ثبت بازی چوگان توسط آذربایجان: غفلت دولت و بی اعتنایی مردم!
دوشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۹۲، ۱۰:۲۰ ق.ظ
هفتهی پیش در خبرها خواندم که کشور آذربایجان موفق شده است بازی چوگان را به نام خود در نشست سالیانه میراث معنوی ثبت کند. پیش از این درباره سه تار هم خبر مشابهی را شنیده بودم. چوگان وسه تار هر دو به جای مانده از حوزه فرهنگ ایرانی است که بین ایران و چند کشور دیگر مثل ترکیه، آذربایجان، افغانستان و تاجیکستان مشترک است. این بار هم ایران دیر جنبید و یکی از این کشورها توانست جزئی از فرهنگ ایرانی را به طور انحصاری به نام خود ثبت کند. شاید در بین تمام این کشورها، کشوری محقتر از ایران برای ثبت آثار معنوی و میراث ناملموس فرهنگ ایرانی به نام خود نباشد. اما چرا نه مسئولان و نه مردم ایران دغدغهی حفظ و ترویج این فرهنگ را ندارند؟ چرا اقدامات حقوقی برای ثبت مالکیت معنوی داشتههای فرهنگی از نظر مردم و مسئولان جزء الویتهای عرصه فرهنگ کشور نیست؟ چرا خبرهایی مانند خبر هفته پیش درباره پیشدستی آذربایجان به مطالبه مردم و واکنش عمومی آنان منجر نمیشود؟ در این نوشته قصد دارم در دو لایه اقتصادی و فرهنگی ریشه بیتوجهی و غفلت مسئولان دولتی و مردم را در برابر اجزاء زندهی فرهنگ ایرانی واکاوی کنم.در سطح دولتی مهمترین علت بیتوجهی مسئولان به آثار فرهنگی و به طور خاص به میراث فرهنگ ایرانی بینیازی دولت به نتایج تجاری و اقتصادی ناشی از بهرهبرداری از آثار فرهنگی است. کشورهایی مثل ترکیه سالهاست که پی به اهمیت اقتصاد گردشگری بردهاند و سعی کردهاند با استفاده از آثار فرهنگی و تاریخی، گردشگری را در کشور خود رونق بخشند. ایران اما با اقتصادی متکی به نفت، خود را بینیاز از در آمدزایی از گردشگری دانسته است و به همان اندازه در ترویج گردشگری و برنامهریزی برای رونق آن کوتاهی کرده است. اکنون کشوری مانند آذربایجان نیز پا جای پای همسایهی ترکزبان خود گذاشته است و درصدد است از عناصر فرهنگی خود در جهت درآمدزایی و گسترش گردشگری استفاده کند. دور از ذهن نیست که در آیندهای نه چندان دور کشور آذربایجان مسابقات بینالمللی چوگان را برگزار کند و همان محملی برای جذب هزاران گردشگر از اقصی نقاط دنیا به این کشور شود. اقداماتی مثل ثبت آثار ناملموس فرهنگی اولین قدمها از دورخیز این کشور برای بهرهگیری از ظرفیتهای فرهنگی خود در جهت درآمدزایی است. در این میان اما نفت برای اقتصاد ایران چونان ماده مخدری بوده است که آن را تنبل و کرخت کرده است و اهمیت بهرهگیری از سایر سرمایههای ملی و فرهنگی را، در جهت رونق اقتصادی، پیش چشم دولت کمرنگ کرده است. تا وقتی نگاه به درآمدزایی و ایجاد شغل در کشور نگاهی کوتاه مدت با تکیه به نفت باشد، نه تنها دولت تلاشی برای توسعه گردشگری نخواهد کرد، میراث فرهنگ ایرانی هم مورد بیمهری سیاستگذاران و برنامهریزان قرار خواهد گرفت.در سطح فرهنگی اما بیاعتنایی مردم به ثبت و حفظ میراث فرهنگی ریشههای عمیقتری دارد. در ایران نگاه مردم به آثار فرهنگی به همان اندازه کمرنگ است که هویت ایرانی دستخوش تلاطم و ناهماهنگی است. به سخن دیگر، ایرانیان سالهاست در فهم هویت خود دچار فراز و فرود هستند و نمیتوانند نسبتی پایدار میان عناصر و میراث فرهنگی از یک طرف و هویت جمعی خود از طرف دیگر برقرار کنند. نمونههایی از چنین بحران هویتی را در زیادهروی عدهای از مردم ایران در برجستهسازی افتحارات ایران باستان و بیانصافی عدهای دیگر در نادیده انگاشتن اهمیت تمدن باستانی ایران میتوان دید. چنین نابسامانیهایی موجب شده است میراث فرهنگی و عناصر ناملموس آن در پیش چشم ایرانیان یا به طور اغراقآمیزی مهم باشد یا یکسره کماهمیت و بیارزش شمرده شود. به این ترتیب، ایرانیان یا در گرداب گذشتهگرایی و افتخار به آنچه از دست رفته است غرق شدهاند یا از میراث فرهنگی خود بریدهاند و از فرهنگ خود جز کژی و ناراستی نمیبینند. هر دو این نگاهها عاری از واقعگرایی هستند و به فراموشی آنچه داریم و بیتوجهی به حفظ داشتههای فرهنگیمان منجر شده است.این در حالی است که کشورهای کوچک همسایه که گاه قدمتی کمتر از یک قرن دارند به دنبال کسب هویت برای خود از طریق الحاق عناصر فرهنگی به آن هستند. آنان کوچکترین جزئی از میراث خود را در چنگ میگیرند و تلاش میکنند با ثبت آن به نام خود، داشتههایشان را حفظ کنند و هویت خود را غنیتر سازند. ایرانیان اما از آنچه دارند غافلند و دغدغهای جمعی برای شناخت فرهنگ خود و دفاع از اجزاء آن در برابر ادعاهای دیگران ندارند. نتیجهی این تفاوت در نسبت میان هویت مردم و اجزاء فرهنگ آن، تکاپوی همسایگان برای حفظ مؤلفههای فرهنگی خود و انفعال و بحثهای بیحاصل میان ایرانیان برای ارزشگذاری بر عناصر فرهنگی خود شده است. تا وقتی میان مردم هویتی منسجم متشکل از اجزاء فرهنگی فراگیری شکل نگیرد، به میراث فرهنگی آنچنان که باید توجه نمیشود و مردم دغدغه و خواسته عمومی برای حفظ آنها نخواهند داشت.در این میان آگاهی فرهیختگان و نخبگان به هر دو این عوامل و گوشزد آنها به مردم و مسئولان تنها راه پیشگیری از تکرار رویدادهایی است که به زیان فرهنگ ایران در مجامع فرهنگی دنیا رخ داده است. باید مردم و مسئولان بدانند که میراث فرهنگی همپایهی نفت سرمایهای ملی و ارزشمند است و اگر از آن در جهت رونق اقتصادی بهرهبرداری شود چرخهای اقتصاد و توسعه با سرعت بیشتری به گردش در میآید. از طرف دیگر، آشنایی مردم با عناصر فرهنگ ایرانی و آگاهی آنان از اهمیت آثار ناملموس در همبستگی و هویت ملی میتواند مقدمهای برای مطالبه آنان از مسئولان ملی و محلی برای ارج نهادن به میراث فرهنگی باشد. در چنین شرایطی خبرِ عدم موفقیت فرهنگی ایران در در مجمعی بینالمللی و موفقیت کشور همسایه در ثبت اثری مشترک به نام خود میتواند به اندازه خبر گروهبندی تیم ملی فوتبال ایران در جام جهانی مهم باشد و تأسف و واکنش عمومی را در پی داشته باشد. آن زمان است که برد ایران در عرصه فرهنگ هم اهمیت و شیرینی به اندازه برد در مسابقات ورزشی خواهد داشت و مردم به آنچه در فرهنگ خود دارند میبالند و از نمایش آن به جهانیان احساس غرور میکنند.مطالب مرتبطغرور ملی از نظر شوپنهاورایران، سرزمینی کهن
- ۹۲/۰۹/۱۸