داستان مرتضوی
سه شنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۱، ۱۰:۴۵ ق.ظ
اولین بار دبیرستان بودم که نامش را شنیدم. هر وقت روزنامهی اصلاح طلبی تعطیل یا روزنامه نگاری زندانی میشد نام او به میان میآمد. آخر دادستان تهران بود و وظیفه داشت با جرائم عمومی که به امنیت و حیثیت نظام خدشه وارد میکند برخورد کند. دوستان اصولگرایش او را قاضی مرتضوی مینامیدند تا نشان دهند که این گونه برخوردها کاملاً قانونی است و با امضای یک قاضی اعتباری دو چندان دارد. اطرافیانم که اکثرشان از طیف راستهای آن موقع بودند او را و قاطعیتش را می ستودند و وجود چنین افراد محکمی را برای نظام ضروری می دانستند.
انتخابات 88 که شد و به قول عدهای فتنه برخواست، سنگ تمام گذاشت. این بار بسیاری از مسئولین قبلی و آدمهای دانشگاهیها با حکم او روانه زندان شدند. کارش را بلد بود و سالها در منصبی که داشت کانونهای فتنه را میشناخت. آخر سال ها بود که دادستان تهران بود تا دادگری را بگستراند و اجازه ندهد نظام زیر سوال برود.
بخت اما با او یار نبود. حکمی را امضا کرد و چند جوان معترض یا به قول خودشان فتنه گر را به زندانی در کهریزک تهران فرستاد. زندان استاندارد نبود و سه تن از این فتنه گران نتوانستند در برابر میکروب ها و ویروس های آنجا مقاومت کنند. از نگون بختی او یکی از این جوانان پسر آدم منتفذ و معتبری در نزد حکومت بود. وی با تمام قوا این پرونده را پیگیری کرد. مرتضوی مقصر شناخته شد و از مقام قضاوت خلع . از آن پس هر روز خبری می آمد که مجلس به دنبال محاکمه و دستگیری اوست.
حالا پس از 4 سال کش و قوس آدم های مختلف برای برکناری او از مناصب دولتی و تعقیبش، مرتضوی دستگیر و به زندان فرستاده شده است (خبر را از اینجا بخوانید.). آدمی که سال ها با امضای خود دیگران را به زندان میفرستاد خود در دام سیستم قضایی نظام گرفتار شده است. نظامی که برایش بسیار زحمت کشید و در بزنگاههای بسیاری نگذاشت آبرویش برود و حیثیتش خدشه بردارد. چرا که دادستان بود و باید داد نظام را از روشنفکرهای مرفه می گرفت.
در وصف دستگیری او حرف های بسیار گفته شده است. عده ای او را مستحق چنین برخوردهایی نمی دانند. عده ای می گویند دلشان خنک شده است و برای اش این شعر را می خوانند که " بهرام که گور می گرفتی همه عمر...دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟". عده ای هم او را کسی می دانند که حیثیت نظام را برده است و باید محاکمه شود. طنز تلخی است که دادستان خود باید برای حیثیتی که سال ها برای حفظش کوشید به زندان رود.
من اما او را قربانی اندیشه ای می دانم که بشدت به آن پایبند بود:"حفظ نظام از هر واجبی واجب تر است." آنچنان که می توان برای حفظش به کارهای بسیاری دست زد. این چنین که فکر کنی دیگر هدف اصالت می یابد و هر روش و وسیله ای برای حفظ چیزی مقدس خود مقدس و مجاز است.
مرتضوی به چنین باوری اعتقاد داشت و در این سال ها همه تلاشش را به کار بسته بود تا مبادا گردی به آبروی نظام بنشیند. انصافاً هم موفق بود. در سال های سخت اصلاح طلبی و فتنه 88 نقش موثری داشت. اما ناگهان یکی از اقداماتش به حیثیت نظام لطمهی سختی زد. پس بر اساس همان اصل باید کسی پیدا میشد تا بار این اتفاقات بر گردنش بیفتد و آبروی نظام حفظ شود. این بار این اصل دامان خودش را گرفت و خود شد قربانی.
حال او به زندانی فرستاده شده است که خود روزی کلیدش را در دست داشت. شاید این روزها بیشتر از هر کس دیگر از اوضاع خود شگفت زده باشد و به دنبال توجیهی برای موقعیت خود باشد. شاید اگر این روزها هم به همان اصل معتقد باشد میپذیرد که باز هم پای آبروی نظام در میان است و باید آبروی خود را در راهش فدا کند. این چنین شاید حداقل در محافل خصوصی اصولگرایان قهرمانی باشد که از خود برای چیزی بزرگتر و مهم تر گذشت تا حیثیتش محفوظ بماند.
- ۹۱/۱۱/۱۷