در حیرت

خرده فرهنگ ناسپاسی و قدرناشناسی

سه شنبه, ۳ دی ۱۳۹۲، ۱۱:۰۶ ق.ظ
1- سوغاتی برای آشنایان چند وقت پیش، از سفری بازگشتم و به رسم ادب یک جعبه شیرینیِ محلی برای همکارانم سوغاتی آوردم. بازگشت از سفرم با قطار بود و باید حواسم می بود که شیرینی در طول راه خرد یا له نشود. بسته شیرینی را در بین لباس ها، وسط چمدان گذاشته بودم و همه اش مراقب بودم موقع برداشتن و کشیدن چمدان، جعبه شیرینی تکان های شدید نخورد. فردای روز رسیدنم، سر کار رفتم و جعبه را به آبدارچی دادم تا برای چای اول صبح بین همکاران پخش کند. نیم ساعت بعد از آن، همکاری آمد و با طعنه و کنایه شکایت می کرد که چرا این نوع شیرینی را آورده ای؟ حیفت آمد دست توی جیبت کنی؟ فلان شیرینی را می آوردی که خوشمزه تر و دلچسب تر بود. من فقط نگاه کردم و به این فکر کردم که چرا باید همان یک جعبه را می آوردم و به  یاد همچون آدم هایی در سفر می افتادم؟! 2-وفای به عهد با دوستان از وقتی که موبایلی با کیفیت عکاسی خوبی گرفته ام و این اواخر هم دوربین دیجیتالی خریده ام، هر بار بین دوستان عکسی گرفته ام بهشان قول داده ام برایشان بفرستم. هر بار هم سر قولم مانده ام و با اینکه کلی مشغله داشته ام عکس ها را جدا کرده ام و برایشان فرستاده ام. تا به حال از بین تمام کسانی که این کار را برایشان کرده ام شاید دو سه نفر در پاسخ به میلم جواب داده اند و دو کلمه‌ی تشکر آمیز یا با محبت نوشته اند. بعد هم من فکر کرده ام قول داده ام و کار خاصی که نکرده ام که بخواهم توقع داشته باشم. اما واقعا پاسخ یه یک میل آن هم در دو سه کلمه انقدر سخت است که کسی وقت نکند و نتواند از عهده اش بر آید؟ 3- هدیه ای به رفیقان بارها شده است که به مناسبتی برای دوستان نزدیکم کتابی بخرم و هدیه بدهم. به آنهایی که ازدواج کرده اند کتابی مناسب برای بعد از ازدواج داده ام و به آنهایی که به دنبال همسر مناسب بوده اند کتابی درباره انتخاب درست هدیه داده ام. همیشه به شوخی و خنده گفته ام فلانی این هدیه من است و به جایش من را عروسی ات دعوت کن تا برایت سوت و کف بزنم. آنها هم خندیده اند و جوابی محض تعارف و شوخی داده اند. حتی برای بعضی دوستانم کتاب هایی که می دانستم به نویسنده شان علاقه دارند گرفته ام. اما بعد از مدتی همین دوستان آنقدر غرق در زندگی و گرفتاری شده اند که دیگر حتی به زنگ هایم هم جواب نداده اند. حالا دعوت به عروسی و احوال پرسی هایشان هم پیشکش. این جور مواقع پیش خود فکر می کنم شاید دوستی و رفاقت برای خیلی ها مقطعی و موقت باشد. اگر نه، وقتی من فقط برای پرسیدن حالشان زنگ می زنم می توانستند حداقل خودشان زنگ بزنند یا در پیامکی جویای زنگ زدنم شوند. همه این نوع رفتارها را که کنار هم می گذارم به یک صفت واحد می رسم: ناسپاسی و قدرناشناسی. منشأ ناسپاسی به نظرم خیلی از مردم ایران در زندگی اینطور یاد می گیرند که هر کس هر کاری انجام می دهد بابت منافع و اهداف خودش است و لطف و مهربانی معنایی ندارد. از این رو وقتی هم از جانب یک دوست، همکار یا رفیق لطفی می بینند، نه تنها متشکر او نمی شوند بلکه توقع زحمت بیشتر و لطف بزرگتر را هم پیدا می کنند. این طور آدم ها خودشان هم خیلی وقت ها به دیگران به چشم ابزارهایی نگاه می کنند که باید به نحو احسن از آنها در جهت اهدافشان استفاده کنند. تا آن موقع هم زبانشان به تقدیر و تشکر و محبت باز است و بعدش دیگر پشت سرشان را هم نگاه نمی کنند. عده دیگری هم هستند که همیشه طلبکار دیگران هستند. چنانچه حد و مرز خود را نمی دانند و انتظار دارند دیگران یکطرفه در قبالشان محبت و لطف کنند. اینان هر نوع خیر و نیکی را وظیفه دیگران می شمارند و آن را لطف به شمار نمی آورند. به همین نسبت هم سپاسگزار نیستند و تشکر در کلام و قدردانی در عملشان جایی ندارد. این دسته، آدم های متوقعی هستند که فقط وقتی در سختی بیفتند و ناچار باشند یاد دوستان خود می افتند و در شرایط عادی فقط در خوشی ها با دیگران شریک هستند. خرده فرهنگ قدرناشناسی گسترش ناسپاسی و قدرنشناسی در جامعه ایران، فراتر از روابط بین فردی است. اصلاً بین مردم هم چنین جمله ای باب است که ما «مردمی مُرده پرست هستیم.» تا وقتی بزرگی، دانشمندی، هنرمندی یا استادی در بینمان است قدرش را نمی دانیم و به او توجهی نداریم. اما همین که مُرد و دیگر حضور فیزیکی نداشت به یادش می افتیم و برایش همایش و بزرگداشت و یادبود برگزار می کنیم. در واقع ما عادت کرده ایم هر چیزی را که دم دستمان است و بی زحمت به دست می آید طبیعی بیانگاریم و تازه وقتی جای خالی اثری مهم یا کاری با ارزش را حس میکنیم به اهمیت آن و آدم هایی که انجامش داده اند پی می بریم. خصوصیت یا اخلاقی را وقتی می توان فرهنگ نامید که در جامعه ای نهادینه باشد. در این صورت همه یا اکثر اعضای آن جامعه به یک منوال رفتار می کنند و به آن خصوصیت مبتلا هستند. با این حال وقتی به کرات شاهد رفتاری در جامعه باشیم، باید اذعان کنیم که آن رفتار وجهی از مقبولیت دارد و می توان به آن دست زد، بدون اینکه از انجامش ناراحت شد. با این توضیحات شاید بتوان از خرده فرهنگ ناسپاسی در بین ایرانیان نام برد. خرده فرهنگی که خیلی از ما، حتی خود نگارنده، ممکن است دچارش باشیم و به آن آگاهی نداشته باشیم. کافی است کمی به اطراف خود نگاه کنیم تا ببینیم آیا کارهایی بوده است که دیگران از سر لطف و مهربانی در حقمان کرده باشند و ما آنها را نادیده گرفته باشیم و حتی به زبان از آنها قدردانی نکرده باشیم؟ مطالب مرتبط با من رفیق باش ای آشنا، ای دوست! وقتی آدم ها در ذهنم می شکنند. ترک های وجود من لینک های مفید اخلاق معاشرت: تقدیر و سپاس جایگاه قدرشناسی در روابط اجتماعی
  • حیران

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی