در حیرت

یک نظام ایدئولوژیک را نظامی می دانند که در آن عقیده و مسلکی را حاوی حقیقت مطلق و مطلقاً حقیقت بدانند. در این گونه نظام ها هر کس بهره بیشتری از آن اعتقادات داشته باشد صلاحیت بیشتری در اداره امور خواهد داشت. پس دولت مرحله ای را در استخدام و همکاری با افراد قرار می دهد تا این نوع از شایستگی افراد را محک زند. چنین مرحله ای در ایران، با عنوان گزینش شناخته می شود. در اینجا می خواهم به سوالی بپردازم که شاید برای خیلی از ما پیش آمده باشد( یا بیاید) : چگونه و با چه تدابیری می توان یک جلسه گزینش رضایت بخش داشت؟ مصاحبه گزینش در پی اثبات این است که شما آدمی هستید که در خلاف جهت سیاست ها و اهداف نظام عمل نمی کنید.( البته بسته به موقعیت کاری می تواند در پی اثبات قطعی بودن هماهنگی شما با سیاست های نظام هم باشد.) - خوب دنیا چه خبره؟ بخشی از مصاحبه برای این است که ببینند شما در باغ هستید یا نه؟ پس نظرتان را درباره اوضاع و احوال جاری دنیا و کشور می پرسند و بعد هم با زیرکی نظر شخصی خودتان را می پرسند. در واقع این بخش از پرسش ها بیشتر سیاسی است. برای گذشتن از این مرحله باید یک هفته قبل از گزینش هر روز اخبار صدا و سیمای ملی را ببینید و اگر وقت و اعصاب بیشتری داشتید تحلیل های شبکه خبر و بخش خبری ساعت 22:30 شبکه دو را هم تماشا کنید. به این ترتیب اطلاعات جامع و کاملی درباره دنیا و رخدادهایش خواهید داشت. مثلاً اگر درباره سوال کردند در کشورهای عربی چه خبر است، باید فی الفور حرکت آنان را ناشی از بیداری اسلامی بدانید که ریشه در آرمان های انقلاب اسلامی ایران دارد. برای اطلاعات تکمیلی و پاسخ های دندان شکن می توانید هر شب یک عدد روزنامه کیهان هم بخرید و خوب مطالعه اش کنید. درباره عقاید سیاسی ممکن است مستقیماً هم سوالاتی مطرح شود. مثلاً رک و راست بپرسند نظرت در مورد فلان شخصیت سیاسی یا بهمان تئوری حکومتی چیست؟ در این گونه موارد یا می توانید به چشمان طرف مقابل زل بزنید و دروغ بگویی. (گناهش و عذاب وجدانش به عهده خودتان ) یا اینکه طوری هوشمندانه جواب دهید که نه دروغ باشد و نه راست. مثلاً بگویید اگر آن مقدمه را بپذیریم نتیجه اش این می شود که آقای x مهدورم الدم است یا آقای y خیلی خوب و نازنین است! - چقدر دین داری؟ قسمت مهمی از سوالات، دینی و مذهبی است. در این قسمت برای محک اینکه شما مذهبی هستید یا نه ممکن  از مسائل شرعی و شبهات عقیدتی رایج پرسیده شود. اگر آدم مذهبی نیستید در این مرحله کار سختی در پیش دارید. راه خاطر جمعش این است که یک رساله در درست بگیرید و حداقل نصفش (که حدودا 300-400 صفحه می شود ) را از بر کنید. اما اگر مذهبی هستید زیاد نگران نباشید، فقط  لازم است احکام غیررایجی مثل خمس، نماز آیات، جمعه و ... را بدانید.  برای بررسی سلامت عقاید شما یک مصاحبه گر حواس جمع، شبهه ای را همدلانه مطرح میکند تا ببیند عقیده اصلی شما چیست و آیا در اعتقاداتان تظاهر می کنید یا واقعا با دلیل و برهان آنها را پذیرفته اید. شبهات مطرح شده بسته به شانس تان ممکن است ساده یا پیچیده باشد. مثلاً درباره خلاف عقل بودن تقلید یا درباره لزوم امربه معروف و نهی از منکر. برای خبره شدن در این بخش به سایت های پرسش و پاسخ مذهبی مثل پرس و جو، پرسمان یا تبیان مراجعه کنید و شبهات رایج و پاسخ های هر یک را خوب بفهمید. گاهی هم ممکن است اطلاعات دینی شما را بسنجند، با پرسیدن سوال هایی درباره تاریخ اسلام یا قرآن. در این مورد اسم تمامی بزرگان دینی و همچنین سوره ها و آیات معروف قرآن را برای خودتان یک مروری کنید. مثلاً چهار قل یا آیت الکرسی را حتماً بدانید. در کل این را در طول مصاحبه یادتان باشد که آقا/خانم مصاحبه گرِ محترم از حرف ها و گفته های خودتان سوال در می آورد. پس تا جایی که ممکن است حرف های کلی بزنید و سعی نکنید چیزی بگویید که مبهم، سوال برانگیز یا غیر عادی باشد! امیدوارم با خواندن این مطلب مصاحبه خوبی داشته باشید. این را هم فراموش نکنید که تا حد زیادی نتیجه مصاحبه تان به آب و هوا، حال و حوصله مصاحبه کننده و خیلی چیزهای دیگر بستگی دارد. پس آماده باشید، اما خیلی هم خودتان را اذیت نکنید.
  • حیران

فروپاشی شوروی

يكشنبه, ۴ دی ۱۳۹۰، ۰۹:۳۵ ق.ظ
گورباچف ضرورت اصلاح  را فهمید اما راهی که در پیش گرفت مصداق آن گفته بود که "یکی بر سر شاخه بن می برید". اگر مردم جمهوریهای شوروی متحد شده بودند زیر فرمان روسها تنها و تنها یک دلیل ساده داشتند. آنهم اینکه مجبور بودند. ارتش سرخ شوروی و سازمان اطلاعاتی ک.گ.ب جایی برای نفس کشیدن مخالفان باقی نگذاشته بودند و تبلیغات یکطرفه رسانه ها به اندیشه های مخالف فرصت جولان نمی داد. آنگاه که گورباچف هر سه اسلحه(ارتش، سیستم اطلاعاتی و تبلیغات) را از سر مردم برداشت، در حقیقت شاخه ای را برید که نظام کمونیستی بر سر آن نشسته بود. در حقیقت نظامهایی مانند نظام کمونیستی شوروی(مثلا کره شمالی) به هیچ عنوان قابل اصلاح نیستند(اصلاح به معنی انسانی شدن نه قویتر شدن)، چرا که گامهای اصلی اصلاح ابزارهایی را که برای حفظ حیاتشان از آنها استفاده می کنند از آنها خواهد گرفت. و در حقیقت  هر گام برای اصلاح،  یک گام به سمت فروپاشی است. مگر اینکه مانند چین از عبرتهای موجود استفاده کند. حال اینکه چین در حالی موفق به اصلاح شد که رهبران آن کشور بکلی تغییر کردند و رهبران جدید درهای اصلاح را به روی آن کشور به آرامی گشودند.
  • حیران

در چرایی دوست داشتن؟!

چهارشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۰، ۰۶:۳۸ ب.ظ
انسان موجودی است که حبّ ذات دارد. یعنی خودخواه است و خودش را بیشتر از همه دوست دارد. چنین برداشتی از انسان واقع بینانه و طبیعی است. چرا که تنها موجودِ در دسترس و قابل تسلط برای هر کسی خودش است. این خود باید در بعد جسمانی و روانی امتداد یابد و قاعده صیانت از خود و زنده ماندن هم اقتضا می کند که خود بیشتر از هر کس و هر چیزی دوست داشته شود. به نظر می رسد چنین نگاهی با این واقعیت که انسان ها به افراد یا اشیاء دیگر هم علاقمندند در تضاد است. چگونه است که ما به چیزهای دیگر هم علاقه پیدا می کنیم و می توانیم آن ها را هم متعلق دوستی خود بدانیم؟ انسان موجودی است که حبّ ذات دارد. یعنی خودخواه است و خودش را بیشتر از همه دوست دارد. چنین برداشتی از انسان واقع بینانه و طبیعی است. چرا که تنها موجودِ در دسترس و قابل تسلط برای هر کسی خودش است. این خود باید در بعد جسمانی و روانی امتداد یابد و قاعده صیانت از خود و زنده ماندن هم اقتضا می کند که خود بیشتر از هر کس و هر چیزی دوست داشته شود. به نظر می رسد چنین نگاهی با این واقعیت که انسان ها به افراد یا اشیاء دیگر هم علاقمندند در تضاد است. چگونه است که ما به چیزهای دیگر هم علاقه پیدا می کنیم و می توانیم آن ها را هم متعلق دوستی خود بدانیم؟ - آن را دوست دارم، چون برایش زحمت کشیده ام. چرا یک مادر بیشتر از پدر به فرزندش علاقه دارد؟ چرا کسی که برای سازمان یا رشته ای وقت و انرژی گذاشته است به آن علاقه می یابد؟ شاید بتوان به نوعی دوست داشتن را از جنس سرمایه گذاری دانست. هر کس هر چه مقدار بیشتری از انرژی و زمان خود را صرف چیزی کند، علاقه و دوستی بیشتری نسبت به آن پیدا می کند. از همین روست که مادر که دردسر و زحمت بیشتری برای فرزند خود متحمل شده است، آن را بیشتر دوست میدارد. یا کسی که چند سال برای قبولی و گذران رشته ای سال های جوانیش را صرف کرده است، آن رشته را یکی از دوست داشتنی های مهم زندگیش میداند. یه این معنا آدمی چیزی یا کسی را دوست دارد، چون قسمتی و بخشی از "خود" را در آن صرف کرده است. - دوستش دارم، چون حس خوبی پیدا می کنم. انواع دیگر دوست داشتن هم هست که در آن علاقه را احساس تعیین می کند. کسی ماشین شیک و صفرش را دوست دارد چون با سوار شدن در آن اعتماد به نفس و حس بهتری پیدا می کند. در این گونه دوست داشتن هم باز پای خود در میان است. فلان چیز یا بهمان کس را دوست دارم، چون همراه آن خودم را بیشتر دوست خواهم داشت. به همین ترتیب است که خیلی از بچه های دبیرستانی پزشکی یا مهندسی را دوست دارند. چرا که دکتر یا مهندس بودن باعث افزایش اعتماد به نفس و ارزشمندی خودشان می شود. شاید انواع دیگری از دوست داشتن ها را هم بتوان به همین صورت تبیین کرد. نکته ی مسلم و در عین حال قابل توجه این است که اگر بین معیارها و لذت های خود و دوست داشتن شی یا فردی دیگر تضادی باشد، دیر یا زود کفۀ ترازو به سمتی که پایدارتر و اساسی تر است یعنی "خود"، سنگین می شود. حتی ممکن است به تدریج چنین علاقه ای هر چند تند و آتشین، به نفرتی یأس آور تبدیل شود.  و شاید بی جهت نیست که گفته اند عشق و نفرت دو روی یک سکه اند!
  • حیران
درس تاریخ به ما آموخته است که نظام هایی مانند کره شمالی ابتدای امر با نیت دیکتاتوری شدن بنا نشده اند. بلکه اشکالات ساختاری و حوادث زمانه آنها را خواسته و ناخواسته به این سمت هدایت می کند. دیکتاتوری که به اوج رسید ناکارآمدی ها بیشتر نمود پیدا می کنند. اما تمرکز قدرت و تسلط دیکتاتورها بر شرایط مانع از فروپاشی آن نظام می شود. ناکارآمدی ها بروز می کنند و قابلیتهای محدود سیستم دیکتاتوری و همینطور ضعفهای ساختاری مانع از اصلاح آنها می شوند و در نتیجه حجمی از مشکلات تلنبار می شوند. درازی عمر دیکتاتور بطور خاص اثر خیلی بزرگی بر تلنبار شدن مشکلات لاینحل نظام دیکتاتوری می گذارد. مشکلاتی که بسیاری از آنها ریشه در منش و شخصیت شخص دیکتاتور دارند. درازی عمر دیکتاتور باعث می شود نه تنها مشکلات لاینحل باقی بمانند بلکه فرصت اصلاح از نظام دیکتاتوری گرفته شود و نظام دیکتاتوری وارد مسیر بی بازگشت سقوط شود قبل از اینکه قابلیت تغییر اساسی در آن شکل بگیرد. اما رسم غیر قابل تغییر و محدود کننده انسانها مرگ است. عاملی که گاهی به عنوان ناجی ملتها عمل می کند. با مردن دیکتاتورها، تمرکز قدرت کاهش پیدا می کند و زمینه برای بروز ناکارآمدی های تلنبار شده در زمان دیکتاتور مهیا می شود. اینگونه است که دوران با ثبات عمر حکومت، با عمر پیشوای آن هماهنگ می شود.
  • حیران

عقل و دل

شنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۰، ۱۲:۲۶ ب.ظ
یکی از اصولم را مدتی فراموش کرده بودم. اما او به صراحت به یادم آورد. اینکه اگر بین عقل و احساست گیر کردی به آنچه مغزت می گوید گوش کن. فراموشی بعضی چیزها گاهی زخم های عمیقی بر روح آدم بر جا می گذارد. شاید این ها تاوانی برای یادآوری این است که به قول افلاطون عقل باید فرمانده افکار و احساسات آدمی باشد.
  • حیران

دیکتاتوری و دین!

پنجشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۰، ۰۵:۴۹ ب.ظ
یک دیکتاتور مخصوصاً باید خود را در پرستش خدایان جدی نشان دهد. زیرا اگر مردم ببینند که حاکم به خدایان احترام می گذارد و به اصطلاح مومن و متدین است، در تحمل بیدادگری های او کمتر رنج خواهند برد و کمتر بر ضد او توطئه خواهند کرد، زیرا معتقد خواهند شد که خدایان پشت و پناه این حاکم اند. ارسطو / تاریخ فلسفه (ویل دورانت) پ.ن: در کشوری که مذهب در قلوب مردم ریشه دارد، مذهب آسان ترین و مطمئن ترین راه برای حفظ پایه های قدرت در عین استبداد و ستم است. پ.ن 2: افسوس که عبرت ها فراوانند و عبرت پذیرندگان اندک!
  • حیران
کتاب باربارا کتابی جامع و به نسبت عمیق است. تجربه بسیار بالا و همین طور دانش روانشناسی نویسنده در کتاب مشهود است.  نویسنده سالیان سال به مشاوره روانشناسی در امر ازدواج اشتغال داشته و خود وی حداقل پنج ازدواج را  تجربه کرده است. نوشته هایش شامل بسیاری ریزه کاری های امر ازدواج است. اما این کتاب از نظر خوانندگان ایرانی دو پیش فرض نا همخوان با فرهنگ داخلی وجود دارد مهمترین پیش فرض این است که در ازدواج طرفین امکان انتخاب مستقیم دارند. این مساله برای اقشار متجدد ما چندان بطور گسترده وجود ندارد و به طریق اولی اقشار سنتی از این نظر کاملا در مذیقه هستند. پیش فرض دیگر این است که  طرفین فرصت و امکان کافی برای اینکه انواع شناختها را از هم داشته باشند دارند. حال اینکه محدودیتها در کشور ما در این مورد به حدی هستند که معمولا ابتدا ازدواج رخ می دهد و بعد امکان شناخت درست فراهم می شود.   این دو پیش فرض باعث می شود که برای خواننده های ایرانی  استفاده کامل از مطالب این کتاب تنها در دوران نامزدی و دوارن بعد از ازدواج میسر باشد. اما توانمندی نویسنده در شخم زدن ابعاد مختلف مساله ازدواج باعث شده است که این کتاب این قابلیت را داشته باشد که با وجود محدودیت های جامعه ما بتواند وظیفه یک نقشه راهنمای ازدواج  را برای خوانندگان خود بازی کند.    پانوشت:این کتاب را که بخوانید می خندید به سطحی و ساده انگارانه بودن کتابهای داخلی. این سئوال در ذهن تان شدیدا برانگیخته می شود که چرا بستر فرهنگی جامعه ما منجر به خلق چنین آثار عمیق و اثر گذاری نمی شود.
  • حیران
مدت‌هاست که اخبار را به طور جدی از رسانه ملی پیگیری نمی‌کنم. وقتی هم مورد سوال دوستان و اطرافیان قرار می‌گیرم، برایشان توضیح می‌دهم که شنیدن اخبار برای آگاهی است و وقتی من می‌دانم رسانه ملی چه می‌خواهد بگوید، برای چه باید وقتم را تلف کنم؟ در اینجا می‌خواهم مواردی را بگویم که در طی دیدن یا شنیدن اخبار رسانه ملی با آن‌ها مواجه خواهید شد.1- اصلی‌ترین و اساسی‌ترین حرف صدا و سیما در خبرهایش دو چیز است:الف) ایران کشوری است که با سرعت در حال پیشرفت اقتصادی، علمی و اجتماعی است. به طوری که یکی از قدرت‌های آیندۀ منطقه و دنیا خواهد بود.ب) غرب و در رأس آن‌ها آمریکا و همچنین لیبرالیسم، دموکراسی، سرمایه‌داری و سایر موارد مشابه در حال سقوط  و افول‌اند. به عبارتی این‌ها دارند به پایان خودشان نزدیک می‌شوند.شواهد تأیید کننده چنین ادعاهایی 50% اخبار را شامل می‌شود. اگر در آمریکا سیل بیاید، مردم آواره‌اند و دولت از پس کمک‌رسانی به آن‌ها بر نمی‌آید؛ اما اگر در ایران زلزله 9 ریشتری هم بیاید همه چیز تحت کنترل است و مردم از خدمات دولت راضی هستند.اگر 2% به تورم و بیکاری در اروپا اضافه شود نشانه‌ای از افول اقتصادِ سرمایه داری است؛ اما در داخل خبری از آمار مربوط به تورم و بیکاری نیست و در عین حال رشد اقتصادی و یا افزایش حجم صادرات (ولو اندک) بزرگنمایی می‌شود. یا مثلاً اگر خبری درباره بیکاری فزاینده در انگلیس باشد، دو خبر بعدی درباره افتتاح یک کارخانه در یکی از شهرهای ایران و ایجاد n شغل و کاهش چشمگیر بیکاری در میان جوانان آن شهر خواهد بود.2- مصاحبه‌های مردمی معمولا در دو مناسبت پخش می‌شوند. یکی در مراسم و تجمعات مذهبی و سیاسی مثل نماز عید فطر، بعضی نماز جمعه‌ها، راهپیمایی‌ها و انتخابات است. دیگری وقتی است که مسئله‌ای برای مردم ایجاد نگرانی کرده است. مثل هدفمندی یارانه‌ها، تحریم شورای امنیت و ... .در هر دو مورد تمام استانداردهای صداو سیما درباره حجاب و پوشش زیر پا گذاشته می‌شود. با مردان و زنانی در قشرها و تیپ‌های مختلف (از چادری سفت و سخت تا بد حجاب) مصاحبه گرفته می‌شود.در مراسم مذهبی و سیاسی، همیشه یک حرف ثابت در میان حرف‌های مردم شنیده می‌شود: استقامت و پایداری در راه آرمان‌های نظام و همچنین اطاعت محض از ولایت و حمایت مطلق از رهبری. در مورد دوم، همۀ مصاحبه شوندگان بدون استثنا و با بیان‌های متفاوت یا اقدام خارجی را محکوم می‌کنند و/یا آن را بی اهمیت می‌شمارند و البته در مورد مسائل داخلی هم کاملا از اوضاع راضی‌اند. اگر هم انتقادی مطرح شود بسیار ضعیف است و فورا بعدش خبری پخش می‌شود که طرح یا برنامه خاصی برای رضایت مردم تصویب شده است. در واقع در این گونه موارد حجم مصاحبه‌ها با نگرانی مردم و عمق و وسعت حوادث داخلی نسبت مستقیم دارد. به طوری که پس از انتخابات 88، قسمت عمده‌ای از اخبار را چنین مصاحبه‌هایی تشکیل می‌داد.3- اخبار خارجی رسانه ملی، کاملاً با سیاست خارجی حکومت هماهنگ است. پس کاملاً طبیعی است که تعداد زیادی خبر درباره استیصال آمریکا و اسرائیل در امور داخلی و خارجی خودشان باشد. اگر با کشوری روابط حسنه باشد(مثل روسیه و چین)، خبری از آن به گوش نمی‌رسد. در غیر این صورت فردای روز تیره شدن روابط، آن کشور به عنوان کشوری ظالم و متجاوز همراه با دولتی فاسد و متزلزل معرفی می‌شود. نمونه‌اش تیرگی روابط میان ایران و فرانسه در برهه‌ای و پخش پی در پی اخبار مربوط به فساد و بی عرضگی دولت فرانسه و شخص سارکوزی در رسانه ملی بود.حرف‌های مقامات دیگر کشورها به دو صورت متفاوت از اخبار پخش می‌شود. اگر سخنی به نفع و در جهت سیاست‌های حاکمیت باشد، به آن اعتراف و اذعان می‌گویند. مثلاً سخنان مقامات اسرائیلی درباره توان موشکی ایران،به اعتراف آن‌ها به قدرتمندی نظامی ایران تعبیر می‌شود. اما اگر سخنی بر خلاف منافع حکومت باشد، به آن فرافکنی، دروغ پراکنی و ادعای خصومت آمیز گفته می‌شود. به عنوان مثال در انتخابات 88 و پس از آن، سخنانی درباره انتقاد از طرز برخورد حکومت با مخالفان با عنوان حمایت، تأئید و تحریک خارجیان نام برده می‌شد. در این زمینه رسانه ملی تا آنجا پیش رفت که در ترجمه مصاحبه اوباما، کلمه Protests به معنی معترضان را به آشوب گران و اغتشاش‌گران تغییر داد. 4- مسائل بحرانی ای که موضع رسمی حاکمان در آن نامشخص و یا برخلاف تبلیغات رسمی قبلی است، کاملا مسکوت گذاشته می‌شود. مسئله برکناری وزیر اطلاعات و عدم حضور یک هفته‌ای رئیس جمهور در هئیت دولت، ترور چند دانشمند ایرانی و حتی انفجار انبار مهمات سپاه از این جمله‌اند. به عبارتی در این گونه مسائل هر چه آگاهی مردم کمتر باشد و موضوع کمتر مطرح شود، بهتر است. معمولاً اگر این مسائل توسط دیگر رسانه‌ها در میان مردم گسترش یابد و نتوان دیگر کتمان یا تکذیبش کرد، رسانه ملی دیرهنگام و دستپاچه به آن‌ها می‌پردازد.احتمالاً با خواندن موارد فوق، می‌توانید با دانستن موضوع هر واقعه‌ای اخبار پخش شده از رسانه ملی  را با درصد خطای کمی حدس بزنید. همچنین از این به بعد با تماشای اخبار صداو سیما اعصابتان بیشتر خرد خواهد شد! چون آگاهانه در می‌یابید که عده‌ای دارند به شما چیزهایی را القا می‌کنند و در این میان شما را بسیار کم هوش و نادان حساب کرده‌اند.
  • حیران
آدولف هیتلر آن هنگام که اسم و رسمی پیدا کرد و در راس حزب نازی نشست، یک خواسته داشت: تشکیل گروهی وفادار برای حفاظت از آرمان های حزب نازی. گروهی که برآمده از جوانان فرودست جامعه بود و به ابتکار یک طرفدار وفادار به نام «ارنست روهم» پایه گذاری شد. آنها پیراهن قهوه‌ای و شلوار تیره می‌پوشیدند و کلاه کاسکت فلزی برسرمی‌گذاشتند. گروه ضربت که گاهی اس. آ (SA) نیز نامیده می‌شدند، مانند سربازان رسمی آموزش و مشق نظامی می‌دیدند. هیتلر به افراد اس. آ افتخار می‌کرد و لاف می‌زد که آنها « مثل سگ تازی چابک، مثل چرم مقاوم، و همچون فولاد سخت اند. » وی درباره این پیراهن قهوه‌ای‌ها نوشته است: «آنها از همان ابتدا از این نقطه نظر آموزش دیده و آماده شده بودند که‌ترور را تنها با‌ترور می‌توان درهم شکست...» (منبع: مهرنامه/شماره اسفند 88) اما ماجرای این نیروها به ستایش هیتلر از آن ها ختم نشد. در حکومت های تمامیت خواه رقیبی نباید وجود داشته باشد. حتی نیروهای تحت حمایت حکومت تا جایی که وفادار به نظام و گوش به فرمان سران آن باشند مورد لطف واقع می شوند. سازماندهی و جرئت عمل لباس قهوه ای ها به حدی رسید که امکان عمل بر خلاف اراده حاکمان را پیدا کردند. پس موعد حذف آنان فرا رسید. در ژوئن 1932 نیروهای اس.آ در عملیاتی به نام شب خنجرهای خونین قلع و قمع شدند و سرانشان به قتل رسیدند.
  • حیران

کمدی اشغال سفارت انگلیس

چهارشنبه, ۹ آذر ۱۳۹۰، ۰۶:۳۵ ب.ظ
گفته اند که: "تاریخ دو بار تکرار می شود، یک بار به صورت تراژدی و بار دوم به صورت کمدی" زمانی گروهی بر مبنای ایمان، اعتقاد و همین طور مبتنی بر قابلیتهای فردی که سختیهای روزگار آنها را بدست آورده اند، ابتکار عمل را بدست گرفته و  واقعه ای را شکل می دهند که جامعه طالب آن است و آنرا تایید می کند.  اینگونه حوادثی خلق می کنند که سرانجامی تراژدیک می یابند. اما کمدی وقتی خلق می شود که عده ای آدم دست دوم و بازیچه و با تخیلات قوی و وجودی ضعیف سعی می کنند حادثه خلق کنند. درحالی که نه   وجودش را دارند نه فهمش را. نه توانایی خلق  آن حرکت را دارند و نه مکان و زمانش را درک می کنند. و به این دلیل که می دانند مصونیت دارند و اینکارها برایشان امتیاز خواهد شد، به تحریکات پاسخ داده و به اعتبار آن حادثه اول  می خواهند به حساب خودشان، با شکل دهی به کپی برابر اصل  آن، در اذهان عمومی و در دل تاریخ  جایی باز کنند.   و اینگونه صحنه ای مضحک خلق می کنند که علاوه بر جذب  طعن و تحقیر در عرصه بین الملل و آتو دادن دست رقبا ، باعث  سرزنش هموطنان شده و تنها سوارکاران خود را شاد می کنند.    اینگونه است که گروهی سفارت را به دلیل جاسوسی و اقدامات خصمانه و به این دلیل که وجود این سفارت خطری برای انقلاب محسوب می شود اشغال می کنند و گروهی دیگر به این دلیل که نه دستشان به گردن کلفت مربوطه می رسد و نه زورش را دارند و نه جرات مقابله را، کلاهش را لگد می کنند. گروهی اسنادی که با عجله ریز ریز شده اند را سر هم می کنند تا به استناد آنها آبروی رقیب را ببرند و گروه دیگر اسناد را می گیرند و معلوم نیست برای چه خودشان آنها را آتش می زنند(شاید در پاک کردن اسناد جاسوسی کمک می کنند). گروهی کارشان دنیا را تکان می دهد و رئیس جمهور آمریکا را عوض میکند و گروهی به ضرب باتوم نیروی انتظامی تار و مار می شوند و دنیا هم خیلی محلشان نمی گذارد و مسئولین هم انکارشان می کنند(مگر آنها که رای می خواهند). گروهی عملشان مورد تایید جامعه قرار می گیرد و روح تازه ای در روحیه مردم می دمند و گروه دیگری کاری می کنند که فردای آن روز مردم از عواقب ناگوار آن بر وضعیت اقتصادیشان می پرسند. و اینگونه است که گروهی که بخاطر توانایی های فردی خود ابتکار عمل را به دست گرفته اند، حرکتی(درست یا غلط) منسجم و با برنامه را اجرا می کنند و کما بیش اهدافی را محقق می کنند و گروهی دیگر که همیشه با آوانس و با اطمینان از مصونیت کامل(والبته امتیازات آتی) و اغماض و بطور دستوری در عرصه جامعه و در مقابل هموطنان مظلوم خود فریاد هل من مبارز سر داده اند، در حرکت تقلیدی خود آشفته بازاری بوجود می آورند که هیچ کس(و حتی احتمالا خودشان) نمی فهمد که منظورشان چه بود و نهایتا چه هدفی را تحقق بخشیدند.
  • حیران