آیا احمدی نژاد تغییر کرده است؟
شنبه, ۲۸ بهمن ۱۳۹۱، ۰۹:۳۵ ق.ظ
در انتخابات سالهای 84 و 88 بسیاری از
دوستان و اقوام نزدیکم به آقای احمدی نژاد رای دادند. آنان وی را فردی مذهبی، مکتبی
و بسیجی میدانستند که آمده است تا فساد اقتصادی و سیاسی را ریشه کن کند و ارزشهای
اصیل انقلاب را در کشور تثبیت کند. پس از پیروزی آقای احمدی نژاد هم، اصولگرایان تمام
قد پشت ایشان ایستادند و پیروزی او را نشانه رویکرد دوباره مردم به شعارهای انقلاب
و امام راحل دانستند. مدح و ثنای از آقای احمدی نژاد آنچنان بالا گرفت که فقیهی از
بینشان او را مشحون از کرامات الهی دانست و نویسندهای برایش کتابی نوشت با عنوان
" معجزه هزاره سوم".
اکنون اما با تمام اتفاقات و نتایجی که
ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد داشته، کسی از میان اقوام و دوستانم نیست که با همان
شور و حرارت سالهای پیش از انتخاب خود دفاع کند. اصولگرایان هم اکنون یا به منتقد
آقای احمدی نژاد تبدیل شده اند و یا در برابرش سکوت کردهاند تا این چند ماه هم بگذرد.
اصولگرایان اما، برای این چرخش موضع، در
نوشتهها و سخنرانیها و مقالات خود این طور استدلال میکنند که "آقای احمدی نژاد
تغییر کرده است." آنها دفاع خود را به شعارهای انقلابی آقای احمدی نژاد و منش
مردمی او نسبت میدهند و اکنون به صراحت بیان میکنند که او همان آدم سالهای 84 و
88 نیست. ولی آیا چنین استدلالی پذیرفتنی است؟ آیا آقای احمدی نژاد در گذشته طور دیگری
بوده است و حالا تغییر کرده است؟
در اینجا میخواهم استدلال فوق را رد کنم
و شواعدی علیهاش بیاورم. شواهدی که نشان میدهد آقای احمدی نژاد همان کسی است که قبلاً
بوده است. با همان خصوصیات و منش و شخصیت خاص خود. تنها تفاوت اکنون و گذشته، رونمایی
از نتایج برنامهها و اقدامات ناشی از رویهی شخصیتی اوست. طوری که دیگر اصولگرایان
نمیتوانند حقیقت را کتمان کنند و چشمان خود را به روی اوضاع کشور ببندند. این شواهد
را در سه بعد فرهنگی، اقتصادی و سیاسی مرور میکنیم.
بعد فرهنگی
شاید مهمترین نشانه از رویهی فرهنگی آقای
احمدی نژاد، موضع گیری مستمرش درباره گشت ارشاد از سال 84 تا کنون بوده است. ایشان
،در همان سخنرانیهای اولیهی انتخاباتیاش، مشکل جوانان را بزرگتر از موی بیرون آمدهی
آنان دانست و قول داد اگر رئیس جمهور شود گشتهای ارشاد را جمع کند. در صورتی که گشتهای
ارشاد را اصولگرایان جزء ضروریات حفظ اوضاع فرهنگی جامعه میدانستند و بارها از نیروی
انتظامی برای استقرار آن قدردانی کرده بودند.
در آن زمان هیچ یک از اصولگرایان، جز آقای
علی مطهری، این موضع گیریها را جدی نگرفت. اما در دولت دهم که فیلمهای سینمایی متفاوت با عقاید اصولگرایان
اکران شد، نیروهای خود را برای تجمع و اعتراض در مقابل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی
بسیج کردند و زبان به انتقاد از سیاستهای فرهنگی دولت گشودند.
بعد اقتصادی
واضح ترین شواهد برای پیش بینی اوضاع آینده
کشور در این بعد نمایان بود. آقای احمدی نژاد از همان ابتدا سازمان برنامه و بودجه
را که ستون فقرات نظام برنامهریزی مالی کشور بود منحل کرد و اختیار بودجه را محکم
در دستان خود گرفت. در آن زمان بسیاری این کار را منتج به بی انضباطی مالی و گشاده
دستی دولت در دخل و خرج دانستند. اما اصولگرایان چنین اقدامی را به عنوان کاری انقلابی
ستودند و تا تواستند از نامزد مورد علاقه خود در محافلشان دفاع کردند.
سیاستهای ناموزون و یک شبه آقای احمدی
نژاد در پائین آوردن نرخ سود بانکی، تغییر روسای بانک مرکزی و وزاری اقتصاد و بی فایده
شمردن صندوق ذخیره ارزی همگی از جمله افداماتی بود که کارشناسان اقتصادی درباره عواقب
آن هشدار دادتد. شاید رساترین صدا، نامهای بود که 60 اقتصاد دان در سال 87 نوشتند
و در آن با جزئیات سیاستهای اقتصادی دولت را نقد کردند و اوضاع آینده اقتصاد کشور
را پیش بینی کرده بودند. این نامه با بی توجهی و حتی سخره اصولگرایان مواجه شد و آن
را ناشی از بغض و کینهی اصلاح طلبان نسبت به
پیشرفتهای دولت کریمهی احمدی نژاد دانستند. اصولگرایان در تمام این مدت سیاستهای
اقتصادی دولت را تلاش برای رفع تبعیض و کمک به اقشار ضعیف جامعه قلمداد کردند و از
عواقب بلند مدت برنامه های اقتصادی دولت یا آگاه نبودند و یا غفلت کردند.
بعد سیاسی
زمانی که آقای احمدی نژاد در سال 84، با
کنایه و طنز دولتهای قبل از خود را زیر سوال میبرد و آنان را اشراف زاده و برج عاج
نشین توصیف میکرد، اصولگرایان با خوشحالی برایش دست می زدند و او را شجاعدلی مینامیدند
که آمده است تا سیاست را از لوث وجود لامذهبان و مفسدان پاک کند. آنان اما نفهمیدند
که چنین انکاری یعنی زیر سوال بردن سالهای بسیاری از سابقهی جمهوری اسلامی و این
یعنی رواج ناامیدی و نارضایتی از کلیت حاکمیت.
اصولگرایان بی اخلاقیهای آقای احمدی نژاد را در
"بگم بگم" های مناظره با میرحسین موسوی قاطعیت و جسارت دانستند و فراموش
کردند افشاگری و بردن آبروی افراد به معنی رخت بربستن اخلاق و دیانت از سیاست است.
آنان هیچ گاه فکر نمیکردند، افشاگری وسیله ای است که روزی درمورد خودشان به کار میرود
و آنگاه خود باید پاسخ گوی اتهامات ثابت نشدهی آقای احمدی نژاد باشند.
اصولگرایان، آن هنگام که آمارها و گفتههای
دولت مردان متناقض و حتی به قول محسن رضایی کذب نمایی بود، از او دفاع کردند و او
را فردی متدین و صادق نامیدند که عدهای روشنفکرِ از خدا بی خبر دارند در حقش جفا میکنند.
اما هیچ گاه خود را ملزم ندیدند که تفاوت میان واقعیات جامعه و آمارها
را جدی بگیرند و به روزی فکر کنند که این تفاوت آنقدر بزرگ باشد که حتی در رسانهی
ملی نتوانند از ان برای اقناع افکار عمومی استفاده کنند.
اصولگرایان و تمام کسانی که در دو دورهی
قبل به آقای احمدی نؤاد رای دادند، آنقدر فرصت داشتند تا نامزد اصلی خود را بشناسند.
مسئله اما این است که برای آنان از میدان به در بردن رقیب مهمتر بود تا انتخاب اصلح.
در نتیجه روی کسی سرمایه گذاری کردند که قابلیت بیشتری برای رای آوردن داشت و آسانتر
می توانست رقبا را شکست دهد.
حال باید گفت این مدت و نتایج به دست آمده
از عملکرد اصولگرایان و دولت را فقط به یک نحو میتوان توجیه کرد: اصولگرایان
بصیرت لازم را در سیاست نداشتند و در بسیاری از مواقع چشمشان را به روی کارها و برنامههایی
که در جهت منافع خودشان و بر خلاف منافع بلند مدت کشور بود بستند. برای آنان آنچه مهم
بود دستیابی به مهمترین مساند اجرایی کشور بود، به هر وسیله و روشی که حاصل شود و
با هر نتیجه ای که به همراه داشته باشد.
پ.ن: این لینک را هم ببینید، بیان دیگری از همین ادعاست با عکس هایی جالب و جذاب.
- ۹۱/۱۱/۲۸