگر میلی به وصال هست نباید سکوت کرد و تماشاچی بود. باید عشق ورزید و برای وصال تلاش کرد. در غیر این صورت مثل این است که بدون وضو کعبه را طواف کرد و سرانجام کار حاصلی نخواهد داشت.
  • حیران

ارمیای آکادمی موسیقی یا دختری در دنیای مدرن؟

سه شنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۲، ۰۸:۲۲ ق.ظ
چندی است که یکی از شرکت کنندگان برنامه آکادمی گوگوش در شبکه من و تو جنجال ساز شده است. این شرکت کننده خانمی محجبه است با نام ارمیا که در بین شرکت کنندگان به عنوان بهترین خواننده برگزیده شده است. راجع به حضور این خانم در آکادمی موسیقی حرف و حدیث های زیادی در فضای مجازی در گرفته است. عده ای مدعی ارتباط او با سازمان مجاهدین خلق شده اند و سابقه ای از این ارتباط ارائه کرده اند. عده ای حضور یک محجبه و اهدای جایزه به او را برنامه ریزی شبکه من و تو برای کسب مقبولیت در میان خانواده های سنتی و مذهبی ایرانی دانسته اند. برخی هم این ها را مشتی توهم توطئه می دانند که ناشی از ترس نفوذ این برنامه و اثرگذاری آن بر روی مخاطب ایرانی است. تمام ادعاهای پیش گفته حول یک سوال بوده است: چگونه باید حضور یک خانم محجبه در یک مسابقه ی خوانندگی را توجیه کرد؟ جامعه ی ما به این پدیده چگونه نگاهی دارد؟ مدت هاست که در جامعه‌ی خودمان دختران و زنان زیادی دیده ام که مثلاً حجاب یا حدود ارتباط با مردان را، آنچنان که در دین تاکید شده است، رعایت نمی کنند و در عین حال نماز می خوانند یا روزه می گیرند. همیشه چنین تفاوتی در نظر من نوعی تناقض بوده است که نمی تواند نادیده گرفته شود و بسیار واضح است. ساده ترین پاسخ برای توجیه این تضاد این است که عاملان به چنین رفتارهایی را آدم هایی نادان یا لجباز یا تصور کنیم که شناختی از دین ندارند و دین را بازیچه ی خود کرده اند. نگاهی که در بسیاری از نظرات در خبرهای مربوط به حضور ارمیا به چشم می خورد. اما این توجیه اصل عقلانیت در رفتارهای انسان ها را نادیده گرفته است. بر اساس این اصل، آدم ها رفتاری را که غیر عقلانی ببینند انجام نمی دهند و باید یک عمل با نظام ارزشی آنان سازگار باشد. توجیه واقعی برای چنین رفتاری می تواند به نگاه متفاوت از نگاه سنتی به دین بازگردد. در دنیای مدرن انسان‌ها انتخابگر ارزش ها و رفتارهایشان هستند. بر اساس نگاه مدرن، انسان‌ها آنقدر عاقل و توانا هستند که باید خود روش زندگی و باید و نبایدهای زندگی شان را تعیین کنند. انتخاب این ارزش‌ها بر عهده فرد است و می تواند از منابع مختلف آنچه را که می خواهد و درست می بیند انتخاب کند. این منابع شامل فلسفه، مکتب‌های انسانی، دین و علم است. در واقع در این دیدگاه اولاً انسان دارای حق انتخاب برای گزینش روش زندگی خود است و ثانیاً این قابلیت را دارد که خود نیک و بد را تشخیص دهد و زندگی خود را بسازد. بر خلاف نگاه فوق، در زیست بوم سنتی دنیا پر از ناشناخته‌ها و عجایبی است که انسان راه به شناخت آنها ندارد. بنابراین، باید به منبعی متصل شود که از این ناشناخته مطلع است و درست و غلط را به او بنمایاند. در این نگاه انسان اگر خود دست به کار شود تا دنیای خود را بسازد جز به تباهی و پرتگاه نمی رسد و در سیاهی و فساد غرق می‌شود. این همان نوعِ نگاهی است که سنتی‌های جامعه‌ی ما به زندگی انسان غربی دارند و مثلاً در اخبار ما هر لحظه خبر از بدبختی و گرفتاری انسان غربی داده می‌شود. به این ترتیب اتصال به یک منبع مافوق بشری و رعایت آن مبنای زندگی سنتی قرار میگیرد. این منبع می تواند یک فلسفه‌ی ماورایی مثل هندو یا بودا، یک مذهب مثل اسلام یا مسیحیت و یا حتی یک مکتب بشری مثل کنفوسیوس باشد. هر چه هست ریشه‌ی آن ناشی از ندانستن جزئیات این جهان و برتری صاحب آن منبع در شناخت واقعی دنیاست. تفاوت این دو نوع نگاه در نسبت با دین می شود دو رویکرد مختلف در عمل به آن. انسان سنتی دین را یک مجموعه‌ی کامل می بیند که باید به آن عمل کند. اگر کمی پایش را آن طرف تر بگذارد یعنی دارد کاری می‌کند که قابل چشم پوشی نیست و نتایج بدی در انتظارش است. او آدم های دیگر را یا کسانی می بیند معتقد به دین یا مخالف با آن. اگر کسی به دین معتقد باشد باید همه‌ی آن را اجرا کند و آگاهانه به همه‌اش پایبند باشد. انسان مدرن اما، دست به انتخاب می زند. از نظر او دین حاوی ارزش ها و دستوراتی است که او باید انتخاب کند که کدام را بپذیرد و کدام را نه. او می‌تواند قسمتی از آن را که درست می بیند در زندگی‌اش اجرا کند. اما دلیلی ندارد به ارزش های دیگری از منابع دیگر توجهی نکند. او می‌تواند اگر ببیند روانشناس می‌گوید رقص موجب شادی و تخلیه روانی می‌شود رقص را دوست داشته باشد و در جایی که فضایش هست برقصد. کسی می‌تواند حجاب را چیز خوبی ببیند که به آن عمل کند، اما خوانندگی را هم جزء علائقش بداند و پیگیر آن باشد. در نگاه انسان مدرن اینها ارزش هایی هستند از منابع متفاوت که می توانند برای ساختن یک روش خاص زندگی انتخاب شوند. شاید برای فهم رفتارهایی مشابه حضور ارمیا در آکادمی گوگوش توجه به این تفاوت دو دیدگاه لازم باشد. در این صورت دیگر لازم نیست این اتفاق را عجیب و غیر قابل قبول بدانیم. شاید حتی وقتی پی به تفاوت دو رویکرد گفته شده ببریم، جوانان آشنا به دنیای مدرن را که در یک جامعه‌ی سنتی زندگی کرده اند بهتر درک کنیم و به سرعت به آنان برچسب نادان، لجباز یا حتی معاند نزنیم.
  • حیران

استراتژی انتخاباتی احمدی نژاد و یارانش

جمعه, ۲ فروردين ۱۳۹۲، ۰۶:۲۲ ب.ظ
سال 92 از نظر سیاسی سالی مهم در تاریخ جمهوری اسلامی است. از این جهت که پس از مسائل سال 88 و حذف و حصر تعدادی از نیروها و جریان های سیاسی، انتخابات ریاست جمهوری دیگری پیش رو است که می تواند تحولی در مدیریت سیاسی و اقتصادی کشور را رقم زند. یکی از مولفه های اساسی و اثرگذار در انتخابات ریاست جمهوری نحوه حضور تیم نزدیک به آقای احمدی نژاد در انتخابات سال 92 است. اینک پس از پیام های تبریک رهبری، رئیس جمهور و سخنان رهبری در مشهد می توان بهتر به استراتژی این گروه پرداخت. در پیام نوروزی آقای احمدی نژاد می توان سه نکته ی مرتبط با این استراتژی را دریافت: -  مشکلات اقتصادی کشور ناشی از تحریم اقتصادی دشمنان نظام است: ایشان عملکرد دولت های نهم و دهم را درخشان ارزیابی کردند و نقشه های دشمنان ایران برای اثرگذاری بر اقتصاد ایران را عامل اصلی فشارهای اقتصادی بر مردم دانستند و به طور هوشمندانه ای این گزاره را که دولت در این بین نقش دارد همان هدف اصلی بدخواهان ملت دانستند. - انتخابات ریاست جمهوری مهم ترین رویداد سیاسی سال است که امکان تخلف و دخالت عده ای در آن وجود دارد. بر اساس همین احتمال، ایشان شخصاً حساسیت خود را نسبت این رویداد ابراز کردند تا هیچ تخلفی رخ ندهد و جز رای و انتخاب مردم نظر کسان دیگری در آن اثرگذار نباشد. به این ترتیب گویی قرار است یک دو قطبی قدرت وجود داشته باشد که در طرفی آقای احمدی نژاد مراقب است تا دست قطب دیگر را از دخالت کوتاه کند. - چند دقیقه آخر پیام نوروزی بیشتر یک پیام تبلیغاتی بود تا پیام نوروزی. ایشان به خوبی از این فرصت استفاده کردند تا با 22 بار اسم آوردن از کلمه بهار این نام را مشخصه ی نزدیکان و معتمدان به خود در انتخابات پیش رو عنوان کنند. آقای احمدی نژاد با پیوند شعار "زنده باد بهار" با ظهور حضرت صاحب الزمان (عج) توانست از این وجه مقبول عقیده ی شیعی برای آغاز یک حرکت تبلیغاتی سیاسی- دینی استفاده کنند و همزمان ان را به طور گسترده در میان مردم جا بیندازند. بنابراین، به نظر می رسد استراتژی آقای احمدی نژاد عبارت است از ایجاد و تبلیغ یک دو قطبی از قدرت در انتخابات. این دو قطبی قبل از این در دو دوره ی قبلی حول محور احمدی نژاد-هاشمی شکل گرفت و توانست تعداد زیادی از مردمی را که از آقای هاشمی دل خوشی نداشتند به نفع احمدی نژاد به پای صندوق های رای بیاورد. اکنون نیز این دو قطبی در حال شکل گیری است. با این تفاوت که در غیاب آقای هاشمی، رهبری در جایگاه فردی مقابل ایشان قرار داده خواهد شد. آقای احمدی نژاد نشان داده است به خوبی می تواند از هر فرصتی برای پررنگ تر کردن شکاف سیاسی بین خودش و نیروهای طرفدار و پیرو رهبری بهره ببرد.  در انتخابات سال 92 تم اصلی تبلیغات حامیان محمد احمدی نژاد از عدالت اجتماعی- اقتصادی فراتر رفته و رنگ بوی مذهبی می گیرد. توجه به امام زمان و حکومت انسان کامل و عدالت واقعی این حکومت از جمله ی مضامینی خواهد بود که به خوبی در این تبلیغات نشان داده خواهد شد. چنین هدفی را می توان در پیوند شعار زنده باد بهار و ظهور امام زمان مشاهده کرد. اینکه کاندیدای اصلی تیم آقای احمدی نژاد در انتخابات چه کسی باشد، تعیین کننده اصلی نقش و جایگاه این جریان نخواهد بود. مسئله ی اصلی این است که جریان آقای احمدی نژاد در حال برنامه ریزی برای ایجاد یک جو روانی و سیاسی دیگر در آستانه ی انتخابات است. جوی که در سال 88 به نقطه ی اوج خود رسید و برای نظام و فعالان سیاسی هر دو، عواقب خوبی نداشت. وقتی چنین فضایی ساخته شود افراد فوج فوج در پای صندوق ها حاضر می شوند و نه بر اساس متطق و برنامه و شعار بلکه بر اساس نوعی تعصب و جلب منافع رای خواهند داد. تنها مسئله ای که می تواند مانع از گسترش این فضا شود جلوگیری حکومت از ترویج آن است. به عبارت دیگر تریبون های رسمی به نحوی باید از آقای احمدی نژاد گرفته شود و در عین حال بر ضد فضای مطلوب ایشان تبلیغ کنند. این نوع تاکتیک در صورتی قابل اجرا است که اولاً نیروهای تبلیغی حامی رهبری و حکومت درک درست و یک دستی از شرایط داشته باشند و ثانیاً امکان قطع کردن صدای طرفداران و مبلغان طرفدار اقای احمدی نژاد وجود داشته باشد. دو شرطی که بعید به نظر می رسد، در این فاصله اندک و با توجه به فرصت طلبی آقای احمدی نژاد محقق شود. اینک تا انتخابات ریاست جمهوری یازدهم کمتر از 90 روز زمان باقی است. باید کمی صبور بود و به نظاره نشست تا دید تاکتیک های هر نامزد و جریان در انتخابات چگونه بر هم تاثیر خواهند گذاشت و در نهایت سیل خروشان رای ها کدام خانه ها را ویران و کدام زمین ها را آباد خواهد کرد.
  • حیران

نو بهارست در آن کوش که خوش دل باشی!

چهارشنبه, ۳۰ اسفند ۱۳۹۱، ۱۰:۳۷ ق.ظ
اینک، آخرین لحظات سال 1391 شمسی است. حدود یک ساعت و نیم دیگر زمین یک دور کامل را به دور خورشید گشته است و سال تحویل می شود. عید می شود و همه چیز از نو آغاز . درختان شکوفه می زنند و آفتاب با مهربانی بیشتری بر زمین می تابد. بهار می شود و طبیعت چرخه جدیدی را شروع می کند. در این میان اما، برای ما آدمیان فرصت خوبی است. فرصتی برای به گذشته نگریستن و بازبینی در افکار و رفتارمان. فرصتی برای به آینده چشم دوختن و رفتن به استقبال روزهایی که می آیند. در سنت ما، بهانه های خوبی برای یادآوری و استفاده از این فرصت ها به یادگار مانده است. در چهارشنبه سوری، بهانه ای داریم برای به آتش انداختن کینه ها و دلخوری هایمان. برای سوزاندن خاطرات تلخ و  بد گذشته. خانه تکانی بهانه ای است، برای زدودن غصه و غم از دل هایمان. بهانه ای برای پاک کردن زنگار گناه و سیاهی از روح و روانمان. تحویل سال بهانه ای است برای دگرگونی اوضاع و احوال مان. برای آنکه بدانیم که شکوفایی و رشد هدفی است که طبیعت به دنبال آن است و آدمی هم در حکم جزئی از آن چاره ای جز جنبش و تلاش برای غلبه بر سردی و تاریکی جهل و فسردگی ندارد. نوروز بهانه ای است برای آدمی. فرصتی است برای او، تا در آئینه ی طبیعت خود را ببیند و به دلش، به روحش و به خودش بیشتر برسد و همراه بهار، راهش را رو به آینده ای روشن و سرسبز بگشاید. نوروز را باید قدر دانست و در آن دل خوش بود و کوشید برای تازه شدن دل. کوشید برای رشد و شکوفایی. آن گونه که طبیعت نو می‌شود و تازه.  پس دعا کنیم برای خودمان و همه ی عزیرانمان. برای آنکه روشنایی و هدایت خداوند در زندگی مان حاضر باشد و راه را گم نکنیم. برای آبادانی شهرها و کشورمان. برای شادی و بهروزی هموطنان مان. برای آنکه سایه نادانی و ظلم از سرزمین مان دور باشد و آقتاب مهربانی و برادری در آن طلوع کند. برای آمرزش درگذشتگان و بزرگان مان. برای شهدا و قهرمان هایمان. برای پیروزی مبارزان راه انسانیت و عدالت. برای عالِمان و حکیمان این سرزمین. این گونه می توانیم مطمئن و با خاطری جمع، قدم در سال 92 بگذاریم. چرا که می دانیم به آنچه حقیقت وجود مان است رسیده ایم و از ظواهر و رفتنی ها به سوی ماندنی ها و باطن امور گذر کرده‌ایم. اینجاست که می توان از ته دل و با اطمینان سال جدید را تبریک گفت و امیدوار بود به جاری شدن خیر و برکت در تک تک لحظات آن.
  • حیران
توجه: این یادداشت ممکن است همه یا قسمتی از داستان فیلم را برملا کند.فیلم‌های کمی هستند که بتوانند نزدیک به دو ساعت تماشاگر را روبروی پرده‌ی نقره‌ای میخکوب کنند و به همان نسبت که جذابند، او را به فکر وادارند. چنین فیلم‌هایی ترکیبی از خلاقیت و تفکرند و از همین رو کمیاب‌اند. "زندگی پای" فیلمی از این دسته است. به همین دلیل، هم می‌توان از دیدنش لذت برد و هم ساعت‌ها درباره‌اش فکر کرد و گفت و شنید."زندگی پای" درباره‌ی نجات عجیب پسری به نام "پای" از روزها سرگردانی در اقیانوس است. پسری که نامش گرفته شده از عددی در ریاضیات است، در یک باغ وحش در هند بزرگ شده و از همان کودکی روحیه‌ای خاص در برخورد با انسان‌ها و موجودات دیگر دارد. او که با یک کشتی به همراه خانواده‌اش در راه کانادا است با یک طوفان پیش بینی‌نشده و سهمگین در میانه‌ی اقیانوس گرفتار می‌شود و راهی جز تلاش برای زنده ماندن ندارد.  او در این سفر طولانی همسفری غیر عادی هم دارد: یکی از درنده‌ترین حیوانات طبیعت، یک ببر بنگال. مجموع این شرایط ماجراها و موقعیت‌هایی را سبب می‌شود که جذاب است و بیننده را تا انتها همراه خود می‌کشاند.فراتر از این داستان پرکشش، تلاش فیلم برای گفتن حرف‌هایی اساسی و مهم است. زندگی پسری که در این فیلم در اقیانوس گرفتار می‌شود، نمونه‌ای از نوع زندگی انسان مدرن است. او در کودکی یاد می‌گیرد فقط آنچه را می‌بیند باور کند و آنچه را می‌شنود حقیقت بپندارد. از همین رو، در نگاهش معجزه امری غیر واقع است. به او توصیه می‌شود علم را راهنمای زندگی خود قرار دهد و آن را جانشین ایمان در مذهب کند. برای او از روزی که پدرش نگاه یک ببر وحشی را عاری از هر گونه حسی دانست طبیعت به چیزی خشک و بی‌روح تبدیل می‌شود که باید تحت تسلط و سیطره‌ی آدمی درآید.اما گرفتاری "پای" در دل طبیعت بکر و بی‌رحم ، او را وامی‌دارد بدون تکنولوژی و تنها با اتکاء به خود، توانایی‌ها و ضعف‌هایش با طبیعت کنار آید و راه خود را در اقیانوس بی‌کران پیدا کند. از همین زاویه است که فیلم ارتباط سه رکن هستی یعنی انسان، طبیعت و خداوند را روایت می‌کند.شاید اگر کس دیگری به جز پای بود، در همان روزهای اول ببرِ همراه خود را می‌کشت یا در این جدال کشته می‌شد. "پای" اما، به واسطه‌ی نوع نگاه آشتی جویانه‌اش در برخورد با حیوانات، سعی می‌کند با ببر وحشی کنار بیاید و او را در سفر طولانی‌اش تحمل کند. نگاهی که متاثر از  تعالیم آئین هندو درباره‌ی تقدّسِ طبیعت و احترام به آن است. این چنین، به تدریج همان ببر درنده باعث هوشیاری او و معنایی برای زندگی‌اش می‌شود. او در سفر اودیسه‌وارش، یاد می‌گیرد طبیعت آنقدر سخاوتمند است که او را تنها نمی‌گذارد و به اندازه نیازش قوت روزانه او را تأمین کند. تنها باید با آن کنار بیاید و به همان اندازه‌ای که سهمش هست قناعت کند. آموزه‌ای که سال‌هاست بشر در رابطه‌ی خود با طبیعت فراموش کرده است.داستان نجات "پای"، پس از روزها سرگردانی در اقیانوس، حکایتی است از رستگاری او. رستگاری که حاصل آشتی و پیوند او با طبیعت و خالق آن است. از همین روست که او در اوج طوفان‌های اقیانوسی تششع نوری را معجزه می‌بیند و شبیه یک عارف هندو، مسیحی یا مسلمان بلند بلند با خدای خود حرف می‌زند، او را می‌خواند و به او شکایت می‌کند. آنچه "پای" پس از سختی‌های سفر به آن دست می‌یابد یک تجربه‌‌ی دینی عمیق از شهود قدرت و رحمت خداوند است. حضوری که در نگاه افسون‌زده‌ی بشر امروزی و زندگی عاری از ایمان او جایی ندارد."زندگی پای" فیلمی است برای یادآوری چنین آموزه‌ها و مفاهیمی به انسان مدرن. مفاهیمی که بشر امروزی بیش از همیشه به آن محتاج است. فیلم آنقدر حرف برای گفتن دارد که دریچه‌ای جدید در برابر بینندگانش باز کند. چنانچه شاید، پس از تماشای آن، دیگر در طوفان‌های زندگی شکایت نکنند و در میانه‌ی سخت‌ترین امواج زندگی تلؤتلؤ یک امید را نشانه‌ای از ردپای خداوند ببینند. یا شاید به طبیعت نوع دیگری نگاه کنند و وقتی با آن مواجه می‌شوند فروتنانه آن را ارج نهند و قدر زیبایی‌ها و بخشندگی‌هایش را بدانند.
  • حیران
شاید تا به حال دقت کرده باشید که میانسالان و افراد مسن که دوره انقلاب را درک کرده اند بیشتر اطلاعاتشان نسبت به مسائل سیاسی و جهانی مربوط می شود به  دوره انقلاب. شاید  افراد زیادی را دیده باشید که حرفهای دوره انقلاب را با الفاظ مشابه بعنوان یک واقعیت مهم بیان می کنند. برعکس نسل جوان بیشتر اطلاعات سیاسیشون مربوط میشه به مسائل دوره انتخابات.  این مشاهده باعث شده که حرف یکی از اساتیدمون رو بهتر بفهمم. استاد بزرگوار مربوطه از دوره هایی صحبت می کرد که در کشور یادگیری سیاسی و اجتماعی رخ میدهد. یعنی اینکه در حالت عادی جامعه چندان از نظر سیاسی و اجتماعی یادگیری نداشته و اتفاق یادگیری سیاسی و اجتماعی در دوره های مهم و هیجان انگیز تاریخی با غلظت و شدت بسیار بالا رخ میدهد. استاد مورد نظر تاکید داشتند که دوره های انتخابات دوره هایی هستند که در اونها یادگیری شدید در جامعه محقق شده و رشد بالای اجتماعی و سیاسی رخ می دهد. قطعا مهمترین و حساس تریدن و تاریخ ساز ترین انتخاباتی که در کشور رخ می دهد انتخابات ریاست جمهوری است.  بنابراین از هم اکنون ورود به برهه جدید یادگیری از اجتماعی رو گرامی می داریم. مطالب مرتبط آیا واقعا در انتخابات 88 تقلب شد؟
  • حیران
این شعر را اتفاقی پیدا کردم. نمی دانم از کیست. در گنجور جستجو کردم و شاعرش پیدا نشد. شاید از مولانا باشد. در هر صورت دوستش داشتم و اینجا کپی اش کردم. حسین قوامی هم در یکی از آوازهای خود این شعر را خوانده است.ای ساقیا مستانه رو آن یار را آواز دهگر او نمی آید بگو آن دل که بردی باز دهافتاده ام در کوی تو پیچیده ام بر موی تونازیده ام بر روی تو آن دل که بردی باز دهبنگر که مشتاق توام مجنون غمناک توامگرچه که من خاک توام آن دل که بردی باز دهای دلبر زیبای من ای سرو خوش بالای منلعل لبت حلوای من آن دل که بردی باز دهما را به غم کردی رها شرمی نکردی از خدااکنون بیا در کوی ما  آن دل که بردی باز دهتا چند خونریزی کنی با عاشقان تیزی کنیخود قصد تبریزی کنی آن دل که بردی باز دهاز عشق تو شاد آمدم از هجر آزاد آمدمنزد تو بر داد آمدم آن دل که بردی باز ده
  • حیران

جامعه عقیم- معضلات و مشکلات ازدواج-اول

پنجشنبه, ۱۷ اسفند ۱۳۹۱، ۰۹:۳۵ ق.ظ
مشکلات اجتماعی ایران گاهی بسیار پیچیده تر و چند بعدی تر از آنند که بتوان به مرور زمان راه حلی برایشان پیدا کرد. شاید تنها راه مقابله با آنها این است که به تقابل مستقیم با آنها پرداخت. یک مثال خیلی مهم در این مورد مسائل مربوط به ازدواج است. خصوصا در قشرهای سنتی تر. ازدواج سنتی اگر با فامیل نزدیک نباشد در اکثر موارد مانند خریدن هندوانه است. شما می توانید از ظاهر آن یا ورانداز کردن آن حدسهایی در مورد کیفیت و رنگ و مزه اش بزنید. اما تا آنرا نخرید و قاچ نکنید و گاز نزنید متوجه نخواهید شد که چه خریده اید و آنگاه که قاچش کنید و پوزه ای هم به آن بزنید دیگر جنس مورد نظر، حتی اگر سفید و بی مزه باشد، یا شما طعمش را نپسندید دیگر مرجوع کردنش سخت و شاید نا ممکن باشد و در صورت مرجوع شدن، هندوانه مربوطه خریداری ندارد. جامعه ما همانند بسیاری شئون دیگرش، در امر ازدواج نیز پیشرفت لازم را بدست نیاورده است. جامعه تغییر کرده، هنجارها عوض شده اند، ارزشها تغییر کرده اند، ارتباطات بسیار گسترده تر شده اند و امکان استیفای حقوق افراد ضعیف بیشتر شده است و  نیز جامعه و زنان به تصویری مترقی تر از زنان و حقوقشان رسیده اند. با وجود این طیف وسیع تغییرات، زایندگی لازم در جامعه وجود نداشته است که متناسب با تغییرات، جامعه هنجارهای جدیدی در خود بوجود آورد تا با جا افتاده شدن و اصلاح شدن آن هنجارهای کارآمد، افراد جامعه بتوانند از آنها بعنوان ابزار مناسب استفاده کنند.  یعنی اینکه  مثلا اصل "ساختن و سوختن" امروزه قابل قبول نیست، اما بستری هم وجود ندارد که برای قشرهای سنتی قبل از ازواج شناخت کافی میان طرفین بوجود آید. بنابراین ازواجهای نا آگاهنه رخ می دهد و منجر به طلاق میشود. مثلا اینکه زمینه تحریک شهوت جامعه بوجود آمده(و در نتیجه توقعات جنسی بالا رفته است) اما ابزار برای آگاهی از وضعیت فیزیولوژیکی(طبیعت جنسی سرد یا گرم) فرد مقابل قبل از ازدواج و بستر آموزش مسائل جنسی برای بعد از ازدواج وجود ندارد. خلاصه دردهایی بوجود آمده اند که نیاز به چیزی فراتر از دواهای عطاری قدیمی دارند اما هنوز قرص و کپسول و آمپولی برای انها ساخته نشده است. نیت ما این است که به این پیچیدگی ها بپردازیم و چند مورد از آنها را مورد بررسی قرار دهیم و مطرح کنیم که چرا تنها راه در مقابل این پیچیدگی ها تقابل مستقیم است.
  • حیران

حباب عشق *

چهارشنبه, ۱۶ اسفند ۱۳۹۱، ۰۱:۵۳ ب.ظ
دوستم چند روز قبل برای همسرش هدیه ای تزئینی شبیه عکس زیر گرفته بود. می خواست برای روز عشاق یا نمی دانم تولد به همسرش هدیه دهد (آخر روز تولد همسرش و روز ولنتاین با هم چند روزی فاصله دارند.) هدیه اش برایم جالب بود. اسمش را گذاشتم حباب عشق. این هدیه برایم نماد عشق است. عشقی که حبابی شیشه‌ای محصورش کرده‌است تا از گزند گرد و خاک و کهنگی مصون بماند.  آدم ها موجودات عجیبی هستند. هدیه‌هایی می سازند تا باقی و تر و تازه بمانند، اما تا وقتی عشقی در دلشان هست قدرش را نمی دانند و مواظبش نیستند.  عشق چیز گرانبهایی است. از آن جهت که به وسیله‌ی آن آدمی از خود فراتر می رود و به کسی که دیگری است متوجه می شود. برای همین باید قدرش را دانست. باید حفظش کرد و اجازه نداد  سختی های روزگار از شفافیت و روشنایی اش بکاهد. عشقی که در دل داشته باشی نیرویی می‌گیری ورای فردیت و محدودیت هایت. سخت می کوشی و به واسطه‌‌ی آن رشد می کنی و بزرگ تر می‌شوی. پس شاید بهتر باشد بر عشق هایی  که در دل داریم حبابی بگذاریم تا تازگی و طراوت شان را از دست ندهند. این چنین از عشق در دل هایمان محافظت میکنیم. چرا که عشق چیز گرانبهایی است و از دست رفتنش می تواند موجب خسران و حسرت شود. پ.ن: بر خلاف رویه معمول ادامه مطلب خصوصی و رمز دار است! می دانی فاطمه اصلی ترین اشکال رابطه ما توقع بیش از اندازه من بوده است. اینکه همه چیز همیشه درست و تمام باشد م همین توقع بیجا و بیش از اندازه بوده است. برای رفع این مشکل هم فکر میکنم باید توقعاتم را رک با تو مطرح میکردم و هر کدام را منطقی میدیدی اجرا میکردی و هر کدام را نه رد میکردی و من هم ذره ای به خودم حق نمی دادم خرده بگیرم. درستش این بود. از آن طرف هم تو توقعاتی داشتی که بیانشان را مکروه می دانستی. به نظرم این هم خودش اشکال ایجاد کرده بود. توقعات یک زن یا اصلا یک فرد دیگر با افراد دیگر یکی نیست. وقتی می بینی اراده و میل به برآورده کردنش وجود دارد باید آن را بیان کنی. طرف مقابل هم باید در حد وسعش به این نیازها و توقعات پابند باشد. ساعت 1:30 شب شبت بخیر فاطمه مهربانم
  • حیران