مبانی فرهنگی دموکراسی (خلاصه سخنرانی استاد ملکیان)
يكشنبه, ۲۴ شهریور ۱۳۹۲، ۱۲:۴۰ ب.ظ
قبل از ورود به بحث باید بگویم که من به 5 نکته نمیپردازم. نکاتی که مهمند ولی جایشان در این بحث نیست.
1- الزام معرفتشناختی-اخلاقی به دموکراسی: من در اینباره در چند جا سخنانی داشته ام. ماحصل سخنان قبلی من این است که به لحاظ معرفتشناختی، حقیقتطلبی التزام به دموکراسی را در پی دارد و به لحاظ اخلاقی هم عدالتطلبی. به این معنی کسانی که در نظر و/یا عمل با دموکراسی مخالفند به لحاظ اخلاقی و معرفتشناختی دارای نقص هستند.2- برای دفاع از دموکراسی ما نیاز به یک سری پیشفرض داریم. اگر یکی از آنها نباشد نمیتوان از دموکراسی دفاع کرد. این پیشفرضها شامل پیشفرض های معرفتشناختی، خداشناسی، هستیشناختی، ارزششناختی و وظیفهشناختی هستند.3- دموکراسی وسیلهای برای رسیدن به اهداف فراوان است. این اهداف لزوماً خوب و اخلاقی نیستند. با دموکراسی کارهای فراوان اعم از خوب و بد میتوان کرد. کسانی که به لحاظ نظری به دموکراسی معتقد هستند در عمل هم یکسان و شبیه هم نیستند.4- دموکراسی تنها شرط بهروزی جامعه نیست. دموکراسی یکی از شرطهای لازم برای سعادت جامعه است. یعین اگر نبود حتماً آن جامعه خوشبخت نیست. اما یک جامعه دمورکاتیک لزوماً بهروز نیست.5- برای دموکراتیک شدن یک جامعه شرطهای عدیدهای شامل فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اداری، اجرایی، بین المللی و حتی شرایط جغرافیایی لازم است. در اینجا به شرایط فرهنگی میپردازم و به بقیه کاری ندارم.بحث را از اینجا شروع میکنم که چرا عنوان سخنرانی مبانی فرهنگی است. معمولاً مبنا را برای امور نظری به کار میبرند و برای عمل پیشنیاز مطرح است. من به این دلیل برای دموکراسی که یک امر عملی است از مبنا استفاده میکنم که معتقدم علت العلل یا اصلیترین مشکل یا بزرگترین مشکل یک جامعه، مشکلات فرهنگی است. این را اصالت فرهنگ میگویند. منظور از مشکلات فرهنگی مشکلات در مقام باور، احساس و خواسته آدمهای جامعه است. به این ترتیب، تا چیزی در فرهنگ یک جامعه یا در درون آدمها دگرگون نشود، در بیرون تغییری به دست نمیآید. بر این اساس من به مبنای فرهنگی برای مسائل عملی قائل هستم.منظورم از دموکراسی را هم باید بگویم. دموکراسی نظامی سیاسی است که مردم در آن حرف آخر را میزنند. در اینجا به روشهای رجوع به رای مردم کاری ندارم. رجوع به آرای مردم و خصلت مردمسالارانه حکومت است که ان را دموکراتیک میکند. سوال اساسی این سخنرانی این است که چه دگرگونی فرهنگی برای دموکراتیک شدن جامعه و بقای آن لازم است؟ این شرایط 11 مورد است که به نوعی ترتیب منطقی هم دارند.1- رقیب یک حکومت دموکراتیک، حکومت استبدادی است. در این حکومتها یک نفر برای دیگران تصمیم میگیرد. علت این کار چیست؟ به نظر میآید چون یک نفر نمیتواند استدلالی برای صحت و سقم حرفهایش داشته باشد، به ناچار آن را بر دیگران تحمیل میکند. این مهمترین مشکل استبداد است. چرا که بیدلیل در مقابل همه میایستد. پس اولین شریط دموکراسی این است که در جامعه نباید بیدلیل و بدون استدلال ابراز عقیده کرد. اگر در جامعهای نظر اکثریت بدون دلیل قانون شود، آن جامعه دموکراتیک نیست. مجموعهای از افراد مستبد است. بنابراین، اولین شرط برای تحقق دموکراسی این است که افراد به لحظ روانی آماده گفتوگو باشند. گفتوگو به معنای واقعی کلمه تا بتوان نقاط ضعف نظرخود و نقاط قوت نظر دیگران را پیدا کرد.2- هر بحث و گفتوگویی تبادل نظر نیست. شرط گفتوگوی واقعی این است که طرفین اهل جزم و جمود،تعصب، و پیشداوری نباشند. این دومین شرط یک جامعه دموکراتیک است. جزم و جمود یعنی محال است نظر من غلط باشد. تعصب یعنی گوشی برای شنیدن نظر مخالف نداشته باشم. تصمیم بگیریم نظر مخالف را نشنویم. پیشداروی هم یعنی مخالفان و ناباوران به عقیده من مشکل اخلاقی/روانی دارند. برای شکلگیری یک گفتوگو چاره ای ج پرهی از این صفات نیست.3- شرط دیگر گفتوگو دوری از تقلید و تعبد است. به این معنی که جز در برابر استدلال تسلیم نشویم. تقلید یعنی زمام سرنوشت خود را به دست کسی سپردن. نعبد هم یعنی تحت تأثیر کاریزمای کسی قرار گرفتن. اگر شهروندان جامعهای اهل این دوصفت باشند به دست خودشان به ضرر خودشان رای میدهند.4- نکتهی چهارم این است که در جامعه دموکراتیک من به همه شهروندان به یک چشم نگاه کنم. فقر و غنا، جنسیت، مقام و اموری از این دست در پذیرش حرف دیگران محلی از اعراب نداشته باشد. این برابریگرایی شهروندان را فقط از حیث قوت و ضعف استدلال هایشان متفاوت میکند.5- نکتهی پنجم که نتیجه نکته قبلی است جواب این سوال است که چرا در جوامع دموکراتیک به کوکان حق رای نمیدهند؟ علت این است که کودکان و نوجوانان علم و/یا قدرت تفکر لازم را برای تصمیمگیری ندارند. اتفاقاً این استدلال موجهی هم هست. حالا اگر در جامعه شهروندان از علم و قدرت تفکر برخوردار نباشند هم وضع به همین منوال است. جامعه دموکراتیک جامعهای است که این ارادهی عمومی در آن وجود دارد که هر کدام از شهروندان علم و قدرت تفکرشان را افزایش دهند. در غیر این صورت تفاوت یک شهروند دارای حق رای با یک کودک فقط در سنشان خواهد بود. عزم عمومی جامعه برای برای آموختن و فکرکردن شرط لازم برای ابقا و برپایی دموکراسی است. در این میان، رسانهها و مطبوعات هم به جای اطلاعات سطحی باید علم و قدرت تفکر مردم را بیشتر کنند.6- نکتهی ششم پاسخ این سوال است که چرا به کودکان اجازهی تصمیمگیری درباره خودشان هم داده نمیشود؟ جواب این است که بچهها خوشایندهاشان را بر مصلحتهایشان ترجیح میدهند. فهم این نکته که مصلحت و خوشایند همسو نیستند بسیار مهم است. البته بزرگترین دستاورد نظامهای استبدادی هم همین است که مردم مصالح خودشان را نمیفهمند. فرق سخن من با این ادعا این است که من این تشخیص را روی دوش خود شهروندان میگذارم و نه افرادی خاصی که برای مردم تصمیم بگیرند. به هر حال مصلحت یعنی سود درازمدت و خوشایند یعنی سود آنی و کوتاهمدت.7- نکته بعدی درباره اصالت زندگی است. در نظامهای استبدادی همه از یک نفر تبعیت میکنند و این منطقی نیست. حالا ایا منطقی است که همه از هیچ کس تبعیت کنند؟ جوامع دموکراتیک ممکن است به این نقطه برسند. به تعبیر وجودگرایان اکر زندگی اصیل نباشد، همه از هیچ تبعیت میکنند. زندگی اصیل یعنی زندگی بر اساس تشخیص و فهم خود آدم. این تبعیت را در مدهایی که در جامعه رواج مییابد میبینیم. همه چیزی را میپوشند چون بقیه آن را پوشیدهاند. این مدها فقط در ظاهر و پوشش آدمها نیست. مدهای فکری وجود دارد. یعنی افکار و باورهایی که چون نو هستند، مقبول میافتند و طرفدار پیدا میکنند.8- نکته بعدی وجود کارکردهایی برای جلوگیری ازعوامفریبی در فرهنگ یک جامعه است. عوامفریبی وقتی ممکن است که عوام در جامعه باشند. عوام بودن هم رطی به تحصیلات و مدرک ندارد. کسی که هنوز قارد به کشف مغالطه در سخن دیگران نیست عوام است. به عبارت دیگر تمام کسانی که قدرت تفکر نقدی ندارند عواماند.9- نکته نهم این است که نباید چون در جوامع دموکراتیک نظر اکثریت قانون میشود، اقلیت را نادیده گرفت. باید نوعی دلسوزی نسبت به اقلیت داشت و دانست که تنها تفاوت آنها با اکثریت این است که نظرشان صورت قانونی نیافته است. این از برقراری ظلم اکثریت بر اقلیت جلوگیری میکند. در جامعه دموکراتیک باید نسبت به اقلیت اهل عدالت، احسان، شفقت و عشق بود.10- اخلاقی بودن یک جامعه به این است که در آن تا ممکن است دایره مأذونات تنگتر از دایره مقدورات باشد. یعنی فکر نکنیم هر کاری را که میتوانیم بکنیم اجازه داریم انجام دهیم. این معیار اخلاقی بودن آدمهاست. اگر در جامعهای این شرط برقرار نباشد، استبداد اکثریت حاکم میشود ولو اینکه ظاهر جامعه و ساختارهای ان دموکراتیک باشد.11- نکته آخر این است که جامعه دموکراتیک باید آمادگی ذهنی برای نوعی ریاضت و سختی را داشته باشد. ریاضت دو شکل دارد. یکی اینکه چاره ای جز فداکاری نیست. باید چیزهایی داد تا چیزهایی را به دست آورد. نکته دیگر اینکه باید آمادهی کار بود. این ریاضت منجر به خلق ثروت و امکانات در جامعه میشود و آن را سامان میدهد. در غیر این صورت دموکراسی نتیجهای جز توزیع فقر و نداری نخواهد داشت.این یازده نکته به نظر من یازده شرط است برای آنکه جامعه، دموکراتیک به معنی واقعی کلمه باشد. تنها در این صورت است که جامعه به بهروزی و سعادت دست مییابد.پ.ن1: من این پست را دیروز، 16 سپتامبر،گذاشتم و بعد متوجه شدم این روز را در تقویم به اسم روز بینالمللی دموکراسی نامگذاری کرده اند. اتفاق جالبی بود. به گمانم با رعایت چنین مبانی می توانیم آسانتر دموکراسی و روحیه آن را در جامعه خودمان ترویج دهیم.پ.ن2: فایل صوتی سخنرانی استاد ملیکان را از اینجا دانلود می توانید دانلود کنید.مطالب مرتبط
استبداد خوب، دموکراسی بد؟!
استبداد: فرد یا حکومت؟
درسهای انتخابات ریاست جمهوری یازدهم
ترس در اجتماع استبدادزده
- ۹۲/۰۶/۲۴