در حیرت

ای که می پرسی نشان عشق چیست؟

شنبه, ۲۲ مهر ۱۳۹۱، ۰۶:۵۹ ق.ظ
- تو تا به حال عشق را چشیده ای؟ - چشیده ام. یک بار. - چه حال و هوایی دارد؟ - اگر از آن دست عشق های امروزی باشد که ورد زبان هر کسی است و مدعیان فراوان دارد، همه اش شور است و شیرینی. اما عشق اصیل دریایی است جان ستان و مواج. شنا ندانی در آن غرق می شوی و هر چه دست و پا بزنی فروتر می روی. گاهی سختی و رنجش را میکشی و گاهی خوشی و شادی اش را! اما هر چه باشد راهی است که خودت انتخاب کرده ای و چون می خواهی عاشق بمانی باید بهایی دهی که شایسته اش شوی. - بیشتر برایم بگو، عشق چگونه حسی است؟ - عشق آمیزش دو روح است. همین است مایه ی سختی و دردهایش. عاشق که شوی داری کاری میکنی مافوق طبیعت. در حالی که جسمت و نیازهایش محدود است به کرانه خودت، تو داری می کوشی که روحت را با دیگری به اشتراک گذاری. و مگر ممکن است چنین خلاف عادتی سخت نباشد و مرد افکن!؟ عاشق که شدی مرجع ضمیرت می شود ما. دیگر منی و تویی در میان نیست. لذتت، دردت، خوشی و غمت میشود دو چندان. وقتی به آنجا رسی که دیگران ایثارش می نامند می بخشایی بی حساب. آنجا که عفو باید کنی می بخشی بدون چشمداشت. چرا که دیگر منی و تویی در میان نیست. یکی شده ای و تویی که اگر نبخشی و نبخشایی رنج می بری و آزار می بینی. چگونه عاشق شوم؟ عشق بر خلاف آنچه می گویند نه از سر تملک است، نه از سر سیری. جفای بزرگی کرده ای اگر عشق را برخاسته از اشرافیت بدانی و عاشقان دلسوخته و ندار را نبینی! تنها چیزی که نیاز است تا عاشق شوی روحی است بزرگ و رشد یافته. باید آنقدر وسیع شوی که جسمت برایت کم آید و محدود. تا بخواهی و بتوانی با روح دیگری در آمیزی و با او در دو کالبد جا خوش کنی. آن وقت است که خود به خود روحت در طلب عشق بر می آید برای آنکه از حصار تنگِ تن به درآید و راهی به برون، به ابدیت یا شاید به جاودانگی یابد.
  • حیران

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی