اصول فراموش شدهی اصولگرایان
يكشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۱، ۰۹:۳۵ ق.ظ
اینک
که به روزهای آخر دولت دهم نزدیک میشویم، دیگر کسی از اصولگرایان نیست که
بتواند تمام قد از انتخابش در سالهای 84 و 88 دفاع کند. آنان که زمانی
آقای احمدینژاد را معجزه هزاره سوم مینامیدند سکوت اختیار کردهاند و
آنهایی که ید طولایی در جدل دارند سعی میکنند با پیش کشیدن تغییر رئیس
جمهور از تلاش خود برای راهیابی وی به مهمترین مسند اجرایی کشور دفاع
کنند.
اتفاقات هفتهی پیش مجلس و افشاگریهای آقای
احمدی نژاد آب پاکی را روی دست همهی اصولگرایان ریخت. اکنون حتی
خوشبینترین کسانی که روزی برای ایشان سینه چاک میکردند میدانند که
احمدینژاد رودروری اصولگرایان ایستاده است و با قدمهایی حساب شده سعی
دارد خود را از اردوگاه آنان دور کند و در عین حال با روشهای خاص خود حریف
را در میدان رقابت شکست دهد.
حال یک پرسش اساسی را باید مطرح کرد: چه شد
که اصولگرایان به این نقطه از تاریخ سیاسی خود رسیدهاند؟ آنان که خود
شهردار تهران را انقلابی میخواندند و برای بسیاری از اقداماتش سوت و کف
میزدند، حال چگونه میتوانند در برابرش بیاستند؟ اشتباهات آنان در
سیاستورزیشان چه بود که حال خود باید رویاروی "بگم بگم" های آقای رئیس
جمهور قرار بگیرند و سعی کنند طوری عمل کنند که نه سیخ بسوزد و نه کباب؟
با مرور آنچه در این 8 سال گذشت شاید بتوان
فراموشی سه اصل اخلاقی را زمینه ساز دردسر فعلی اصولگرایان دانست. سه اصلی
که اگر نادیده گرفته نمیشدند به جای سردرگمی و تناقضگویی عزت و بصیرت را
برای اصولگرایان به ارمغان میآورد:
اول: آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران هم مپسند.
ابزار دروغ، فریب و سوء استفاده از اموال
عمومی وقتی به نفع اصولگرایان بود به چشمشان نمیآمد و آن را در رقابت با
حریف مجاز میشمردند. پرده دری اگر برای خرد کردن شخصیت رقیب متشخص باشد
توجیه دارد و افشاگری و حق طلبی قلمداد میشود و باید آن را ستود. هرگاه
دست بازیگر زمانه همین شیوه عملکرد را در مقابل ما و تفکر ما و مقدسات ما
قرار دهد تازه می فهمیم که آن چیزی را بر دیگران روا داشته ایم که بر
خودمان نمی پسندیم.
دوم: به محتوای حرف توجه کنید نه به گوینده حرف.
شعارهای جذاب و بیپشتوانه وقتی که هنوز
عواقب خطرناک و ریشه کن کنندهاش هویدا نبود برای اصولگرایان شورانگیز بود.
برای آنان همین کافی بود که کسی پیدا شده است که قدرت جذب افکار عمومی را
دارد. چنانچه وقتی از عملکرد اقتصادی فرد مطلوبشان انتقادهای شدید و منطقی
انجام میشد، علم اقتصاد را زیر سئوال می بردند، اما به رفیقشان شک
نمیکردند. دریغ از اینکه گذر زمان، هم فرجام شعارهای بی پشتوانه را و هم
نتیجه عملکرد غیر کارشناسی اقتصادی را مشخص میکند. چقدر مایه تاسف است که
آنان هنوز هم در پی توجیه نتایج حاصل و مبرا کردن عملکردشان در بیتوجهی
علمی و عملی به حرفهای فرد مورد علاقهشان هستند.
سوم: مرد را به حق بشناسید نه حق را به مرد.
خطرات عدم پاسخگویی، زورگویی، اجرا و اعمال
دلبخواهی قانون، تقدس تراشی، به انحصاردرآوردن تریبونهای سنتی و سوء
استفاده از انحصار رسانهای همگی وقتی معلوم می شود که برعلیه ما باشد.
وقتی دست روزگار چوب این ناراستی ها را بر سر خود ما بکوبد متوجه می شویم
ملاک شناخت اصلح قانون مداری و حق گرایی اوست. در این مواقع است که خود با
صدای بلند همان حرفهای منتقدان را به شکلی جدید بیان میکنیم تا مبادا خود
در چاه عواقب اقدامات نسنجیده و دور زدنهای قانون بیفتیم.
این سه اصل، از اصول اخلاقی هستند که کمتر
کسی میتواند وقتی بر اریکه قدرت تکیه زده است به آنها پایبند باشد. اصلاً
آنچه مرز بین ادعا و عمل را مشخص میکند همین پایبندی آدمها به اصول
اخلاقی در سیاست است. برای همین است که به آسانی میتوان نام اصولگرا را
برای خود و دوستان خود برگزید و با افتخار تکرار کرد، اما وقتی پای رفتارها
و موضعگیریها مطرح باشد اصولگرایان واقعی کسانی دیگر هستند. کسانی غیر
از آنها که مدعی اصولگراییاند.
- ۹۱/۱۱/۲۲