دلایل محبوبیت "جدایی": واکاوی موفقیتهای زنجیره ای یک فیلم
جمعه, ۳۰ دی ۱۳۹۰، ۰۶:۳۰ ب.ظ
اهدای جایزهی گلدن گلوب به عنوان بهترین فیلم خارجی به "جدایی نادر از سیمین" فرصت خوبی است برای بازبینی دوبارهی آن. نگاهی ورای چارچوبهای تنگ سیاسی و جناحی به فیلمی که توانسته روحی دوباره به کالبد سینمای محتضر ایران بدمد و آن را جهانی سازد. سؤال این است که مهرهی مار "جدایی نادر از سیمین" چه بوده که توانسته همزمان دل تماشاگران، منتقدان و روشنفکران را در سراسر جهان ببرد و بر صدر فهرستهای معتبر سینمایی بنشیند؟شاید برجستهترین مشخصه فیلم اصغر فرهادی، نسبتی است که با تماشاگر برقرار میکند. فرهادی در این فیلم صرفاً یک راوی و دوربین کلاری فقط دریچهای برای روایت داستان فیلم نیست. در "یک جدایی"، تماشاگر جزئی از داستان است و خود را در فضای بین آدمهای فیلم درست مثل یک شخصیت حس میکند. از همان سکانس اوّل که دوربین در جایگاه قاضی نشسته تا انتهای فیلم، بیننده با تک تک شخصیتها رودررو میشود و هر لحظه خود را در جایگاه داوری میبیند که باید با صدور رای درباره آدمهای قصه تکلیفش را با آنها یکسره کند. در حالی که در سینمای روز دنیا تلاش میشود با استفاده از تکنولوژی، حس حضور تماشاگر در فضای فیلم را تقویت کنند، فرهادی توانسته با فرم و محتوایی خاص، فراتر از احساسی فیزیکی در دیدن و شنیدن، به خوبی از پس این کار برآید. به نظر میآید دوربین روی دست در فیلم و پایان باز آن که رای نهایی را بر عهده تماشاگر انداخته، تمهیداتی است که فرهادی برای پررنگتر کردن این وجه از فیلمش به کار برده است.درست در حین همین درگیری تماشاگر با فیلم است، که فرهادی محکم میایستد و تلخی و پیچیدگی واقعیت را به او نشان میدهد. در "یک جدایی" هیچ شخصیتی نه مقصر است و نه قربانی. در اینجا نه قهرمانی داریم که آدم خوب قصه باشد و نه ضدّ قهرمانی که بار تراژدی فیلم را برعهده گیرد. از یک طرف میتوانیم یکایک آدمهای قصه را مؤاخذه کنیم که چرا لغزیدند و پنهانکاری و فریب را بر صداقت و صراحت ترجیح دادند و از طرف دیگر به هر کدامشان حق میدهیم و برایشان دل میسوزانیم که در چنان موقعیتی نمیتوانستند کار دیگری کنند. دقیقاً همین فضای دوگانه و نسبی است که تماشاگر را به این نتیجه میرساند که اوضاع آنقدر پیچیده است که مطلق گرایی راه به جایی نمیبرد و برای قضاوت باید چارچوب دیگری برگزید. فرهادی در این فیلم در فضایی شدیداً درگیر کننده، نسبیت روابط آدمها را به طرزی هنرمندانه و باورپذیر به نمایش گذاشته است. چنین توصیفی از واقعیت میتواند برای کسی که دارای اصول اخلاقی مطلقی در ارزیابی آدمهاست، آزاردهنده و بی اساس باشد. و شاید همین کلید این معما است که چرا علی رغم این همه تحسینِ بین المللی، "جدایی نادر از سیمین" در ایران مورد بیمهری تعدادی از منتقدین و مسئولان قرار گرفت و متهم به سیاهنمایی و پوچگرایی شد. میتوان گفت "نسبی گرایی" که یکی از اصول جهانبینی مدرن است، همزمان تبدیل به پاشنهی آشیل فیلم در ایرانِ نیمه سنتی و برگ برندهی آن در غربِ مدرن شده است.تماشاگری که این چنین نظارهگر رخدادهای فیلم است، وقتی در انتها نادر و سیمین را میبیند که مصمم و راضی به جدایی، در راهروی دادگاه منتظر جواب دخترشان هستند، دوست دارد پا به درون دنیای فیلم بگذارد. با این احساس وظیفه که باید بنشیند و با نادر و سیمین حرف بزند. به آنها بگوید که هیچ کس مقصر نیست و نباید فقط از دریچه نگاه خود ماجرا را دید و قضاوت کرد. آن نگاه با تمام وجود نگاه مردد و مضطرب ترمه در اتاق قاضی را حس میکند و پیش خود میگوید آخر چطور ترمهی نوجوان میتواند در میانهی این موقعیت پیچیده، بیرحمانه حکمی صادر کند که تاوانش جدایی او از پدر یا مادرش است. شاید این چنین است که آرزو کند کاش پرده نقرهای واقعی بود و صدا و حضور او هم بر روی آن ثبت میشد.
- ۰ نظر
- ۳۰ دی ۹۰ ، ۱۸:۳۰