در حیرت

سایه شوم جنگ بر سر کودکان سوریه

سه شنبه, ۱۹ شهریور ۱۳۹۲، ۰۸:۱۷ ق.ظ
این روزها نام سوریه را در اخبار رسانه های داخلی و خارجی به وفور می شنویم. اخبار شومی که  از جنگ و ویرانی در این کشور حکایت می کند. جنگی با مدتی نزدیک به دو سال و با بیش از صد هزار کشته و دو میلیون آواره. جنگی که جز افزایش خشونت و فشار بر مردم عادی، نتیجه ای نداشته است و هر روز گسترده تر و ویرانگرتر می شود. دو سال پیش، درست در ابتدای  شروع اعتراضات علیه بشار اسد، من سفری به سوریه داشتم. آن موقع هنوز دامنه خشونت ها به شهرها کشیده نشده بود و فقط شهرهای مرزی و جاده های سوریه نا امن بود. با وجود این، همان موقع هم می شد سایه ی نحس نفرت و نزاع را بر سر این کشور دید. هر وقت خودم را ایرانی معرفی می کردم با دو نوع واکنش متفاوت روبرو می شدم. یا طرف گل از گلش می شکفت و مثل یک دوست صمیمی با من برخورد می کرد یا اخمی می کرد و ما را تحویل نمی گرفت. آنان هم که در شهرهای مرزی زندگی می کردند یا جرئت بیشتری داشتند  ما را ظالم و دشمن می نامیدند و من مجبور بودم با عربی دست و پا شکسته بهشان بگویم ما ملت ها دوست هم هستیم و حساب مان از ملت ها جداست. علاوه بر این، در و دیوار شهر هم حکایت از التهاب سیاسی در سوریه داشت. جا به جای شهرهای حلب و دمشق، پر بود از عکس هایی که بشار اسد را می ستود و سعی در افزایش روحیه ی وطن دوستی و رهبر دوستی مردم داشت. آنهایی هم که طرفدار بشار اسد بودند پشت شیشه ماشین ها و مغازه های خود عکس او و خانواده اش را زده بودند. تعداد این افراد هم کم نبود و در شهری مثل دمشق بسیار بیشتر از حلب یا شهرهای کوچک بود. از همان ابتدای اعتراضات، دولت سوریه با زبان تهدید و تهمت با مخالفانش روبرو شد. بشار اسد مخالفانش را فتنه گر می نامید و آنان را مشتی مزدور و آشوبگر می دانست. شاید چنین برخوردی را از همتایانش در منطقه آموخته بود. چنین تفکری را در بنرهایی که روی در و دیوار شهر نصب کرده بودند هم می شد دید. در این بنرها به مردم درباره فتنه هشدار می دادند و معترضان را خارجی و نا آگاه توصیف می کردند. شاید اگر آن روز صدای مخالفان شنیده می شد و دولت سعی می کرد اعتراض آنان را بفهمد، سوریه فعلی به یک خرابه تبدیل نمی شد. بی تدبیری های حاکمان سوریه و استبدادشان چرخه‌ی خشونت و کشتار را در سوریه آغاز کرد و کشورهای خارجی این چرخه را با اسلحه و حمایت خود تشدید کردند. اکنون سوریه ویرانه ای شده است که قدرت های منطقه و دنیا هر یک منافع و مطامع خود را در آن دنبال می کنند. تنها موضوعی که نه برای بشار اسد، نه برای روسیه و نه آمریکا مهم است کودکان و زنان و مردانی هستند که شهر و کاشانه خود را از دست داده اند و در ترس و فقر و بدبختی زندگی می کنند. عکس زیر را در مسجد شام گرفتم. کودکان سوری می خندند و شادی را در چشم هایشان می توان دید. حالا اما، در چهره آنان اثری از نشاط کودکانه و شادابی زندگی نیست. اکنون صورت کودک سوری پوشیده از اشک و آه و خاکستر است. ای کاش روزی برسد که کودکان معیار سیاست شوند. هنگامی که حاکمی خواست تصمیمی بگیرد آنان را پیش چشم آورد و اشک ها و لبخندهایشان را پیش خود مجسم کند. آن روز مطمئنم که در دنیا کسی دلش برای صلح و آرامش  تنگ نمی شود. پ.ن: سعی کرده ام عکس ها تا حد ممکن حجم کمی داشته باشند تا صفحه سریع بالا بیاید. نمی دانم با سرعت های کم اینترنت در ایران، موفق شده ام یا نه! مطالب مرتبط: داستان سوریه ایران و سوریه عاقبت ایران در بهار عربی
  • حیران

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی