در چرایی دوست داشتن؟!
چهارشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۰، ۰۶:۳۸ ب.ظ
انسان
موجودی است که حبّ ذات دارد. یعنی خودخواه است و خودش را بیشتر از همه
دوست دارد. چنین برداشتی از انسان واقع بینانه و طبیعی است. چرا که تنها
موجودِ در دسترس و قابل تسلط برای هر کسی خودش است. این خود باید در بعد
جسمانی و روانی امتداد یابد و قاعده صیانت از خود و زنده ماندن هم اقتضا می
کند که خود بیشتر از هر کس و هر چیزی دوست داشته شود.
به
نظر می رسد چنین نگاهی با این واقعیت که انسان ها به افراد یا اشیاء دیگر
هم علاقمندند در تضاد است. چگونه است که ما به چیزهای دیگر هم علاقه پیدا
می کنیم و می توانیم آن ها را هم متعلق دوستی خود بدانیم؟
انسان
موجودی است که حبّ ذات دارد. یعنی خودخواه است و خودش را بیشتر از همه
دوست دارد. چنین برداشتی از انسان واقع بینانه و طبیعی است. چرا که تنها
موجودِ در دسترس و قابل تسلط برای هر کسی خودش است. این خود باید در بعد
جسمانی و روانی امتداد یابد و قاعده صیانت از خود و زنده ماندن هم اقتضا می
کند که خود بیشتر از هر کس و هر چیزی دوست داشته شود.
به
نظر می رسد چنین نگاهی با این واقعیت که انسان ها به افراد یا اشیاء دیگر
هم علاقمندند در تضاد است. چگونه است که ما به چیزهای دیگر هم علاقه پیدا
می کنیم و می توانیم آن ها را هم متعلق دوستی خود بدانیم؟
- آن را دوست دارم، چون برایش زحمت کشیده ام.
چرا
یک مادر بیشتر از پدر به فرزندش علاقه دارد؟ چرا کسی که برای سازمان یا
رشته ای وقت و انرژی گذاشته است به آن علاقه می یابد؟ شاید بتوان به نوعی
دوست داشتن را از جنس سرمایه گذاری دانست. هر کس هر چه مقدار بیشتری از
انرژی و زمان خود را صرف چیزی کند، علاقه و دوستی بیشتری نسبت به آن پیدا
می کند. از همین روست که مادر که دردسر و زحمت بیشتری برای فرزند خود متحمل
شده است، آن را بیشتر دوست میدارد. یا کسی که چند سال برای قبولی و گذران
رشته ای سال های جوانیش را صرف کرده است، آن رشته را یکی از دوست داشتنی
های مهم زندگیش میداند. یه این معنا آدمی چیزی یا کسی را دوست دارد، چون
قسمتی و بخشی از "خود" را در آن صرف کرده است.
- دوستش دارم، چون حس خوبی پیدا می کنم.
انواع دیگر دوست داشتن هم هست که در آن علاقه را احساس تعیین می کند. کسی ماشین شیک و صفرش را دوست دارد چون
با سوار شدن در آن اعتماد به نفس و حس بهتری پیدا می کند. در این گونه
دوست داشتن هم باز پای خود در میان است. فلان چیز یا بهمان کس را دوست
دارم، چون همراه آن خودم را بیشتر دوست خواهم داشت. به همین ترتیب است که
خیلی از بچه های دبیرستانی پزشکی یا مهندسی را دوست دارند. چرا که دکتر یا
مهندس بودن باعث افزایش اعتماد به نفس و ارزشمندی خودشان می شود.
شاید
انواع دیگری از دوست داشتن ها را هم بتوان به همین صورت تبیین کرد. نکته ی
مسلم و در عین حال قابل توجه این است که اگر بین معیارها و لذت های خود و
دوست داشتن شی یا فردی دیگر تضادی باشد،
دیر یا زود کفۀ ترازو به سمتی که پایدارتر و اساسی تر است یعنی "خود"،
سنگین می شود. حتی ممکن است به تدریج چنین علاقه ای هر چند تند و آتشین، به
نفرتی یأس آور تبدیل شود.
و شاید بی جهت نیست که گفته اند عشق و نفرت دو روی یک سکه اند!
- ۹۰/۰۹/۳۰