در حیرت

دانشگاه تهران: از بدو تأسیس تا پس از فرهاد رهبر!

پنجشنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۲، ۰۳:۴۷ ب.ظ
دانشگاه تهران از بدو تآسیس تا کنون، نماد علم و فرهنگ در ایران بوده است. نمادی که با تربیت شخصیت‌های برجسته‌ ،در تاریخ علم و دانش ایران، عینیت یافته است و  با بلند شدن آوازه دانش‌آموختگان و استادان آن تثبیت شده است. از همین روی بود که سال‌ها پیش، سردر دانشگاه تهران روی اسکناس‌های پنجاه تومانی نقش بست. نقش ورودی این دانشگاه روی اسکناس نشانه‌ای از نقش اثرگذار آن در توسعه کشور و آبادانیِ فرهنگ و اقتصاد ایران بود.اکنون اما به همان اندازه که اسکناس‌های پنجاه تومانی ارزش خود را از دست داده‌اند و خُرد و بی‌رمق شده‌اند دانشگاه تهران هم از نفس افتاده است. دانشگاهی که روزی بدیع‌الزمان و زرین‌کوب را درون خود پرورانده است؛ دانشگاهی که حسابی‌و مجتهدی‌ استادش بوده‌اند، دانشگاهی که مبدأ تحولات اساسی در تاریخ ایران بوده است؛ اکنون شبیه دبیرستان بزرگی شده است که در مرکز فرهنگی تهران، میدان انقلاب، جا خوش کرده است. دبیرستانی مختلط با تعداد زیادی محصل و کلاس و درس.دانشگاه تهران این روزها، اوضاع خوبی ندارد. کسانی در آن استاد شده‌اند که شایسته این دانشگاه نبوده‌اند و شأن استادی در آن را نداشته‌اند. کسانی از آن به اجبار رفته‌اند که وجودشان وزنه‌ای در علم و فرهنگ ایران بوده است و حضورشان مایه غنای دانایی و خردمندی. حالا دیگر آدم‌های کوتاه قد در دانشگاه تهران سر را بالا می‌گیرند و از فروغ قله‌های دانش در آن خبری نیست. این روزها دیگر صدای بشیریه و شفیعی کدکنی از کلاس‌های درس دانشگاه تهران بلند نمی‌شود. جایشان را کسانی گرفته‌اند که به واسطه بده و بستان و رابطه ارتقاء یافته‌اند و لقب استادی را قاپیده‌اند و روی خود گذاشته‌اند.دانشگاه تهران اکنون بیشتر به فکر درآمد از دانشجویانی است که شبانه در تاریکی آمده‌اند و روزها نام دانشجوی دانشگاه تهران را یدک می‌کشند. دانشجویانی که مدرک برایشان مهم‌تر از دانش است و درس‌ها را پاس می‌کنند و مدرک می‌گیرند بدون آنکه دانشی آموخته باشند. این چنین دانشگاه تهران انشای علم بهتر است یا ثروت را در عصر ما تحقق بخشید و ثابت کرد بدون علم و تنها با ثروت، می‌توان هم دارا بود و هم دانا. حالا دیگر نقش اسکناس را می‌توان بر سر در دانشگاه تهران کشید و نگران بی‌ارزش شدن آن اسکناس‌های قدیمی پنجاه تومانی نبود.تمام این اوضاع و احوال را باید از چشم کسانی دید که به دانشگاه با دستی پر از دستور و پرونده‌ای مملو از حکم از بالا  آمدند. بدون اینکه اصالت و جایی در میان دانشگاهیان داشته باشند. آمدند تا چند صباحی دانشگاه را در دست بچرخانند و نگذارند بیش از آن چه باید خودش را نشان دهد. تلاش کردند تا مزاحمان را از میدان به در کنند و به همان روش حکم از بالا، حلقه‌ای از معتمدان و نورچشمی‌های خود را بر کرسی استادی و صندلی مقدس خردورزی بنشانند. اینها دانشگاه را بدون فریاد، بدون اعتراض و بدون هیاهو می‌خواستند. آنان ندانستند، شاید هم نخواستند بپذیرند که پویایی‌ دانشگاه به دانشجویانی است که شادابی و نشاط خود را صرف نقد و بحث و اعتراض کنند. وقتی موفق شدند همه را ساکت بر جای خود بنشانند حیات و سرزندگی را هم از دانشگاه گرفتند و نشانطش را به سرخوردگی تبدیل کردند. اکنون نزدیک به 80 سالگی تأسیس دانشگاه تهران است و این دانشگاه درست به همان اندازه فرتوت و خسته است. دیگر باید به این نماد دیرین در ایران فرصت داد تا نفسی بکشد و به جای اصلی خودش برگردد. باید از استادان و دانشجویان ان دلجویی کرد و دست نابخردان را از ان کوتاه کرد. شاید اکنون که زمانی اعتدال و امید است، باید امیدوار بود به برخاستن دوباره دانشگاه تهران. تا دوباره در ساخت علم و فرهنگ تکه‌تازی کند و نشان دهد بی‌لیاقتی و سوء مدیریت تنگ‌نظران ممکن است قطار دانایی و خرد را کند کند، اما هرگز به متوقف کردن آن نیست.پ.ن: این متن را در پی درد ودل ها و صحبت هایم با یکی از دانشجوهای و یکی از هیئت علمی های دانشگاه تهران نوشتم. می خواستم آن را به مناسبت روز دانشجو، 16 آذر، منتشر کنم که نشد. برکناری فرهاد رهبر از ریاست دانشگاه تهران را فرصت مناسبی دیدم تا آن را در وبلاگ بگذارم.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی