در حیرت

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تغییر در سال نو» ثبت شده است

آمد بهار جهان، چشم بدوزیم به بهار جان ها...

پنجشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۱۲ ب.ظ
اکنون کمتر از 24 ساعت به پایان سال 93 مانده است. سال 93 هم رو به اتمام است و بوی بهاری دیگر می آید و آغاز سالی جدید. بهار اما واقعه ای است که در طبیعت رخ می دهد و آنچه مهم تر است، آن چیزی است که در درون ما می گذرد. پدران ما زرنگی کرده اند و شروع بهار را بهانه ای کرده اند برای آغازی دوباره. برای تغییر حال و احوال و گرفتن تصمیم های جدید. با این نگاهT نوروز و عید فرصتی می شود تا به خودمان و راهی که رفته ایم نگاه کنیم. به عقب برگردیم و ببینیم در چه راهی چقدر پیش رفته ایم. بعدش ببینیم این راه همانی بود که در دورنمای ذهن و فکر و اعتقادمان می دیدیم. نوروز نوعی یادآوری است برای همین کار. برای نو شدن نگاه و فکر و احساستمان. برای همین هم هست که برای بعضی عید اصلا این ایامی که ما جشن می گیریم و خوشحالیم نیست. نمونه اش امیرالمومنین است که شادی اش گناه نکردن بود و همان روز را عید می دانست*. در دور نمای او برداشتن هر قدم در راهی که انتخاب کرده بود، مایه ی شعف بود و شایسته جشن و سور. برای دیگری ممکن است عید در پیوستگی با معشوق باشد و برای کسی دیگر رسیدن به هدفی دیگر از جنسی مادی تر و زمینی تر. همه اینها وابسته است به آن دورنما و آن جایی که آدمی می خواهد به آن برسد. به قول مدیریتی ها به آن چشم انداز و افقی که برای خودت تعیین کرده ای. آغاز بهار فرصت خوبی است تا همزمان با بهار جهان، نگاه کنیم به بهار جان هایمان و ببینیم چقدر مانده تا از راه برسد و چقدر دیگر باید برای آمدنش تلاش کنیم. اصلا بینیم آن بهاری که می خواهیم بیاید واقعا تحولی برای نو شدن و بهتر شدن است یا خزانی است که فقط پژمردگی و سردی را در پی دارد! عید به ما این ها را یاد آوری می کند و تذکری است برای اندکی تامل و درنگ و فکر کردن به راهی که آمده ایم و راهی که خواهیم رفت. * امیرالمومنین علی (ع): «الیوم لنا عید و غدا لنا عید و کل یوم لا یعصی الله فیه فهو یوم عید» امروز برای ما عید است و فردا نیز همین‌طور و هر روزی که در آن معصیت خدا رخ ندهد آن روز عید است.( مستدرک / حدیث 6679) پ.ن 1: می خواستم این پست را اختصاص دهم به ترانه ای به نام «بهار دلکش». اما خوب که گوشش کردم و خواستم درباره اش بنویسم دیدم ته حرفش همین است که گفتم. ترانه از زبان همان عاشق دل خسته ای است که آمدن بهار غصه اش را بیشتر کرده است، چرا که دلبر او را فراموش کرده است و بهار جان او وقتی است که عهدش با آنکه دوستش دارد تجدید شود و پیانی دوباره با او ببندد. ترانه و متن اش را در ادامه مطلب گذاشته ام. پ.ن 2: یکی از کارهایی که باید کنم این است که بروم وبلاگ تک تک دوستان وبلاگی ام و عید را بهشان تبریک بگویم. اما قبل از این کار از همین جا عید را بهشان تبریک می گویم. امیدوارم در سال جدید همچنان بنویسند و همچنان ازشان چیزهای جدید بیاموزم. پ.ن 3: سال نویتان مبارک... (:
  • حیران