شعرهای به یادماندنی: بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم! (کوچه)
چهارشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۱، ۰۸:۴۷ ق.ظ
یکی از به یادماندنیترین شعرهای معاصر شعر "کوچه" مرحوم فریدن مشیری است. شعر روایتگر خاطرهای است از آخرین دیدار یک عاشق. خاطرهای که با عبور او از کوچهای که آخرین دفعهی دیدارشان بود زنده میشود و چُنان پردهای نقاشی در برابر دیدگانش نقش میبندد. در آن شب ناگهان معشوق حرف از جدایی میزند و عشق را مثل جریان یک رود گذارا و موقت مینامد. عاشق بیچاره که فکرش را هم نمیکرد مبهوت میماند و فقط میتواند بریده بریده از دلش و حسش بگوید. از اینکه نمیتواند و نمیخواهد عشق را رها کند. جوابش اما توصیهای است به سفر برای تحمل دوری و بعد هم خاموشی.
آن شب میگذرد، به تلخی و در اندوه. عاشق اما، سالها بعد با عبور از همان کوچه تک تک لحظات آخرین دیدار را به یاد میآورد. هنوز هم او نگسسته است و در همان کوچه ایستاده است. شاید برای آنکه ثابت کند عشق چونان درختی استوار و پابرجاست. شاید به امید آنکه یک شب باز او را ببیند که به یاد گذشته یا برای خبر گرفتن از وی به آن کوچه آمده است. برای همین هر بار که از آن کوچه میگذرد همه تن چشم میشود و خیره به دنبال آن کس که دوستش داشت میگردد. اما عاقبت جز حسرت و اندوه نصیبی نمیبرد.
شعر کوچه (فریدون مشیری)
بی تو، مهتابشبی، باز از آن کوچه گذشتم؛
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم؛شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم؛شدم آن عاشق دیوانه که بودم؛در نهانخانهی جانم، گل یاد تو، درخشیدباغ صد خاطره خندید؛عطر صد خاطره پیچید:یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیمپر گشودیم و در آن خلوتِ دلخواسته گشتیمساعتی بر لب آن جوی نشستیم؛تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت؛من همه، محو تماشای نگاهت؛آسمان صاف و شب آرامبخت خندان و زمان رام
خوشهی ماه فرو ریخته در آب
شاخهها دست برآورده به مهتابشب و صحرا و گل و سنگهمه دل داده به آواز شباهنگیادم آید، تو به من گفتی:از این عشق حذر کن!لحظهای چند بر این آب نظر کن،آب، آیینهی عشق گذران است؛تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است؛باش فردا، که دلت با دگران است!تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!با تو گفتم: حذر از عشق!؟ ندانم!سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانمنتوانم!روز اول، که دل من به تمنای تو پر زد؛چون کبوتر، لب بام تو نشستمتو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم؛باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتمتا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتمحذر از عشق ندانم، نتوانم!اشکی از شاخه فرو ریختمرغ شب، ناله ی تلخی زد و بگریختاشک در چشم تو لرزید؛ماه بر عشق تو خندید!یادم آید که: دگر از تو جوابی نشنیدمپای در دامن اندوه کشیدم؛نگسستم، نرمیدم؛رفت در ظلمت غم، آن شب و شبهای دگر هم؛نگرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم؛نکنی دیگر از آن کوچه گذر همبی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!
دانلود
------------------
دکلمه شعر "کوچه" با صدای زنده یاد فریدون مشیری (حجم: 4.5 م.گ)
ترانه "کوچه" با صدای بیژن بیژنی (حجم: 12.5 م.گ)
ترانه" کوچه" با صدای مختاباد (حجم: 7.6 م.گ)
- ۹۱/۱۲/۰۲