در حیرت

‌قوی بود و تنومند. با این حال ضربه کاری بود و او را از پا درآورده بود. چند روز آخر را در خانه استراحت می‌کرد. بیشتر اوقات بیهوش بود و مجالی برای گفت و گو با اطرافیان نداشت. فرصتی اگر دست می‌داد حرف‌های بسیاری داشت تا با دیگران در میان بگذارد. شاید از همان حرف هایی که وقت‌های تنهایی‌اش با چاه در میان می‌گذاشت. آخر سینه‌ی او پر از درد و رنج‌ بود: رنج‌های نگفته و دردهای پنهان.خودش می دانست که ساعات آخر عمرش را می گذراند. فرصتی اگر برای سخن گفتن دست می‌داد مغتنم بود و باید از آن بهترین استفاده را می‌کرد. باید حرف‌هایی را می زد که عمری را در راهشان تلاش کرده بود. سخنانی که سال‌ها با اعتقاد به آن‌ها زندگی کرده بود.  وقتی توان لب گشودن پیدا کرد پسرانش، حسن و حسین، را صدا کرد. آن‌ها را توصیه به پروای خداوند کرد. به اینکه دنیا را کوچک بشمارند و تحویلش نگیرند. سخن حق بگویند و  همیشه یار ستمدیده باشند و بر ستمگر بتازند. سپس گویی ارادتمندان و دوستداران خود را در سراسر تاریخ به یاد آورد. آنها را خطاب قرار داد. توصیه کرد که از خداوند بترسند و در میان مردم دوستی و مهربانی را بگسترانند. یاد یتیمان افتاد و گفت حواسشان باشد که مبادا یتیمان در پیچ و خم زندگی روزمره فراموش شوند و بی‌پناه و گرسنه بمانند. از همسایگان گفت و خوشرفتاری با آنان. سفارش کرد به عمل به قرآن و سفر به حج و برپایی نماز. یادآوری کرد که همواره در راه خداوند با هر آنچه دارند، از جان و مال و زبان، تلاش کنند.مردم را سفارش کرد به گذشت و دوستی. به اینکه مبادا از یکدیگر ببُرند و روابط شان را قطع کنند. به مردم گوشزد کرد که اگر توصیه‌ی به خوبی و انتقاد از بدی را ترک کنند، بدهایشان بر آنها مسلط می‌شوند و پس از آن هر چه برای بهبود امور دعا کنند بی اثر خواهد بود. نگران بود که مبادا پس از او، به بهانه خون‌خواهی‌اش خون‌های بیگناهی ریخته شود. آخرین حرف‌هایش این بود که درباره‌ی ضاربش از مسیر عدالت و انصاف خارج نشوند و با به او خشونت و  بدی رفتار نکنند.علی در آخرین روزها و ساعات عمرش حرف‌های بسیاری داشت که با اطرافیانش در میان بگذارد. اما فرصت کم بود. باید سخنانی را می‌گفت که اگر قرن‌ها بعد کسی خواست او را بشناسد و از او بیاموزد، دستش خالی نباشد. از آن روزها و ساعات نزدیک به 14 قرن گذشته است و هنوز صدای علی از اعماق تاریخ به گوش می‌رسد. صدایی آنقدر رسا که دهان مدعیان دروغین را ببندد و آنقدر گویا که تشنگی جویندگان انسانیت و اخلاق را فرونشاند. فقط کافی است گوش‌هایمان را تیز کنیم و در میان هیاهوی متقلبان و فرصت جویان تاریخ، صدای علی را بشنویم و به او توسل جوییم.پ.ن1: این پست برداشت آزادی بود از وصیت نامه امیرالمومنین به امام حسن و حسین. متن کامل این وصیت نامه در نامه 47 نهج البلاغه آمده است.پ.ن2: می خواهم از این پس از وبلاگ نویسی کمی فاصله بگیرم. شاید قالب را تغییر دهم. نیاز دارم نگاهم را به وبلاگ نویسی عوض کنم و مخاطبان وبلاگم را بیشتر بشناسم. پ.ن3: امشب 21 ماه رمضان و شب قدر است. برای دوستان واقعی و مجازی ام دعا خواهم کرد و از دوستانم هم طلب دعا دارم.مطالب مرتبط:جان عالم به فدای تو علیکلام امیرکلام امیرالمومنین (ع)
  • حیران

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی