در حیرت

مشاهدات- ایرانیان و تفکر سیستمی

سه شنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۱، ۰۹:۳۵ ق.ظ
به میدان که نزدیک شدم نشانه های ترافیک مشخص بود. کمی که گذشت فهمیدم که کار بدجوری گره خورده و معلوم نیست چه مدت این ترافیک بوجود آمده است و چقدر در میدان گرفتار باشیم. گذشت، تا به میدان رسیدم. برخلاف تصور هیچ اثری از تصاف نبود و تنها چیزی که دیده می شد این بود که ماشینها به هم گره خورده اند. خودروهای ورودی راه را بر خروج آنها که داخل میدان اند بسته اند و نه ورودی ها امکان ورود دارند و نه خروجی ها امکان خروج و تجمیع ماشینها در محورهای ورودی در اثر بسته شدن طولانی مدت مسیر یک گره کور به صورت مساله افزوده است. اما آنچه این قضیه را جالب کرده بود رفتار مردم بود. بهترین راه حلی که رانندگان آن را دنبال می کردند این بود که به محض اینکه نیم متر جا باز می شد بلافاصله آن نیم متر را پر می کرند. تقریبا استراتژی همه این بود که راه خودشان را ادامه دهند و هر جوری شده از یک منفذی به یک خروجی برسند و الفرار و دقیقا این رویکرد باعث میشد که مشکل همین جور تشدید شود. در آن میان کامله مردی که از وجنات و اعتماد به نفسش بر می آمد از مسئولان شهری باشد از ماشین پیاده شد و بعنوان راه حل سعی کرد یکی از مسیرها را مسدود کند و اینگونه کمک به خلوت شدن میدان و باز شدن گره نماید. اما تجمیع ماشینها در مسیرهای دیگر صبر زیادی برای جواب دادن این راه حل می طلبید که ماشینهایی که حداقل طی ده دقیقه دو سه متر پیشروی کرده بودند طاقتش را نداشتند. بعلاوه آنچه در مسیرهای دیگر هم وجود نداشت تحمل و گذشت بود. این بود که وقتی اندکی راه باز می شد آنها که راه یافته بودند دیگر به اینکه نوبت کیست فکر نمی کردند و باز..... بیچاره پیرمرد خسته شد و سماجتش هم کاری را حل نکرده. بنده هم راه چاره را در این دیدم که به جای طی کردن مسیر ده متری در یک ساعت، مسیر ده کیلومتری را در پنج دقیقه طی کنم و سر ماشین را کج کرده و خود را از گوشه میدان خارج کرده و اقدام به دور زدن کل منطقه کردم. اما این مساله یک دنیا درس برای من داشت. آنچه من شاهدش بودم یک نمایشنامه زنده از نبود تفکر سیستمی در جامعه ایران بود. نمایشنامه ای که به  وضوح نشان داد که: 1.بازیگران آن صحنه به حل مشکل فکر نمی کنند. اصلا شاید به مشکل هم فکر نمی کنند. تنها به کلاج و دنده و بوق و گپ زدن با مسافرین می اندیشند. 2.اگر هم فکر کنند تنها به خودشان فکر می کنند و اینکه چگونه از این مهلکه به در آیند. 3.وقتی سر بازیگران تنها در آخور خود باشد و اگر هم خود را با مشکل درگیر کنند، باز هم تنها منافع خود را دنبال کنند نتیجه اش این است که کاری را که می توان با کمی گذشت و با یک تفکر گروهی به سادگی حل و فصل کرد، با صرف هزینه سنگین و با زحمت زیاد بصورت یک معضل اجتماعی گذارانده می شود. 4.تفکر سیستمی یک فرد یا یک گروه به تنهایی جواب نمی دهد. بلکه باید این تفکر در جامعه جا بیافتد. 5.و این سئوال را در ذهن من تقویت کرد که: واقعا چاره چیست اگر نخواهیم جامعه مان را دور بزنیم؟ چاره چیست اگر بخواهیم که مشکل را حل کنیم به جای عافیت طلبی و فرار از مهلکه؟   پانوشت1:تفکر سیستمی تفکری است که می گوید در یک سیستم رفتار از ساختار ناشی می شود. بنابراین تغییر رفتار با تغییر ساختار ممکن می شود و برخورد کردن با رفتار در میان مدت نتیجه ای ندارد.
  • حیران

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی