در حیرت

روابط متقابل ایران و افغانستان

يكشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۰، ۰۹:۳۵ ق.ظ
در این پست سعی در جواب دادن به این  سئوال را دارم با توجه به شرایط و روابط حاکم و فرصتها و تهدیدهای موجود، مسئولیتهای متقابل ایران و افغانستان در مقابل همدیگر چیست؟   به نظر من، ما و افغانستان دو پاره یک تنه واحد ایران زمین هستیم که جبر تاریخ از هم جدایمان کرده است. علاوه بر همجواری تاریخ مشترک، فرهنگ نزدیک به هم، دین و مذهب مشترک، شاید و از همه مهمتر زبان مشترک باعث ایجاد زمینه قرابت بسیار زیاد میان ما افغانستان شده است. از طرف دیگر یک سری عوامل سبب ساز بی رغبتی برای حساب باز کردن روی این روابط شده است :  فقر و فلاکت حاکم بر سرنوشت مردم افغانستان که مسائل زیر را باعث می شود: هزینه بسیار و منافع محدود توسعه رابطه برای ایرانایجاد امکان  استفاده ما از شرایط افغانستان در جهت منافع خودمان (و نارضایتی افغانستانی ها)سیل مهاجران افغانستانی که همواره با وجود منافع محدود منشا مشکلات اقتصادی و اجتماعی برای ما بوده است  نبود امید به آینده افغانستان،  حتی در دراز مدترویکرد ایدئولوژیک حاکمیت ایرانامکان دخالت گسترده عوامل ذینفع متعدد خارجی در امور افغانستان در این پست سعی در جواب دادن به این  سئوال را دارم با توجه به شرایط و روابط حاکم و فرصتها و تهدیدهای موجود، مسئولیتهای متقابل ایران و افغانستان در مقابل همدیگر چیست؟   به نظر من، ما و افغانستان دو پاره یک تنه واحد ایران زمین هستیم که جبر تاریخ از هم جدایمان کرده است. علاوه بر همجواری تاریخ مشترک، فرهنگ نزدیک به هم، دین و مذهب مشترک، شاید و از همه مهمتر زبان مشترک باعث ایجاد زمینه قرابت بسیار زیاد میان ما افغانستان شده است. از طرف دیگر یک سری عوامل سبب ساز بی رغبتی برای حساب باز کردن روی این روابط شده است :  فقر و فلاکت حاکم بر سرنوشت مردم افغانستان که مسائل زیر را باعث می شود: هزینه بسیار و منافع محدود توسعه رابطه برای ایرانایجاد امکان  استفاده ما از شرایط افغانستان در جهت منافع خودمان (و نارضایتی افغانستانی ها)سیل مهاجران افغانستانی که همواره با وجود منافع محدود منشا مشکلات اقتصادی و اجتماعی برای ما بوده است  نبود امید به آینده افغانستان،  حتی در دراز مدترویکرد ایدئولوژیک حاکمیت ایرانامکان دخالت گسترده عوامل ذینفع متعدد خارجی در امور افغانستان   با این وجود فرصتها و تهدیدهایی در روابط ایران و افغانستان وجود دارد. مهمترین فرصتها عبارتند از: ایران و افغانستان بدلیل نزدیکی های ذکر شده امکان بدل شدن به متحدان اقتصادی-سیاسی بسیار نزدیک و قابل اعتماد برای همدیگر را دارند.افغانستان بازار بزرگ و بکری برای بسیاری از محصولات ما می باشد،  که احتمالا قدرت رقابت دیگران با ما در آنها بسیار پایین است.ایران می تواند منشا خدمات فرهنگی، علمی و اقتصادی(تامین برق، گاز نفت) فراوانی در ایجاد زیر ساختهای آینده افغانستان باشد. کما اینکه جمعیت زیادی از مردم افغانستان تحصیلات اولیه و یا عالی خود را در ایران انجام داده اند. در این مورد ممکن است انگیزه همسایگان و توان افغانستان برای یاری رساندن به این کشور بسیار کمتر از ما باشد.   به هر حال به نظر می رسد در دراز مدت ایران تنها کشوری باشد که برای توسعه و رشد فرزند خود از خود مایه بگذارد و افغانستان تنها کشوری است که ایران می تواند بر روی دوستی و اتحاد با وی حساب کند. بنابراین به نظر ضروری می رسد که دو کشور بیش از این برای رشد و تعمیق روابط با یکدیگر سرمایه گذاری نمایند. با توجه به موقعیت استراتژیک دو کشور، که شاید اگر با هم جمع زده شوند یکی از استراتژیک ترین نقاط جهان باشند، نزدیکی بیشتر دو کشور و استفاده بیشتر آنها از فرصتهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی یکدیگر و تعامل با حسن نیت بالاتر آنها با هم در دراز مدت منافع بسیار بزرگی را برای هر دو به ارمغان خواهد آورد. منافعی که قطعا در آینده نمی توان از آنها گذشت در حالی که استفاده از آنها در گرو سرمایه گذاری امروز ما و افغانستان است.
  • حیران

عاقبت ایران در برابر بهار عربی-2

يكشنبه, ۱۰ مهر ۱۳۹۰، ۰۹:۳۵ ق.ظ
ما در محاسبات خود اشتباه کردیم. چرا که فراموش کرده بودیم که دستهای پنهانی همه جا حضور دارند. در جهان عرب بعد از بیش از دو سده حضور پر رنگ استعمار و یک سده اقتدار آمریکا، تنها انقلابی پیروز می شود که آمریکا بخواهد. اگر تونس به سرعت متحول شد و ارتش مصر بر مردم نشورید، بخاطر موافق نبودن اراده آمریکا بر مقابله ارتش با مردم بود. اگر قذافی تا مرز پیروزی رفت اما سر بزنگاه وارد مرحله شکست برگشت ناپذیر شد، بخاطر مداخله آمریکا و غرب بود. اگر هشتاد درصد شیعیان بحرینی حقشان را بخواهند و آمریکا صلاح نداند که حقشان باید داده شود، انقلابشان با وجود برتری مطلق عددی بی نظیر پیروز نمی شود. اگر آمریکا شکست علی عبدلله صالح را مساوری با گسترش سلطه القاعده در یمن بداند، در این صورت حتی اگر ماهها علی عبدلله صالح در یمن نباشد، باز هم انقلاب پیروز نمی شود. مرور این مشاهدات و مرور تاریخ این شبهه را  به ذهن ها می اندازد که جنگ تحمیلی که  با موافقت آمریکا شروع شد، نه با تدبیر، درایت و وقت شناسی ما که با ابتکار عمل آمریکا به پایان رسید و از آن بدتر اندیشه کابوس گونه ای که به ذهن انسان خطور می کند این است که اگر بی طرفی ارتش منجر به پیروزی انقلاب اسلامی در ایران شد، به دلیل موافقت ضمنی آمریکا با کنار رفتن شاه بوده باشد. اما اشتباه بزرگتر ما رویگردانی از حق بود. حق طلبی که سالها ما در سیاست خارجه مان بدان تظاهر می کردیم این بار در چشمان بسیاری از مردم جهان و حتی طرفداران داخلی ما ناگهان رنگ باخت. زمانی که ما جسورانه میان مردم سوریه و دولت بعثی دومی را برگزیدیم، در حقیقت منافع خودمان را به دفاع از حقوق پایمال شده مسلمانان سوری و در کل دفاع از حقوق مسلمین ترجیح دادیم و این مساله پایه مشروعیت ما را در عرصه امور خارجه  لرزاند و این مساله قطعا امری نیست که از چشمان مردم عرب پنهان مانده باشد. به هر جهت به نظر می رسد که این چهار روز ابتدای کار خواهند گذشت و به احتمال زیاد دولتهای عرب بعدی بیش از پیش تابع افکار عمومی کشور خود خواهند بود و به جای پیگیری منافع مشخص خود، ناچار به اقناع افکار عمومی نسبت به رفتارهای سیاست خارجه خود می باشند.  بنابراین به نظر می رسد در آینده نزدیک، رفتارها و مواضع ایران نسبت به مسائل کشورهای عربی و بطور خاص سوریه در درجه اول و همینطور رفتار ایران نسبت به مردم خودش(در شرایطی که تجربیات مشترکی میان مردم ما و کشورهای عرب بوجود آمده) در مرتبه بعدی،  منجر به اتخاذ مواضعی برخلاف میل ما توسط کشورهای عربی خواهد شد. آن هم در شرایطی که اگر زمانی دولتهای مزدور و دست نشانده عرب با ما مخالفت می کردند، این بار دولتهای مردمی و مستقل عرب از موضعی بر حق و اصولی با ما مخالفت خواهند کرد. موضعی که آنها را با غرب و امثال سعودی ها هم سو خواهد کرد و در نتیجه احتمالا اتفاقات جهان عرب بزودی منجر به تشدید انزوای ایران در عرصه بین المللی خواهد شد. مگر اینکه گذر روزگار ساختار حاکمیت ایران را با تغییرات جدی مواجه سازد.
  • حیران

عاقبت ایران در برابر بهار عربی-1

جمعه, ۸ مهر ۱۳۹۰، ۰۹:۳۵ ق.ظ
ناگهان ورق برگشت. مرگ یک فرد ملتی را به تحرک وا داشت و یک انقلاب، امتی را بیدار ساخت. روزهای ابتدایی انقلابهای عربی_اسلامی بسیار شورانگیز و باور نکردنی بود. بن علی و سپس مبارک به سرعت خلع قدرت شدند و در یمن و بحرین و لیبی پایه های قدرت لرزید و سپس سوریه اضافه شد. ما هم بلافاصله واکنش دادیم. ریشه جنبشهای نو ظهور اینترنت محور، بدون رهبر را در انقلاب سی و دو سال پیشمان کشف کردیم. پیام دادیم و فتادگان را لگد زدیم. به نظر می رسید که همه چیز آرومه و به کام ما پیش می رود. اما یک پیش بینی غلط کارمان را خراب کرد. قرار بود سوریه به راحتی بر مخالفان مسلط شود و با تکیه بر ارتش و نیروهای اطلاعاتی و تجربیات ما همه چیز را به خوبی پیش ببرد. اما اینگونه نشد. بعثی ها همچون همتایان عراقی شان در سفک دماء زیاده روی کردند و پایه هایشان سست شد و رسوای جهان شدند. این مساله برای ما که برخلاف همه جا با استدلال واهیِ "رضایت اسرائیل از سقوط جباران بعثی"، از آل اسد حمایت کرده بودیم و برای خونریزان سوریه از آبرویمان هزینه کرده بودیم، گران تمام شد. آن هم به قیمت از دست رفتن مشروعیت مان در دنیای اسلام و در میان مردم عرب. آن هم برای ما که به "دیپلماسی عمومی" مان می نازیدیدم و پز می دادیم که "امروزه در دنیا دیپلماسی عمومی حرف اول را می زند" و افتخار می کردیم که در میان عوام عرب طرفدارانی داریم و کاپشن رؤسای ما مد روزشان است. اما چرا اشتباه کردیم و چه بهایی در برابر اشتباهمان خواهیم پرداخت؟ ادامه دارد....
  • حیران

در قرابت ایران و افغانستان

جمعه, ۱ مهر ۱۳۹۰، ۰۹:۳۵ ق.ظ
صد و پنجاه وچهار سال پیش افغانستان از ایران جدا شد. این جدایی اگر چه دو سرنوشت جدا از هم برای این دو برادر رقم زده است، اما آنها را هنوز از هم بیگانه نساخته است. در واقع افغانستان ایرانی فقیر تر و عقب مانده تر است که بخاطر جدایی از بدنه اصلی نتوانسته است تحولاتی مانند جنبش مشروطه و انقلابهای پی در پی را تجربه کند و از آنجا که با جدایی از ایران از چاههای نفت نیز دور شد، از یک طرف بجای اینکه عرصه اصلی تاخت و تاز استعمار و امپریالیسم باشد، همیشه نقش حیات خلوت را ایفا کرده که هر از گاهی به بهانه ای به آن دست درازی می کنند و از طرف دیگر نتوانسته است سرمایه لازم برای بالابردن برخورداری از  رفاه و بهره مندی از تکنولوژی را فراهم کند و دولت های مرکزی بدون داشتن تکیه گاه مالی قابل اتکا نتوانسته اند ارتش مستقل قوی ایجاد کرده و بوروکراسی و اقتدار خود را به اندازه کافی گسترش دهد . به بیان صریحتر افغانستان همان ایران است ....  صد و پنجاه وچهار سال پیش افغانستان از ایران جدا شد. این جدایی اگر چه دو سرنوشت جدا از هم برای این دو برادر رقم زده است، اما آنها را هنوز از هم بیگانه نساخته است. در واقع افغانستان ایرانی فقیر تر و عقب مانده تر است که بخاطر جدایی از بدنه اصلی نتوانسته است تحولاتی مانند جنبش مشروطه و انقلابهای پی در پی را تجربه کند و از آنجا که با جدایی از ایران از چاههای نفت نیز دور شد، از یک طرف بجای اینکه عرصه اصلی تاخت و تاز استعمار و امپریالیسم باشد، همیشه نقش حیات خلوت را ایفا کرده که هر از گاهی به بهانه ای به آن دست درازی می کنند و از طرف دیگر نتوانسته است سرمایه لازم برای بالابردن برخورداری از  رفاه و بهره مندی از تکنولوژی را فراهم کند و دولت های مرکزی بدون داشتن تکیه گاه مالی قابل اتکا نتوانسته اند ارتش مستقل قوی ایجاد کرده و بوروکراسی و اقتدار خود را به اندازه کافی گسترش دهد . به بیان صریحتر افغانستان همان ایران است با سرمایه انسانی و منابع طبیعی بسیار کمتر و مانند کودکی است که سر یک دو راهی از مادر جدا شده است و هر چه در مسیر زمان پیش می رود فاصله خود را دور تر می کند.  دو ملت که تا صد و پنجاه سال پیش دو پاره یک تن بوده اند و  پا به پای هم مسیر تاریخ را پیموده اند و صفحات آن را با یک دست ورق زده اند. این مساله در مورد کشورهایی مانند آذربایجان و ترکمنستان نیز صدق می کنند که اگر چه اختلاف قومی و نژادی یکی از عوامل اصلی دوری ملتهای ایران و افغانستان شده است، در مورد این کشورها، تفاوت زبان عامل اصلی فاصله گرفتن  ملتها بوده است. ایرانیانی که پای به افغانستان می نهند همگی چهره ای قدیمی تر از وطن را مشاهده می کنند که غبار محرومیت چهره اش را گرفته و مصیبت جنگ تمام ناشدنی با باقی ماندگان عصر جاهلیت و نوادگان خوارج آنرا از نفس انداخته است. با توجه به آنچه گفته شد می توان جمع بندی کرد که اگرحساب اقوام پشتون را جدا کنیم باید بگوییم ایران تاریخ، فرهنگ و هویت افغانستانی ها است و از میان کشورهای اطراف ایران، افغانستان تنها کشوری است که تا این حد برای ایران قابل نزدیک شدن و دوستی است.  چه می شود کرد که این فرزند، گرفتار شدیدترین شکل فقر، نزاع داخلی و بی سوادی در مقیاس جهان است. چه کنیم که مادر خود نیز از این بیماریها در رنج است و غرق در اختلافهای داخلی و نزاعهای خارجی و تحریمها و مشکلات اقتصادی و اجتماعی بی پایان، سی سال است که تنها به زنده نگاه داشتم سیستم ناظم موجود فکر می کند و هنوز پس از سالها نمی تواند لحظه ای از کابوس تغییر سیستم سیاسی درآید و به جای تلاش بی وقفه برای برطرف کردن تهدیدهایی که به دست خود ایجاد کرده، به چیزهای دیگری هم فکر کند. مشکلات بی شمار افغانستان و مخصوصا مشکل مهاجرت و مشکلات مهاجران سبب ساز بی رغبتی افکر عمومی ایرانیان نسبت به افغانستان شده است. اما با توجه به مسائل ده سال گذشته، میان تاجران، صنعتگران و سیاستمداران ما، افغانستان یک فرصت بسیار بزرگ برای ایران محسوب می شود. مخصوصا که با توجه به قرابتهای ذکر شده  ایران می تواند به یکه تاز بی بدیل عرصه اقتصاد  و فرهنگ افغانستان بدل شود. مساله فرصتها و تهدیدهای افغانستان برای ایران موضوعی است که به یاری خدا در پست بعدی به آن خواهیم پرداخت.
  • حیران

مهاجرت نخبگان: استعمار نوین (قسمت دوم)

چهارشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۰، ۱۲:۰۰ ب.ظ
اگر اکنون هم بخواهیم استعمارگران را بشناسیم باید به کالایی توجه کنیم که آن‌ها به دنبالش هستند. کالایی که برایشان اساسی است و چشم و چراغشان! این کالا چیزی نیست جز دانش و کلای قابل تبادل هم حاملان آن: یعنی دانشمندان و نخبگانی که پیش‌برندگام علم روز هستند.از همین روست که امروز بزرگترین استعمارگر کشور ایالات متحده آمریکاست. کشوری که برای نخبگان بیشترین جذابیت را دارد. و باز به همین دلیل است که این کشور قطب تکنولوژی و علم در دنیا است. بهتر است نگاهی به خود کنیم: طبق اعلام صندوق بین المللی پول ایران بیشترین حجم مهاجرت نخبگان را در بین کشورهای در حال توسعه دراراست. حدود 180 هزار نفر نخبه هر سال از ایران مهاجرت می‌کنند و در بین آن‌ها اکثرشان تحصیل‌کردگان و نخبگان هستند. این آمار معادل خروج سالی 200 میلیون بشکه نفت از ایران است.با این توصیفات چه کسی می‌تواند بار دیگر مدعی باشد که دست استعمارگران نوین از ایران کوتاه است؟ شاید برای آن که هنوز نتوانسته زمانه خود را درک کند چنین معادلی قابل فهم‌تر باشد. شاید این چنین بتواند در همان چارچوب نگاه خود به دنیا عمق اتفاق پیش‌رو را بفهمد و فکری به حال ان کند!پ.ن: رضا امیرخانی کتابی دارد به اسم نشت نشاء که درباره پدیده فرار مغزها (یا همان مهاجرت نخبگان) است. او در این کتاب به ریشه های این پدیده پرداخته و انصافا هم نگاه موشکافانه ای داشته است!
  • حیران

مصائب افغانستانی ها در ایران-2

چهارشنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۰، ۰۹:۳۵ ق.ظ
ادامه نکته ای که به نظر لازم به ذکر می آید این است که نمی دانم به چه دلیل بیشتر نکات منفی به چشم نویسنده آمده است تا نکات مثبت. بعلاوه بعضا واقعیت های تلخ جانکاه در این متن آمده است که بنده آوردنشان را بهتر از نیاوردنشان دانستم. خلاصه: 1. جامعه افغانستانی ها به شدت مرد سالار است و در بیشتر مواقع زنها عملا کالایی مورد استعمال مردها هستند. 2. برخورداری از حقوق و خدمات شهروندی و همینطور آگاهی آنها نسبت به مسائل شهروندی در ایران جزو مسائل قابل توجه زندگی افغانستانی های مقیم ایران است. 3. مردمی مذهبی، سخت کوش و قانعند. در میان شیعیان تقید به شرع بیشتر دیده می شود. 4. بی پناهی و بعضا بی خبری افغانستانی های مقیم ایران  سرچشمه درآمد خوبی برای نیروهای انتظامی و همینطور اشرار است. 5. تحصیل فرزندان یکی از مشکلات مهم برای افغانستانی هاست. 6. سخت گیری های دو دولت اخیر منجر به افزایش شدید نارضایتی افغانستانی ها از ایران شده است. خانواده های آنها به شدت مردسالار است و زنها منکوب خواست مردها هستند. زن دوم و سوم گرفتن در میانشان بسیار رایج است و معمولا به محض افزایش توان مالی مردها این اتفاق می افتد. ممکن است زن ایرانی هم بگیرند. ازدواج دختری جوان با پیرمردی رو به موت امر عجیبی نیست. یک جا خواندم که ازدواج نرخ دارند و دختر ها عملا توسط پدر به فروش می رسند. یک جای دیگری خواندم که در مواردی چند مرد یک زن را خریداری می کنند.به افزایش نسل خیلی علاقه دارند. فرزندان پسر زیاد برای آنها امنیت مالی و جانی می آورد. پدر در خانواده سالاری می کند و در سالهای پیری پسران موظف به تامین پدر هستند. پسر بزرگ جانشین پدر می شود و معمولا امکان پایمال کردن ارث بقیه را با توجه به موقعیتش دارد.در بعضی مناطق افغانها مشتریان مشتاق خرید شناسنامه اموات(و بعضا زندگان) هستند و از این طریق هویتی ایرانی برای خود دست و پا می کنند. زن افغان که به عقد مرد ایرانی درآید از حقوق شهروندی برخوردار می شود. در زمان دولت هشتم عکس این مساله هم بود که دولت نهم آن را ممنوع کرد و در حال حاضر ازدواج مرد افغان با زن ایرانی باعث برخورداری مرد از حقوق ایرانیان نخواهد شد. زمانی فیلمی بسیار دیدنی(و البته پر از درد و رنج) در مورد مصائب زنان ایرانی که به عقد افغانها در آمده اند و به افغانستان برده شده اند در یوتیوب آپلود شده بود که دیدن آن را به همه دوستان توصیه می کنم.افغانها بسیار جبرگرا و هستند و خرافات در میانشان بسیار رایج است. عموما وقتی با کارگر افغانی هم کلام شوید شروع می کند یک دور اصول دین را برایتان مرور کند و از اینکه باید رزق حلال خورد و اگر کارفرما نباشد خدا که هست و قیامت که هست و... اما مومن ترینشان اگر در کارفرما احساس ضعف کنند، هرگاه کارفرما سرش را که برگرداند، کار نخواهند کرد. اما با این وجود وجدان کاری آنها بالاتر از کارگران ایرانی است و راندمانشان نیز بالاتر است.افرادی بسیار سخت کوش و پر تلاشند. راندمان بالاتر آنها باعث شده تا دستمزدشان بعضا تا ده درصد بالاتر از کارگارن ایرانی باشد. به نظر نویسنده بیشتر کارگران ایرانی اساسا قادر به دستیابی به راندمان کار افغانها نیستند.قمار سرگرمی بسیار رایجی در میان آنهاست. فقر و بی سوادی و نبود آموزش  جامعه آنها را مملو از انواع مفاسد کرده است.طبق مشاهدات نویسنده، شیعیانی که در ایران ساکنند از سنی ها مومن تر و معتقد ترند. درصد روزه داران آنها در ماه مبارک رمضان، با وجود گرمای هوا و کار کشنده ساختمانی شاید از ده برابر  کارگران ایرانی روزه دار بیشتر باشد(بنده به جز یک مورد دیگر هیچ گاه کارگر ایرانی روزه دار در ماه مبارک ندیده ام.)افغانهای ساکن ایران معمولا از اهالی غرب و شمال افغانستان هستند. قومیت بیشتر آنها هزاره است و درصدی ازبک و تاجیک نیز میان آنها دیده می شود. معمولا افغانهای ساکن یک شهر و یا  یک منطقه(در کلان شهرها) اکثرا از یک جای مشخص افغانستان آمده اند. مثلا آنها که از مزار شریف و هلمند آمده اند بیشتر ساکن شیرازند و اهالی قندوز و بامیان در اصفهان ساکنند(این داده ها صحت نداشته و صرفا محض ذکر مثال آورده شده اند).گرفتن افغانی و آزاد کردن آنها در ازای دریافت پول جزو منابع درآمد کادری های نیروی انتظامی است. پس از اخراج از ایران  افغانها معمولا به مدد تیمهای مجرب و متخصصی  که کارشان بازگرداندن افغانها از افغانستان به ایران است، به ایران بازگردانده می شوند.  بازگشت غیر قانونی افغانها نیز بار دیگر منبع درآمد نیروهای شریف پلیس (اینبار پلیس راه) محسوب می شود.افغانها در ایران از حقوق شهروندی برخوردار نیستند و بنابراین نمی توانند جواز کسب، دسته چک و سند مالکیت داشته باشند. بنابراین برای همه موارد ذکر شده راههای مختلفی در نظر گرفته شده است و هر کدام میان مهاجران و ایرانیان مورد وثوقشان برای خودش منشا کار آفرینی بوده است. کسانی که چک به افغانها می دهند و چکهایشان را وصول می کنند، افراد موثقی از میان ایرانیان که سند مالکیت املاکی که افغانها می خرند به نامشان زده می شود و....سطح آشنایی افغانها با حقوق اجتماعی بسیار پایین است. حتی آنها که کارت مهاجرت دارند، بعضا نمی دانند که می توانند تراول را در بانک به پول خورد بدل کنند و بنابراین نوعی صرافی برای این جور مبادلات میان آنها یک شغل است. در ضمن نزول خواری در میانشان زیاد است.غارت افغانها یک منبع درآمد اشرار است. افغانهایی که کارت مهاجرت دارند نمی دانند که می توانند با حمایت قانون جلوی اشرار بایستند و آنها که کارت مهاجرت ندارند هم که اصلا امکان شکایت ندارند.ایران برای افغانها خانه نیست. غربتگاه است. جایی نیست که در آن سکنا گزیده باشند و به آن دلبسته شده باشند. جایی است که درآن حق و حقوقی ندارند، شخصیت ندارند، آبرو ندارند و نمی توانند ثبات اقتصادی بدست آورند. بنابراین ایران پناهگاه افغانهاست که در آن پول جمع می کنند و به افغانستان می فرستند. در آنجا زمین و خانه برایشان خریداری می شود. بعضا ثروتمندانشان از محل این درآمد، در افغانستان صنعت راه اندازی کرده اند. دو دولت اخیر(نهم و دهم) با سیاستهای قاطعانه خود که پیگیرانه آن را دبنبال می کنند، عرصه  را به شدت بر افغانها تنگ کرده اند. حضور آنها در ایران قاعده مند تر از قبل شده است. آن طور که خود افغانها می گویند، دولت از سازمان ملل بابت ارائه خدمات به افغانها پول می گیرد و سالیانه نیز مبالغی از افغانها بابت حضور در ایران پول دریافت می کند. این قاعده مند شدن(صدور منظم تر کارت مهاجرت) باعث جابجایی شغلی آنها شده است و آنها را بیشتر از قبل به سمت کارهای با مهارت بالاتر کشانده است. در چند سال اخیر بسیاری از کارهای مهارتی ساختمانی توسط افغانها انجام می شود که قبلا اینگونه نبود و بیشتر افغانها تنها کارگری می کردند.رشد مالی و مهارتی افغانها در اینگونه کارها بسیار بالاتر ایرانیهاست. به سرعت در کار خود استاد می شوند. به سرعت سرمایه می اندوزند و به سرعت سهم بیشتری از بازار را به خود تخصیص می دهند.وضعیت تحصیلیشان بسیار اسف بار است. دقیقا مطمئن نیستم ولی فکر می کنم که افغانها برای ثبت نام فرزندانشان در مدارس ایران شهریه می پردازند. پیش از این کتک خوردن کودکان افغان در مدارس پسرانه ایران امری روزمره بود و این مساله برای وضعیت آموزشی افغانها عاملی اثر گذار بوده است. به مرور که افغانها بعنوان واقعیتی اجتماعی در ایران جا افتادند این مساله بسیار تقلیل پیدا کرد.نوعا کارهای یدی و زوری را خوب انجام می دهند و مهارتشان در حل مساله بسیار پایین است. ادامه دارد......
  • حیران

مهاجرت نخبگان: استعمار نوین (قسمت اول)

يكشنبه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۰، ۰۹:۵۷ ق.ظ
استعمار از ریشه عمران و آبادی است. یعنی کشوری یا جمعی که با بهره‌کشی و استفاده از دیگری اوضاع خودش را آباد می‌کند. استعمار پدیده‌ی جدیدی نیست. شاید از ابتدای تاریخ بشر بوده‌اند کسانی که به غارت و چپاول منابع سرزمینی دیگر پرداخته‌اند. اکنون اما با مرزبندی‌های جدید و پیشرفت تمدن این موضوع جزئی از خودآگاهی ملت‌ها شده است.استعمار در هر برهه‌ای از تاریخ، رنگ و لباسی مخصوص به خود داشته است. در دوره‌ای که کارخانه‌ها در حال تاسیس بودند برده و کارگر کالایی بود که استعمارگران از آن خود می‌کردند. پس از آن تامین مواد اولیه برای سرمایه‌داران اهمیت یافت و به تبع آن منابع انرژی و مواد معدنی چشم استعمارگران را گرفت. بسیار خوش‌خیالی و شاید عوام فریبی است که در این زمانه صدای خود را بلند کنیم و با غرور از اینکه صنعت نفتمان ملی شده است و دست استعمارگران از ایران کوتاه است سخن برانیم. دیگر امروزه نفت و آهن و مس نیاز اساسی صنایع و کارخانه‌های چند ملیتی نیست. دیگر با توسعه و گسترش سرمایه‌ها به خارج از مرزها کارگر دغدغه صاحبان برندهای جهانی نیست. اگر بخواهیم متغیری از اقتصاد امروز را نام ببریم که نقشی اساسی در پیشرفت و سودآوری آن ایفا می‌کند به یک عنوان بر می‌خوریم: دانش. حالا دیگر دشمنیِ دیرینه علم و ثروت به همزیستی و دوستی آنان بدل شده است!  فرزند حاصل از این پیوند مبارک هم چیزی نیست جز تکنولوژی!
  • حیران

مصائب افغانستانی ها در ایران-1

سه شنبه, ۲۲ شهریور ۱۳۹۰، ۰۹:۳۵ ق.ظ
افغانستانی ها1 پس از گذشت سی سال از حضور در ایران به یکی از حاشیه های همیشگی جامعه ما بدل شده اند. وجود آنها در ایران همواره به عنوان یک تهدید مطرح شده و البته بی تردید همراه با آسیبهای اجتماعی زیادی برای جامعه ما بوده است. عجیب نیست که آنها  هم هیچگاه از زندگی در ایران راضی نبوده اند. غربت، تحقیر همیشگی، بی پناهی از لحاظ جان و مال و ناموس در مقابل مردم ایران و قانون، فقر و از همه مهمتر نبود ثبات و امکان استقرار بی دغدغه و عدم برخورداری از حقوق شهروندی2 همگی زندگی تلخی را برای آنها رقم زده که البته با وجود همه مصائب آن را به وضعیت افغانستان ترجیح می دهند. در این وبلاگ به یاری خدا در چند پست مروری اجمالی بر مسائل افغانستانی ها در سطح دانش و تجربیات نویسنده خواهد شد.  آنچه در ادامه مطلب می آید گزاره هایی است که حاصل تجارب و دانشی  است که از هم صحبتی و معاشرت با کارگران افغانی بدست آمده است. این مسائل الزاما واقعیتهای زندگی افغانستانی ها نیستند، بلکه صرفا برداشتهایی از زندگی افغانستانی ها در ایران در نگاه یک ناظر ایرانی است و سعی در ارائه تصویری از زندگی افغانستانی ها در ایران به مخاطبان ایرانی دارد. متاسفانه بخاطر دانش کم نویسنده اندکی تعمیم ها غیر واقعی هستند، هر چند به نظر می رسد بسیاری گذاره ها در مورد اکثریت افغانستانی های مقیم ایران صدق می کند. برادران و خواهران وبلاگ نویس افغانی اگر خطایی می بینند حمل بر خطای دید نویسنده کنند وبه بزرگی خودشان ببخشند.  بعلاوه چون جنبه ثبت تجربیات دارد مطلب اندکی طولانی شده است. خلاصه: 1. زندگی در ایران برای افغانستانی ها مجموعه ای از شیرینی و تلخی است. 2. از نظر افغانستانی ها در ایران امنیت و زیربناهای زندگی (آب و برق و امکانات زندگی شهری و...) و مهمتر از همه فراوانی کار (با معیارهای آنها) وجود دارد. برای فارسی زبانان همزبانی با ایرانیان و نیز در مورد شیعیان هم مذهبی آنها را به سمت ایران آورده. 3. وضعیت زندگی افغانستانی ها از نظر ما فلاکت بار ارزیابی می شود. هزینه های اضافی زیادی بخاطر مهاجرت بر زندگی آنها تحمیل می شود، اما توقع پایین، قناعت پیشه گی و تعدد نیروی کار  در خانواده ها(با توجه به شاغل شدن اکثریت اعضای خانواده ها) باعث می شود حضور در ایران برای آنها درآمد قابل قبولی داشته باشد. افغانستانی ها1 پس از گذشت سی سال از حضور در ایران به یکی از حاشیه های همیشگی جامعه ما بدل شده اند. وجود آنها در ایران همواره به عنوان یک تهدید مطرح شده و البته بی تردید همراه با آسیبهای اجتماعی زیادی برای جامعه ما بوده است. عجیب نیست که آنها  هم هیچگاه از زندگی در ایران راضی نبوده اند. غربت، تحقیر همیشگی، بی پناهی از لحاظ جان و مال و ناموس در مقابل مردم ایران و قانون، فقر و از همه مهمتر نبود ثبات و امکان استقرار بی دغدغه و عدم برخورداری از حقوق شهروندی2 همگی زندگی تلخی را برای آنها رقم زده که البته با وجود همه مصائب آن را به وضعیت افغانستان ترجیح می دهند. در این وبلاگ به یاری خدا در چند پست مروری اجمالی بر مسائل افغانستانی ها در سطح دانش و تجربیات نویسنده خواهد شد.  آنچه در ادامه می آید گزاره هایی است که حاصل تجارب و دانشی  است که از هم صحبتی و معاشرت با کارگران افغانی بدست آمده است. این مسائل الزاما واقعیتهای زندگی افغانستانی ها نیستند، بلکه صرفا برداشتهایی از زندگی افغانستانی هادر ایران در نگاه یک ناظر ایرانی است و سعی در ارائه تصویری از زندگی افغانستانی ها در ایران به مخاطبان ایرانی دارد. برادران و خواهران وبلاگ نویس افغانی اگر خطایی می بینند حمل بر خطای دید نویسنده کنند وبه بزرگی خودشان ببخشند. بعلاوه چون جنبه ثبت تجربیات دارد مطلب اندکی طولانی شده است. افغانستانی های مقیم ایران معمولا خود را و کشور خود را جدای از ایران و فرهنگ ایرانی نمی دانند.معمولا از زندگی در ایران ناراضیند، اگر چه به رفاه خیلی خوب (با معیارهای خودشان) که در ایران دارند، اقرار  می کنند. زندگی در ایران برای آنها رفاه نسبی به همراه دارد، اگر چه از نظر ما در فقر مطلق زندگی می کنند.ویژگی مهم ایران برای آنها فراوانی کار، سهولت دسترسی به غذا و امکانات(آب و برق و گاز) و از همه مهمتر امنیت است.افغانستانی ها برای زندگی در ایران باید کارت مهاجرت داشته باشند. آنهایی که فاقد کارت هستند بسیار آسیب پذیرند و هر لحظه امکان دستگیری آنها توسط نیروی انتظامی وجود دارد. دستگیری برای آنها کابوسی همیشگی است. افراد بدون کارت معمولا صبحهای خیلی زود و بعد از غروب آفتاب رفت و آمد می کنند.دستگیری همان است و بازگردانده شدن به افغانستان همان. برگشت دوباره به ایران دو-سه میلیونی خرج بر می دارد و با خطر جانی همراه است.خانواده هایی هستند در افغانستان که نوجوانان خود را برای کار به ایران می فرستند. بقول یک نوجوان افغانی "در ایران کار آسان است". این جمله دو معنی دارد. یکی فراوانی کار و دیگری بالا بودن دستمزد با معیارهای افغانستانی ها (در افغانستان ساعات کار بالا، حجم کار کشنده و دستمزد کم است).کارگری افغانی را دیدم که با تموم وجود از وقایع بعد از انتخابات اظهار تعجب می کرد.  بسیار با احساس و بگونه ای که سرتاپایش علامت سئوال شده بود می پرسد: " آخر شما ایرانی ها برای چه این کارها را می کنید. شما که توی مملکتتان همه چیز خوب است". پاسخ می شنید: خوب بخاطر انتخابات است. مردم فکر می کنند تقلب شده. می گفت: " خوب شما که همه چیز دارید. آخه برای چی مملکت رو به هم می زنید". پاسخ می شنید: مردم حقشان را می خواهند. باید اعتراض کنند. می پرسید: " آخه شما که نان و آب و همه چیز دارید. امنیت هم دارید. همه چیزتان هم که سرجایش است. چرا اینطوری می کنید." و..... وضعیت معیشتی آنها از نظر ما فلاکت بار است. اما خودشان اینگونه نمی اندیشند. زندگی آنها با قناعت شدید همراه است و قناعت جزوی از شخصیتشان است. حتی آنهایی که در ایران تبدیل به میلیونر شده اند هم باز بسیار قانع اند و زندگی آنها از نظر ما فقیرانه است.قوت قالبشان نان و روغن(در حد مرگ) و کچالو(سیب زمینی) است. نوعا غذاهایشان بسیار چرب و با ارزش غذایی بسیار پایین است. خرج روزانه شان بسیار بسیار پایین است و معمولا سطح پس انداز بسیار بالایی دارند. در یک خانواده مخصوصا اگر پر جمعیت باشد با توجه به اینکه همه از سنین پایین کار می کنند حجم پس انداز بسیار بالاست. ادامه دارد........ پی نوشت1: با تحقیق در وبلاگهای افغانستانی ها پی بردم که افغان بیشتر به قومیت پشتون اطلاق می شود و قومیتهای دیگر مانند تاجیک، هزاره، ازبک، ترکمن و... مصداق لغت افغان نیستند. این لغت از دید دیگر افغانستانی ها ماهیتی دشمن ساز و تحقیر آمیز دارد. بنابراین واژه افغان در تمام متن با صورت درست آن "افغانستانی" تعویض شده است. پی نوشت2: حق مالکیت زمین، رانندگی، داشتن دسته چک و جواز کسب و.... از مهاجران افغان سلب شده است و تنها معدود افراد انگشت شماری از افراد بسیار ثروتمند آنها از این حقوق برخوردارند.
  • حیران

دلایل سقوط حکومت ها

دوشنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۰، ۰۹:۳۵ ق.ظ
«یستدل علی ادبار الدول باربع: تضییع الاصول و التمسک بالفروع و تقدیم الاراذل و تاخیرالافاضل»   * «دلیل سقوط دولت ها ۴ چیز است: ضایع کردن اصول، تمسک به فروع (اشتغال به امور جزئی)، و جلو افتادن اراذل (سفلگان و فرومایگان)، و کنار گذاشته شدن فاضلان و فرزانگان.»1   ** میزان الحکمه، جلد٣، صفحه ٣۵٩ 1. مطلب از یک وبلاگ دوست کپی پیست شده است.
  • حیران

جا مانده ایم

شنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۰، ۰۹:۳۵ ق.ظ
زمانی آفریقایی ها نیزه داشتند و اروپاییان تفنگ. در درگیری ها اروپاییان اغلب پیروز می شدند، اما نمی توانستند به طبیعت غلبه کنند و نفوذشان از سواحل فراتر نمی رفت. آفریقاییان برده هایی بودند که تجارت می شدند. پس از یک قرن اروپاییان به طبیعت غلبه کردند و بر آفریقا مسلط شدند. آفریقا مستعمره شد. تجارت برده ممنوع شد تا از بردگان در خود آفریقا برای تولید مواد خام استفاده شود. پس از یک قرن دیگر، آنقدر اروپا و آمریکا از لحاظ سیستم حکومتی و اقتصادی تسلط پیدا کردند که بدون حضور مستقیم، مواد اولیه را از آفریقا می گرفتند.   اما با توجه به روندی که توضیح داده شد و با توجه به اینکه اختلاف میان سطح پیشرفتگی جوامع به سرعت در حال افزایش است و تسلط غرب از سخت افزاری و نرم افزای شدیدا در حال افزایش است، در آینده موازنه قدرت میان جوامع چگونه خواهد بود؟  آفریقا یک مثال کلاسیک است و در قعر جدول عقب ماندگی جای داده می شود. اما این مساله در مورد تمام کشورهایی که در مسیر توسعه سریع قرار نگرفته اند و موفق به افزایش سرعت پیشرفت خود نشده اند نیز صدق می کند. از جمله وطن دوست داشتنی ما!! سئوال این است که با توجه به اینکه آنها از جنبه های مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در حال پیشرفتند و فاصله ها هر روز بیشتر می شود و البته ما هم قدرت تبلیغاتیمان و قدرت تسلط زوری مان بر جامعه افزایش پیدا می کند، در آینده چه جایگاهی در جهان نسبت به کشورهای پیشرفته خواهیم داشت و فاصله های ایجاد شده رفتارهای میان کشورها را با چه تغییری مواجه خواهد کرد؟
  • حیران